خبرگزاری کار ایران

خرازی قبل از انقلاب چه شغلی داشت؟

خرازی قبل از انقلاب چه شغلی داشت؟
کد خبر : ۲۵۵۱۳۹

پس از آن آقای خرازی آمد و خیلی این پا و آن پا کرد تا با من حرف بزند. گویا سختش بود که به من جواب رد بدهد، ولی بالاخره اظهار تأسف کرد. الان یادم نیست چه عذری را بیان کرد، ولی این جریان خیلی به من برخود.

وضع تحصیلی، روحیه و مذهبی‌ بودنم با شرایط دبیرستان سازگاری داشت، اما آقای علامه مصاحبه‌ای با من کرد و فکر می‌کنم در آن مصاحبه متوجه شد که روحیۀ انقلابی من به درد آن مدرسه نمی‌خورد.

به گزارش گروه سایر رسانه‌های ایلنا به نقل از افکارنیوز؛ احمد توکلی یکی مبارزینی بود که قبل از انقلاب فعالیت زیادی داشت و چندین‌بار نیز دستگیر شد. او خاطره‌ای نقل می‌کند که در آن، جریان آشنایی‌اش با دکتر حدادعادل و دکتر کمال خرازی آمده است. این خاطره را در ادامه می‌آید:

روزی دیدم دو جوان که سنشان کمی از من بیشتر بود، آنجا[جلوی حسینیه ارشاد] ایستاده‌اند و بحث‌های مذهبی می‌کنند. من نزد آنها رفتم و گفتم «آقا شما جایی سراغ ندارید که کتاب‌های مذهبی امانت بدهد؟» و همان جا باب آشنایی من و این دو نفر باز شد. یکی از آنها آقای دکتر حدادعادل و دیگری آقای محمدباقر مخبری بود(که بعد از انقلاب به بنیاد آمد).

این دو مرا به کتابخانه انجمن فارغ‌التحصیلان مدرسه علوی بردند. آنها خودشان درس‌خوانده آن مدرسه بودند. مدرسه علوی برای افرادی که دانش‌آموز و فارغ‌التحصیل بودند، کتابخانه‌ای تأسیس کرده بود که محل آن ابتدای خیابان ایران، در طبقه دوم ساختمانی بود.

پس از آن، هفته‌ای یک یا دو بار به آنجا می‌رفتم و کتاب به امانت می‌گرفتم. به دلیل همین مسائل علاقه‌مند شدم که در مدرسه علوی ثبت نام کنم. البته به هنگام ورود به تهران، قصدم این بود که در دبیرستان البرز یا خوارزمی(دو دبیرستان معروف تهران) نام‌نویسی کنم.

این دو نفر مرا به دبیرستان علوی بردند و به آقای علامه، رئیس دبیرستان که روحانی هم بود، معرفی کردند. آقای علامه با مرحوم روزبه، این دبیرستان را تأسیس کرده بودند؛ دفتردار دبیرستان هم آقای کمال خرازی بود.

البته وضع تحصیلی، روحیه و مذهبی‌بودنم با شرایط دبیرستان سازگاری داشت، اما آقای علامه مصاحبه‌ای با من کرد و فکر می‌کنم در آن مصاحبه متوجه شد که روحیۀ انقلابی من به درد آن مدرسه نمی‌خورد. رویش هم نمی‌شد به من جواب رد بدهد. از اتاق بیرون رفت.

پس از آن آقای خرازی آمد و خیلی این پا و آن پا کرد تا با من حرف بزند. گویا سختش بود که به من جواب رد بدهد، ولی بالاخره اظهار تأسف کرد. الان یادم نیست چه عذری را بیان کرد، ولی این جریان خیلی به من برخود و تصمیم گرفتم به دبیرستان خوارزمی بروم.

خاطرات احمد توکلی، صص ۳۴-۳۵.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز