رحیم محمدی:
خودکشی تعارضات جامعه را صریحتر آشکار میکند
خودکشی متأثر از وضعیت و شرایط «آگاهی» و «نظم معنائی موجود» خصوصاً وضعیت «تلاقی آگاهیها و معناها» در جامعه امروزی است.
رحیم محمدی در گفتوگو با سایت گفتوگوی اجتماعی بیان کرد که خودکشی تعارضات جامعه را صریحتر آشکار میکند.
«باید به فهم خودکشی و درنتیجه پدیدار شناسی خودکشی در ایران نزدیک شد از این جهت که خودکشی نتیجه آگاهی متعارف اجتماعی و نظم معنایی کنونی است». این چکیده گفتگو با یکی از جامعه شناسان کشور است. دکتر رحیم محمدی را میتوان از چهره های شناخته شده نسل دوم جامعه شناسی در کشور دانست که سالها تحصیل در دانشگاه تهران و تدریس آن در مراکز علمی دیگر کشور را در کارنامه دارد. دبیر سلسله همایش های «جامعه ایرانی و جامعه شناسان ایرانی» در گفتگو با وبسایت «گفتگوی اجتماعی»(WWW. IRANSOCIALD. IR) اگرچه راه اندازی کمپین خیر اجتماعی برای سلامت اجتماعی را امری مفید دانست اما لزوم توجه به نقش سه عامل اصلی خودکشی در ایران را یادآورد شد که در ادامه می آید.
باارزش ترین دارایی هر انسان، جان اوست. صرف نظر از اینکه باور مذهبی داشته باشد یا نه و اینکه بداند در باره این سرمایه تفویض شده به او باید به خالق خود پاسخ دهد، اصل تمایل به جاودانگی و اهمیت زندگی، در همه مشترک است. چطور پدیده خودکشی بر این میل قوی غلبه میکند؟
ابتدا سعی میکنم یک توضیح کلی در باب خود کشی و اجتماعی بودن آن بدهم تا رویکرد من به این مسأله مقداری روشن شود. علل و دلایل خودکشی در ایران از دیگر جوامع متفاوت است، خودکشی در هر وضعیتی از عوامل مربوط به همان وضعیت و شرایط متأثر است. از اینرو بایستی در شناخت وضعیت و موقعیتی که منجر به خودکشی میشود، دقت بیشتری کنیم. ما امروز عملاً با این پرسش ها مواجهیم؛ کسانی که اقدام به خودکشی میکنندچرا در ذهن و افکار آنان زندگی کم اهمیتتر از مرگ شده است که آنان زندگی خود را به نفع مرگ حذف میکنند؟ به عبارت دیگر آنان چه تصوری از زنده بودن خود دارند که این تصور(و آگاهی) آنان را به حذف زنده بودن وامیدارد؟ منشأ این تصور و افکار چیست؟ و چگونه در آنان خلق میشود؟
شما این امر را آگاهانه و تحت تاثیر عوامل محیطی می دانید؟
در واقع خودکشی متأثر از وضعیت و شرایط «آگاهی» و «نظم معنائی موجود» خصوصاً وضعیت «تلاقی آگاهیها و معناها» در جامعه امروزی است. به عبارت دیگر خودکشی نتیجه تضارب آگاهی با آگاهی و برخورد معنا با معنا است که در اذهان و افکار و زبان کنشگران اتفاق می افتد و میتوان از این تضارب و برخورد به «دیالکتیک سوبژکتیو» هم تعبیر کرد.
