خبرگزاری کار ایران

ناصر ایمانی:

اصولگرایان از نقد گذشته وحشت دارند

کد خبر : ۲۲۸۵۰۰

آنچه ما با آن دست و پنجه نرم می کنیم عدم پذیرش اشتباه و تابو بودن نقد در این روزهاست. اصول گرایان هم مانند بسیاری از اصلاح طلبان از نقد گذشته وحشت دارند.

ناصر ایمانی می گوید نه حزب در ایران شکل گرفته و تربیت حزبی دراین کشور شکل گرفته است. این آغازگفتمانی بود که به یک مصاحبه طولانی منتهی شد. این فعال سیاسی اصول گرا در تشریح نقد عملکرد گذشته سیاسیون می گوید: «جناح های سیاسی در ایران، از اینکه بخواهندگذشته سیاسی خودشان را در افکار عمومی واکاوی کنند وحشت دارند. نقد بر گذشته نه تنها در میان اصلاح طلبان بلکه در میان اصول گرایان تابو شکنی محسوب می شود. نقاط ضعف منحصر به افراطی گری و گرایش به رادیکالیسم در برخی از مقاطع تاریخی نیست. آنچه ما با آن دست و پنجه نرم می کنیم عدم پذیرش اشتباه و تابو بودن نقد در این روزهاست. اصول گرایان هم مانند بسیاری از اصلاح طلبان از نقد گذشته وحشت دارند» نبود احزاب و تربیت حزبی در جامعه ما موجب شده است که تقریبا تمام فعالین سیاسی ما از نقد و انتقاد گریزان باشند و آن را تابویی بدانند که نباید شکسته شود. موضوع مصاحبه ما با ناصر ایمانی از خود انتقادی و پذیرش انتقاد توسط فعالین سیاسی شروع شدو در نهایت به علت همه وقایع رسیدیم و آن نبود احزاب در جامعه بود. علتی که باز معلول علت های دیگر است از جمله؛ عدم پذیرش احزاب توسط دولت ها و در ساختار قرار دادن آنها است. مشروح بخشی از گفت و گوی طولانی ناصر ایمانی، روزنامه نگار و فعال سیاسی اصول گرا با سایت خبری و تحلیلی ندای ایرانیان در ذیل آمده است:

اصلاح طلبان بارها در مصاحبه ها و اظهارنظرهای خود، نسبت به تندروی های گذشته اظهار نظر کرده اند. آیا اصول گرایان چنین واکنشی را نسبت به نقد گذشته داشته اند؟

نقد گذشته وقتی مفید است که مصادیق آن هم گفته شود اما وقتی که کسی این نقد را انجام نداده و یا به گذشته اعتراف نکرده است. قطعا نمی تواند مفید باشد. به عقیده من هنوز اصلاح طلبان به نقد عملکرد گذشته خود نپرداخته اند.

حداقل احزاب جدید و گفتمان های که اخیرا اصلاح طلبان آغاز کرده اند نوعی نقد گذشته محسوب می شود. حتی مصادیق این نقدها را هم در دوران اصلاحات ذکر کرده اند؟

منظور من احزاب جدید نیست، آنچه مهم است این می باشد که تصمیم گیران و افراد خاص جبهه اصلاحات نقد گذشته را آغاز کنند. منظور من از اصلاح طلبان معنای خاص کلمه، یعنی افراد خاص آنان است، حرکت در جهت نقد گذشته اصلاحات و عملکردهای گذشته خوب است اما باید توسط بزرگان اصلاحات انجام شود. در مواضع احزاب جدید به وضوح مشخص است که آنها به تندروی اصلاح طلبان در گذشته صحه می گذارند. اما این بدان معنا نیست که همه اصلاح طلبان، مواضع خود را نسبت به گذشته نشان داده باشند. من نشنیدم که همه اصلاح طلبان تندروی خود را در گذشته پذیرفته باشند.

همه که امکان ندارد، اما بالاخره بخشی از اصلاح طلبان این واقعیت را پذیرفته اند؟

منظور من هم همه نیست. بالاخره نقد باید از لایه تصمیم گیر شروع شود که به عقیده من فراگیر نیست و منحصر به احزاب جدید و جریان های جوان است. البته نقد گذشته در میان اصلاح طلبان خوب است اما کافی نیست.

ایران دو جناح مشخص دارد که سال های گذشته اشتباهاتی داشته اند به هر حال اصول گرایان به عنوان یک طیف سیاسی، اشتباه خود را در تندروی های گذشته و اعتماد به افراد ناهمسو می پذیرند. یا خیر؟

متاسفانه اصول گرایان هم مانند برخی از اصلاح طلبان، چنین شرایطی دارند. افراد شاخص جناح اصول گرا اشتباه در قضاوت و تندروی خود را این روزها هم نمی پذیرند. انتقاد من نسبت به افراد خاص اصلاح طلب، بدین معنا نیست که اصول گرایان اشتباه خود را پذیرفته و از رادیکالیسم، تحلیل ها و اقدامات نادرست گذشته عبور کرده و از آن درس گرفته اند و امروز نقد گذشته می کنند. باید اذعان کنم که اصول گرایان هم از نقد گذشته وحشت دارند. اساسا تمام گروه ها و جریان های سیاسی در ایران حاضر نیستند تفکرات خود را بازخوانی، یا به تعبیر دیگر خوانشی دوباره کنند. متاسفانه به دلایل تاریخی، فرهنگی و حتی اجتماعی در طول تاریخ فعالین سیاسی از پذیرش اشتباه خود سر باز می زنند و بهتر بتوان گفت از خود انتقادی وحشت دارند. اگر بخواهم بحثرا بیشتر باز کنم، باید اعتراف کنم که جناح های سیاسی در ایران، از اینکه بخواهندگذشته سیاسی خودشان را در افکار عمومی واکاوی کنند وحشت دارند. نقد بر گذشته نه تنها در میان اصلاح طلبان بلکه در میان اصول گرایان تابو شکنی محسوب می شود. نقاط ضعف منحصر به افراطی گری و گرایش به رادیکالیسم در برخی از مقاطع تاریخی نیست. آنچه ما با آن دست و پنجه نرم می کنیم عدم پذیرش اشتباه و تابو بودن نقد در این روزهاست. اصول گرایان هم مانند بسیاری از اصلاح طلبان از نقد گذشته وحشت دارند.

چرا فعالین سیاسی ما از نقد گذشته و درس گرفتن از حوادثپیرامون وحشت دارند؟

چند دلیل تاریخی دارد و یک دلیل امروزی، فعالین سیاسی و حزبی می ترسند رقیب از نقد آنها بهره برده و آنها را در رقابت سیاسی شکست دهد البته به عقیده من اشتباه است. تمام وحشت دو جریان سیاسی از نقد گذشته به دلایل تاریخی و فرهنگی مربوط است. متاسفانه هر جریان سیاسی فکر می کند اگر بخواهد نقد عملکردگذشته را مطرح کند این به معنای ضعف و انحطاط حتی به تعبیری دیگر انشقاق درون یک جریان است. از آنجا که ما در ایران احزاب، قدرتمند و صاحب پایگاه اجتماعی نداریم، جریانات سیاسی نگران از دست دادن جایگاه خود، به وسیله بازخوانی عملکرد گذشته هستند. از مهم ترین اشتباهات فعالین سیاسی و حزبی در تاریخ ما، اشتباه در تحلیل، و عدم برآورد صحیح از نتیجه تصمیمات بوده است. به طور مثال اشتباه در مواجهه با یک جریان سیاسی دیگر و برخورد دولت با مجلس و بالعکس در طول تاریخ نشان می دهد حرکت در موقعیتی خاص است. که گروهای سیاسی از اشتباه مصون نیستند؛ اما واقعیت این است که آنها اشتباه در تحلیل و رفتار را نمی پذیرند، اعتراف به اشتباه درب میان فعالین سیاسی نوعی تابو شکنی و کمک به حریف تعریف می شود. در ایران امروز نقادی جای خود را باز نکرده است چرا که فرهنگ سیاسی ما نقد را نمی پذیرد. البته همه مسائل بر می گردد به عدم آموزش و تربیت سیاسی و حزبی در کشور.

