خبرگزاری کار ایران

دگرخواهی از لنز سیاست | حجاریان، غزه و لبنان

دگرخواهی از لنز سیاست | حجاریان، غزه و لبنان
کد خبر : ۱۵۷۰۰۷۸

سعید حجاریان می‌گوید: ساخت قدرت معتقد است همه‌چیز به‌شمول دگرخواهی باید در ظرف ایدئولوژی مطلوب‌اش حل شود و از سوی دیگر، مردم معتقد هستند ما دگرخواه هستیم اما آن‌گونه که خودمان تشخیص می‌دهیم.

تئوریسن جریان اصلاحات، به عنوان مثال می‌گوید: در نوع دفاع از فلسطین این نزاع را مشاهده می‌کنیم. موضوع واحد است، اما ایده‌ها و نوع حمایت گاهی تا مرز تضاد می‌رود.

متن گفت‌وگوی دکتر حجاریان درباره‌ی نوع‌دوستی و دگرخواهی در جامعه ایران در پی می‌آید.

 آقای حجاریان! در این پرسش و پاسخ می‌خواهیم به مسئله نوع‌دوستی و دگرخواهی بپردازیم. در واقع بحث بر سر این است که با گذشت چند دهه از انقلاب ۵۷، آیا می‌توانیم شاخص‌ یا شاخص‌هایی به‌دست دهیم تا براساس آن‌ها بدانیم وضعیت جامعه ایران از منظر نوع‌دوستی چه سیری را پشت سر گذاشته است.

به این پرسش می‌توان از سه زاویه پاسخ داد و هر سه زاویه هم به‌نظر من مهم هستند. زاویه اول از جنس آمار و ارقام است؛ یعنی می‌توانیم به پیمایش‌ها و سنجه‌های کمّی مراجعه کنیم و دریافت‌مان را از نوع‌دوستی و دگرخواهی به‌دست بدهیم. زاویه دوم از جنس تئوریک است و به مباحث کسانی برمی‌گردد که حول موضوع دگرخواهی کار کرده‌اند. مثلاً، تامس نیگل کتابی دارد که تحت عنوان «امکان دیگرگزینی» ترجمه شده و در آن حول این موضوع بحث کرده است. می‌توان از این تئوری‌ها هم کمک گرفت و آن‌ها را در سطوحی به‌کار بست. زاویه سومی هم هست که شاید تصویر بهتری به ما بدهد؛ البته که در تضاد با دو زاویه دیگر نیست. این زاویه از جنس روایت است؛ روایتی که شاید برای مردم ملموس‌تر باشد. من از این زاویه سوم بحث را ادامه می‌دهم.

چند سال پیش صداوسیما گفت‌و‌گویی با ابراهیم حاتمی‌کیا، کارگردان سینما انجام داد که فایل آن در فضای مجازی در دسترس است. او روایت می‌کند از شکست رزمندگان ایران در عملیات بدر، که مربوط می‌شود به سال ۱۳۶۳. حاتمی‌کیا می‌گوید: حال رزمنده‌ها بد بود. بخش عمده لشکرِ [شکست‌خورده] با لباس‌های نظامیِ خاکی، بدون سازوبرگ، به فرودگاه وحدتی دزفول منتقل می‌شوند، تا به تهران بازگردند. پس از ساعت‌ها معطلی و حوصله‌سررفتگی [=استیصال] یک هواپیمای مسافری می‌رسد؛ بدون صندلی! رزمنده‌ها را به‌زور داخل هواپیما جا می‌دهند، تا جایی‌که همگی مجبور به ایستادن می‌شوند؛ صورت به صورت، نفس در نفس. آنجا کمی هم جر و بحث می‌شود سر پنجره هواپیما و دیدن نمای بیرون. خلاصه، هواپیما در تهرانِ تاریک فرود می‌آید… مدتی بعد یک ستون طولانی از رزمندگان لشکر، پای پیاده، از فرودگاه به‌سمت میدان آزادی حرکت می‌کند. لشکر دور میدان آزادی را می‌گیرد و نفرات به مقصدهای مختلف جلوی مسافرکش‌[ها] دست تکان می‌دهند… کسی ترمز نمی‌زند! حاتمی‌کیا در جیب‌اش پول داشته و بالاخره سوار یک تاکسی می‌شود، در حالی‌که با تأکید چندباره راننده مواجه است مبنی بر این‌که ۵۰ تومن می‌شه‌ها! زمانی‌که او خطاب به راننده می‌گوید این‌ها از جبهه آمده‌اند، پاسخ می‌شنود: من هم زن و بچه دارم، باید کارم را بکنم.

این روایت را بگذارید کنار روایت دومی که مدتی پیش، از صداوسیما پخش شد. یعنی ۴۰ سال بعد از روایت حاتمی‌کیا. صداوسیما طی گزارش‌هایی سراغ افرادی رفته بود که هر یک به سهم خود به جبهه مقاومت و مردم لبنان کمک کرده‌اند. مقدار کمک‌ها به‌طرز معناداری زیاد و حتی، غیرقابل باور بود. مثلاً، مردی اظهار می‌‌کرد یک قطعه زمین میلیاردی را فروخته و به مقاومت کمک کرده است. یا، مردی دیگر گفت حلقه ازدواج همسرش را با رضایت وی برای این هدف فروخته است. به همین منوال افرادی دیگر و اقلام دیگر و برخی کارهای تبلیغاتی که حتماً در ذهن همه ماندگار شده و ایجاد سؤال کرده است.

پرسشی که از مقایسه این دو روایت بدست می‌آید این است که کدام یک از آن‌ها جامعه ایران را دقیق‌تر تصویر می‌کنند. به بیان دیگر، ما با جامعه‌ای گسیخته مواجه‌ایم که در وضعیت بی‌آیندگی‌، «دگرخواهی»‌اش را فراموش، یا دست‌کم معلق کرده یا این‌که با جامعه‌ای همبسته مواجه‌ایم که زیر ضرب تبلیغات و‌ فشارهای اقتصادی همچنان نوع‌دوستی‌اش را حفظ کرده و به سنت حمایت‌گری‌اش وفادار است؟

نمی‌شود یک حکم کلی صادر کرد چرا که دست‌کم من قائل به ابطال‌پذیری احکام و گزاره‌های کلی هستم. با این وجود اما به گمان‌ام هر چه از انقلاب اسلامی به این سو، پیش آمده‌ایم دگرخواهی جامعه ما رو به زوال رفته است. یعنی، اگر جامعه در لحظه انقلاب و در میانه جنگ، به‌واسطه اشتیاق‌های زودگذر، اثر نمایشی، رفتارهای انبوهه‌ای و جز این‌ها از خود همبستگی نشان می‌داد و حاضر بود نوع‌دوستی‌اش را به‌ هر نحوی نشان دهد، ظرف مدتی کمتر از ۱۰ سال، یعنی زمانی‌که حاتمی‌کیا نقل می‌کند، دچار تغییر اساسی شده است. به عبارتی سرمایه‌های مادی و معنوی چنان تا مرز فروپاشی رفتند که نان‌آور خانه دیگر حاضر نبود مانند چند سال گذشته‌اش، نان خود را با دیگری قسمت کند ولو آن دیگری رزمنده بازگشته از جنگ باشد. گویی، آن راننده، به‌مثابه هوادار بازنده یک مسابقه فوتبال، ذوق و شوقی برای ماندن و ادامه دادن ندارد، راهی خانه‌اش می‌شود و دیگر رفتار جمعی از خود بروز نمی‌دهد؛ چیزی شبیه آنچه به «هراس جمعی» (panic) موسوم است.

به نظر شما این حس دگرخواهی همواره و به‌شکل خطی رو به افول بوده است؟

قطعاً این‌طور نبوده است؛ چون جامعه موجودی زنده است و به تحولات واکنش نشان می‌دهد. مثلاً گمان دارم پس از پایان جنگ، به‌واسطه تغییر الگوی انباشت سرمایه و ایده‌هایی که در اقتصاد سیاسی کشور مطرح شد، و همچنین واگذاری‌هایی که در سطوح مختلف صورت گرفت، روند افول دگرخواهی بیش از پیش شد. زیرا یک عقلانیت محاسبه‌گر شروع به تأمل کرد که دائم از خود می‌پرسید آیا این نابرابری و محرومیت که بر من و خانواده‌ و محله و شهرم تحمیل شده است، بر همه تحمیل شده است. و خوب، حین این تأملات می‌دیدیم که بعضی‌ها به‌شکل جهشی از دام فقر و نابرابری جسته‌اند و جنگ را به چشم یک فرصت ‌نگریسته‌اند. از آن طرف، گمان دارم دوم خرداد و آثار آن توانست تا حدی آن روند افول را تغییر دهد و نوعی همبستگی و دگرخواهی را زنده کند که نشانه‌های آن در عموم عرصه‌ها قابل ردگیری است؛ امری که در انتخابات ۱۳۸۸ نیز تا حد قابل توجهی مشاهده شد.

این روند در نقطه فعلی چه سمت‌و‌سویی دارد؟

طبیعتاً وضعیت امروز نه از وضعیت دوم خرداد تبعیت می‌کند نه از وضعیت جنبش سبز؛ زیرا حافظه کوتاه‌مدت جامعه مشغول مرور تجربیاتی از جنس دی ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸، و سال ۱۴۰۱ است؛ تجربیاتی که مدام در ذهن مردم زنده می‌شود. این‌ها در حالی‌ است که نهادهای رسمی به روایت‌هایی از جنس آنچه از صداوسیما و کمک به مقاومت نقل کردم، بهای بیشتری می‌دهند. علاوه بر این‌ها فکر می‌کنم در این روند و اساساً مسأله دگرخواهی باید به «تخیل» هم توجه ویژه کنیم. اگر کسی در تخیل خود، بتواند شرایط «دیگری» را زندگی کند، آن هنگام است که می‌تواند عمل معطوف به دگرخواهی انجام دهد. در غیر این صورت تفاوتی نمی‌کند که یک انسان در حال زجر کشیدن را ببیند و یا این‌که یک حیوان را. من، شخصاً خاطرم هست مرحوم دکتر حسین عظیمی زمانی‌که برخی آمار و ارقام را می‌دید و تحلیل ارائه می‌داد، بعضاً گریه می‌کرد. یعنی بعضی اوقات افرادی صرفاً با دیدن برخی علائم، وضعیت را تخیل می‌کنند.

ببینید! طبیعتاً ادعایی از جنس سیاست، پاسخی از همان جنس می‌طلبد. مثلاً زمانی‌که شما می‌گویید جامعه مشغول مرور تجربیاتی از جنس دی ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸، و سال ۱۴۰۱ است، پاسخ خواهید شنید که خیر، جامعه از آن مسائل عبور کرده است و به برخی مناسبت‌ها و رویدادهای بدیل ارجاع داده می‌شود. یا وقتی می‌گویید دگرخواهی دچار افول شده است، بحث کمک‌های مردمی پیش کشیده می‌شود.

بسیار خوب! بحث من صرفاً سیاسی نیست. من معتقدم دگرخواهی به‌مثابه یک ایده یا حتی بن‌مایه یک نهاد زیر ضرب رفته است. توجه شما را به چند مسئله جلب می‌کنم. اگر توجه کرده باشید، طی سالیان اخیر برخی نهادهای خیریه یا حداقل آن‌هایی که تحت این عنوان ثبت شده و فعالیت کرده‌اند، دچار آلودگی شده‌اند و این مسئله باعث بی‌اعتمادی شده است. علاوه بر این، بحث موقوفه‌خواری جدی شده است. شما نگاه کنید خبری منتشر می‌شود مبنی بر این‌که زمین‌های فلان موقوفه معامله شده یا بذل و بخشش شده است؛ این‌ها در حالی‌ است که دست‌اندازی به عین مال موقوفه خلاف نص قانونی است. البته بگویم که من معتقدم با برخی تمهیدات حقوقی می‌توان مانع دست‌اندازی‌های دولت‌ها به نهادهای عمومی و خیریه شد؛ چیزی شبیه آنچه درباره حسینیه ارشاد انجام دادند.

این‌‌ها مواردی است که دگرخواهی را مضحمل می‌کند. با این اوصاف باید بپرسیم این چه جامعه‌ای است که فی‌المثل برای لبنانِ نادیده یا مستضعفان عالم خرج می‌کند در حالی‌که پیش چشم‌اش چنین اتفاقاتی رخ می‌دهد؟! در واقع در اینجا یک نزاع ایدئولوژیک در گرفته است. ساخت قدرت معتقد است همه‌چیز به‌شمول دگرخواهی باید در ظرف ایدئولوژی مطلوب‌اش حل شود و از سوی دیگر، مردم معتقد هستند ما دگرخواه هستیم اما آن‌گونه که خودمان تشخیص می‌دهیم. مثلاً در نوع دفاع از فلسطین این نزاع را مشاهده می‌کنیم. موضوع واحد است، اما ایده‌ها و نوع حمایت گاهی تا مرز تضاد می‌رود.

با این اوصاف آیا باید پرونده نوع‌دوستی مردم ایران را مختومه اعلام کرد و از انسداد مطلق گفت؟

پاسخ من حتماً منفی است. زیرا جامعه به‌رغم نابرابری‌ها و بی‌تفاوتی‌ها در فقره‌هایی از خود علائم حیاتی نشان می‌دهد؛ مثلاً کسانی‌که طی ضرب‌الاجل‌های کوتاه، واسطه می‌شوند تا فرد اعدامی را حیات مجدد ببخشند، مثل اقدامات محسن چاوشی. و همچنین افرادی که خانواده در آستانه آوارگی یا یک بیمار در آستانه عمل جراحی را تحت حمایت قرار می‌دهند مثل کمپین‌های «کار خیرِ» محسن بیات زنجانی. اما این واقعیت را نباید نادیده گرفت که این سطح از اقدام‌های فردی ناپایدار هستند و حتی، در مواقعی به‌واسطه دست‌اندازی دولت مثلاً در نمونه مسدود کردن حساب برخی افراد در کمک به زلزله‌زده‌ها و… دچار توقف می‌شوند. به‌گمان من نیروی اصلاح‌طلب، باید ظرفیت تئوریک، توان نقد صریح و قدرت سازماندهی خود را به‌کار ببندد و میدان دگرخواهی را گشوده کند. نیازی هم نیست که چهره یا حزب سیاسی متولی این کار شود، کافی‌ است که یک ایده شکل بگیرد، آن وقت خود به خود عاملانی پیدا خواهند شد. می‌خواهم بگویم مسئله ما همچنان سیاست است و اگر می‌خواهیم به دگرخواهی هم فکر کنیم ضرورت دارد از لنز سیاست به آن بنگریم.

 

منبع انصاف نیوز
انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز