سعید معیدفر:
صورت مساله خودکشی را پاک نکنیم
در برخی استانها متاسفانه زنان و جوانان به دلایل مختلف دچار ضعف روحی و معضل افسردگی میشوند. معمولا اشخاص در این شرایط یا همان مسئله «ناکامی»، ممکن است تصمیمات مختلفی بگیرند.
جامعه شناس صریح الهجه و استاد با سابقه دانشگاه تهران، پدیده خودکشی را هم چند عاملی دانسته و از زوایای مختلف فردی و اجتماعی به آن می نگرد. سعید معیدفر در گفتگو با سایت «گفتگوی اجتماعی»، به بررسی این آسیبها پرداخت که در ادامه می آید.
قبلا عنوان کرده بودید درمناطق کمتر توسعه یافته کشور اگرچه جوانان باافزایش اطلاعات وآگاهی ظرفیت هایشان بیشترشده است اما قدرت عرض اندام ندارند و بیش از پیش در معرض بحران های این چنین قرار دارند. این یعنی میان ناکامی و خودکشی رابطه ای وجود دارد؟
به هر حال می دانیم درمناطق کمتر توسعه یافته کشور با وجود اینکه جوانان با افزایش اطلاعات و آگاهی، پتانسیل بالاتری نسبت به گذشته دارند اما برای حضور در فضای جامعه و ابراز شایستگی و توانمندی های خود، فضای لازم را در اختیار ندارند. البته این آسیب به شکل کلی در شهرها هم دیده می شود و مثلا به بروز پدیده «مرتضی پاشایی» می انجامد که نوعی اعلام حضور و همذات پنداری را دنبال می کرد اما به هر حال در مناطق دور افتاده، این شرایط متفاوت تر است. به همین دلیل در برخی استان ها نظیر ایلام و کرمانشاه، آمار آسیب های اجتماعی از قبیل خودکشی، میانگین بالاتری دارد. در عین حال این مساله نباید ما را از یک واقعیت مهم غافل کند. فقط بخشی از آسیب های اجتماعی دراین مناطق را مسئله خودکشی تشکیل می دهد. به همان دلایلی که ذکر شد، در برخی استان ها متاسفانه زنان و جوانان به دلایل مختلف دچار ضعف روحی و معضل افسردگی می شوند. معمولا اشخاص در این شرایط یا همان مسئله «ناکامی» که شما به آن اشاره داشتید، ممکن است تصمیمات مختلفی بگیرند. برخی به موقع توسط خود یا اطرافیان، از این مهلکه نجات داده می شوند اما در مورد سایرین، انواع آسیب های اجتماعی بروز می کند؛ از اعتیاد و طلاق گرفته تا خودکشی. به هر حال، شرایط درشهرهای بزرگ کمی بهتر است. چون بحران خودکشی بیشتر در بین جوانان بروز می کند، در شهرها پدران و مادران تحت تاثیر فضای اجتماعی و بهبود وضعیت اطلاع رسانی و دسترسی بیشتر به رسانه ها، فضای فکری فرزاندان خود را بیشتر درک می کنند و در پاره ای موارد به آنها نزدیک شده اند اما در مناطق کمتر توسعه یافته به دلیل به وجود نیامدن چنین تغییراتی، بحرانهایی همانند خودکشی افزایش یافته است. در واقع در شهرهای بزرگ، در نظر گرفتن برخی حقوق برای فرزندان، امری بدیهی است. اگر چه برخی پدران و مادران از آن به عنوان فرزند سالاری نام می برند اما ناگزیر به آن گردن نهاده اند. اما دربرخی مناطق کمتر توسعه یافته، این دیدگاه وجود ندارد که نتیجه آن، افزایش تضاد و تنش میان والدین و فرزندان به ویژه دختران است که محدودیت های بیشتری را تجربه می کنند.
- اینکه گفتید حتی در مناطق کمتر برخوردار، رشد آگاهی اتفاق افتاده است، چرا مانع این اتفاق نشده است؟
اتفاقا این یک سوی ماجراست. یک سوی دیگر آن، رشد امکانات به اندازه رشد ظرفیت های نیروی انسانی است. اگر اینها با هم مطابقت نداشته باشد، زنان و جوانان آن مناطق وقتی پتانسیل های خود را تغییر یافته بدانند، دیگر مانند گذشتگان خود فکر نمی کنند که بروز همه مشکلات را از طرف خودشان ببینند. در این شرایط، حساسیت افراد به محیط و جامعه تغییر می کند. من همیشه مثالی می زنم که مانند بخشی از سیمی که استحکام خود را از دست داده پوسیده شده و با یک فشار، قطع می شود. پس اگر فشارهای سنتی وارد آمده به زنان وجوانان در این مناطق، مدیریت نشود می تواند به صورت بحران در آید که یکی از جلوه های آن، آمار خودکشی است.
- اما پارادوکس رفاه بیش از حد و رسیدن به پوچی هم کم دیده نمی شود حداقل در ظاهر. این را شاید بتوان از آمار بیمارستان های مناطق مرفه نشین شهرهای کشور به ویژه تهران با یک تحقیق میدانی دریافت.
خودکشی، پدیده تک عاملی نیست و می تواند در شرایط مختلف میان گروه های مختلف اجتماعی بروز کند. فاکتوری مانند احساس همبستگی بین آحاد جامعه و فعالیت افراد در جامعه براساس درک و همکاریِ مشترک، نوعی مفید بودن را شکل می دهد و فرد انسجام بیشتری میان خود و جامعه احساس می کند. این رضایتمندی، آسیب های اجتماعی را کاهش می دهد. اما در حالت عکس این شرایط مطلوب، چالش های افراد و جامعه افزایش می یابد، رضایت از همراهی جامعه از بین می رود، پیوندهای اجتماعی در سطوح خانوادگی، دوستی، شغلی، همدانشگاهی، همکلاسی و غیره کمتر می شود و خودکشی بالاتر می رود. پس این پدیده اتفاقا می تواند در مناطق به قول شما مرفه نشین هم خود را نشان دهد. آنچه من درباره مناطق کمتر برخوردار گفتم، وجه دیگری از آسیب اجتماعی بود که کلان تر و گسترده تر است.
- پس جامعه را هم یک سوی ماجرا می دانید؟
حتما اینگونه است. در گذشته هم حتما این مشکلات وجود داشته اما به عنوان «آسیب های اجتماعی» تعبیر نمی شدند. چرا؟ چون متاسفانه امروزه نوعی «فردگرایی» در روحیه ما بوجود آمده است که می گوییم فلان مشکل به ما مربوط نیست و مشکل برای دیگری است. این یعنی محدودیت آدم ها و اینکه ما رابطه مان را با وضع موجود قطع کرده ایم. دیگر نمی گوییم چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار! این هم بخشی از مشکل امروز است و در پاره ای موارد اتفاقا به شکل افراطی خود را نشان می دهد.
- ضعف آماری در این حوزه به چه دلیل است؟
این پدیده هم از منظر باورهای مذهبی و هم نگاه اجتماعی مردم ایران، تقبیح می شود و برای همین مواردی از خودکشی توسط خانواده ها به شکل دیگری اعلام می شود یا سعی می کنند دامن خود را از آن پاک کنند. این موضوع، شبیه پاک کردن صورت مساله است. باید سازمان های مردم نهاد و گروه هایی که از گذشته مورد وثوق مردم بوده اند، برای آموزش در همه نقاط کشور به کار گرفته شوند. باید بدانیم این یک آسیب اجتماعی مانند طلاق است که البته ابعاد آسیبزا و ویران کننده بیشتری بر جای می گذارد چون نه تنها باعثاز دست رفتن جان یک فرد می شود بلکه وقتی جنبه اجتماعی پیدا کند، تهدیدی برای نیروهای موثر جامعه به ویژه جوانان است چون شیوع پیدا کرده و به عنوان یک راه حل، در ذهن برخی نقش می بندد. پس اعلام آن هم قبیح نیست. نهادهای مسئول دولتی هم اگر به آمار و ارقامی دست پیدا می کنند نباید از انتشار آن نگران باشند. این پدیده در بسیاری از کشورهای جهان رخ می دهد و جوامع انسانی، با این پدیده از دیرباز تا امروز بیگانه نیستند و جزو خصلت های آنها است. اگرچه متولیان اداره امور، در بهبود یا عدم بهبود شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مسئولیت دارند و بخشی از مسئله به آنها بر می گردد. اتفاقا شفافیت آماری می تواند به یک جامعه شناس یا پژوهشگر کمک کند تا با یافته های علمی، به مبارزه با آسیب برخیزد و برعکس، پنهان کاری، آسیبزا است. مثلا اینکه دیدگاه شما به عنوان یک روزنامه نگار و پژوهشگر یا نگاه یک استاد دانشگاه، مورد قبول یک نهاد دولتی باشد تا برای زندگی بهتر در جامعه، سلسله گزارش ها یا اقداماتی را مهیا کنند و آن نهاد رسمی، اصل ماجرا را قبول داشته باشد، یک حرکت مثبت است. مشکل ما از پنهان کردن آسیب های اجتماعی یا ندیدن خواسته های جوانان و جامعه آغاز می شود.
- به «وجه اجتماعی» پدیده خودکشی اشاره کردید. چگونه باید با این مشکل مواجه شد؟
خودکشی، جنبه های مختلفی دارد. هنگامی که خودکشی در مکانهای عمومیای که افراد شاهد آن هستند رخ میدهد، عکسالعمل فرد نسبت به جامعه را نشان میدهد و نوعی اعتراض به شرایط موجود است. خودکشیهایی که در متروی تهران بارها انجام شده، یک مثال عینی است. فرد می خواهد نوعی نارضایتی در قبال شرایط یا حتی خود جامعه را بروز دهد. امروز کارکرد خویشاوندی دچار تغییراتی شده است و باید بپذیریم که دیگر قابل بازگشت به گذشته نیست. امروز افراد در گروه های دوستی و همکاری، بیش از ارتباط با خواهر یا برادر خود، فعال هستند. پس باید خانواده را با کارکردهای جدید آن بپذیریم. باید بتوان به نهادها، گروهها و انجمنهای اجتماعی، امکان فعالیت داد تا بتوانیم در جامعه مدرن امروزی زندگی کنیم. توجه به این گروهها توسط سیاستگذاران میتواند راهحل مناسبی برای حل مشکلات خانواده ها باشد. و البته مدیریت مشکلات اقتصادی و اجتماعی به عنوان یکی از عوامل خودکشی هم باید با سرعت به نقطه قابل قبولی برسد.
- نام کمپین معاونت رفاه، «خیر جمعی برای سلامت اجتماعی و جامعه سالم» است. مورد تهران و همه نقاط ایران، چه رفتار اجتماعی توسط مردم صورت بگیرد، به کاهش این آسیب ها نظیر خودکشی کمک می کند.؟
من در تهران گاهی مشاهده می کنم که مناطق مختلف از جمله بزرگراه نیایش، در حاشیه بزرگراه عده ای از جمله افراد بی خانمان و کارتن خواب در شبکه های آبهای زیرزمینی زندگی می کنند. در سایر مناطق پایتخت هم حتما با این موارد رو به رو شده اید. این با زندگی مردم، «همزیست» شده است؛ معتادان؛ متکدیان و کارتن خواب هایی که در سطح شهر مشاهده می شوند و کم کم برای مردم عادی شده اند و بی تفاوت از کنار آنها می گذرند. دو دهه قبل، این موارد بسیار کمتر از امروز بود. به یاد دارم فردی در کنار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به این شکل زندگی می کرد و دانشجویان برای کمک به او تلاش می کردند چرا که اساسا نمی توانستند چنین موضوعی را بپذیرند. به دلیل نادر بودن این موارد در گذشته، به آنها «آسیب های اجتماعی» نمی گفتیم و نیاز به کمپینی مانند آنچه شما به آن اشاره کردید کمتر احساس می شد. در مورد شهرستان ها و نقاط محروم هم که در ابتدای گفتگو، شرایط را شرح دادم. مسئله ما این است که این آسیب ها که خودکشی یکی از بدترین وجوه آن است، همیشه ریشه فردی ندارد پس باید برای آن برنامه ریزی کرد. دوم اینکه باید به چاره جویی سریع پرداخت. بخشی از اینها ناشی از اقدامات خود ماست. در سه دهه گذشته، دولت ها در پی توسعه و رشد و سلامت بوده اند. برنامه های پنج - و بیست ساله تصویب شد و تلاش های فروانی نیز انجام گرفت. اما اینکه همه اینها به درستی پایه ریزی شده باشد، محل مناقشه است. اینکه یک دولتی، شوراهای عالی و سازمان مدیریت و برنامه ریزی را منحل کند و خود را از دیدگاههای صاحبنظران بی نیاز بداند، حتما عاقبت خوبی ندارد. شاید هدف آن دولت، خیرخواهی بوده باشد اما می بینیم چه میزان آسیب اجتماعی در این یک دهه باز تولید شده است. برنامه های توسعه، حتما نیازمند پیوست فرهنگی و اجتماعی بوده است. مثلا باید مشخص شود رابطه شهر و روستا با وجود جاده و دسترسی های مختلف، سرعت بالایی به خود می گیرد و تبعاتی خواهد داشت. تمامی مسایل و جرم ها و آسیب های اجتماعی ناشی از عدم برنامه ریزی است. امیدوارم حرکت جمعی ما به اندیشیدن درست ختم شود.