نقادی گذشته وبازخوانی اقدامات و مواضع به آموزش و تربیت سیاسی چه ربطی دارد؟

نبود آموزش و تربیت سیاسی به دلیل نبود احزاب و ساختارهای تشکیلاتی موجب شد تا در طئل تاریخ رفتار سیاسی ما ایرانیان تابع مواضع خاص و مشخصی نباشد آنچه در طول تاریخ می بینیم رفتاری متغیر و تحلیل های ضعیف است که هیچ گاه اصلاح نمی شود. اکنون به دلیل نبودن آموزش سیاسی و تربیت حزبی، فعالین سیاسی ما نقد گذشته را مساوی با شکست و کمک به حریف می دانند و ازسوی دیگر ما با نداشتن سواد سیاسی روبرو هستیم، بنابراین تحلیل ها و به دنبال آن تصمیم گیری ها از عمق کمتری برخوردار هستند. حداقل چهرهای موثراز هردو جناح، از فرهنگ سازی انتقاد و ارج نهادن به انتقاد دوری می کنند. در چنین شرایطی اگر جریان سیاسی ما بتواند عملکرد و تحلیل های خود را نقد کند و نقد ها را بشنود قطعا دارای نشاط سیاسی و بالندگی خواهد شد. متاسفانه فضای سیاسی ایران نقد را نمی شنود. به عقیده من اگر فعالین سیاسی وجریانهای سیاسی بتوانند عملکرد گذشته خود را نقد کنند، مقبولیت بیشتری در نزد مردم بدست خواهند آورد. اساسا مردم جریانی را که گذشته خود را به بوته نقد می گذارد بیشتر می پسندند. متاسفانه در ایران حزبی شکل نگرفت که توان آموزش و تربیت سیاسی را داشته باشد؛ اکنون جامعه سیاسی ما از این امر آسیب دیده است. حتی به جرات می توانم ادعا کنم، عدم آموزش وتربیت سیاسی کشور ما را به بحرانی فرو برده است که فعلا توان خروج از آن را نداریم. هیچ گاه حاضر نیستیم مسئولیت اشتباهات خود را بپذیریم. بنابراین نمی توانیم در جهت رفع مشکلاتی که آفریده ایم گام برداریم. همه اینها بر می گردد به نبود تربیت درست سیاسی، حزبی و فرهنگی.

وظیفه این تربیت با چه کسی است و چرا انجام نشده است؟

با احزاب. احزاب واقعی هیچ گاه در تاریخ ایران شکل نگرفته اند. مهم ترین وظیفه حزب تربیت سیاسی است اما آنچه امروز و در این سال ها دیدیم جای برای مطرح کردن افراد و گروهها بوده است. اکنون هم در دولت ها آنچه می بینیم، عدم پذیرش مسئولیت است. دولتمردان عواقب تصمیم گیری های خود را نمی پذیرند چون در محیطی پرورش یافته اند که خود انتقادی و شنیدن انتقاد دیگران یک تابو بوده است.

برای بازسازی تشکیلاتی اولین کاری که فعالین سیاسی باید انجام دهند چیست؟

نقادی گذشته. فعالین سیاسی وحزبی باید چراغی به سمت گذشته بیافکنند و اشتباهات خود رابیان کرده و از بیان آن نهراسند. بیان اشتباهات موجب پی بردن به ضعف ها می شود و اعتماد عمومی را نسبت به آنها باز می گرداند. ازدیگرسو احزاب باید خود را در معرض افکار عمومی قرار دهند و نقد آنها بشنوند. آنچه ما در این سال ها دیدیم این بوده است که احزاب، سخن جامعه را نمی شنوند و دغدغه شان مسائل دیگری است. به معنای دیگر احزابی برای زندگی نیستند.

چرا جریان های سیاسی از تشکیل احزاب و تفکرات جدید استقبال نمی کنند. از آن گذشته چرا این امر در میان اصول گرایان بیشتر است؟

متاسفانه جامعه سیاسی ما به دلایل متعدد تاریخی و فرهنگی، تحزب را نمی پذیرد. به لحاظ فرهنگی ایرانیان برای تحزب تربیت نشده اند. از سوی دیگر ایرانیان به تجربه آموخته اند که هر چه غیر شفاف تر باشند امکان آسیب پذیریشان کمتر است. بنابراین همه این گونه فکر می کنند که باید موثر باشند، اما در سایه. در جامعه ما کسی نمی خواهد زیر بار مسئولیت برود همه اختیار وقدرت می خواهند اما مسئولیت پذیری را نمی پسندند. بنابراین در ایران اقبال کمی نسبت به کارهای حزبی می شود.

آیا دولت ها نمی توانند این روند را عوض کنند؟

در کشورما به لحاظ قانونی احزاب، جایگاهی در قدرت اجرایی ندارند. از سوی دیگر در قانون انتخابات مجلس هیچ جایگاهی برای احزاب در نظر گرفته نشده است. بنابراین مشکل اصلی از این جا شروع می شود. وقتی احزاب جایگاهی در قوانین کشور نداشته باشند قطعا توان جذب جامعه و ساماندهی آن را نخواهند داشت. دولت باید شرایط فعالیت احزاب را فراهم کند تا مردم، تربیت سیاسی را یاد بگیرند. وقتی مردم می بینند که یک حزب وقتی برنامه می دهد و تلاش می کند تا به صورت قانونی فعالیت کند با برخورد منفی دولت ها روبرو می شود، بنابراین هیچ گاه فعالیت های خود را در چهارچوب احزابی سامان نمی دهند که جایگاهی در قانون ندارد. بنابراین مردم سعی می کنند تا فعالیت هایشان پنهان، غیرشفاف و غیر متمرکزباشد. در ایران به دلایلی که گفته شد هیچ گاه احزاب شکل نگرفته اند و قدرتمند نشده اند.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز