دل نوشته علی ربیعی برای انتخابات 11 اسفند
انتخابات این دوره هم گذشت. هرچه بود، با تمامی بحثها، تحریمها، مخالفتها، مشارکتهای اعتراضی و در میان طرفداران مشارکت و برندگان مشارکت محدود، بداخلاقیها، افشاگریها، آبروریزیها و نشان دادن چهره جدیدی از عدم نسبت اخلاق و دینداری با رقابت و... تمام شد.
علی ربیعی در اعتماد نوشت: اما میاندیشم که آیا با این وصف، انتخابات اخیر را میتوان درسآموزی برای تجدیدنظر در انسدادزدایی و بازگرداندن انتخاباتی با حضور همه سلایق , اندیشهها دانست و آن را نویدبخش تغییرخواهیها و اصلاحات ارزیابی کرد؟
آیا باز هم همه چیز بر همان سبک و سیاق قبلی خواهد چرخید یا طرحی نو درافکنده خواهد شد؟
در دو روز گذشته با دوستان مختلفی صحبت کردم. دوستی میگفت فقط به خاطر نوستالژی گذشته و آنچه دلبستگیهای چند دهه زندگیام بوده، باز به پای صندوق رای میروم و استدلال میکرد مگر نه که انقلاب، خود یک رفراندوم بود؛ مگر نه اینکه همین جمهوری اسلامی با رفراندوم شکل گرفت؟
او همچنان معتقدانه دل بسته بود که صندوق، باز هم بتواند روزی محور تحولات و تغییرات ایران باشد و با همین امید، ناامیدانه به پای صندوق رای رفت.
استادی میشناسم که شناسنامه در کیف، با هزار چالش ذهنی، به پای صندوق رای رفته، اما با نگاهی به لیستها، باز به خانه برگشته بود، شاید هنوز شناسنامه را از کیف بیرون نیاورده و باز با ذهن خود کلنجار میرفت که چه کند؟!
استاد دیگری را نیز میشناسم که با عدم تبدیل وضعیت، از تدریس در دانشگاه محروم شده است. او میگفت من رای دادم، چراکه میاندیشم اگر رای ندهم ایران، چنان از نظر اعتبار داخلی ضعیف میشود که مطمحنظر بیگانگان قرار خواهد گرفت و با آنکه خود در وضعیت دشواری قرار گرفته، نگران ترامپ و ترامپیستها بود، نگران ایجاد وضعیتی که مردم در رنج بیشتری گرفتار شوند، نگران تحریم و زندگی مردم بود.
چه زیبا به من گفت: «اگر رای ندهم، آنها که علیه ایران هستند، زندگی ایرانیان را تباه خواهند کرد و مردم بیشتر در رنج فرو میروند و اگر رای بدهم، کسانی که سر کار و حاکم هستند، احتمالا اینبار علاوه بر محرومیت من از تدریس، از حقوق اجتماعی نیز محرومم میکنند؛ این به آن میارزد...» بسیاری دیگر نیز به سنت احترام، رای داده بودند.
تنی چند از آنان که با هم صحبت کردیم میگفتند فقط برای ادای احترام به آنچه که بوده، برای احترام به دموکراسی و برخی از اشخاص و افراد خود را مجاب به رای دادن کردهاند.
اینچنین، دیدگاهها شکل گرفته و تعدادی با نظریاتی از این دست به پای صندوقهای رای رفتند، اما بسیاری از افرادی که با آنها گفتوشنود داشتم؛ از کارگر گرفته تا استاد دانشگاه، کسانی که مشارکت کرده بودند میگفتند اینبار را هم به عنوان فرصتی دیگر برای خود نگاه کردیم تا شاید....
نتیجه مذاکراتم با طیفی از طرفداران نظام و رایدهندگان پیشین تا افراد به خصوص نسلهای جدیدی که اعتقادی به گذشته تا وضع موجود ندارند برای دلایل عدم مشارکتشان چنین بود که اکثر این افراد بر بیفایدگی رای دادن تاکید میکردند و به خصوص نتیجه نگرفتن منتخبشان در انتخابات ریاستجمهوری را به عنوان دلیل بیان میکردند.
ناامیدی از امکان تغییر، دلیل اصلی عدم تمایل به مشارکت در آنها بود. بخشی دیگر بر سیاستهای محدود و تنگکننده که هر دوره بیش از دوره قبل رخ میدهد، اشاره داشتند و افرادی نیز مشارکت در انتخابات را به دلیل امکان تحکیم دیدگاههای موجود فعلی از سوی خود منتفی میدانستند.
من معتقدم همه آنها که با تمام اما و اگرهای ذهنی به پای صندوقهای رای رفتند، تنها با امید به انجام تغییرات بوده است.