ایران از تنهایی استراتژیک رنج میبرد یا امنیت مستقل دارد؟
توافق هستهای ایران با ١+٥ پس از ١٣ سال مذاکرات جزر و مدی، سرانجام در سال ٢٠١٥ (١٣٩٤) به نتیجه رسید؛ مذاکراتی که ایران را از قرار داشتن در راس هرمهای مشکلات جامعه جهانی با منطقه خاورمیانه خارج کرده و به سرعت بر معادلههای جاری منطقهای که متاثر از جو ایرانهراسی ساخته شده بودند، تاثیر گذاشت.
به گزارش ایلنا به نقل از روزنامه اعتماد، با خارج شدن نام ایران از لیست تهدیدهای خودخوانده غرب اکنون تمرکز اروپاییها و امریکا بر راهکاری برای پایان دادن به بحرانهای امنیتی در خاورمیانه قرار گرفته است؛ بحرانهایی که در درجه اول این بازیگران منطقهای هستند که میتوانند پایانی برای آن رقم بزنند. با اینهمه در داخل منطقه سطح اصطکاک دو قدرت منطقهای ایران و عربستان روز به روز افزایش پیدا کرده است.
محمد فرازمند، مدیرکل خلیج فارس وزارت امور خارجه که سابقه سالها کار دیپلماتیک در حوزه منطقه را در کارنامه خود دارد، روز چهارشنبه در نشستی که به همت گروه علوم سیاسی خانه اندیشمندان علوم انسانی با همکاری انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد، به بررسی تغییرات ژئوپولتیک خلیج فارس با تمرکز بر ادراک رفتار عربستان سعودی پرداخت. مشروح سخنان وی به این شرح است:
منطقه خلیج فارس و در سطح گستردهتر، خاورمیانه در حال حاضر ویژگیهایی دارد که به عنوان نمونه به چند مورد از این ویژگیها اشاره میکنم:
١. در این منطقه تحولات به سرعت اتفاق میافتد و شاید سرعت تحولات در دوره حاضر قابل مقایسه با دورانهای پیشین نباشد.
٢. قطببندیهای سنتی در حال فروپاشی هستند. اگر مبدا تحولات ژئوپولتیک مهم را سال ٢٠٠٣ و فروپاشی دولت عراق و جایگزینی دولت و ساختار سیاسی دیگری فرض کنیم و نگاهی بیندازیم به قطببندیهای موجود، متوجه میشویم که با خلیجفارس و خاورمیانه جدیدی روبه رو هستیم. عراق به عنوان دروازه شرقی جهان عرب فروپاشید و دولتمردان جدید عراق نه تنها علاقهای به بازی در مختصات قبلی به عنوان اهرم قدرت جهان عرب و وزنه موازنه بخش ندارند که روابط دوستانهای با ایران بنا کردهاند.
٣. امروز در منطقه خلیج فارس تعداد بازیگران موثر افزایش پیدا کرده است. حتی کشورهای کوچک در خاورمیانه و خلیج فارس امکان بازیگری پیدا کردهاند. کشورهایی مانند امارات و قطر در دوره اخیر وارد بازیهای بزرگ شدند و در ائتلافهای بینالمللی و همچنین در جنگها شرکت میکنند. حتی در مورد کشور دوردستی مانند لیبی، امارات و قطر نیرو اعزام میکنند و سعی دارند در این منازعات شرکت کنند.
٤. هیچ بازیگری چه بازیگران بزرگ و چه بازیگران متوسط و کوچک، به تنهایی قادر نبوده و نیستند یک فرایند را از آغاز تا انجام پیش ببرند. در یک دهه اخیر هیچ تحولی در منطقه نیست که توسط یک بازیگر ولو ابرقدرت از ابتدا تا پایان هدایت و مدیریت شده باشد.
