تشکر از قالیباف به خاطر تفکیک جنسیتی
گوشی تلفن را برداشت و شماره گرفت: «خانوم صدری سلام. مراجعهکننده مرد دارین. خواستم بهتون خبر بدم.»
امیر فضلاللهی موضوع تفکیک جنسیتی در شهرداری تهران به دستور محمدباقر قالیباف شهردار تهران را دستمایه مطلبی طنز در شماره امروز روزنامه «ابتکار» قرار داده است.
در این مطلب میخوانیم: محمدباقر قالیباف روز جمعه در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه تهران گفت: ما غیرت دینی داریم، حرف ما این است که نباید اجازه دهیم یک خانم در طول زمان معاشرت بیشتری با نامحرمان داشته باشد تا با محرمان خود و شوهر و فرزندش، زیرا این موضوع کانون خانواده را تحت تاثیر منفی قرار میدهد. وی افزود: حرفی که در شهرداری تهران زدهایم این بوده است که اگر در یک اتاق، یک مجموعه کاری که با هم همکاری میکنند و سه یا چهار نفر آنها آقا و سه چهار نفر دیگر خانم هستند و همه در یک رابطه مثلا در رابطه با بودجه فعالیت میکنند، میتوان کاری کرد که آن چهار خانم در یک اتاق و چهار آقا در اتاق دیگری کار کنند.
چند ماه بعد
امروز برای ادامه کار پروانه ساختمانی به شهرداری رفته بودم. نگهبان دم در گفت: «آقا طبقات زوج و فرد شده. طبقات زوج خانوما و طبقات فرد آقایون. آسانسور در طبقات زوج که توقف میکنه «یاالله» بگو و وارد اون طبقه شو.»
رفتم در اتاقی که قبلا هم برای گرفتن پروانه ساختمان مراجعه میکردم. دیدم چند مرد نشستهاند و قلیان میکشند. سلام کردم. درخواستم را به کارمند دم در دادم. قلیان را کنار گذاشت و درخواستم را خواند و پوشه را گرفت و درخواست را توی آن گذاشت و بقیه مدارک را هم به پوشه سنجاق کرد و مشغول پر کردن یک فرم شد. آرام از او پرسیدم با این شکل و شمایل جدید و جداسازی خانمها و آقایان توی شهرداری راضی هستی؟ عاقل اندر سفیه نگاهم کرد، گفت: «تو کاری کنن که راحتتر باشی، راضی نیستی؟» بعد بلند شد و از پشت میز بیرون آمد و گفت نگاه کن. مثل مانکنهایی که توی سالنهای مد راه میروند، چند قدمی توی اتاق راه رفت. دیدم به جای شلوار یک پیژامه راه راه پوشیده بود. بعد نگاهی به همکارش کرد و گفت: «اکبری بیا بیرون آقا ببینه.» اکبری که جوانتر بود از پشت میز بیرون آمد. یک شلوارک رنگی و کفشهای اسپرت پوشیده بود. مثل همانهایی که هنرمندان حامی تیم ملی توی برزیل پوشیده بودند. گفت: «حالا میبینی که چقدر راحتیم. خدا خیرش بده آقای شهردار رو. تونست یه مقدار به ما آزادی بده که حداقل بتونیم هر چی دوست داریم تو محل کار بپوشیم. اگه رئیسجمهور میشد و میخواست همین کارو توی جامعه انجام بده، ماشینهای گشت ارشاد سه برابر میشدن.»
داشت توضیح میداد که یک نفر دیگر از آخر اتاق بلند شد و گفت: «همه گوش کنن. اس. ام. اس جدید اومد.» قبل از خواندن مقداری خندید که همه با هم داد زدند: «اااا باز این احمدی شروع کرد. اول بخون بعد بخند». مرد سرش را برد توی صفحه گوشی و خواند: «یه نفر رفت پیش دکتر و گفت آقای دکتر می خوام وازکتومی کنم…» بقیهش را نمیتوان اینجا نوشت. همه چنان خندهای کردند که اتاق نزدیک بود منفجر شود. چند نفر از اتاق بغل داخل شدند و همه با هم گفتند: «اس. ام. اس جدید اومد؟» چند نفر روی میز ولو شده بودند. یکی افتاده بود زیر میز و دو نفر به زور او را بیرون آوردند. همکاران اتاق بغلی به سراغ احمدی رفتند و او که در حال ریسه رفتن بود، گوشی را به آنها داد و خودش روی زمین افتاد. بقیه هم سرشان را کردند توی گوشی موبایل و به ناگهان منفجر شدند. کارمند اولی که پروندهام دستش بود گفت: «حالا میبینی؟ اگه یه همکار خانوم اینجا بود، ما می تونستیم اینقد شاد باشیم؟» بعد پرونده را به دستم داد و گفت: «میری طبقه بالا. اتاق بالای سر ما پیش خانوم صدری. بگو درخواست شما را ثبت کنه.» بعد گفت: «یه لحظه صبر کن!» گوشی تلفن را برداشت و شماره گرفت: «خانوم صدری سلام. مراجعهکننده مرد دارین. خواستم بهتون خبر بدم.»