چگونه این آمار خودکشی در برخی شهر ها و استان ها که از منظر اطلاع رسانی، وسایل ارتباط جمعی و حتی شرایط اقتصادی، با کلان شهر ها فاصله معنا داری دارند، بیشتر است؟
وقتی یک دختر ایلامی از یک طرف ملاحظه میکند بر حسب نظم معنایی و فرهنگی موجود حق انتخاب در داشتن شغل و انتخاب همسر را ندارد و بایستی پدر یا برادر یا یکی از مردان فامیل برای او تصمیم بگیرند و از سوی دیگر بر حسب آموزههای فرهنگ شهری جدید آموخته است که او میتواندآینده و شغل و همسر خویش را انتخاب کند، در یک تنازع معنائی و بحران آگاهی گرفتار میشود که گاهی نتیجه آن چیزی جز خودکشی نیست. بالاخره او در این تنازع و بحران فکری و ذهنی چگونه باید عمل کند تا حق انتخاب خود را حفظ کند. او اگر نمیتواند همسر آینده خود را انتخاب کند، حداقل میتواند میان مرگ و زندگی یکی را
انتخاب نماید. این همان چیزی است که میتوان از آن به شکاف دو آگاهی یا بحران آگاهی تعبیر کرد. اما وضعیت اقتصادی به نظر چندان دخیل نیست. خودکشیها در ایران منشاء اقتصادی و حتی مستقیماً ریشه در بحرانهای سیاسی ندارند. بحرانهای اقتصادی و فشارهای بغرنج اقتصادی عامل خودکشی افراد نیستند. ایرانیان عمدتاً سازگاری کم نظیری با بحرانهای اقتصادی و سیاسی و وضعیتهای خشونت آمیز چون جنگ دارند و در طول دورهی معاصر این تطابق و سازگاری موجب همزیستی ایرانیان با بحرانها شده است. جامعه ایرانی همواره با بحران همراه بوده است و این همراهی با بحرانها، وضعیت خاصی برای سازگاری
با بحران نیز تولید کرده است. از این جهت منشأ و عامل خودکشی در جای دیگری است؛ خودکشی در ایران پدیدهای است که به بحران آگاهی و تنازع معنا و ظهور «زیست جهان» شهری و کلانشهری مدرن مربوط است. خصوصاً امروزه جامعهی ایرانی به سمت وضعیت کلانشهری در حال حرکت است. در نتیجه این وضعیت سیال و فقدان استقرار کامل آگاهی و معنا عامل اصلی این خودکشیها است. پس اگر عوامل اصلی که صریحاً در تولید خودکشی مؤثر هستند نام ببرم سه عامل اصلی چون؛ رسانه، مهندسی اجتماعی فرهنگی و سنتگرائی(یا محافظه کاری اجتماعی) هستند. امروزه در جامعه ما محافظه کاری و سنتگرایی عمدی و «تقدیس سنت» با
فرهنگ و آگاهی جدید شهری در تعارض است و خصوصاًمحافظه کاری در تولید تعصب که یک نوع عارضه ذهنی و درونی است و سرانجام در خلق خودکشی ها تأثیر قابل توجهی دارد.
نقش عواملی که اشاره کردید، کمی مبهم به نظر می رسد. توضیح بیشتری می فرمایید؟
بله ابتدا به سراغ رسانه برویم. رسانههای ایرانی و گاهی متون آموزش و پرورش، خصوصاً رسانههای بزرگی چون رادیو و تلویزیون وضعیت ایدئولوژیک و سنترا بازتولیدمیکنند و به اشکال گوناگون ایدئولوژی و سنتگرائیو اسطوره گرایی را بازنمائی میکنند. در نتیجه به صورت نهفته و گاهی آشکارا با زندگی و فرهنگ شهری و کلان شهری مبارزه میکنند. رسانههای ایرانی خصوصاً رسانههای رسمی رادیو و تلویزیون با فرهنگ شهری و کلانشهری به اسم «فرهنگ غربی» مبارزه میکنند و این امر به تنازع معنائی و بحران آگاهی منتهی شده است. در حالیکه آگاهی و فرهنگ شهری منظومه نو پدیدی است که نمیتوان به
آن فرهنگ غربی گفت. اما آنچه از آن به عنوان «مهندسی اجتماعی فرهنگی» یاد کردم بر خلاف آنچه که تصور میشود، فرهنگ و جامعه و «آگاهی متعارف» چندان مهندسی پذیر و مداخله پذیر نیستند که با مداخله و مهندسی دولتی راه خود را عوض کنند. مداخلههای دولتی تحت عنوان مهندسی اجتماعی و فرهنگی و حتی برنامههای توسعه، پیامدهای ناشناخته و گاه زیانباری تولید میکنند که از نتایج نامقصود آنها تنازع معنا و بحران آگاهی است. دولت اگر چه از سر دلسوزی و احساس وظیفه ایدئولوژیک این تلاشها را میکند، ولی پیامد پنهان تلاشهای دولتی لزوماً مثبت نیست و گاهی نتایج زیانبارینیز تولید
میکند. و سرانجام «سنتگرائی و محافظه کاری» را باید در نظر داشت. عامل سنتگرائی عمدی و محافظه کاری اجتماعی عامل مهمی در خودکشیهااست که در دوره معاصر و در زمانهی ما بازتولیدمیشود. سنتگرائی نوعی تعصب و غیرت نسبت به ارزشهای دهقانی و قبائلی و قدیمی است که یک عارضه فکری و درونی است که معمولاً باارزشهای مدرن شهری و کلانشهری در تعارض است. زندگی امروزی ایرانیان ناچاراً یک زندگی شهر و حتی کلانشهری است. باید دید زندگی شهری جدید و فرهنگ شهری چیست و با چه ارزشهایی سازگار است؟ و چگونه باید با روند طبیعی فرهنگ شهری جدید همراهی کرد؟ مقاومت در مقابل فرهنگ و آگاهی
شهری نوعی محافظه کاری است که در برابر تغییر و اصلاح میایستد. این مقاومت پیامدهای زیانباری تولید میکند که خودکشی یکی از آنها است.
نقش مسائل اقتصادی در تحلیل شما کمرنگ نیست؟
در بحثبالا توضیح دادم، من عوامل و بحرانهای اقتصادی را چندان مؤثر نمیدانمچون جامعه ما به زیست با بحرانهای اقتصادی و حتی سیاسی خو گرفته است. بلکه بیشتر بحران آگاهی و تنازع معناها را مؤثر میدانم.
گفته می شود خودکشی از منظر جامعه شناسان و رفتار شناسان اجتماعی هنگامی رخ می دهد که فرد از دایره نظارت اجتماعی خارج شود. این نظارت به معنای تحت نظر بودن نیست بلکه احساسی است که فرد در جریان اجتماعی شدن به دست می آورد و آن حس مهم بودن وتحت توجه بودن از طرف جامعه است. این یعنی دریافت توجه از سوی هر فردی با توجه به ذهنیت ها و خلقیات وی، ممکن است متفاوت باشد؟
درکی که من از خودکشی در ایران دارم این است که الگوی اصلی خودکشی در ایران همچنان الگوی خودکشی(یا خودسوزی) «دختران ایلامی» است و این الگو نیز صورت دگرواره خودکشی کسانی چون «صادق هدایت» است. اساساً پدیدهی خودکشی فعلی در ادامه تحولات جدید جامعهی ایرانی و جهان ایرانی نو، پدید آمده است و این خودکشیها یک پدیدهی جدید و مربوط به جامعه کنونی است. در واقع «تجدد ایرانی» چنان وضعیتی است که این پدیده در درون آن پدید آمده است و فقط در درون آن قابل فهم است و اگر تلاش کنیم آن را صرفاً به عوامل فردی و روانشناختی تقلیل دهیم قطعاً از فهم و شناخت آن دور خواهیم شد. این را هم
اضافه کنم اساساً نمیتوان در مقابل تغییرات طبیعی جامعه که بر اساس «منطق درون بود جامعه» اتفاق می افتد، ایستاد. لذا بایستی تغییرات و اصلاحات تدریجی جامعه را پذیرفت و نباید در مقابل این تغییرات مقاومت کرد، مقاومت در برابر این تغییرات پیامدهای زیانبار اجتماعی تولید میکند که خودکشی یکی از آنها است. باید دقت کرد همزمان با تجدید آگاهی و شکلگیری فرهنگ شهری و کلانشهری، شرایط اجتماعی و ساختاری و نهادی نیز تغییر میکند و اگر در مقابل این نوع تغییرات ایستادگی شود در این صورت شکاف آگاهی و تنازع معنائی به تعمیق و افزایش مسألههای اجتماعی منجر می گردد.
مشکلات و معضلات اجتماعی را حتما نمی توان منکر شد اما چه اتفاقی رخ می دهد که اکثریت اجتماع، با این مسائل مواجه شده یا سعی در چیره شده بر آنها را دارند اما بخش کوچکی از جامعه، در برابر آنها تسلیم شده و حتی به این نقطه می رسند که به زندگی خود خاتمه دهند؟
خودکشی «صادق هدایت» و خودسوزی «دختران ایلامی» از یک الگو پیروی میکنند و آن عبارت از شکاف آگاهی و تنازع معنا است. این دو نوع خودکشی با همه تفاوتهائی که از نظر نسلی، زمانی و طبقاتی دارند، اما هر دو، نتیجهی شکاف آگاهی و تنازعات معنائی است که جامعه و جهان ایرانی در دورهی کنونی به آن مبتلا است. پس اینک باید بپرسیم؛ شکاف آگاهی و بحران آگاهی چیست؟ و چگونه منجر به خودکشی میگردد؟ همچنین باید بپرسیم تنازع معنا چیست و چطور میشود که شرایط خودکشی را فراهم میآورد؟ در واقع پاسخ به این پرسشها مقداری ما را به فهم خودکشی و درنتیجه «پدیدار شناسی خودکشی در ایران»
نزدیک میکند و از این جهت که خودکشی نتیجه آگاهی متعارف اجتماعی و نظم معنایی کنونی است، واقف میسازد.
در برخی آمارها ایران در ﺑﯿﻦ ﮐﺸﻮرﻫﺎی دﻧﯿﺎ در زﻣﯿﻨﻪ ﺧﻮدﮐﺸﻰ رﺗﺒﻪ ۴۸ و ﺑﺮﺧﻰ دﯾﮕﺮ رﺗﺒﻪ ۵۸ را دارد. این یعنی با توجه به اندازه جمعیت، آمار بالایی است یا در میانگین طبیعی آن است؟
مدتی است «محافظه کاری اجتماعی» در جامعه ما به یک گفتمان تبدیل شده است، گفتمانی ایدئولوژیک که «تقدیس سنت» دالّ مرکزی آن است. این محافظه کاری اجتماعی که به دلایل جامعهشناختی و تاریخی زمان آن پایان یافته است، نوعی «محافظه کاری معلق» است. اما این گفتمان سنت را سنت به معنائی که در جامعهشناسیرایج است تقدیس میکند و آن را به ابزاری برای مقابله با شهریّت و فرهنگ شهری تبدیل کرده است. البته محافظه کاری آشکارا نمیتواند با شهریت و فرهنگ و اخلاق شهری مقابله کند، از این رو فرهنگ شهری و کلانشهریرا فرهنگ غربی مینامد تا به اسم غرب و غرب زدگی با هر آنچه شهری است و هر آنچه نو شدن و تغییر و اصلاح است مبارزه کند. این محافظهکاری معلق از فهم انتقادی سنت احتراز میکند، به هر نوع تغییر اجتماعی و دگرگونیِ زبان بیاعتماد است و به صورت پنهانی «آرمان حیات اجتماعی» را در گذشته و گذشتهگرائیمیجوید و نوستالژی قدیم را منتشرمیکند. لذا یکی از نتایج این محافظه کاری معلقْ پنهان کردن و پوشاندن مسألههای اجتماعی اصیل و حقیقی است تا بتواند توجهها را به مسألههایغیر اصیلو ایدئولوژیک معطوف سازد. خودکشی از جمله آسیبهائی است که «اکنون جامعه» را با سوالات مهم مواجه میسازد، سئوالاتی که ذهنها را به سمت تغییر و دگرگونی متوجه میسازد. خودکشی تعارضات و بحرانهای جامعه را صریح تر از بقیه آسیبها آشکار میسازد. ولی گفتمان محافظهکاری نمیخواهدبحرانهای جامعه آشکار شود و وضع موجود با پرسش مواجه شود. البته سهم نهادهای دولتی و رسانههای رسمی در این پنهان سازی ومحافظهکاریبیشتر است. از این رو خودکشی را یا باید پنهان کرد و پوشیده نگه داشت یا به «دیوانگی فردی» منتسب کرد تا اصل بیماری اجتماعی پنهان باقی بماند، به این ترتیب باید آمارها و پژوهشهای خودکشی هم کم اهمیت یا بی اهمیت باشند.
پژوهش های زیادی سالانه در کشور درباره آسیب های اجتماعی صورت می گیرد اما در مورد خودکشی، نسبت آن بسیار پایین تر است. صرف نظر اینکه اساسا چه میزان از چنین تحقیقاتی در مراکز تصمیم سازی استفاده می شود، چرا پرداختن به مساله خودکشی به عنوان یک آسیب اجتماعیبسیار مهم، این میزان ناچیز است؟
همان طور که در پاسخ پرسش قبل گفتم محافظه کاری معلق، خودکشی را به ناتوانی یک فرد یا دیوانگی فردینسبت میدهد تا با فردی کردن مسأله، بحران اجتماعی پوشیده نگه داشته شود. در نتیجه وقتی یک چیز مشکل فردی تلقی شود، دیگر اهمیت بررسی علمی و جامع خود را از دست میدهد.
از خانواده به عنوان زیرساخت بنای یک جامعه نام می برند. با توجه به کاهش نقش خانواده در تعاملات اجتماعی به ویژه در شهرهای بزرگ و ایجاد گروه های اجتماعی با ترکیب متفاوت که افراد در آن زیست می کنند، چه اولویت هایی را برای بخش غیر دولتی در ترویج الگوی زندگی سالم و کاهش آسیب هایی نظیر خودکشی قائل هستید؟
باید دقت کنید منطق خانواده در شهر مدرن و زندگی کلانشهری به کلی از منطق خانواده سنتی و ذهن سنتی متفاوت است. شما میدانید امروز در کلانشهرهای مدرن و پر جمعیت مثل تهران و کرج که فرهنگ شهری و کلانشهری تا حدودی مستقر شده است، خودکشی کمتر از شهرهای سنتی و کوچک چون ایلام و خرمآباد است. چون توسعه یافتگی و استقرار جامعه شهری و فرهنگ شهری موجب کاهش خودکشی نیز میگردد. خانواده شهری و کلانشهری غالباً خانوادهای است که «اصل گفتگو» در آن رایج است و روی مسألههای خانواده گفتگو میشود. از اینرو هم برای اعضاءآزادی عمل وجود دارد و هم مطالبات و مشکلات همه اعضاءاهمیت دارد.
معاونت رفاه در راه اندازی کمپین خیر جمعی برای جامعه سالم، ابتدا همین موضوع خودکشی را مد نظر قرار داد تا از رهاورد مباحثمطرح شده، به تکمیل راهکارهای کاهش این آسیب بپردازد. به عنوان یک جامعه شناس، چه راهکارهای اجرایی در فرآیند برنامه ریزی دستگاه های دولتی ذیربط توصیه می کنید؟
چنانکه در مباحثبالا هم اشاره کردم باید به مداخله و مهندسی دولت در جامعه، نقش رسانههای رسمی وکوشش مدافعان سنتگرائی و محافظه کاری توجه کرد و اگر می توان کاری کرد باید در این زمینه ها اندیشید.