٥. ظهور بازیگران غیردولتی در خلیج فارس مساله دیگری است که باید به آن پرداخته شود. امروزه نیروهایی مانند داعش، القاعده، اخوانالمسلمین و جامعه مدنی در تحولات منطقه نقش ایفا میکنند.
٦. بیثباتی به شکل بیسابقهای گسترش پیدا کرده است. چندین کشور منطقه دچار بیثباتی هستند و برای برخی از این کشورها نمیتوان در آینده نزدیک شانسی برای ثبات در نظر گرفت.
در چنین اوضاع و احوالی جای خوشبختی است که مساله اصلی مربوط به ایران که پرونده هستهای بود از طریق گفتوگو حل شد. یکی از ویژگیهای برجام این است که پرونده هستهای تنها موردی است که در دو دهه اخیر از طریق مذاکره و راهحلهای مسالمتجویانه به فرجام رسیده است.
عربستان در محور ادبیات انتقادی جهان قرار گرفت
در حال حاضر مهمترین مساله یا مشکل خلیج فارس چیست؟ منظور از مساله، problem است. از دید دنیا آیا مهمترین مساله، ایران است یا ایران و عربستان و نوع مناسبات این دو کشور یا مساله سومی وجود دارد؟ اگر نگاهی به گذشته نه چندان دور بیندازید میبینید که در تمام تحلیلها، سفرها و مناسبات، مساله دنیا با خلیج فارس، پرونده هستهای ایران بود؛ لذا در تمام تحولات سیاسی و دیپلماتیک تمرکز روی مساله ایران بود و هر سفری که به منطقه انجام میشد و در هر گردهمایی که در منطقه صورت میگرفت تمرکز روی مساله ایران بود. به تدریج با آغاز مذاکرات هستهای از حدود دو سال قبل و ظهور نشانههایی دال بر اینکه این پرونده از طریق گفتوگو قابل حل است شاهد هستیم که در محافل سیاسی، به گونه دیگری به مساله خلیج فارس نگاه میشود. از حدود یک سال قبل مساله دنیا با خلیج فارس، نوع مناسبات ایران با خلیج فارس شده است. اگر به ادبیات مقامهای سیاسی منطقه و دنیا هم نگاه کنید میبینید که همه میگویند باید رابطه ایران و عربستان سعودی متحول شود تا جریانها و فرایندها به سمت آرامش و کاهش تنش پیش برود. به تدریج به سمتی میرویم که دیگر نه مساله و مشکل دنیا با خاورمیانه، ایران است و نه نوع مناسبات ایران و عربستان. در چنین فضایی آیا درست است بگوییم در آینده مساله دنیا با خلیج فارس، عربستان سعودی است؟ اگر به ادبیاتی که در دنیا در مورد منطقه تولید میشود، نگاهی گذرا بیندازید میبینید که عربستان سعودی در محور این ادبیات است. سیل بیسابقه انتقادات و حملات به عربستان سعودی در حال افزایش است. از زمان آغاز شراکت استراتژیک عربستان سعودی و امریکا که در فوریه ١٩٤٥ با دیدار سمبلیک ملک عبدالعزیز و روزولت روی عرشه کشتی در دریای سرخ انجام شد تاکنون ما شاهد چنین فضای تبلیغاتی نسبت به عربستان در غرب نبودیم. این فضای انتقادی در اروپا به شکل گستردهای در حال افزایش است. فقط در رسانهها شاهد این فضا نیستیم بلکه بر لسان بسیاری از شخصیتهای رسمی و دولتمردان، انتقادها از عربستان در حال افزایش است. از عربستان سعودی در رسانهها به عنوان شیطان منطقه یاد میشود، رجوع بکنید به مقالهای که فرید زکریا چندی پیش نوشته بود. از دولتمردان سعودی به عنوان خطرناکترین مقامهای دنیا یاد میشود، رجوع کنید به مقالاتی که ایندیپندنت در ماههای گذشته منتشر کرده است.
عربستان از ماجرای ٢٨ صفحه گزارش ١١سپتامبر آسیب دید
برای درک بیشتر کلام نگاهی بیندازید به فضایی که سفر باراک اوباما، رییسجمهور امریکا در آن شکل گرفت. ظاهر قصه این است که اوباما در ادامه اجلاس کمپ دیوید، اینبار دومین دیدار خود را با سران شورای همکاری خلیج فارس در ریاض برگزار میکند. یک بیانیه مطبوعاتی صادر میشود که حاکی از نقطهنظرات مشترک دو طرف است. وقتی شما دقت میکنید و بینالسطور این بیانیه را بررسی میکنید بیش از آنکه بر نقاط اشتراک تاکید شده باشد بر نقاط افتراق تاکید شده است. بیجهت نیست که در حول و حوش سفر اوباما و در اثنای آن و بعد از آن، فضای رسانهای دو طرف ملتهب است. در رسانههای منطقه به هیچوجه شاهد خوشامدگویی به اوباما نبودیم و حتی انتقادها در اوج خود است. در طرف مقابل نیز سفر اوباما در رسانههای غربی به بیفایدهترین و آخرین سفر وی تعبیر میشود. در حالی که اوباما برای دیدار از ریاض مهیا میشود بحثی که در غرب و به خصوص امریکا داغ بود بحث ٢٨ صفحه از گزارش مربوط به حادثه ١١ سپتامبر ٢٠٠١ بود. این روزها در کنگره امریکا در خصوص لایحهای بحث میشود و احتمالا به رای گذاشته خواهد شد که مربوط به این گزارش است. عنوان این لایحه «رفع مصونیت دولتها در موارد مربوط به تروریست» است. اوباما تاکید کرده است که این لایحه را وتو خواهد کرد. از سوی دیگر شاهد هستیم که عربستان سعودی تهدید میکند اگر این لایحه تصویب شود، صدها میلیارد دلار از داراییهای خود را از امریکا خارج میکند. باز شاهد واکنش رسمی کاخ سفید هستیم دال بر این هشدار به عربستان سعودی که با بازارهای مالی بازی نکند. به اعتقاد من چندان مهم نیست که این گزارش منتشر بشود یا خیر. آسیبی که عربستان سعودی از این بحث دیده و خواهد دید کمتر از زمانی نیست که این گزارش منتشر شود. به هر حال مشخص شده است که در این ٢٨ صفحه گزارش محرمانه پای مقامهای رسمی عربستان سعودی درگیر است. گمانهزنیها در این خصوص که نام چه کسی در این گزارش آمده، بسیار وسیع است.
اوباما، مهربانترین رییسجمهور امریکا با عربستان بود
جالب اینجاست که در کنگره امریکا هم نمایندگان جمهوریخواه و هم دموکراتها از تصویب چنین لایحهای حمایت میکنند. این بدان معنا است که عربستان سعودی با مشکل بسیار بزرگی در آینده روبهرو خواهد بود و باید پاسخگو باشد. باز هم جالب اینجاست که بعید به نظر میرسد انتخابات امریکا و انتخاب یک رییسجمهور جمهوریخواه یا دموکرات بتواند مشکل عربستان سعودی را حل کند. شاید مهربانترین رییسجمهور امریکا با عربستان، باراک اوباما بود. اگر نگاهی بیندازید به دو تا سه دهه گذشته میبینید که روسای جمهور سابق تا این اندازه با عربستان سعودی مهربان نبودند. سفرهایی که انجام میشد سفرهای بسیار سریع بود و سعی میکردند کمترین توقف را در عربستان سعودی داشته باشند. آخرین سفری که جورج بوش به عربستان داشت به اندازهای کوتاه بود که تفسیر شد به اینکه رییسجمهور امریکا فقط برای سوختگیری در عربستان نشسته است.
تزلزل در اتحاد سنتی امریکا با عربستان
سوال دیگر این است که مشکلات عربستان که باعث ایجاد چنین وضعیتی میان عربستان و متحد این کشور شد، چیست؟ عربستان سعودی در برزخ استراتژیک گرفتار شده است. در حالی که اتحاد سنتی خود با قدرتهای بزرگ را در حال سست شدن میبیند شاهد برآمدن یک قدرت رقیب در منطقه است. در این فضا برجام شکل میگیرد و مشکل اصلی دنیا با رقیب عربستان سعودی حل میشود. در دوره ریاستجمهوری اوباما در استراتژی وی نوعی بیتوجهی به عربستان سعودی دیده میشود. استراتژی گردش به سمت چپ، نوعی بیتوجهی به عربستان سعودی است. تمرکز امریکا بر استخراج نفت صخرهای نوعی رفتن به سمت بینیازی از نفت عربستان سعودی است. اگر امریکا به نفت عربستان نیاز نداشته باشد، معادله نفت در برابر امنیت، متزلزل خواهد شد. شراکت استراتژیک که از سال ١٩٤٥ میان دو کشور حاکم بوده هیچ نقش پررنگی در منازعات منطقهای ندارد. عربستان سعودی احساس میکند در بحرانهای منطقهای، امریکا به عنوان یک متحد استراتژیک رفتار نمیکند. در پرونده عراق، عربستان سعودی از امریکا انتقاد دارد. در تحولات مربوط به سال ٢٠١١ و خیزشهای جهان عرب، عربستان سعودی منتقد امریکا است. در بحث سوریه، استراتژی امریکا منطبق با استراتژی عربستان سعودی نیست. در یمن، توقع عربستان سعودی از امریکا برآورده نشده است.
عربستان در برابر ایران رفتار تدافعی دارد
سوال دیگری که میتوان اینجا مطرح کرد این است که آیا رفتار رادیکال عربستان سعودی در برابر ایران، یک رفتار تهاجمی است یا یک رفتار تدافعی؟ رفتار تهاجمی را در چارچوب رئالیسم تهاجمی باید بررسی کرد. منظور از رئالیسم تهاجمی این است که قدرت، فرصت را مغتنم میشمارد تا هژمونی خود را حاکم کند. بر این اساس از تزلزل و بیثباتی در اطراف خود استفاده میکند تا خود را ارتقا دهد. این نظریه مبتنی بر فرصت است. نظریه دیگر رئالیسم تدافعی است. از منظر این نظریه رفتار رادیکال حاصل نگرانیها است. یک قدرت یا یک کشور دچار چالشهای فراوانی است و احساس شک و تردید نسبت به رقبای خود دارد و برای جبران چالشها به رفتار رادیکال روی میآورد. به نظر میرسد با مجموع مشکلاتی که عربستان در داخل با آن مواجه است، مشکلاتی که در اطراف خود دارد و مشکلاتی که با متحدان سنتی خود دارد، این کشور روی به رفتار رادیکال بر مبنای رئالیسم تدافعی آورده است.
عربستان عامدانه سیاست تنش با ایران را پیش میبرد
عربستان سعودی به دنبال جبران نقایص خود است و میخواهد شرایطی فراهم کند که دوباره امریکا به عنوان شریک استراتژیک این کشور در تمام تحولات منطقه پشت عربستان سعودی قرار بگیرد. برای این کار، تمرکز بر ایران را هدف قرار داده است و به صورت عامدانه سیاست بالا بردن تنش با ایران را اتحاذ کرده است. یکی از دلایلی که راهکارهای دوجانبه یا ابتکارهای طرفهای ثالث به نتیجه نمیرسد همین است که سیاست فعلی عربستان سعودی ربطی به رفتار ما ندارد و ارتباط مستقیم با تصمیم ریاض برای رفع نواقص استراتژیک خود دارد. عربستان احساس میکند که مخزن نفتی بودن به تنهایی برای رفع نواقص استراتژیک این کشور کافی نیست. جهان به سمتی میرود که تنوع منابع تولید انرژی است و مانند گذشته به نفت عربستان، نیاز نخواهد داشت. عربستان باید چیز دیگری تولید و باید ادبیات دیگری در دیالوگ خود با غرب دنبال کند. حاصل بررسی رفتار عربستان سعودی در یک تا دو سال گذشته و رویکردهای این کشور در خصوص ایجاد جنگ و ایجاد ائتلافهای عربی، تظاهر به اینکه دیگر به امریکا متکی نیستم و به تنهایی کار را پیش میبرم، آغاز جنگ یمن به تنهایی، در پیش گرفتن سیاست مستقل در سوریه همه و همه نشان میدهد که عربستان به دنیا پیام میدهد که من مهم هستم. عربستان میخواهد به دنیا بگوید: من قدرت منطقهای هستم که میتوانم چند کشور عربی را پشت خود جمع کنم. قدرتی هستم که میتوانم بیش از ٥٠ کشور اسلامی را وارد ائتلاف خود کنم. پیام بیانیههای اتحادیه عرب و کنفرانس اسلامی که به دلیل ساختار غیردموکراتیک این دو نهاد، در اختیار عربستان سعودی است این است که من فضای مانور دارم و باید به من توجه کنید و البته که این بیانیهها هیچ ضمانت اجرایی ندارند.
امنیت مستقل ایران، نقطه قوت آن است
در خصوص وضعیت تنهایی استراتژیک ایران که برخی مطرح میکنند باید بگویم که یکی از نقاط قوت ایران این است که امنیت آن مستقل است. میتوانید اسم این مساله را تنهایی استراتژیک بگذارید یا امنیت مستقل. در میان کشورهای بزرگ منطقهای و قابل اعتنا، ایران تنها کشور و قدرتی است که امنیت آن مستقل است. اگر قدرتهای منطقهای مانند ترکیه، مصر و عربستان را در نظر بگیرید میبینید که امنیت همه آنها وابسته است. این مساله در خصوص ترکیه هم مصداق دارد که شاید به لحاظ پتانسیلها، توانایی بازیگری مستقل را داشته باشد اما عضو ناتو است و به قدرتهای بیرونی متکی است. تجربهها نشان داده است که پاشنه آشیل کشورها و آنجا که کشورها فرو ریختهاند وابستگی امنیتی بوده است. اگر ارتش مصر وابسته به امریکا نبود معلوم نبود که رژیم مبارک سقوط میکرد یا خیر. همه به یاد دارند زمانی که مبارک استعفای خود را نوشت این ارتش و فرمانده ارتش بودند که نقش اصلی را ایفا کردند و مشخص هم است که ارتش مصر به چه جایی وابستگی دارد. آنچه باعث دردسر عربستان سعودی شده است همین وابستگی امنیتی است. همه تلاشهای عربستان سعودی از این ائتلافسازیها این است که دوباره شراکت استراتژیک با غرب را رقم بزند. مشخص است که عربستان با این پیمانهای منطقهای و عربی نمیتواند جلوی قدرتی مانند ایران ایستادگی کند. جنگ یمن تجربه خوبی از قدرت رهبری و ائتلافسازی عربستان سعودی بود. در این جنگ اعلام شد که ١٠ کشور در ائتلاف جنگ علیه یمن شرکت خواهند کرد اما غیر از امارات کسی در کنار عربستان قرار نگرفت و اماراتیها بعد از چندی از این جنگ کاملا سرخورده شدند. من این وضعیت استقلال امنیت را یکی از ابزارهای قدرت ایران میدانم.
پیوست منطقهای پس از برجام شکل نگرفت
در جریان رایزنیهای ایران و ١+٥ مشخص بود که این مذاکرات هستهای یک پیوست منطقهای نیاز دارد. عکس العمل رقبای ما نسبت به پیشبرد مذاکرات بسیار هشداردهنده بود. عربستان هرآنچه از دستش برمیآمد انجام داد تا این توافق انجام نگیرد چرا که احساس میکرد پس از توافق و آزاد شدن پتانسیلهای ایران، این کشور به یک قدرت بدل خواهد شد. برخی از تحلیلگران در امریکا این هشدار را به دولت اوباما میدادند که از جمله آنها میتوان به توماس فریدمن اشاره کرد. وی در مقالهای اشاره کرده بود که بدون پیوست منطقهای، مذاکرات هستهای منجر به ایجاد ثبات در منطقه نخواهد شد. ایران از طرف خود هرآنچه در توان داشت به کار برد تا اطمینان دهد که این توافق هستهای علیه کشورهای منطقهای نخواهد بود. ما پیش و پس از توافق هستهای هیچ رفتار تهاجمی در قبال کشورهای منطقه نداشیم. اتفاقا پیامهای مسالمتجویانه و صلحجویانه ایران در اثنای مذاکرات هستهای و پس از آن افزایش پیدا کرد. اما طرف مقابل خود را در تنگنایی میدید که تنش را انتخاب کرد. اینکه نتیجه خواهد گرفت یا نه بحث دیگری است.
رفتارهای رادیکال عربستان قبل از مرگ عبدالله آغاز شده بود
در پاسخ به برخی ادعاها در این خصوص که بحران جانشینی تا چه اندازه در شکلگیری سیاستهای فعلی عربستان نقش داشته است باید به دو نکته اشاره کرد. یک نظر این است که تیم جدید سیاسی پس از مرگ عبدالله علت رفتارهای عصبی این کشور هستند. نظر دیگر این است که از سالهای پایانی ملک عبدالله رفتارهای رادیکالی عربستان سعودی به خصوص پس از سال ٢٠١١ آغاز شده بود. کاری که محمد بن سلمان انجام میدهد پیش از این توسط بندر بن سلطان شروع شده بود. رویکردی که عربستان نسبت به خیزشهای عربی به کار گرفت یک رویکرد تهاجمی و فعال و رادیکال بود. راهاندازی گروههای تکفیری و تروریستی قبل از تیم جدید آغاز شده بود و الزامات استراتژیک عربستان باعث شد که این تیم قدرت بگیرد. این بدان معناست که به جای آنکه این تیم علت باشد، برعکس بود و معلول نیازهای عربستان سعودی بود. البته در کنار خود شرایطی را در عربستان سعودی به وجود آورده است که این شرایط حتما در آینده عربستان تاثیر خواهد داشت.
محمد بن سلمان به دنبال پادشاهی است
عربستان سعودی برای نخستینبار در تاریخ سیاسی خود، در یک وضعیت ویژه در بحث جانشینی قدرت قرار گرفته است. همیشه مشخص بود که جانشین بعدی کیست. شاید اواخر دوره ملک عبدالله که بحثهای دوره جانشینی صورت گرفت، وضعیتی بود که تا حدودی شبیه به وضعیت فعلی است اما در همان زمان هم مشخص بود که پادشاه بعدی چه کسی خواهد بود. رفتار محمد بن سلمان به گونهای است که انتظار دارد دنیا او را به عنوان پادشاه آینده به رسمیت بشناسند. اگر در دوره ملک سلمان انتقال صورت نگیرد ولیعهد حذف نشود و محمد بن سلمان به پادشاهی نرسد معلوم نیست زمانی که رقیب او یعنی محمد بن نایف به پادشاهی برسد، همین اختیارات و همین صلاحیتها را داشته باشد یا خیر. حذف ولیعهد هم در عربستان سعودی به عرف بدل شده است و اتفاقا این عرف را همین تیم بنا کرد. سلمان یکی از کارهایی که به محض رسیدن به قدرت انجام داد، حذف ولیعهد بود. مقرن بن عبدالعزیز، ولیعهد عربستان بود و سلمان مقرن را خواسته و به او گفت که باید فضا را برای جوانترها بازگذاشت و او هم پذیرفت و استعفا داد. بدینترتیب پست جانشین ولیعهدی برای پسر سلمان خالی شد. روانشناسی شخصیت محمد بن سلمان در بحثهای داخلی عربستان سعودی بسیار مهم است. محمد بن سلمان، حاضر است هرکاری انجام دهد تا به عنوان پادشاه به رسمیت شناخته شود.
محمد بن سلمان خود را مصلح اقتصادی میداند
در طول یک سال گذشته کاری که وی کرده این است که خود را به عنوان فرمانده نظامی و فرمانده جریان رادیکال عربی جا انداخته است. او جنگی را آغاز کرد که در تاریخ عربستان سابقه نداشته است. سابقه نداشته است که ریاض در این حد وسیع علیه یک کشور همسایه و فقیر وارد جنگ شود. عربستان به بهانه جنگ تلاش کرد ائتلاف عربی تشکیل دهد و در تبلیغات خود هم تاکید داشت که من در یمن با ایران میجنگم. در روزها و هفتههای اخیر شاهد نوع دیگری از بازاریابی جدید سلمان برای خودش هستیم. محمد بن سلمان پس از آنکه از تاکتیک گذشته خود نتیجه نگرفت نوع دیگری از رفتار را انتخاب کرده است. در چند سندی که اخیرا منتشر شده میبینیم که سلمان در حال تصویرسازی از خود به عنوان یک مصلح اقتصادی است. در هشت ساعت مصاحبه سلمان با بلومبرگ به هیچوجه در خصوص مسائل سیاسی صحبتی نمیشود و در مصاحبه بعدی که با العربیه هم انجام میشود همین سبک و سیاق تکرار میشود. سندی که به عنوان سند تحول اقتصادی و چشمانداز ٢٠٣٠ منتشر کردهاند نشان میدهد که محمد بن سلمان نوع دیگری از بازاریابی را برای خود آغاز کرده است. آیا محمد بن سلمان موفق خواهد شد؟ واقعیت این است که اهداف اقتصادی یا اصلاحات اقتصادی که مدنظر محمد بن سلمان است بسیار بلند پروازانه تر از اهداف سیاسی است که در هفتههای اخیر به دنبال آن بود. عربستان سعودی ظرفیت اینکه یکباره سوبسیدها برداشته شود و شرکتهای بزرگی مانند آرامکو به حراج گذاشته شود را ندارد. ارزش آرامکو دو هزار میلیارد دلار است. عربستان سعودی کشوری نبود که دچار مشکلاتی مانند کسری بودجه شود. آیا محمدبن سلمان موفق خواهد شد که از طریق این طرح بلند پروازانه مشکلات عربستان را حل کند؟ بسیاری از تحلیلگران داخلی نسبت به موفقیت کارهای محمدبن سلمان عربستان سعودی ابراز تردید میکنند. محمد بن سلمان بسیار عجولانه رفتار میکند. بهطور مثال یکی از محورهای سیاستهای سلمان حذف سوبسیدهاست. زمانی که قرار باشد اقتصاد ملی با اقتصاد جهانی پیوند بخورد باید سوبسیدها برداشته شود. مردم سعودی به سوبسیدها عادت کردهاند و در یک مورد که دستور داده شد سوبسیدهای آب و برق برداشته شود مردم با فاکتورهای آب و برقی روبه رو شدند که چندین برابر افزایش پیدا کرده بود و ابراز نگرانی و نارضایتی آغاز شد. تصمیمی که محمد بن سلمان گرفت این بود که وزیر آب و برق را برکنار کند در حالی که علت این فاکتورها دستورهای محمدبن سلمان بود. بر این اساس تردید بسیار زیاد وجود دارد که محمد بن سلمان در کوتاهمدت بتواند نتیجه بگیرد و در بلندمدت هم معلوم نیست که در عربستان سعودی چه رخ خواهد داد.