نوحه قدیمی شب عاشورا؛ از پدر آیت الله بهجت تا لوریس چکناواریان و احمد جلالی در پاریس + صوت
ترکیب بند بلند دکتر احمد جلالی را که بر اساس نوحه قدیمی « مکن ای صبح طلوع» سروده، میشنوید.
هر سال در مراسم سوگواری امام حسین (ع) در شب تاسوعا، مرثیهای خوانده میشود که به گوش بسیاری از مردم آشناست. مرثیهای که مردم با آن انس گرفتهاند و فارغ از اینکه چه کسی آن را سرده است، با مرثیهخوان دم میگیرند که:
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است/ مکن ای صبح طلوع/ عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است/ مکن ای صبح طلوع
سراینده بیتی که پس از سال ها شناخته شد
پس از سالها قرعه فال بر این افتاد که شاعر این شعر ماندگار شناخته شود. ماجرا از این قرار بود که آیتاللهالعظمی بهجت، مقید به برگزاری محفلی با نام امام حسین (ع) بود و البته به تناسب هر مناسبت مذهبی مراسمی با سفارش ایشان در مسجد برگزار میشد. دهه محرم، این مجلس حال و هوای خاص خودش را داشت و مردمی که دیر به مجلس میرسیدند، جایی برای نشستن پیدا نمیکردند و باید ایستاده، آن هم در بیرون از مسجد به ذکر عزا میپرداختند.
روز تاسوعا بود و مسجد لبریز از جمعیت. سخنران، مجلس را آماده کرد و مداح که آن روز محمد خرمفر بود، مشغول ذکر مرثیه شد و در آخر، شعر معروف «مکن ای صبح طلوع» را خواند. روضه که تمام شد، مداح برای عرض تسلیت به محضر آیت الله بهجت آمد و ایشان بعد از اظهار لطف فرمودند: «شعر مکن ای صبح طلوع، از سرودههای مرحوم ابوی است.»
از آن روز بود که مشخص شد شاعر خوشذوق این ابیات دلنشین و ماندگار «کربلایی محمود بهجت» پدر آیت الله بهجت است.
روایت فرزند آیت الله بهجت
البته پیش از این اتفاق، آیت الله بهجت یک بار دیگر این شعر را به پدر خود منسوب کرده بودند. حجتالاسلام علی بهجت، فرزند ایشان، در این باره تعریف میکند که:
« سال ۱۳۷۸ مقالهای در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده بود و مطلبی درباره شعر «مکن ای صبح طلوع» نوشته شده بود. چون مقاله جالب بود، آن را برای آقا خواندم. وقتی که شروع به خواندن شعر کردم همین که رسیدم به این مضمون که «ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است» پدرم دستشان را به اشاره بلند کرده و فرمودند: «ظهر فردا نه. عصر فردا صحیح است» و ادامه دادند: «این شعر را مرحوم ابوی بنده سروده است.»
ماجرای سرودن ترکیب بند از سوی دکتر احمد جلالی
سال ها بعد دکتر احمد جلالی، بر اساس این دو دمه، شعر بلندی سروده است و خودش در این باره نوشته است:
یکی از آن ملودی ها و ریتم های پرهیجان و ماندگار در مراسم شبِ عاشورا، نوحه ای است قدیمی و کوتاه اما پرهیجان با ترجیع «مکن ای صبح طلوع» که دستجات عزادار در کثیری از مناطق ایران همچنان تکرار می کنند بی آنکه این تکرارِ سالیان، از تاثیر آن بر عواطف و ذوق ارادت ما بکاهد.
این دستجات معمولا نیمه شب راه می افتند و پس از عبور از میعادگاههای سنتی مورد نظر، سحرگاه به مبداء حرکت خود باز می گردند. در مراحل پایانی این مسیر، کم کم ریتم ها و ضرب آهنگ های دیگر را رها می کنند و، همراه با گذر شب به سوی سحر، با این کلام تمنا آمیز و ریتم پر هیجان، در واقع از «صبح» تقاضا می کنند که نیاید تا شب همچنان بپاید و این میهمان سرفراز را همچنان میزبانی کند و به فردائی دردناک و سفاک و خونین نسپارد:
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
دکتر جلالی جای دیگری در یادداشت بلند خود می افزاید:
برای این بنده، پژواک کرخوانی سحرگاهیِ «مکن ای صبح طلوع» دستجات سینه زن و زنجیرزن در کوچه های پیچ در پیچ شاهرود قدیم به هنگام عبور از دالانهای تکیه ها خاطره ای است نوستالژیک و پرطنین چنانکه گوئی هیچ ریتم و ضرب آهنگ و کلام دیگری نمی تواند جای آن را بگیرد و به سپیده عاشورا رنگ خونین اما درخشان عاشورائی بپاشد.
بهره برداری استاد لوریس چکنواریان
حدود یک سال پس از پرداختن این ترکیب بند، با حضور در اجرای سونیت سمفونی «رسول عشق و امید» (در ۱۳۸۶) دانستم که استاد لوریس چکنواریان از امکان موسیقائی این ضرب آهنگ، به خوبی بهره برده و آن را با زیبائی هیجان آوری بازسازی و اجرا کرده است.
شب عاشورایی در پاریس
اما کلامی که روی این ملودی پرتحرک خوانده می شود، فقط همین سه مصرع است و بس.
بسیار پرسیدم تا ادامه آن را پیدا کنم اما به جائی نرسیدم. تا اینکه در ۱۳۸۵ در شب عاشورائی دور از وطن که، بنا به ضرورتی استثنائا از آمدن به ایران در این ایام محروم شدم، فضای غربت و دلتنگی شب عاشورا را با ساختن اساسِ ترکیب بندی بر مبنای این وزن و ریتم و ملودی پر کردم.
چون شاعر نیستم، جسارت ورزیدم و با تضمین های کامل یا ناقص، یا اقتباس از ابیات یا مصرع هائی از حافظ و مولانا – که به تناسبِ حال و قال به جویبار زمزمه ذهنی گوینده می پیوست – سعی کردم جانی در کلام بدمم و قوتی بدان بیامیزم و ضعفم را جبران کنم؛ راستی که اگر نیت توسل نبود، این مبتدی کجا جرات می داشت و روا می دانست که تضمین های مکرر از لسان الغیب و مولوی را در دل سرودة خود جای دهد!
اگر سهم این فقیر خاندان رسالت (ع) این باشد که ذهن خواننده را از مسیر تصویرسازی ها و معناپردازی های بدیع حافظ یا مولانا، به هر روی، به مقام و موضع و موضوعِ این شب و انگیزة این شعر بکشاند و متصل کند، به حرمتِ نیتِ گوینده، این جسارت بخشودنی تر خواهد بود. ادعائی ندارم که از عهدة برآمده باشم. سخن شناسان البته به چشم احساس و اغماض و عنایت و اصلاح نظر خواهند فرمود.
حماسه جای ضعف و زبونی نیست
تعمد داشتم کلام را از گزندِ الفاظ و الحانِ بی رمق و زاری آلود و احیانا زبون که مناسب مقامِ عزتمند فداکاری امام (ع) نیست دور نگاه دارم که در رثای یک حماسه جای ضعف و زبونی نیست. تعداد بندها و نیز تضمین ها زیاد می نماید. می توانستم به منتخبی از آن بسنده کنم، اما بهتر دیدم که این وظیفه را به خواننده علاقه مند واگذارم تا به تناسب ذوق خود هرچند بند را که می خواهد برگزیند.
فرض این متوسل برآن است که، به جز بند اول و بند آخر، هربند با مصرع «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است» پایان یابد و سپس سه مصرع اصلی (یعنی: امشبی را شه دین . . . مکن ای صبح طلوع) از سوی عزاداران محترم تکرار شود.
ادبیات فاخر برای ذاکران
اگر ذاکرین اهل ادب می شناسید به آنها توصیه بفرمایید که در شب عاشورا در مجالس رعایت ادب کلام را کنند.
هدف بنده بیشتر این است که ذاکران را تشویق کنیم که از ادبیات فاخر مثل قدیم استفاده کنند و این ریتم ها و کلمات سبک را که این روزها رسم شده کنار بگذارند. این سال ها سطح ادبیات عزاداری ها خیلی نازل شده و از آن استحکام و متانت قدیم برخوردار نیست. وقتی آن ترکیب بند «مکن ای صبح طلوع» را می ساختم بر این نکته تعمد ورزیدم. فایل صوتی هم که خواندم برای آن بود که کمک کند به ذاکرین برای وضوح و آهنگ واژه ها…
با همة کاستی ها، تحفة درویش تنگ دستی است به آستانِ توانگر و کریمِ سالار شهیدان – که سلام بر او باد – به یاد پدر و مادر عزیزم که مرا این ارادت به میراث گذاشتند. توانگرا دل درویش خود به دست آور.»