/ بررسی اوضاع مجالس ملی - ۳ /
یکدلی مجلسی که فرمایشی نبود
محمدعلی روشن از تماشاچیان مجلس که زمانی در حبس دوران رضاشاه بود، وقتی صحبت فروغی درباره اشغال ایران تمام شد که «حوائجی دارند، میآیند و میروند، کاری به ما ندارند» سنگی به سوی فروغی انداخت و خشمگین از نخوردن سنگ، به سویش رفت تا خفهاش کند.
ایلنا: پس از محمد علی شاه، چند سالی بعد رضاشاه هم عاقبت خفه کردن صدای مردم و مجلس را دید و پیش از رفتن شعر «مرده بادا پادشاه صیفی کار بادمجان فروش» را هم از زبان گویندگان رادیوی بیبی سی فارسی شنید.
تکلیف جواهرات سلطنتی
همراه با رانندهاش صادق خان انشاء رفت تا محمدعلی فروغی که شش سال پیشترش «زن ریش دار» خطاب شده بود، این بار به التماس و قسم رضاشاه قبل از رفتن به مجلس بیاید تا به قولش در حق فرزند رضا شاه عمل کند.
فروغی حرفهایش را گفت و آخر خواست تا وکلا حرفهایشان را بگذارند برای بعد. عجب آنکه همان کسانی نپذیرفتند که تا صبحش به چاکری رضاشاه مفتخر بودند؛ علی دشتی و آقا سید یعقوب انوار!
علی دشتی میخواست اجازه خروج رضاشاه را از کشور لغو کند تا به جنایاتش برسند و تکلیف جواهرات سلطنتی را هم که رضا شاه با خود برده است، معلوم کنند که محتشم السلطنه دستور ختم موضوع را داد.
حوائجی دارند، میآیند و میروند
چند روز بعد، محمدعلی روشن از تماشاچیان مجلس که زمانی در حبس دوران رضاشاه بود، وقتی صحبت فروغی درباره اشغال ایران تمام شد که «حوائجی دارند، میآیند و میروند، کاری به ما ندارند» سنگی به سوی فروغی انداخت و خشمگین از نخوردن سنگ، به سویش رفت تا خفهاش کند.
کار مجلس سیزدهم تمام شد و محمد رضاشاه، پادشاه دوم پهلوی شد و فروغی به خانه رفت تا همراه حبیب یغمایی شاهنامه تصحیح کنند.
قوام، نیازمند مجلس
مجلس چهاردهم وقتی در سال ۱۳۲۲ افتتاح میشد، بزرگترین مژدهاش برای مردم رأی اول مصدق و نوید جلوس نمایندگان حقیقی مردم بود. همان آغاز کار با مخالفت با اعتبارنامه آن سید جیمبو – سید ضیا – که پس از بیست سال اقامت در خارج که بیشترش به کشاورزی در فلسطین گذشته بود شروع شد و با ممانعت از قرارداد گس - گلشاییان ادامه یافت و با مخالفت با ورود مستشار و لغو اختیارات میلسپو(رئیس امریکایی مالیه) و غائله آذربایجان پایان یافت.
اگر نبود همین مجلس چهاردهم و پانزدهم، سخت میشد گفت که وضع آذربایجان چه میشد آن زمان، چه آنکه قوام هر چه میکرد، دست آخر باز نیازمند مجلس بود.
مشروط به تایید مجلس
قوام ظرافت به خرج میداد و سیاست کاری میکرد و زمان میکشت به ضرر استالین و مرحوم پیشه وری. هر لحظه دستوری میداد و ساعتی بعد بیاثرش میکرد.
پای قراردادی امضایی میزد و استالین را به بازی میگرفت تا ارتش سرخ را از ایران خارج کند. از آن سو استالین گمان میکرد که امتیاز نفت شمال در دست اوست.
غافل از آنکه قوام هرچه گفت، مشروط کرده بود به تایید مجلس. مجلس هم که از فترت درآمد، قوام چندتایی سخن ناگفته گفت و از نمایندگان خواست هیچکدام از قراردادها را تائید نکنند.
دست آخر استالین نیروهایش را از ایران برد، امتیازی هم نگرفت و آذربایجان هم خودمختار نشد که این نمیشد مگر به همت و هوش قوام و البته یکدلی مجلسی که فرمایشی نبود.
فرهاد فرزاد