شیخ ناطق و علی آقا؛ خیمه وحدت اصولگرایان را دوباره برپا میکنند؟
جبهه پیروان خط امام و رهبری نیز که متشکل از ۱۷ حزب اصول گراست و به معنای بهتر بزرگ ترین جبهه سیاسی کشور است. این احزاب سعی میکنند صدای واحد خود را از طریق جبهه پیروان خط امام و رهبری به گوش دیگران برسانند.
بعد از پایان عصر حزب جمهوری اسلامی در فضای سیاسی ایران، انقلابیون به راستها و چپها تقسیم شدند. کسانی که تا دیروز زیر یک چتر بودند و در یک لیست مشترک وارد انتخابات میشدند، رودروی هم قرار گرفتند تا ایران نیز شاهد بسیاری از کشورها شاهد دو حزب عمده سیاسی در خود باشد.
به گزارش ایلنا به نقل از نامه نیوز، راستگرایان با محوریت جامعه روحانیت مبارز تهران و جبهه پیروان خط امام و رهبری دوران سیاسی خود را سپری کردند. آیتالله مهدوی کنی زعامت جامعه روحانیت مبارز را بر عهده داشت و عسگراولادی دبیرکل جبهه پیروان بود. به معنای بهتر شاید بتوان گفت که مهدوی کنی رهبری طیف روحانیون را به عهده داشت و عسگراولادی طیف مکلاها را رهبری میکرد.
جامعه روحانیت و جبهه پیروان از آغاز تا امروز!
در سال ۵۶ و همزمان با اوجگیری مبارزات انقلابی مردم، جمعی از روحانیون حاضر در تهران(با پیگیری شهید مطهری) بر آن شدند تا متشکلتر عمل کنند. لذا تعدادی از آنان «با حضور افرادی چون خود شهید مطهری، آیتالله مهدوی کنی، آیتالله شهید مفتح، آیتالله شهید بهشتی، آیتالله شهید باهنر، هاشمی رفسنجانی و…» دور هم جمع شده و اساسنامهای تنظیم نمودند تا انسجام بیشتری پیدا کنند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی، آن حزب نقش اصلی را درباره جهت دهی به نیروهای خط امامی جامعه ایفا مینمود و برخی گروههای مطرح دیگر هم نظیر مؤتلفه ذیل آن عمل میکردند و به نوعی در آن ادغام شده بودند ولی در عین حال، جامعه روحانیت هم نقش مهمی در خط دهی و کنش سیاسی جامعه ایفا مینمود. البته بسیاری از افراد شاخص حزب جمهوری اسلامی «از جمله چهار نفر از پنج نفر مؤسس آن حزب، یعنی شهید بهشتی، شهید باهنر، حضرت آیتالله سید علی خامنهای و هاشمی رفسنجانی» همزمان عضو جامعه روحانیت هم بودند. دلیل دیگر اهمیت جامعه روحانیت در سالهای نخست انقلاب را میتوان در اقبال عمومی بسیار قوی به روحانیون و نظرات آنان از طرف مردم جست.
رئیس دولتهای سوم، چهارم و همچنین پنجم و ششم یعنی آیتالله خامنهای و هاشمی رفسنجانی از اعضای ارشد این نهاد بودند. همچنین اکثریت مجلسهای چهارم، پنجم نیز در اختیار این جامعه مذهبی و سیاسی بوده است.
جبهه پیروان خط امام و رهبری نیز که متشکل از ۱۷ حزب اصول گراست و به معنای بهتر بزرگ ترین جبهه سیاسی کشور است. این احزاب سعی میکنند صدای واحد خود را از طریق جبهه پیروان خط امام و رهبری به گوش دیگران برسانند.
رهبری آیتالله مهدوی کنی و حبیب الله عسگراولادی بر این دو جریان سیاسی اصول گرا به دلیل جایگاه مهم این دو چهره شناخته شده در کشور بود. آیت الله کنی که سابقه حضور در شورای انقلاب، نخست وزیری، شورای نگهبان و وزارت کشور را در کارنامه خود داشت و عسگراولادی نیز سابقه نمایندگی مجلس، حضور در دولت و نمایندگی امام را داشت و همین باعثمیشد تا راست گرایان به این دو به عنوان ریش سفیدان جریان خود نگاه کنند. کسانی که با اصل شیخوخیت سالها «عبای وحدت» را بر سر اصول گرایان کشیده بودند و جریان راست در دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ همیشه با یک صدای واحد در عرصههای سیاسی حاضر میشد.
ظهور جریانهای تازه سیاسی در اردوگاه اصول گرایان بعد از سال ۸۴، تحول بزرگی در شیخوخیت این دو ریش سفید اصول گرایان بوجود آورد. پیروزی احمدی نژاد و تک رویهای او و همچنین ظهور اصول گرایان تازهای به نام جبهه پایداری که رهبر خود را نه مهدوی کنی و نه عسگراولادی، بلکه مصباح یزدی میدانستند تغییرات گستردهای را در جریان راست ایران به وجود آوردند.
هرچه این دو رهبر جریان راست تلاش کردند که اصول گرایان قبای وحدت را بر تن خود حفظ کند، موفق نشدند و اختلاف تبدیل به بخشی از گفتمان اصول گرایی شد. در این میان مواضع حبیب الله عسگراولادی در مورد حوادثسال ۸۸ و میرحسین موسوی و مهدی کروبی باعثشد تا بخشی از راست گرایان اعلام کنند که دیگر او را به عنوان ریش سفید این جریان قبول ندارند.
اختلافهای اصول گرایان ادامه داشت تا انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، آنها قدرت را به رقیب خود واگذار کردند و حسن روحانی به عنوان جانشین محمود احمدی نژاد راهی خیابان پاستور و نهاد ریاست جمهوری شد.
اصول گرایان بعد از شوک بزرگ شکست در انتخابات ۹۲، با یک شوک بزرگ روبرو شدند و آنهم درگذشت حبیب الله عسگراولادی بود. جناحهای سیاسی عسگراولادی را یک سیاستمدار منصف میدانستند و اعتقاد داشتند که فقدان این یار دیرین امام میتواند ضربه بزرگی به جناح راست ایران بزند.
اصول گرایان بعد از درگذشت عسگراولادی و در مدت زمان باقی مانده تا انتخابات مجلس دهم، به فکر وحدت افتادند و به سراغ بزرگان خود رفتند تا از آن طریق مسیر وحدت را طی کنند. راستها در حالی در اندیشه وحدت بودند که یک شوک بزرگ دیگر را تجربه کردند و آنهم خبر درگذشت آیتالله مهدوی کنی بعد از چندین ماه بیماری بود.
بسیاری بر این اعتقاد هستند که درگذشت آیتالله مهدوی کنی، ضربه بزرکی به ستون خیمه وحدت اصول گرایان بود. با درگذشت آیتالله مهدوی و عسگراولادی اصول گرایان به معنای واقعی رهبران معنوی خود را از دست دادند. حالا سوالی که بعد از درگذشت این رهبران قوم مطرح است این است که رهبران اصول گرایان زین پس چه کسانی هستند؟
برخی اعتقاد دارند که اصول گرایان باید به سمت آیتالله مصباح بروند و عدهای دیگر میگویند باید از فرد به سمت نهادها برویم و نهادهای سیاسی اصول گرایان رهبری این جریان را به عهده بگیرند. در میان این گمانهها اما میشود از دو چهره شاخص سیاسی اصول گرایی اشاره کرد که میتوانند رهبری جریان اصول گرایی را به عهده بگیرند.
علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی و حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری رئیس سابق مجلس شورای اسلامی، میتوانند به عنوان رهبران جدید جریان اصول گرایی معرفی شوند. ناطق و لاریجانی دو شخصیت سیاسی نزدیک به مهدوی کنی و عسگراولادی هستند.
جریان سیاسی ایران، این دو را به عنوان نیروهای معتدل و مورد قبول تمام گروههای سیاسی کشور میدانند، کسانی که میتوانند بار رهبری اصول گرایی را به دوش بگیرند. بازگشت به اعتدل میتواند مهم ترین استراتژی اصول گرایان بعد از دست دادن دو رهبر سیاسی خود باشد.
حضور این دو نیروی اجرایی و تازه نفس به عنوان رهبران تازه قوم، میتواند زمینه ساز تحول بزرگ در این جریان سیاسی را ایجاد کند. دلجویی از ناطق نوری به خاطر اتفاقات بعد از سال ۸۸ میتواند زمینه ساز بازگشت شیخ نور به اردوگاه اصول گرایی باشد.
قطعا بعد از درگذشت رهبران اعتدال اصول گرایی این جریان باید به سمت افرادی برود که بتوانند جای این دو را در اردوگاه اصول گرایی پر کند و رفتن به سمت افرادی که جامعه سیاسی ایران آنها را به نام تندوری میشناسند میتواند زمینه ساز حذف بزرگ این جریان از فضای سیاسی کشور شود.
«شیخ نور» و «فیلسوف سیاستمدار» میتوانند، رنسانس جریان اصول گرایی را رقم بزنند یا…؟