خبرگزاری کار ایران

محسن رنانی از گفتمان اصلاح‌طلبی در عصر جدید سخن می‌گوید:

اصلاح‌طلبی در گذار سوم

کد خبر : ۲۲۸۴۹۹

اصلاح طلبی یعنی ارائه یک بازی ماهرانه و حساس روی طناب سیاست به‌گونه ای که در پایان در مسیر اصلاح امور و تامین منافع بلندمدت جامعه، گامی به پیش رفته باشیم.

دکترمحسن رنانی استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان؛ تحلیل خود را از شرایط اصلاح طلبان در عصر حاضر ارائه کرده و در کنار آن به ویژگی های اصلاح طلبان و الزامات اصلاح طلبی اشاره کرده است. متن تحلیل دکترمحسن رنانی از شرایط، الزامات اصلاح طلبی و گفتمان عصر حاضر اصلاح طلبان تحت عنوان «اصلاح طلبی در گذار سوم». توسط ایشان در اختیار سایت خبری و تحلیلی ندای ایرانیان قرار گرفته است. متن کامل این مقاله مفصل در ذیل آمده است:

درآمد

در سال ۱۳۸۱ از دو نفر از چهره‌های برجسته اصلاح طلب مجلس ششم(آقایان دکتر محمدرضا خاتمی و دکتر محسن میردامادی) وقت گرفتم و به طور جداگانه با آنان درباره برخی دغدغه‌های خود در باب مسیر اصلاح‌طلبی در کشور صحبت کردم. چکیده سخن من این بود که اصلاح طلبان به سرعت باید در شیوه سیاست‌ورزی خود تجدید نظر کنند. گفتم که سرنوشت کشور اکنون به شیوه سیاست‌ورزی اصلاح طلبان گره خورده است. یادآوری کردم که رویکرد اقتدارگرایان در همیشه تاریخ مشخص بوده است: آنان اقتدار طلبند و تاریخ گواه است که محاسبه «هزینه‌ - فایده» در فرهنگ اقتدارگرایان نیست. آنان یک هدف دارند و به هر قیمتی می‌خواهند به آن هدف دست‌ یابند. بنابراین هیچ انتظاری از آنان برای تغییر روش سیاست‌ورزی‌شان نیست. اقتدارگرایی، اقتدارگرایی است و ماهیت آن اقتضا می‌کند که تحت هر شرایطی و به هر هزینه‌ای بکوشد تا خود را و قدرت خود را و منافع خود را استحکام بخشد. اما اصلاح طلبی معنی دیگری دارد. اصلاح طلبی یعنی ارائه یک بازی ماهرانه و حساس روی طناب سیاست به‌گونه ای که در پایان در مسیر اصلاح امور و تامین منافع بلندمدت جامعه، گامی به پیش رفته باشیم. فرق اقتدارگرایی با اصلاح‌طلبی در این است که اقتدارگرایی فقط «بُرد» می‌خواهد حتی اگر عملکرد او به زیان منافع جامعه باشد، و اصلاح طلبی در پی تامین مصالح و منافع بلند‌مدت جامعه است حتی اگر «ببازد» و آبرویش برود و قدرت را واگذارد و زندانی شود و به تبعید برود. مثال دو مادری را زدم که بر سر کودکی اختلاف داشتند و برای داوری پیش امیر مومنان(ع) رفتند. هر یک از آن دو مدعی بود که آن کودک، فرزند اوست. حضرت نیز پس از آن که با گفت‌وگو مساله را حل شدنی نیافتند دستور دادند که کودک دو نیم شود و هر نیمه ای به یکی از مدعیان مادری تحویل شود. در این لحظه بود که یکی از زنان مدعی گفت که از ادعای خود می گذرد و موافق است که کودک را به زن دیگر بسپارند. و چنین شد که حضرت فرمودند همین زن که از حق خود گذشت مادر واقعی آن کودک است و کودک را به او سپردند. چرا که تنها مادر واقعی است که وقتی می بیند کودکش در خطر است حاضر است برای سلامت فرزندش از هر منفعتی چشم بپوشد.

اکنون باید گفت اصلاح‌طلب واقعی کسی است که مانند آن مادر حقیقی عمل کند. این جا، کودک، ‌ همان منافع ملی، و مصالح بلندمدت جامعه است. اصلاح طلب واقعی کسی است که هرگاه دید که حضور فعال او در سیاست یا تلاش او برای کسب قدرت ممکن است منجر به رفتارهایی از سوی رقیب شود که به منافع بلندمدت جامعه لطمه بزند، عطای قدرت را به لقایش ببخشد و کناره بگیرد. یعنی همان کاری که اصلاح‌طلبان باید در مجلس ششم می‌کردند و نکردند و همان کاری که باید در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ می‌کردند و نکردند و البته این همان کاری بود که در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ کردند و امید می رود که در آینده نیز هر جا لازم باشد چنین کنند.

در همان دیدارها به آن دو چهره اصلاح‌طلب گفتم که «نظریه خروج از حاکمیت» یک نظریه غیراصلاح طلبانه است. این نظریه پیام غیر دوستانه ای به رقیب می‌دهد. شما سخن از «خروج از حاکمیت» می‌گویید اما آنان این نظریه را «خروج بر حاکمیت» تلقی می‌کنند و این می‌تواند آغازی بر یک بازی حذفی در فضای سیاسی ایران باشد که حتی اگر به خشونت نکشد ممکن است سال‌های درازی به طول بینجامد و خسارت‌ها بیافریند. صرف نظر از آن که چه کسی آغازگر است، شروع یک بازی حذفی در فضای سیاسی ایران بسیار آسیبناک است و نهایتا دودش به چشم مردم ایران خواهد رفت. بویژه آن که تجربه تاریخی این دیار نشان می‌دهد که در تمام دوران پس از مشروطیت، اقتدارگرایان معمولا وقتی وارد بازیهای حذفی می‌شوند نه ملاحظات عقلانی را رعایت می‌کنند و نه ملاحظات اخلاقی را، و این می‌تواند بسیار خسارتبار باشد.

گفتم که در سالهای پس از جنگ تحمیلی، نظام تدبیر وارد مسیری پر هزینه شده بود؛ قانون اساسی که می‌رفت تا بعد از جنگ به عنوان میثاق ملی جان بگیرد با تفاسیری خاص روبه‌رو شد و از جایگاه فصل الخطاب فرود آمد؛ کشور مانند جاده ای شده بود که رانندگان در آن بی هیچ ضابطه‌ای می‌راندند و حرکت جمعی ما بسیار پر هزینه شده بود. اصلاح طلبی با این داعیه مطرح شد که روند امور کشور در همه حوزه‌ها به مدار قانون و ضابطه‌مندی بازگردد و تردد مردم ما در حوزه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، سامانمند و پیش بینی پذیر شود. اما امروز جامعه ما مثال چهارراهی شده است که در آن خودروها به هم گره خورده‌اند و روند امور کشور متوقف شده است. یعنی این جاده نه تنها دیگر همان ترددها و حرکت‌های بی ضابطه قبلی را ندارد بلکه سیاست‌مداران ما به مثابه رانندگان خودروهایی که در وسط یک چهارراه گره خورده اند، از خودروهای خود پیاده شده‌اند و هر طرف دیگری را متهم به بستن راه می‌کند و به دیگری نهیب می زند که راه را باز کند.

گفتم به گمان من اصلاح طلب واقعی کسی است که صرف نظر از این که چه کسی چهارراه را بسته است، دنده عقب بگیرد و بگذارد راه باز شود و چهارراه سیاست اندکی تخلیه شود و هیاهو و ازدحام کاهش یابد تا دوباره بشود حرکتی قاعده‌مند را سامان داد. بی‌گمان اقتدارگرایان عقب نخواهد رفت و راه را باز نخواهند کرد و در چنین حالتی آن که زیان خواهد دید جامعه است. پس این اصلاح طلبانند که باید گامی به عقب روند و بهانه را از رقیب بستانند تا بازی سیاست دوباره به مسیر عادی خود بازگردد و راه سیاست‌ورزی عقلانی در این دیار مسدود نشود. بر همین اساس «نظریه مهاجرت به درون» را مطرح کردم. گفتم نظریه مهاجرت به درون می گوید برای آن که چهارراه سیاست در ایران اندکی آرام بگیرد و بازی سیاست به مسیر عقلانی خود بازگردد، اصلاح طلبان باید آگاهانه و به انتخاب خود، برای مدتی از صحنه سیاست، دوری کنند. دستکم آن است که آن چهره‌هایی از اصلاح طلبان که رقیب در مورد آنها «حساسیت» دارد و مواضع آنان را خصمانه ارزیابی می کند اندکی آرام گیرند و به بهانه های مختلف(مانند تمارض، ادامه تحصیل، بازنشستگی، مشکل اقتصادی و…) فعالیت سیاسی خود را کاهش دهند و مطبوعات اصلاح طلب نیز به آرامی فعالیت خود را کاهش دهند یا کم رنگ کنند تا این وحشتی که در دل رقیب به وجود آمده است آرام گیرد. که اگر رقیب گمان کند اصلاح طلبان مترصند که وارد فاز حذف رقیب شوند، او زودتر دست به کار می شود و یک بازی حذفی دو طرفه در می‌گیرد که اگر چنین شود برای سالها آتشی به جان این ملت خواهد افتاد. «مهاجرت به درون» یعنی اندکی کاهش برونگرایی و بازگشت به خویش و کاهش هیاهوی خویش و سرکردن در گریبان خویش و اندیشیدن در رفتار خویش و به رقیب نشان دادنِ خویشیِ خویش را و به او اطمینان دادن که من نیامده ام که تو را حذف کنم بلکه من آمده ام تا بی‌قاعدگی‌های رفتاری و سیاسی در نظام تدبیر را سامانمند کنم اما اگر این اقدام من بخواهد درهم ریختگی را و بی‌ثباتی را و تنش را بیشتر کند، من نیستم. خط قرمز من «منافع ملی» است و هیچ بی‌ثباتی و تنش بلندمدت و تهاجم و رفتار حذفی، متضمن منافع ملی نیست.

