اسراری از محلهای در تهران که مثل طلا میدرخشد
قرار است به محلهای سر بزنیم که در دارالخلافهی (پایتخت) ناصری قرار گرفته است.
وقتی از حصار ناصری گذر میکنیم و وارد محلههایش میشویم لایههای تاریخی متنوع شگفتزدهمان میکند؛ پس میرویم به سمت شمال غربی طهران عصر ناصری و به محله شیخ هادی کنونی میرسیم. اما چه تاریخی پشت این محله پنهان است؟ در عصر قاجار زمینهای این محله متعلق به میرزا یوسف آشتیانی یا همان مستوفیالممالک وزیر ناصرالدین شاه بود که نقش پررنگی در آباد کردن زمینهای بایر تهران داشت؛ تا جایی که شکلگیری محلاتی مثل حسنآباد، یوسفآباد و ونک و ... را باید از اقدامات اولیه مستوفیالممالک دانست. تا اواخر سلطنت قاجار، عمارتها، قطعات مسکونی، بیمارستان وزیری و ... این زمینها را به شکل محله درآوردند. از 1295 به بعد با کوچ یهودیان ساکن عودلاجان به شیخ هادی و خیابانهای اطراف و ایجاد مغازههای خردهفروشی توسط ساکنین جدید، رونق این محله دوچندان شد.
شیخ هادی جز اولین محلاتی بود که به تهران در حال توسعه اضافه شد و خیابانکشیهای مدرن آن هم در رونق بیشتر محله نقش بازی کرد. در تمام این سالها شیخ هادی در هستهی مرکزی خودش بافت مسکونیاش را حفظ کرد.
اما چرا شیخ هادی؟ این محدوده در ابتدا به حسنآباد معروف بود. در عهد ناصری و مظفری روحانی پرآوازهای به نام شیخ هادی نجمآبادی در این محله سکونت داشت و با وجود تندرو بودنش در بسیاری از موارد، از روشنفکران عصر خودش بود. شیخ هادی نجمآبادی، طرفدار مشروطه بود. کمک در ساخت بیمارستان، تلاش برای آبادی بیشتر محله و در نهایت احترامی که میان مردم محله داشت، باعث شد تا اهالی، نام شیخ هادی را همنشین محلهی خودشان قرار دهند. حالا با هم قدمزنان وارد این محله شهر میشویم و داستانش را روایت میکنیم.
در کتاب «طهران قدیم» نوشته شده: «میرزا یوسف مستوفیالممالک اراضی بالادست محله سنگلج را تا فاصلهی بالای آب کرج در تیول خود داشت. او بخشی از آن را به پسرش حسن مستوفیالممالک بخشید و باغ حسنآباد واقع در حوالی میدان حسنآباد ساخته شد» و این چنین بود که شکلگیری پهنهای که امروز محلهی «شیخ هادی» را در خودش جا داده است، آغاز شد.
پرسهمان را از زیر پل حافظ و تقاطعش با خیابان جهموری شروع میکنیم و جمهوری را به سمت غرب ادامه میدهیم. در مسیر نگاهی هم به پاساژ آلومینیوم میاندازیم که نزدیک به شصت سال است مهمان شهر تهران است. پاساژ سیزده طبقه تاجر سرشناس «حبیب القانیان» که میان شلوغی راسته نمایندگیهای وسایل دیجیتال، گم شده و از بعد از ماجرای برادر بزرگترش یعنی پاساژ پلاسکو، مردم شهر نمیدانند که چه بلایی قرار است بر سر آلومینیوم بیاید!
باید جمهوری پرهیاهو را به سمت غرب طی کنید و از کنار چرخ دستیهای ساندویچ سیبزمینی و تخم مرغ عبور کنید تا به خیابان شیخ هادی برسید. وارد شیخ هادی که شدیم متوجه میشویم که به دل یک محله پا گذاشتیم. خردهفروشیها و مغازههای محلی باسابقه مشغول کاراند و گهگاهی آدمهای محله با لبخند مهماننوازانهشان به شما خوشآمد میگویند. در مسیرمان نوجوانها و پیرمردهایی را میبینیم که محله را با دوچرخه گز میکنند. اصلا شیرینی یک محله به همین حال و هوای آن است.
حالا وقتش رسیده است که به یک متروکه رمزآلود و زیبا سر بزنیم. پس خودتان را به راسته خیابان کسری برسانید و چشم بیاندازید تا بنبست وثوق را پیدا کنید. به سر بنبست که رسیدید یک بنای قدیمی با پنجرههای شکسته دلربایی میکند. البته اگر پرسهزن حرفهای باشید میدانید که نباید به همینجا اکتفا کرد! پس از سوراخ سمبههای در فلزی غافل نمیشویم تا حیاط سرسبزش را دید بزنیم. یکی از اهالی میگوید: «اینجا خونهی وزیره» به گفتهی یکی دیگر از همسایهها: «اینجا برای یه تاجر ارمنیه». جانمان برایتان بگوید که روایتها متعدد است و حقیقت نامعلوم ...
الان در محدودهای از محله هستیم که روی نقشههای عهد ناصری نام «باغ حسنآباد جناب مستوفی الممالک» را یدک میکشد. پس اراضی مستوفیالممالک را از طریق خیابان جامی، به سمت شرق ادامه میدهیم و خودمان را به محمدبیک میرسانیم. آن حوالی یک خانه قدیمی دیگر پیدا میشود. خیابانکشیهای ماشینرو این محله را به محلی برای سکونت رجال سیاسی و سرشناس تبدیل کرده بود. «کاشانهی صالح» هم برای همین دوران است و از قضا برای یکی از رجال دوران نهضت ملی، خانهی صالح با فرشتههای زیبا و سر در آجریاش پشت یک درب بزرگ فلزی منتظر حضور مردم شهر است.
احتمالا وسط پرسهزنی، سبزینگی درختها، حواس شما را هم پرت کرده باشد! درختانی که از باغات گذشته به جا ماندند و روند تخریب بناهای قاجاری و پهلوی محله را به چشم دیدند. شاید یادتان باشد که گفتیم وقتی به محلهای که داخل حصار ناصریه است سر میزنیم، میتوان لایههای مختلف معماری تهران را دید. این میان دل ما پیش بناهای مدرن دوران قدیم هم گیر میکند؛ بعضی سیمانی با بدنه هلالی، بعضی دیگر آجری و خالص!
مسیر را به سمت خیابان میردامادی ادامه میدهیم. میتوانیم به خانه داماد مظفرالدین شاه سری بزنیم. خانهای قاجاری که کاربری تازهای پیدا کرده و به این ترتیب بخشی از خاطرات جدید مردم شهر تبدیل شده است.
کوچه پس کوچههای شیخ هادی را به سمت جنوب شرقی محله طی میکنیم و پرسه را تا میدان حسنآباد ادامه میدهیم. در راه رسیدن به حسنآباد دوباره از سکوت محله فاصله میگیریم و به هیاهوی این شهر شلوغ میرسیم. با خودمان فکر میکنیم: «یعنی چه چهرههای سرشناس سیاسی و فرهنگی از این خیابانها گذر کردند؟» با رسیدن به میدان حسنآباد محو زیبایی و البته غصه برای بخش آتش گرفتهاش میشویم. این میدان نود ساله با سبک نئوکلاسیک غربی و گنبدهای کلاف مانندش و البته راسته کاموا فروشیهای کنار دستش ما را یاد شال گردنهایی میاندازد که مادر بزرگ برایمان میبافت.