ماموریت عجیب جن های عروس
جنهای یک آینه بین ماموریت عجیبی داشتند، آنها باید انگشتری یادگاری زنی را به دست عروس مرموز خانواده میرساندند.
به گزارش ایلنا، هر هفته با دوستانش برای تفریح به بیرون شهر میرفت و با آنان کلی خوش میگذراند، ولی نمیدانست با چندین اشتباه زندگی خود را به تباهی خواهد کشاند. اواخر سال گذشته مردی با مراجعه به دادگاه خانواده و ارائه دادخواست خواستار جدایی از همسرش شد.
این مرد که عصبانی به نظر میرسید و اصرارهای بستگانش برای طلاق ندادن همسرش را جدی نمیگرفت پیش روی قاضی ایستاد و گفت: ۳ سال است با همسرم ازدواج کردهام و در طول این سالها وی زندگیم را تبدیل به جهنم کرده و آبرویم را نزد فامیل و دوست و آشنا برده است به شکلی که در مهمانیها شرکت نمیکنم و روابطم را با آنان کاهش دادهام.
وی در ادامه افزود: همسرم به دزدی کردن عادت کرده است و در میهمانیها از کیف این و آن دزدی میکند و گاهی نیز که کارهای وی رو میشود صاحبخانه یا میهمانان چیزی نمیگویند یا اینکه سربسته مرا در جریان دزدی قرار میدهند.
مرد جوان با اشاره به سایر دزدیهای همسرش گفت: چندین بار به وی التماس کردهام دست از این کارهایش بردارد، خوشبختانه هیچ کم و کسری در زندگیمان نداریم و وضعیت مالیمان خوب است و وی هر چه خواسته است برایش تهیه کردهام، ولی اصرارها و التماسهایم به جایی نرسیده است.
وی چندین بار به من قول داده بود که دزدی نکند و حتی چندین بار در آستانه طلاق گرفتن این و آن را واسطه قرار داده است، ولی انگار دست خودش نیست و دوباره دزدی میکند و فرقی ندارد چه چیزی برمیدارد، وی زن تحصیلکرده و مهربانی است، ولی این رفتارش مرا در بین خانوادهام بسیار کوچک کرده است و همیشه فکر میکنم مردم درباره من حرف میزنند و در جهنمی قرار گرفتهام که رهایی از آن فقط طلاق است.
جنهای یک آینه بین
وی در پایان گفت: همسرم انگشتری یادگاری خواهرم را از خانهشان دزدیده است و با دروغهای عجیب و غریب وی را فریب داده بود تا جایی که کم بود پای پلیس به این ماجرا باز شود و بخاطر این مسأله آبرویم به کلی رفته است.
خواهر این مرد که در دادگاه حضور داشت به قاضی گفت: یک ماه پیش آرزو به خانه مان آمد و چند ساعتی نزدمان بود و پس از اینکه رفت متوجه شدم انگشتری یادگاری مادرم که در اتاق خواب و داخل ویترین بود ناپدید شده است، همه جا را گشتم، ولی اثری از آن نیافتم تا اینکه دختر کوچکم گفت انگشتری را زن دایی از داخل ویترین برداشته است. خیلی ناراحت شدم، از فامیلها شنیده بودم وی دست کج است، ولی هیچ وقت باور نمیکردم.
وی در ادامه گفت: فردایش به خانه آرزو رفتم و گم شدن انگشتری را مطرح کردم و گفتم اگر کسی انگشتری را پیدا کند و به من برگرداند حاضرم ۵ میلیون تومان پرداخت کنم و اگر پیدا نکنم پلیس را در جریان میگذارم که همانجا زن داداشم ادعا کرد که آینه بینی را سراغ دارد که در ازای دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان میتواند جای انگشتری را نشان بدهد. من نیز پذیرفتم و قرار شد که پول را به حساب آرزو واریز کنم و وی نیز پول را به حساب آینهبین بریزد تا اینکه چند روز بعد آرزو به خانه مان آمد و خونسردانه دستش را داخل کیف خود کرد و انگشتر را بیرون آورد. از تعجب کم مانده بود سکته کنم.
آرزو گفت که آینه بین جنهایش را فرستاده و این انگشتری را پیدا کردهاند و به وی دادهاند البته آینه بین نگفته بود که انگشتر کجا بود و آرزو با خوشحالی از اینکه توانسته کمکی به من کرده باشد شیرینی هم میخواست.
این زن افزود: میدانستم که زن داداشم دروغ میگوید و به وی گفتم که باید آینه بین جن را احضار کند تا خودم از نزدیک ببینم تا باورم شود، ولی وی با بهانههای مختلف میخواست مرا از این کار منصرف کند، ولی قبول نکردم و گفتم باید پرینت حسابش را بیاورد تا ببینم با پولی که برایش واریز کردهام چه کرده است؟!
آرزو که خودش نیز در دادگاه حضور داشت به گریه افتاد و گفت که با دیدن انگشتری وسوسه شده است و قصد این کار را نداشته است.
وی رو به قاضی پرونده کرد و گفت: وقتی خواهر شوهرم مرا تحت فشار گذاشت نقشه دیگری کشیدم و فردایش به وی زنگ زدم و گفتم که آینه بین دو میلیون از پول را خرج کرده است و ۵۰۰ هزار تومان آن را برمیگرداند، ولی وی مرا تهدید کرد که اگر کل پول را نفرستد به شوهرم ماجرا را میگوید و من مجبور شدم تا حلقه ازدواجم را بفروشم و پولش را بدهم که از این ماجرا ۳ روز نگذشته بود که رامین سراغ حلقه ازدواجم را گرفت و طوری وانمود کرد که از همه چیز باخبر است و به من گفت میخواهد به این زندگی پایان بدهد و خودش را همیشه از زندگی پر از استرس رها کند.
وی که ادعا میکرد مشکلات روانی دارد و ناخواسته دست به این کار میزند رو به شوهرش کرد و گفت: من تو را دوست دارم و تا کنون هیچ بدی از تو ندیدهام و حق با تو است که بخاطر کارهای زشتم از من جدا شوی؛ من آبروی تو را بردهام و حاضرم مجازات شوم، ولی از تو میخواهم برای آخرین بار مهلت بدهی تا خودم را اصلاح کنم و بچهای را که در شکمم دارم به دنیا بیاورم. مرد جوان که تازه متوجه شده بود که صاحب بچه شده است به یمن بچه دار شدنش و با اصرارهای همسرش از شکایت خود منصرف شد، ولی در حضور قاضی از همسرش خواست که دست از دزدیهای کوچک بردارد و اگر دوباره شاهد تکرار دزدیهایش باشد از وی جدا خواهد شد.
منبع:رکنا