روزگار سیاه زنی که ساقی پارتیهای شبانه بود
زن ۲۳ ساله که با سر و وضعی ژولیده و پوششی نامناسب به اتهام ولگردی دستگیر شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
به گزارش ایلنا، امروز برای خرید موادمخدر قدم به پارک ملت مشهد گذاشتم و به دنبال ساقی موادمخدر میگشتم که ناگهان در محاصره نیروهای انتظامی قرار گرفتم و دستگیر شدم و...
زن ۲۳ ساله که با سر و وضعی ژولیده و پوششی نامناسب به اتهام ولگردی دستگیر شده بود، با بیان این که اعتیاد مرا به تباهی کشاند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: سه سال قبل روزی که در محوطه دانشگاه قدم میزدم نگاهم به نگاه «محمود» گره خورد و این ماجرا سرآغاز یک رابطه عاطفی شد. یک ماه بعد از این آشنایی و تماسهای تلفنی بود که خانواده محمود به خواستگاری ام آمدند، اما خانواده من زمانی که از ارتباط من و او مطلع شدند، با این ازدواج مخالفت کردند چرا که معتقد بودند این گونه ازدواجها فرجامی نخواهد داشت و به سوءظن و بدبینی در زندگی مشترک میانجامد، ولی من این تفکرات را «عقب ماندگی» میدانستم و به همین دلیل برای ازدواج با محمود پافشاری کردم. خانواده ام که دیگر چارهای جز عمل به خواسته من نداشتند، بالاخره تسلیم شدند و با این ازدواج موافقت کردند. این در حالی بود که نامزدم اعتقادی به رعایت واجبات دینی و مذهبی نداشت و مردی بسیار سست عقیده بود که سعی میکرد خود را فردی متجدد و امروزی نشان بدهد.
از سوی دیگر من هم برای ابراز عشق و علاقه ام، تسلیم محض خواسته هایش بودم و با او به پارتیهای شبانه و مختلط میرفتم. همسرم هر کار خلافی میکرد و من نه تنها مانعش نمیشدم بلکه او را همراهی میکردم. محمود از دین و مذهب فاصله گرفته و با ترک واجبات دینی، به مصرف مشروبات الکلی روی آورده بود. من هم که قصد داشتم همسرم را مجذوب خودم کنم، به استعمال قلیان و سیگار تا مصرف ماری جوانا روی آوردم تا جایی که به ساقی مهمانیها و پارتیهای شبانه تبدیل شدم. زمان خیلی زود گذشت و در عرض چند ماه روزگارم سیاه شد. نه تنها من هم در کنار محمود به گرداب اعتیاد افتاده بودم بلکه همسرم مرا برای خرید مواد مخدر به بیرون از منزل میفرستاد. آرام آرام بی اعتمادی و بدبینی وجود همسرم را فرا گرفت چرا که رفتار و حرکات من در شب نشینیها یا در مواجهه با خرده فروشان مواد مخدر، زننده به نظر میرسید و همین موضوع موجب بروز اختلافاتی بین ما شد. محمود مدام ارتباط قبل از ازدواج را به رخم میکشید و مدعی بود اکنون نیز زن شایستهای نیستم چرا که رفتارم در برخورد با دیگران مناسب نیست. او حتی مدعی بود که من موجب ساده انگاری مصرف مواد مخدر شده ام و او به همین دلیل معتاد شده است. خلاصه کار به جایی رسید که دیگر خانواده ام نیز مرا طرد کردند و حتی برادرانم حاضر به پذیرش تنها خواهرشان نبودند. سرزنشها و درگیریهای من و محمود هر روز بیشتر شدت میگرفت تا این که امروز بعد از یک مشاجره لفظی با همسرم از خانه بیرون آمدم و برای تهیه مواد مخدر به پارک ملت رفتم. هنوز در جست و جوی ساقی موادمخدر صنعتی بودم که ناگهان ماموران انتظامی، پارک را به محاصره در آوردند و مرا نیز دستگیر کردند. حالا هم که تازه به معنای واقعی نصیحت پدرم پی برده ام، خیلی خوشحالم که شاید به اجبار قانون مصرف موادمخدر را ترک کنم و...
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ مجدی (رئیس کلانتری سجاد) این زن جوان برای بررسیهای روان شناختی به دایره مددکاری اجتماعی هدایت شد تا پرونده وی مراحل قانونی را طی کند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان