خبرگزاری کار ایران

پایان پرونده تلخ‌ترین قتل‌عام خانوادگی در تهران

پایان پرونده تلخ‌ترین قتل‌عام خانوادگی در تهران
کد خبر : ۱۰۴۶۸۵۵

ماجرا به ساعت ٢١ و ٣٠ دقیقه ٢٣ مهر‌سال ٩٢ برمی‌گردد. روزی که وقوع سه قتل در خیابان کمیل، خیابان تیموری، به کلانتری ١١١ هفت‌چنار اعلام شد.

به گزارش ایلنا، علاقه بسیار شدیدی به مطالعه کتاب‌ها و مجله‌های پلیسی و جنایی داشت. مرد جنایتکاری که در بازرسی از کمدش، مجله و صفحه حوادث روزنامه‌ها کشف شد. بیش از ١٠ کتاب با موضوعات جنایی داشت. آتش عشق، کابوس، عشق پنهان، شکار قاتل، تعقیب، گل‌های پرپر شده، قاتل کیست؟، صاعقه، شلیک از روبه‌رو، سنگ شیطان، تلکه‌گیر و ... ازجمله کتاب‌های این مرد بودند. قاتل خشمگینی که در اقدامی جنون‌آمیز همسر، دختر و پسرش را کشت. جسد آن‌ها را کنار هم گذاشت. خانه را به‌هم ریخت و یک سناریوی دروغین را اجرا کرد، اما نتوانست از چشمان تیزبین ماموران و قاضی جنایی دور بماند. حمیدرضا به قتل اعتراف کرد، صحنه جنایت فجیع را بازسازی کرد. او محاکمه شد و درنهایت صبح دیروز بالای چوبه‌دار رفت تا این پرونده هولناک برای همیشه بسته شود.

جنایت هولناک و مرموز

ماجرا به ساعت ٢١ و ٣٠ دقیقه ٢٣ مهر‌سال ٩٢ برمی‌گردد. روزی که وقوع سه قتل در خیابان کمیل، خیابان تیموری، به کلانتری ١١١ هفت‌چنار اعلام شد، مأموران کلانتری و تیم بررسی صحنه جرم اداره دهم در محل جنایت حاضر شدند. در بررسی‌های نخست مشخص شد که سه نفر از اعضای یک خانواده به قتل رسیده‌اند. زهرا ٤٦ ساله (مادر خانواده)، پریسا ٢٥ ساله (دختر خانواده) و محمدرضا ١٥ ساله (پسر خانواده) کشته شده بودند. در حالیکه آثار شکستگی در سر «زهرا» و «محمدرضا» و آثار خفگی دور گردن «پریسا» مشخص بود.

پدر خانواده به نام «حمیدرضا» ٤٧ ساله بود که موضوع جنایت را به پلیس اطلاع داد. او در اظهارات خود به کارآگاهان گفت: «من به‌عنوان کارگر در یک شرکت صنعتی مشغول به کار هستم. چون شب‌کار هستم، ساعت ١٧ و در حالیکه همسر و فرزندانم در خانه بودند از خانه خارج شدم. وقتی برگشتم آن‌ها را در این وضع دیدم. چندین بار با تلفن خانه تماس گرفتم، اما هیچکدام از اعضای خانواده‌ام پاسخگو نبودند. نگران شدم و مرخصی گرفتم. به خانه آمدم و با اجساد خانواده‌ام روبه‌رو شدم.»

اظهارات ضدونقیض

با وجود این اظهارات، اما ماموران به حمیدرضا مشکوک شدند. گفته‌های او را بررسی کردند. درنهایت او بیشتر تحت‌نظر قرار گرفت. کارآگاهان با مراجعه به محل کار حمیدرضا به تحقیق از همکاران وی پرداختند. آن‌ها متوجه شدند که او علاقه بسیار شدیدی به مطالعه کتاب‌ها و مجله‌های پلیسی و جنایی دارد. این درحالی بود که در بازرسی از کمد وی، علاوه بر کشف تعدادی مجله و همچنین صفحه حوادث روزنامه‌ها، بیش از ١٠ کتاب با موضوعات جنایی کشف شد. آتش عشق، کابوس، عشق پنهان، شکار قاتل، تعقیب، گل‌های پرپر شده، قاتل کیست؟، صاعقه، شلیک از روبه‌رو، سنگ شیطان، تلکه‌گیر و... ازجمله عناوین کتاب‌های کشف شده حمیدرضا بود.

بازداشت پدر خانواده

چند روز از وقوع جنایت گذشته بود، ولی هنوز سرنخی از این ماجرا به‌دست نیامد. در تحقیق از همسایگان نیز مشخص شد که هیچگونه سروصدای غیرعادی از خانه مقتولان شنیده نشده بود. تنها در ساعت ١٥ روز جنایت، صدای محکمی شبیه کوبیدن چیزی به زمین شنیده شد.

در ادامه مشخص شد که پریسا روز حادثه در خانه پدربزرگش بوده است، اما با تماس پدرش به خانه خودشان رفته بود. با توجه به بررسی‌های تخصصی به‌عمل آمده از محل وقوع جنایت عدم وجود هرگونه آثار ورود با زور به محل جنایت و کذب بودن اظهارات حمیدرضا قطعی شد. همه بررسی‌ها و دلایل و شواهد نشان از دخالت پدر خانواده در ارتکاب این جنایت داشت؛ بنابراین با هماهنگی بازپرس پرونده، حمیدرضا دستگیر، اما منکر هرگونه ارتکاب شد.

اعترافات تلخ

با این‌حال مورد بازجویی‌های بیشتر قرار گرفت و درنهایت به این قتل‌عام هولناک اعتراف کرد. او گفت که از چند ماه پیش قصد کشتن همسرش را داشته است: «حتی یک بار با همسرم به پارک چیتگر رفتیم. می‌خواستم همانجا او را بکشم، ولی موفق نشدم. ما با هم اختلافات زیادی داشتیم. نمی‌توانستم ادامه زندگی با او را تحمل کنم. برای همین دنبال نقشه‌ای برای کشتنش بودم.»

این مرد لحظه‌به‌لحظه جنایت را اینطور روایت کرد: «روز حادثه باز هم با همسرم درگیر شدم. او قصد بیرون رفتن از خانه را داشت. خیلی عصبی بودم. تصمیم گرفتم همانجا نقشه‌ام را عملی کنم. بلافاصله به پشت‌بام رفتم. چوبدستی را برداشتم و داخل خانه آمدم. چندین ضربه به سر همسرم وارد کردم که روی زمین افتاد. نمی‌دانم چرا، اما تصمیم گرفتم که بچه‌هایم را هم بکشم. منتظر ماندم. پسرم ساعت ١٤ به خانه آمد. مادرش را دید که روی زمین است. فکر کرد خوابیده. پرسید چرا این ساعت مامان خوابه؟ نشست که پتو را بردارد. با چوبدستی از پشت سر، چندین ضربه به سر او وارد کردم. او نیز روی زمین افتاد. جسد محمدرضا را کنار مادرش گذاشتم. بعد به پریسا زنگ زدم و از او خواستم تا سریع به خانه بیاید. وقتی آمد از او خواستم که به بهانه جابه‌جا کردن وسایل و کمک به من، بدون آنکه داخل خانه برود، به پشت‌بام بیاید. با هم به بالا رفتیم، یک بند رشته‌ای را که از قبل آماده کرده بودم، دور گردنش انداختم. او را خفه کردم. بعد از خفه کردن پریسا، او را به داخل اتاق‌خواب خودش بردم.»

صحنه سازی

متهم در ادامه اعترافاتش گفت: «بعد از قتل‌عام خانواده‌ام، همه وسایل خانه را به‌هم ریختم. چوبدستی را به بالای پشت‌بام انداختم. بعد هم به سرکار رفتم. نیم ساعت پس از شروع به کار، به همکارانم گفتم که کسی در خانه جوابگوی تلفن من نیست. به این بهانه مرخصی گرفتم. به همراه دو نفر از همسایگان، در خانه را باز کردیم و با اجساد خانواده‌ام روبه‌رو شدیم. بعد هم موضوع را به پلیس و اورژانس اطلاع دادم.»

اعدام

با این اظهارات او در دادگاه محاکمه شد. هیأت قضائی درنهایت این مرد را به اعدام و زندان محکوم کرد. این حکم در دیوان‌عالی کشور نیز تأیید شد. درنهایت صبح دیروز حمیدرضا پای چوبه‌دار رفت و اعدام شد. با اعدام این مرد جنایتکار، این پرونده هولناک نیز برای همیشه بسته شد.

منبع: شهروند

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز