تحلیل ابوالفضل فاتح از انتخابات مجلس دوازدهم
تاکسیدرمی سیاسی و خطر شکاف ملت-ملت
شکاف دولت-ملت، نباید به شکاف ملت- ملت تبدیل شود یا خدایی ناکرده به خانوادهها کشیده شود. تجزیه ملت، کمتر از تجزیه خاک و سرزمین نیست. حساب فرصتسوزیهای حکمرانی در ایران، از ملت شریف جداست. باید برای این درد، فکری مجزا کرد.
چنانکه میدانیم، تاکسیدرمی، شیوهای است که در آن موجودی را از درون تهی ساخته، اما پوسته و حجم آن را حفظ و در معرض دید عموم میگذارند. در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰ در یادداشتی عرض شد که ما با خطر نوعی «تاکسیدرمی سیاسی» در بسیاری از عرصهها مواجه هستیم. از این رو گرچه انتخابات برگزار میشود، اما بسیاری از نتایج یک انتخابات جامع را به دنبال نخواهد داشت، چراکه انتخابات، وقتی انتخابات است که مردم تعیینکننده اصلی در همه مراحل باشند و کسی خود را بالاتر از تصمیم مردم نداند. انتخابات واقعی، علاوه بر مواهب بسیار، نقش متوازنکننده جریانات و نیروها منطبق بر خواست عمومی را ایفا خواهد کرد و این همان چیزی است که فقدان آن ریشه بسیاری از عدم توازنها و قطبیسازیها و تنشها است. وقتی عناصر تغییر و متوازنکنندهها کارکرد واقعی خود را نداشته باشند، آنگاه افتادن در هر تنش کوچک سیاسی یا اجتماعی، موجب وارد شدن رعشههای بزرگ به کلیت جامعه و ساختار حاکمیت شده و به اصطلاح چالهها به سیاهچاله تبدیل خواهند شد.
از تأسفهای جدی و جاری کشور عزیزمان این است که عدهای کماطلاع از مراتب حکمرانی مدرن و حقوق ملت، صبح تا شام مشغول حذف متوازنکنندهها یا ازبین بردن کارکردهای واقعی نهادها و روندهای تغییر مردمسالار هستند. آنها، انتخابات که المپیک سیاسی ملتهاست را در انحصار خود میخواهند و کوشیدهاند تمام تیمها و داوران و قواعد بازی را خود تعیین کنند و بعد برای خود جشن پیروزی بگیرند. از این روست که میبینیم در شطرنج سیاست، مهرههای حریف را قورت میدهند و نامش را نظارت میگذارند. این ظلم به مفاهیم و واژهها و ظلم به حقوق ملت است. شیر بییال و دم و اشکم که دید؟
به عینه میبینیم که مراتب مهمی از حاکمیت، خود را بینیاز از مردم بلکه ولینعمت مردم میدانند و نعمت مشارکت واقعی ایشان را کفران میکنند و تجمیع قدرت، موجب استیلاطلبی ایشان آن هم با تنقیص دیگران شده است. جماعتی صبح تا شام به نامهای مختلف از جمله نظام صلاحیتیابی، مشغول عیبیابی و استهزا و مثلهسازی شخصیت دیگران و حذفهای فلهای هستند. در فقدان یا ضعف رسانههای مستقل، تریبونهای «قدرت محور» با غلطرسانی و ابهامآفرینی اجازه دریافت واقعیت را به مردم نمیدهند.
سیستمهای دیدهبانی کشور را منهدم یا منحل و در نتیجه آمار را نیز دستکاری یا کور میکنند تا اساسا معلوم نباشد که چه میکنند و منابع چه شده و واقعیتها چیست تا جایی که رتبه فساد در کشور عزیزمان به بالاترین سطح میرسد. این جماعت، با بالا رفتن از سر و کول مردم و تجمیع قدرت و ثروت، در گمان تسلسل هستند و خود را حاکم بر جان و مال و سرنوشت مردم میدانند، حال آنکه چنین نیست. آنها سخت در اشتباهند و تنها لطمه بزرگی به دین و میهن و اعتماد ملت و حتی به مدعیات و بقای خود وارد میسازند.
آنچه اخیرا در صحنه انتخابات کشور از جریان ردصلاحیتها در خبرگان و مجلس مشهود است، خطری فراتر از صحنهآرایی و «تاکسیدرمی» انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ را گواهی میدهد و میتوان از آن به «تاکسیدرمی مثلهانه» تعبیر کرد. «تاکسیدرمی مثله» آنگاه واقع میشود که دیگر به تهیسازی درون و حجمهای تو خالی اکتفا نکرده و گویی اصراری وجود دارد که حتی حفظ ظاهر هم نشود و حتما چشم یا گوش یا دست و پای موجود بیچاره را نیز مثله کنند و به ریش همه چیز بخندند تا این سُخره، عبرت و تحقیری باشد برای هر کس که مینگرد و بیش از آن مطالبه میکند! طرفه آنکه، برخی از ایشان، به گمان خود اقدامی مصلحانه انجام میدهند و چون دچار فقر مبانی هستند، ناچار به انکار و تحریف مبانی بنیادی مورد توافق ملت میشوند و مبنا و رهبران فکری جدید برای انقلاب میتراشند و در واقع در حال مثلهسازی مفاهیم، روندها و قوانین اساسی ملک و ملت هستند.
آنچه انتخابات را انتخابات میکند، ماهیت و قدرت تحول آن است. انتخابات باید فصل ابراز نظر ملتها و تغییر در حاکمیتها باشد. چنین انتخاباتی موجب وفاق و افزایش قدرت ملی خواهد شد و اگر چنین نباشد، دیگر درصد مشارکت هم تاثیر چندانی نداشته و شاخص مهمی تلقی نخواهد شد، چراکه در ذات خود تغییری به همراه ندارد و همان خواهد شد که چیدهاند. کما اینکه جهان هرگز انتخابات پیدرپی و با مشارکت بالا در کشورهای اروپای شرقی در دوران جهان دو قطبی را به مثابه عرصه تعیین سرنوشت واقعی مردم به رسمیت نشناخت و آثار واقعی هم بر آنگونه انتخابات مترتب نبود و دیدیم که چه بر سر آن کشورها آمد. یا همین روزها، انتخابات آقای الهام علیاف در انتخابات مهرهچینی شده جمهوری آذربایجان را کسی انتخابات واقعی تلقی نخواهد کرد. هر چه رایاش بیش، شرمش بیشتر!
از مصائب کشور عزیزمان این است که جریان ردصلاحیتها و جریان مداخلهگر و مهندس انتخابات، چه بسا از ماهیت و پیامدهای عمل خود که همانا خراب کردن صندوق رای است، بیخبر باشد. آنها نمیدانند که خراب کردن نهاد انتخابات و صندوق رای، بدین معنا هست که به تدریج گروههای مختلف مردم به دلیل فقدان راهحل یا مکانیسمی برای تعیین و اختیار راه جمعی یا هدف مشترکی که اکثریت بر آن اجماع داشته باشند، راهحلها، استراتژیها و تاکتیکهای متباین اختیار خواهند کرد. آنها نمیدانند که در جهان مدرن صندوق رای تنها انتخاب یا تثبیت یک فرد یا حزب برای تصمیمگیری نیست، بلکه صندوق رای راهی برای نزدیک کردن ایدهها، اشتراکات و مکانیسمهای جمعی یک ملت است. انتخابات راهی است که اطمینان میدهد، آحاد ملت بهرغم همه تفاوتها و اختلافها، از مجاری مورد وفاقی به نام صندوقهای رای برخوردار است که میتواند تضادها را حل، و هدف جمعی خلق کند و به سمت آن حرکت نماید. بلااثر کردن صندوق رای، در حقیقت از بین بردن امکانی غیرقابل جایگزین برای تقویت تصویری مشترک از ملت و تصویری مشترک از «ما»ی جمعی است. صندوق رای همانجایی است که وجود موثر و حقیقیاش سبب خواهد شد، هر گروهی از ملت، تصویری مجزا از خود، از مفهوم ملت و از آینده کشور نداشته باشد، تصویرهایی که ممکن است با هم در تضاد حقیقی قرار بگیرند، بدون آنکه بتوان راهی برای گفتوگوهای سازنده تصور کرد.
با این مقدمه، و نظر به موانعی که در مسیر صندوق رای و تاثیرگذاری آن رقم زدهاند، طبیعی است که در انتخابات جاری، متاسفانه بسیاری از ملت فضای چندان موسعی پیش روی خود نمیبیند و به دلایل فراوان تاریخی، سیاسی و عقیدتی برای ابراز دیدگاه خود، در دو راهی تردید و شکاف قرار میگیرند و لذا شاهد خواهیم بود که هر یک راهی متفاوت برای تعیین سرنوشت بر میگزینند. علاوه، شکستگی قلوب نخبگان و اقشار وسیعی از مردم، شکستگی صفوف را بدنبال خواهد داشت. لذا از هماکنون میدانیم که میلیونها تن بهرغم میل باطنی خود، در انتخابات شرکت نخواهند کرد تا اعتراض و نارضایتی خود را به این شیوه ابراز کنند و میلیونها تن نیز در انتخابات شرکت خواهند کرد، به این امید که روزنهای برای تغییر و ابراز نظر داشته باشند.
با این واقعیت، آنچه یادآوری آن در این فرصت خطاب به یکدیگر مغتنم دانسته میشود، این است که به یاد داشته باشیم، ملت، ملت است و هیچ کدام از این ملت شریف چه تصمیم به حضور و چه عدم حضور بگیرند، اشتباهی مرتکب نشدهاند و باید همه محترم شمرده شوند. میتوان گفتوگو کرد اما احدی حق ندارد کسی را برای شرکت یا عدم شرکت مورد پرسش قرار دهد. ملت ما آگاه است اما، هر کدام شیوه مطلوب خود را برای ابراز نظر برمیگزینند و تنها میخواهند شنیده شوند. اشتباه اصلی را حاکمیتی مرتکب شده و میشود که نه به آنان که شرکت نمیکنند و نه به آنان که شرکت میکنند و نه حتی به آنان که از طریق همین فیلترها انتخاب میشوند، گوش فرا نداده و نمیدهد و بارها نشان داده است، از فردای انتخابات، در همان است و پاشنه همان.
چنانکه عرض شد بسیاری از دستاندکاران، درک درستی نه از مشارکت و نه از عدم مشارکت مردم ندارند. آنها خفه کردن شعله سرزندگی و مشارکتجویی یک ملت را که حداقل ظرف صد سال دو انقلاب و چندین جنبش اجتماعی بزرگ را برای مقابله با دیکتاتوری و دستیابی به حق تعیین سرنوشت خود در حافظه دارد، با کشورهایی با درصد رای کمتر از ۴۰ و ۵۰درصد مقایسه میکنند. درحالی که در آن جوامع احزاب و نهادهای مدنی کارکرد مشارکتی خود را دارند، و لذا بخشی از جامعه جز شرایط خاص، اصلا تمایلی به حضور ندارند درحالی که در جامعه ما که اکثر احزاب و نهادهای مدنی تعطیل یا محدود شدهاند، تنها راه باقی مانده برای مشارکت همین انتخابات بوده است. به همین دلیل است که مردم شریف بهرغم سیاستهای انقباضی و سپس استصوابی بحثبرانگیز شورای نگهبان، در بسیاری از انتخابات دهههای شصت و هفتاد و هشتاد رکوردهای بزرگی ثبت کردهاند. اما افسوس که همین اشتیاق را هم با سیاست انقباضی حداکثری و هدفمند علیه بسیاری از جریانات و شخصیتهای سیاسی نشانه گرفتند تا به نفع خود مصادره کنند.
این کشور از آن این ملت است و حفظ ملت و حقوق ملت از اوجب واجبات. باید با همه توان کوشید، این آقایان به سر عقل بیایند و انتخابات که عدم وجود واقعی آن در رژیم گذشته، از دلایل اصلی انقلاب اسلامی ۵۷ در کشورمان بوده است، به تراز واقعی خود بازگردد. اگر فریادی هست باید بر سر این ظلم و استیلاطلبی و تبعیض کشید و در این حال باید مراقبت داشت که این ظلم، عرصه شکاف و تجزیه و دو قطبی شدن ملت یا دو قطبی شدن نخبگان قرار نگیرد که مطلوب بدخواهان و طراحان نفی حقوق ملت خواهد بود.
اگر عملکرد نهادهای حاکمیتی انتخابات، با حذف جریاناتی اصیل و شخصیتهایی قوی از صحنه انتخابات و بازی با عدد تایید صلاحیتشدگان، آزادی انتخاب مردم را بسیار محدود کرده و قانون اساسی را گروگان گرفته است، جریانات و نخبگان سیاسی تایید شده و تایید نشده، نباید خدایی ناکرده با فشار و نفی یکدیگر یا فشار به مردم، عرصه را برای مردم تنگتر کنند و با سلب آزادی در سطحی دیگر، ظلم مضاعفی اتفاق بیفتد.
میتوان شرایط را برای یکدیگر توضیح داد و گفتوگو کرد. اما، باور داشته باشیم هر کس آزاد است هر شیوهای را برگزیند. خواه مشارکت، خواه عدم مشارکت، باید به تشخیص ملت و نخبگان ملت در هر سو احترام گذاشت و باید دست همه ملت را بوسید. شکاف دولت-ملت، نباید به شکاف ملت- ملت تبدیل شود یا خدایی ناکرده به خانوادهها کشیده شود. تجزیه ملت، کمتر از تجزیه خاک و سرزمین نیست. حساب فرصتسوزیهای حکمرانی در ایران، از ملت شریف جداست. باید برای این درد، فکری مجزا کرد.