فرشاد مومنی:
دولتهای رانتی عامل توسعه نیافتگی ایران هستند
با وجود یک ساختار نهادی ضد تولیدی، دانش ضمنی و ظرفیتهای سازمانی لازم برای برون رفت از دور باطل توسعه نیافتگی فراهم نمیشود. اینکه شما میبینید یک بیمیلی گسترده به کار و تلاش در ایران وجود دارد در واقع وجه فرهنگی آن مسالهای است که در جنبه اقتصادی و اجتماعی، خود را در آن دو نقص مورد اشاره جلوه گر میکند.
سعید سیف: «بدون تردید راه نجات و حرکت به سمت توسعه از آن مسیر میگذرد و ابتدا باید به این بلوغ فکری، دست پیدا کنیم. با کمال تاسف شاهد این بودهایم کسانی هستند که مساله تولیدمحوری و ضرورت آن را خیلی سهل انگارانه مورد تحلیل و یا حتی ضرورت آن را مورد نفی و انکار قرار میدهند. برداشت من این است که کانون اصلی ضرباتی که اقتصاد ایران در طول تاریخ دریافت کرده این است که ارتقای بنیه تولیدی مستلزم مجموعهای از تدابیر و تمهیدات است که این تدابیر و تمهیدات از دل دولتهای کوته نگر و از دل ساخت سیاسی ناامن و دائما پر نوسان بیرون نمیآید» این را دکتر فرشاد مومنی به ما میگوید. فرشاد مومنی بر نقش نهادها و دولتها در توسعه دقت میکند، این استاد اقتصادی نهادگر، تکیه بر تولید و عبور از دلالی را راهکار اصلی توسعه میداند. مشروح مصاحبه دکتر فرشاد مومنی استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی با سایت خبری و تحلیلی ندای ایرانیان در ذیل آمده است:
چرا با وجود برنامههای متعدد برای توسعه کشور همچنان کشوری توسعه یافته محسوب نمیشویم؟ موانع اقتصادی توسعه یافتگی چیست؟
توسعه یافتگی یک مساله بسیار بنیادی است که طول و عرض بسیار گستردهای هم دارد و طبیعتا در این فرصت اندک، ما نمیتوانیم در یک مصاحبه به همه وجوه و ابعاد مساله، بپردازیم. واقعیت این است که ایران جزو نوادر کشورهای در حال توسعه دنیا محسوب میشود که حتی اگر گذشته بسیار طولانی تاریخی کشورمان را نیز نادیده بگیریم، جزو موارد استثنایی محسوب میشود. دولتها در قرن بیستم دو بار تلاش بسیار گسترده اجتماعی را برای برون رفت از شرایط توسعه نیافتگی سامان دادند. باید بتوانیم به این سوال بسیار حیاتی پاسخ بدهیم که چرا در حالی که در ربع اول و ربع پایانی قرن بیستم، شاهد دو موج بسیار شورانگیز و امید آفرین حرکت اجتماعی وسیع، برای برونرفت از توسعه نیافتگی داشتهایم ولی همچنان در این مسیر ناتوان بودهایم. امتیازی که میتوانیم ادعا کنیم در مقایسه با چینیها داشتهایم و این نشان دهنده این است که میل به توسعه در ایران تا چه اندازه، جدی و فراگیر هست این است که در فاصله آن دو جنبش اجتماعی شورانگیز ربع آغازین و ربع پایانی قرن بیستم، شاهد این هستیم که در سالهای میانی قرن بیستم هم یک نهضت پر شور ملی و مردمی برای مهار آثار و عوارض سوء استبداد و استعمار از طریق تلاش برای ملی کردن صنعت نفت نیز در کارنامه ملت ایران در قرن بیستم وجود دارد. نکته بسیار مهمی که در این زمینه ارزش واکاوی جدی این تلاشها را افزایش میدهد این است که در هر سه این تلاشهای پر شور اجتماعی، شاهد این هستیم که دستاوردهای مقطعی خارق العادهای به ثبت رسیده و رکوردهای ارزشمندی اتفاق افتاده است اما از منظر پایداری و استمرار و تداوم این حرکت، با چالش روبهرو بودهایم. در پاسخ به همه این چرایی و در کلیترین سطح گفته میشود که ساختار نهادی ایران به طور بیسابقهای در قرن بیستم به نفع غیر مولدها و علیه مولدها آرایش پیدا کرده است و این ساختار نهادی، گروههای ذینفع پر نفوذی را به وجود آورده است که در فرآیند جنبشهای فراگیر اجتماعی، گرچه مصادیق فردی آنها تغییر کرده ولی قاعده رفتاری منبعثاز آن ساختار نهادی، توانسته است بعد از آنکه به شوکهای اولیه نسبتا قابل توجهی برخورده کرده است بتواند دوباره خود را بازسازی کند و ما را در همان مسیر گذشته به صورت وابسته نگه دارد. وقتی ساختار نهادی، مشوق فعالیتهای سوداگرانه و رانت جویانه و رباخوارانه باشد و فشارهای غیر متعارف به تولیدکنندگان وارد کند، کانون اصلی ضعف و ناتوانی که ایجاد میکند
منظورتان این است، ساختار و برنامه ریزی دولتها رانتی بوده است. شما وجوددولت رانتی را عامل توسعه نیافتگی میدانید؟
با وجود یک ساختار نهادی ضد تولیدی، دانش ضمنی و ظرفیتهای سازمانی لازم برای برون رفت از دور باطل توسعه نیافتگی فراهم نمیشود. اینکه شما میبینید یک بیمیلی گسترده به کار و تلاش در ایران وجود دارد در واقع وجه فرهنگی آن مسالهای است که در جنبه اقتصادی و اجتماعی، خود را در آن دو نقص مورد اشاره جلوه گر میکند. ادبیات جدید توسعه که شدیدا تحت تاثیر دستاوردها و تحولات انقلاب دانایی است، امروز برای ما فرصت بسیار مناسب تری را فراهم کرده است تا بتوانیم از زاویه انقلاب دانایی و در چارچوب نظریه نهادگرایی به شکل منطقی تری، ریشههای تداوم توسعه نیافتگی کشور را شناسایی کنیم و طبیعتا امروز بهتر از هر روز دیگری در گذشته، این ظرفیت فکری وجود دارد که بر آن بستر، بتوانیم ضمن مفاهیم بسیار سرنوشت ساز دانش ضمنی و ظرفیتهای سازمانی، هم چرایی و چگونگی عدم توفیق ما در برون رفت از دور باطل توسعه نیافتگی را توضیح بدهیم و هم با شکل به طور نسبی سادهتر و همه کس فهم تری، سازوکارهای برون رفت از این مشکل را جستوجو کنیم.
با توجه به اینکه در ایران وجدان کاری ضعیف است و مقدار کار مفید کم هست در مقایسه با کارگران و کارمندان ژاپنی یا کشورهای شرق آسیا که سختکوش هستند شما همچنان تاکید دارید که ما باید بر تولید صنعتی و شغلهای مولد، تمرکز کنیم؟
بدون تردید راه نجات و حرکت به سمت توسعه از آن مسیر میگذرد و ابتدا باید به این بلوغ فکری، دست پیدا کنیم. با کمال تاسف شاهد این بودهایم کسانی هستند که مساله تولیدمحوری و ضرورت آن را خیلی سهل انگارانه مورد تحلیل و یا حتی ضرورت آن را مورد نفی و انکار قرار میدهند. برداشت من این است که کانون اصلی ضرباتی که اقتصاد ایران در طول تاریخ دریافت کرده این است که ارتقای بنیه تولیدی مستلزم مجموعهای از تدابیر و تمهیدات است که این تدابیر و تمهیدات از دل دولتهای کوته نگر و از دل ساخت سیاسی ناامن و دائما پر نوسان بیرون نمیآید.
راهکار شما برای حل ریشههای توسعه نیافتگی چیست؟
بنابراین به گمان من، در ابتدا باید به نوعی سازوکارهای بنیادی برای تمهید نهادهای مناسب برای حل و فصل غیر خشونت آمیز اختلافات و برقراری نظام وار و نهادمند آشتی ملی و برقرار شدن یک حداقل حسن تفاهم بین دولت و ملت بر بیاییم تا هم دولت احساس امنیت کند و در اینجا منظور از دولت، کلیت حکومت است و هم مردم احساس کنند حکومت گرانی بر آنها حکومت میرانند که به بدیهیات اولیه عقلی برای استمرار بقاء خود و جلب رضایت جامعه اعتنای قابل قبول داشته باشند. واقعیت این است که این مساله بسیار پیچیده است. کما اینکه شما هر کتاب جدی و تعیین کننده در زمینه توسعه و توسعه نیافتگی را مطالعه کنید میبینید که در آغازین سخن، روی دو نکته تاکید میکند. نکته اول این است که تصریح میکنند مساله توسعه یک مساله بسیار پیچیده است و برای درک بایستههای آن به ظرفیتهای نرم افزاری سازمان یافته با هویت جمعی نیاز داریم. باید قادر باشیم که بتوانیم با همدیگر حرف بزنیم و نقایص یکدیگر را برطرف کنیم و نفع همگان را در همکاری جستوجو کنیم. اینها مساله توسعه را بسیار پیچیده میکند. وجه دومی که باز روی آن اتفاق نظر وجود دارد این است که میگویند مساله توسعه یک امر استثنایی است. یعنی در همه دورانهای تاریخی که مساله توسعه، موضوعیت داشته است شما میبینید که اکثریت قاطع واحدهای ملی را واحدهای ناکارآمد و توسعه نیافته تشکیل میدادند و تنها اقلیتی از واحدهای ملی بودهاند که توانستهاند از دور باطل توسعه نیافتگی خارج بشوند. بنابراین باید آن پیچیدگیها را ببینیم و راز و رمز این چیزی که چامسکی، «مهندسی تاریخ» نامگذاری کرده است و میشل فوکو نیز از آن به عنوان وارونه سازی واقعیتها نام برده است نیز یکی از مهمترین موانع ذهنی در این مسیر است. موارد بیشماری وجود دارد که در راستای منافع رانت جویان واقعیتها دفرمه شدهاند بنابراین از این زاویه نیز ضروری است به آن سطح از بلوغ فکری برسیم که اینها را شناسایی کنیم. کسانی بودهاند که طی نزدیک به ۱۰۰ ساله اخیر تلاش کردهاند همه مشکلات ما را به نفت نسبت بدهند. امروز دانش نظری و شواهد تجربی کافی به اندازهای وجود دارد و انباشته شده که شما میبینید اکثریت نظریه پردازان توسعه که در مورد اقتصادهای رانتی کار کردهاند روی این مساله اتفاق نظر دارند که حتی با صورت بندی نظری مساله توسعه نیافتگی در چنین شرایطی تحت عناوینی مثل بیماری هلندی و نفرین منابع هم، موافق نیستند و تصورشان بر این است که باید صادقانه و عالمانه روی واقعیتی پا فشاری کنیم که اصطلاحا به آن شکست سیاستگذاری گفته میشود. ما با پدیده شکست سیاستگذاری روبه رو بودهایم و همچنان هم کم و بیش هستیم. اگر این مساله با درستی و با دقت رمزگشایی نشود، احتمال اینکه این روند نامطلوب نیز در آینده استمرار داشته باشد وجود دارد.
شاید دلیل عدم حرک ما به سمت اقتصاد پویا و توسعه محور وجود یک نوع گرایش تاریخی به دلالی باشد؟
در پاسخ به سوال شما اینکه مردم ما بیش از آنکه به تولید دلبسته باشند و مزیت نسبی کسب کرده باشند در واسطگی و دلالی، تبحر بیشتری نشان دادهاند. خب پاسخ این است که حتی اگر نخواهیم به ریشههای نهادی و ساختاری بیرغبتی به تولید به صورت قابل قبول بپردازیم لااقل میبایست به این جنبه از واقعیت یعنی اینکه آن تبحر کارنامه را به همین شکلی که میبینیم رقم زده است توجه بایسته صورت دهیم. یعنی در حالی که ما از این مزیت نسبی استفاده کردهایم این پس افتادگی تاریخی رخ داده است که حتی در شرایط کنونی به تهدید امنیت ملی ما هم منجر شده است و کار را به جایی رسانده که حتی همسایگان ما در حاشیه جنوبی خلیج فارس که بعضی از آنها را برای اینکه در نقشه پیدا کنیم حتی با ذره بین هم با مشکل روبه رو هستیم میبینید کهگاه و بیگاه، برای ما رجز خوانی میکنند و شاخ و شانه میکشند، این محصول تن در دادن به همان چیزی است که اینها مزیت نسبی ما دانستهاند. البته در یک برخورد فعال و توسعه گرا به عارضهای که مزیت خوانده شده توجه میشود که این در اصول یک ریشه خیلی عمیق تاریخی دارد. شما مثلا به مقاله کنت گوبینو در کتاب تاریخ اقتصادی ایران چارلز عیسوی که نگاه میکنید ملاحظه میکنید او در حالی که اوضاع و احوال ایران را در سالهای میانی قرن نوزدهم دارد تصویر میکند از این تعبیر استفاده میکند که ایرانیان عموما به گونهای رفتار میکنند که گویی همگی مادر زاد دلال به دنیا آمدهاند پس معلوم میشود که این عارضه ریشههای عمیقتر از وابستگی کشور به نفت دارد. وقتی که نظام پاداش دهی اقتصادی - اجتماعی و ساختار نهادی ما به گونهای سامان پیدا کرده که به دلالها پاداش بیشتری داده است حاصلش آن شده که در دوره قاجار، ایران بخشهای بزرگی از سرزمین و بخشهای بزرگی از مهم اقتصادی و سیاسی خود را ناگزیر به خارجیها واگذار کرده است. پس اگر امروز هم ما بخواهیم از تولید صنعتی غفلت کنیم و فکر کنیم از طریق دامن زدن به مناسبات دلالسالارانه، گرهی از کار ایران باز میشود به یقین ما چیزی فراتر از آنچه که پیشینیان ما در دوره قاجار برای ما به میراثگذاشتهاند برای آیندگان خودمان فراهم نخواهیم کرد.
پس راهکار شما چیست؟
باید هر چه سریعتر به این بلوغ فکری برسیم که کانونهای اصلی شکل گیری و استمرار این عارضه را با دقت و موشکافانه شناسایی کنیم گرچه من این موضوع را شخصا میپذیرم که ادبیات پشتیبانی کننده از این مساله در عرصه اندیشهای ایران هم از نقصها و ضعفهای بسیار جدیای برخوردار است. صورت ظاهری قضیه این است که در یک اقتصاد رانت محور و دلال سالار، تقاضایی برای بسط اندیشه تولیدمحوری وجود ندارد. اما پیشگامان و نخبگان و اندیشه ورزان آینده نگر و دلسوز باید علی رغم مسیر موج حرکت کنند و پایههای نظری و شواهد تجربی کافی نشان دهنده این مساله حیاتی را صورت بندی کنند و در اختیار حوزه عمومی قرار بدهند. به عقیده من تا دولتها نخواهند توسعه رخ نخواهد داد و تا وقتی دولتهای رانتی بر سرکار باشد رسیدن توسعه سرابی بیش نیست.
منبع: ندای ایرانیان