روایت صادق طباطبایی از عکسی ۴۰ساله
میخواهم از امام عکس بگیرم اما نه عکس شیخی.
صادق طباطبایی ماجرای عکاسی خود از امام را اینگونه تعریف می کند: حدود سال ۵۳ بود که به عراق رفتم و به حاج آقا مصطفی گفتم که می خواهم از امام عکس بگیرم اما نه عکس شیخی بلکه آقا برنامه عادی خود را داشته باشد و من هم به کار خود برسم.
به گزارش گروه سایر رسانههای ایلنا به نقل از جماران؛ موافقت امام را که گرفتیم با آقای دعایی رفتیم حرم حضرت امیر(س) و امام وارد شده و مشغول عبادت شد و من هم عکاسی می کردم.
موقع شام گفتم: آقا ما می خواهیم محیط کار شما را با واتیکان و پاپ مقایسه کنیم و برای این کار آقا مصطفی یک ساعت به ما اجازه دادند، که آقا گفت: شما همیشه اجازه دارید.
صبح روز بعد، قبل از اینکه امام وارد اتاق شود، چند تایی عکس انداختم و بعد که وارد شده و مشغول نوشتن نامه شد هم چندتایی انداختم و منزل آقا را ترک کردم.
خوشحال به خانه برگشتم و می خواستم زودتر فیلم را برای چاپ ببرم که دیدم شماره فیلم صفر است. با تعجب به یک عکاسی رفتم و با نظر عکاس متوجه شدم که فیلمی در دوربین نیست. متعجب و سرخورده برگشتم و قضیه را به آقا مصطفی گفتم که گفت مهم نیست، دوباره تکرار کن.
صادق قطب زاده در این سفر همراه من بود که به او شک کرده بودم. در هر حال به بیروت برگشتیم و خدمت دایی رسیدم که قضیه عکاسی را از من پیگیری کرد و گفت: اگر من این فیلم را برایت پیدا کنم چه فکر می کنی؟
گفتم: به دو چیز فکر می کنم یا نفوذ شما روی سازمان های جاسوسی عراق زیاد است یا کلاغ برایتان خبر آورده است.
دایی گفت: این فیلم نزد آقای قطبزاده است و قطبزاده هم گفت که قصد داشته یک تعلیم سیاسی و حفاظتی به من بدهد که البته به نظر من اگر عکس ها چاپ میشد، راحت تر از عراق خارج می شد. در هر حال در آن سفر من دو حلقه ۳۶ تایی از امام عکس گرفتم.
برگرفته از کتاب خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی؛ ج ۱