واکنش روزنامه مردم سالاری به نامه بذرپاش
لحن نامه، هرگز شکل یک نامهنگاری مرسوم سیاسی را ندارد و بیشتر شبیه یک پُست وبلاگی یا فیسبوکی است که میخواهد مخاطب خود را چندی غافلگیر کند و از او «لایک» بگیرد. استراتژیای که اجرای آن از سوی فردی همچون آقای بذرپاش که از ارادتمندان به سلوک سیاسی محمود احمدی نژاد است؛ به هیچ وجه عجیب نیست.
روزنامه مردمسالاری در سرمقاله خود نوشت:
نامه مهرداد بذرپاش از دولتمردان محمود احمدینژاد و چهرههای نزدیک به جریان نوظهور جوانان اصولگرا موسوم به جبهه پایداری به محمدرضا عارف از چهرههای مقبول و باسابقه اصلاحطلبان هرچند در فضای خبری و محافل سیاسی، چندان مورد توجه قرار نگرفت؛ اما میتوان آن را متنی مهم تلقی کرد. چرا اینچنین است؟
لحن نامه، هرگز شکل یک نامهنگاری مرسوم سیاسی را ندارد و بیشتر شبیه یک پُست وبلاگی یا فیسبوکی است که میخواهد مخاطب خود را چندی غافلگیر کند و از او «لایک» بگیرد. استراتژیای که اجرای آن از سوی فردی همچون آقای بذرپاش که از ارادتمندان به سلوک سیاسی محمود احمدی نژاد است؛ به هیچ وجه عجیب نیست.
بذرپاش در این نامه، درست به شیوه مرسوم احمدی نژاد در مواجهه با رقیبانش، پرسشهایی را پی در پی و با ضربآهنگی تند و مطالبهگرایانه از محمدرضا عارف پرسیده است و به نظر میرسد، بیش از آنکه در جستجوی پاسخی برای آنها باشد؛ در حالی که برای خودش، پاسخ را پیشاپیش کشف کرده، در پی آن است که پرسشهایش را به کرسی بنشاند. در این مقال، در پی نقد این شیوه و کشف تبار آن در سلوک سیاست پیشگان تاریخ، نیستیم که صد البته یقین دارم بیان آن آقای بذرپاش را خوش نخواهد آمد. این را نیز نمیخواهم به محک نقد بگذارم که اساسا این نحوه ادبیات را چه نسبتی است با گفتوگو و دیالوگ سیاسی؟ چرا که در آنصورت، باید از خود پرسید، مرام سیاسی آقای بذرپاش، اساسا چه رویکردی به «گفتوگو» دارد و آیا منطق کنش ایشان و همفکرانشان در روزگار سیاستورزیشان، با گفت و شنود سیاسی دوسویه، میانهای داشته است یا خیر؟ صرفا خواستم تأکید کنم که آنچه را «اهمیت» و ویژگیِ خاصِ نامه آقای بذرپاش به عنوان یک سیاستمرد اصولگرا به آقای عارف، سیاستمدار باسابقه اصلاحطلب دانستم، به لحن و شیوه نامه مختصر ایشان بازنمیگردد، چه آنکه لحن و نحوه خطابه نامه، هرگز واجد ویژگی تازهای نیست.
از نقطه نظر نگارنده اما، نامه آقای بذرپاش، صرفا یک نامه «مختصر» نیست، بلکه اتفاقا میتواند «مفید» هم باشد. البته فایده آن را نه تنها برای مخاطب خاصش - جناب عارف - میدانم؛ بلکه برای خود آقای بذرپاش و همفکرانشان نیز میتوان فوایدی را در نظر داشت. پیشاز این در یادداشتی با عنوان «بهره سیاست از زندگی مردم»، که در همین روزنامه(روزنامه مردمسالاری) انتشار یافت؛ به استقبال رویکرد انتقادی رسانههای اصولگرا از دولت روحانی در موضوع «گرانی نان» رفتم و نوشتم که چگونه در این رویکرد - که اتفاقا روزنامه بذرپاش از جلوداران آن بود - نشانههایی را از تغییر پارادایم مواجهه سیاسی اصولگرایان با رقبایشان دیده میشود.
عبور از هماوردی و مبارزه سیاسی، در میدان ایدئولوژیها، باورها و نیتها - که سالهاست به رویه مرسوم این جریان تبدیل شده است - به عرصه «زندگی مردم». در همان یادداشت گفتم که چگونه این تغییر رویکرد، گام بلندی است در عبور از عصری که مناقشه سیاسی، همواره صرفا بر سر اصولی بود که هیچگاه از سوی طرفین مناقشه تعریف نمیشد. عصری که سیاستورزی انضمامی بر سر مسائل ملموس و صد البته مهم و حیاتی برای مردم - که حتی در دهه شصت میشد ردپایی از آن دید - را یکسره نادیده میگرفت و با تعریف زمین رقابت سیاسی، در نقطه مرزِ ساختارسیاسی - جایی که همواره مناقشه بر سر بیرون و درون و خودی و غیرخودی است - موجهایی که میشد در سطح اجتماعی، مهار شود را به سطح کلان سیاسی و امنیتی، منتقل کرد و عملا بحرانهایی را بر ساختارسیاسی جمهوری اسلامی، «تحمیل» کرد. کافی است که به فهرست مسائل اختلافی میان نیروهای سیاسی در دهه هفتاد و خصوصا هشتاد، نگاهی بیندازیم. مناقشه بر سر مشروعیت و مقبولیت، نزاع بر سر حدود اختیارات و دعوا بر سر چرخه قدرت حاکمیت. موضوعاتی که هرچند برای رشد محافل فکری و فرهنگی - خصوصا ارتقای آنچه دانش بومی علوم انسانی میدانیم - ثمراتی داشت؛ اما هرچه منتظر ماندیم، کسی به نقش این مناقشات در فراز و نشیبهای زندگی روزمره، و موضوع فوقالعاده حائز اهمیت «حکمرانی مطلوب»، پاسخ نداد.
نخستین نمونههای این تغییر رویکرد را باید در تلاش رهبر معظم انقلاب در نامگذاریهای سالانه ایشان دانست. تلاشی که از سالهای میانی دهه هشتاد آغاز شد. تمرکز بر موضوعاتی نظیر «الگوی مصرف»، «کار»، «اسراف و صرفه جویی»، «تولید ملی»، «سبک زندگی» و… که نمونههایی از مهمترین مسائل فی مابین دولت و مردم در ساختار سیاسی و مدنی ماست. موضوعاتی که کانون پیوند سیاست و حاکمیت، به زندگی روزمره است. اما با نهایت تأسف و تعجب باید پرسید که چرا توجه چندانی به این موضوعات، آنهم در دورانی که حاکمیت، نه در اختیار همفکران آقای عارف، که در دست دوستان آقای بذرپاش بود؛ صورت نگرفت؟
و امروز، چگونه میتوان خوشنود نبود از اینکه، خطاب اصولگرایانی نظیر آقای بذرپاش با دولت غیرهمسو، و چهرههای اصلاحطلب، هرچه که هست؛ حول موضوعاتی وابسته به زندگی مردم و دغدغه معیشت آنها میگردد. و به جای آنکه آقای عارف، از سوی آقای بذرپاش، با سوالاتی از قبیل نسبت همکاران و هفکرانش با فلان موسسه جاسوسی و نشست و برخاست اصلاحطلبان با چهرههای مدنی و دانشگاهی و پرسشهای دیگری از این دست مواجه شود؛ از او نظرش را درباره معیشت مردم، وام ازدواج، مسکن جوانان، شرایط اشتغال، وضع تولید، قیمت آب و برق و گاز و نان و… میخواهند. تکرار میکنم که بهتر است این تحول را به فال نیک بگیریم و با نیتخوانیهای آنچنانی، شیرینی آن را به کام سیاست ایران، تلخ نکنیم. کسی چه میداند؟ شاید همان اندازه که مردم ما مطابق یک باور قدیمی، که همواره تشدید هم شده است، سیاست را در همه ابعاد زندگیشان دخیل میدانند؛ دیرزمانی نپاید که فضای نقد سیاسی و دیالوگ میان سیاستمداران نیز به جای خطابههای بیمایه و تهمتزدنهای بیپیگرد و ادعاهای آنچنانی راجع به مدیریت زمین و زمان، بر مسائل زندگی مردم، و دغدغه «حکمرانی خوب»، استوار گردد.