گرچه آن روز هر دو چهره اصلاح طلب سخن مرا تایید کردند و خود نیز از روند موجود اظهار نگرانی کردند و از من خواستند تا این نکات را در نشستی در جمع بزرگتری از اصلاح‌طلبان مجلس ششم بیان کنم، اما نه آن نشست چهره بست و نه مجلس ششم حوصله شنیدن سخنان مرا داشت. تشتت و هیجان و خشم و غرور، و سرعت وقایع در هر دو سوی عالم سیاست بیش از آن بود که ندای نحیف عقلانیت شنیده شود و سرانجام رقیب نیز با رد صلاحیت گسترده نمایندگان مجلس ششم در انتخابات مجلس هفتم، ورود خود به یک بازی حذفی را آشکارا اعلام کرد و مجلسیان نیز با استعفای دسته جمعی خود بر آتش این بازی حذفی دمیدند و نبردی آغاز شد که کشور ما را، از دیدگاه علم مدیریت، وارد مرحله «تله بنیانگذار» کرد، و به مسیری در افتادیم که همچنان امروز – پس از ده سال – ادامه دارد و آتش بر جان منافع ملی ما افکنده است و مردم خسته ما را اکنون حتی از دوران جنگ تحمیلی نیز درمانده‌تر کرده است و چنان شده است که پیدا نیست افقی که از آن نور امیدی جوشیدن گیرد.

من بعدها ایده خود را در مورد خطرناک بودن روند موجود، نوشتم و آن را به تحلیلی از علم مدیریت در مورد مراحل عمر نظام‌ها مزین کردم و برای چاپ به برخی نشریات سپردم که البته اوضاع دگرگون شده بود و استقبالی نشد و سرانجام پس از حذف و تعدیل فراوان در مجله «فرهنگ اندیشه» منتشر شد. تحلیل من از اوضاع سیاسی کشور، امروز نیز همچنان همان است در آن مقاله آورده‌ام. و همچنان معتقدم اقتدارگرایان، بنابر ویژگی ذاتی اقتدارگرایی، توانایی لازم برای خارج کردن کشور از بن بست سیاسی موجود را ندارند و فروبستگی کنونی سپهر سیاسی کشور را نشانه پیروزی خویش انگاشته اند و در صدد تحکیم آنند و همچنان متوجه مسیر خطرناکی که کشور در آن قرار گرفته است - و آمدن دولت یازدهم نیز نتوانست در آن فتوری در افکند - نیستند و همچنان بر این باورم که این رسالت تاریخی اصلاح طلبان است که از خود هزینه کنند و بن بست کنونی را بشکنند و در این میان نقش کسانی مانند آقای خاتمی، ‌ یگانه است. به گمان من اکنون نوبت آن است که آقای خاتمی، به عنوان برجسته ترین سرمایه نمادین اصلاح طلبی امروز ایران، و به عنوان یگانه چهره‌ای در میان رهبران اصلاح طلبی که همواره به اقتضای اصلاح طلبی عمل کرده است، گامی پیش نهد و دوباره از خویش هزینه کند و وظیفه خود را به عنوان یکی از شخصیت‌های مرجع جامعه مدنی، به موقع و به خوبی به انجام رساند.

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید / هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

و اکنون که برخی از دوستان از من خواسته اند تا در مورد وظایف اصلاح‌طلبی در زمان حاضر چیزی بنویسم، سخنی بیش از آنچه ده سال پیش نوشته ام ندارم. بنابراین عین متن مقاله‌ای که با عنوان «گذار از گذار سوم» در پاییز ۱۳۸۵ در شماره ۱۹ مجله «فرهنگ اندیشه» منتشر شده است را(بدون کلمه‌ای تغییر) در زیر باز نشر می‌دهم.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز