/ بررسی اوضاع مجالس ملی - ۲ /
اولین گوشمالی تاریخ برای آنکه مجلس را نمیخواست
به توپچی و سرباز ده سال مواجب میدهند که یکروز شلیک کند، اگر نکرد انجام وظیفه نکرده است، به وکیل هم مواجب میدهند که یکروز به کار مملکت بخورد و از قانون دفاع کند، اگر روزی بخواهند قانون را نقض کنند وکیلی که از دفاع خودداری کند، در حکم همان توپچی است که انجام وظیفه نکرده است.
ایلنا: مجلس دوم سخت در کار قانون انحصار نمک و مالیات بر وسایل نقلیه، تعرفه مخابرات، قبول و نکول بروات تجاری و قانون حمل اسلحه بود که ناگهان شاه شورید و رسید کار لیاخوف، مجلس، باغشاه و… شد. آنچه شد و نباید میشد، پایان کار اما این نبود.
چندی بعد، همین پادشاه تبعید شد و تلاش همسرش ملکه جهان در نجف هم نتوانست او را باز گرداند. شاه دوباره قصد بازگشت کرد و لشکر کشید، باز چیزی عایدش نشد و همان مستمری ماهانهاش هم قطع شد.
خدایارخان
احتمالا شاه نگون بخت در دل میگفت کاش همان گونه که وعده کرده بود «قلما یدا قدما سرا و جهرا حامی اساس مشروطیت» میماند، که نماند و این شد اولین گوشمالی تاریخ برای آنکه مجلس نمیخواست.
گوشمال بعدی تاریخ، نصیب رضا شاه شد و بعدترش محمد رضا شاه که آن دو هم مجلس نمیخواستند پس فرمایشیاش کردند. چه آنکه رضاخان مجلس را فقط آنجا خواست که رای به انقراض قاجاریه بدهد و دیگر به دردش نخورد و خدایارخان نامی پر خشونت به نزد نمایندگان فرستاد تا به تهدید و تطمیع، وکیلان را از تحصن بازدارد.
این مجلس در کار تصویب قانون تجارت بود و الغای القاب و قانون سجل احوال تبدیل بروج به ماههای فارسی اما به اجبار به بررسی پایان قاجار نشست تا رضا - فرمانده کل قوا - را سر سلسله پهلوی کند.
وکیلی که از دفاع خودداری کند
این مجلس هم چندان باج نمیداد و زمانی رئیسش موتمن الملک، رضا خان را از کار خشونتش در مجلس ترساند که «تو رسمیت نداری، الان تکلیف تو را معلوم میکنم که تو از کجا رئیس دولت شدهای» تا رضاخان دست و پایش را جمع و عذر خواهی کند.
زمانی هم که مصدق میخواست نمایندگان را به مجلس بکشاند تا از قانون اساسی دفاع کنند، میگفت: «آقا به توپچی و سرباز ده سال مواجب میدهند که یکروز شلیک کند، اگر نکرد انجام وظیفه نکرده است، به وکیل هم مواجب میدهند که یکروز به کار مملکت بخورد و از قانون دفاع کند، اگر روزی بخواهند قانون را نقض کنند وکیلی که از دفاع خودداری کند، در حکم همان توپچی است که انجام وظیفه نکرده است».
عافیت باشی
عاقبت مجلس که کسی را جز رضاخان برای تامین امنیت نمیشناخت، اعلام آغاز پهلوی کرد و چندتایی هم آنقدر تند رفتند که نشانش همان سیلی بهرامی به گوش مدرس به تحریک تدین شد؛ سیلیای که هم پایان قاجاریه شد هم پایان جمهوریت!
از آن پس، مجلس ششم تا هفت مجلس بعد چنان فرمایشی شد که گویی اصلاً نبود، آنچنان که در همان مجالس نمایندهای طی چند سال وکالت وقتی پیشخدمت مجلس به بغل دستی او آب داده بود، گفته بود «عافیت باشی» و این تنها حرف او در کل سالهای وکالت بود.
مدرس هم در نقد تقلب مجلس ششم که حتی یک رأی هم نیاورده بود، میگفت: من خودم به خودم رأی دادهام که! پس همان یک رای من چه شد و چرا خوانده نشد؟!
فرهاد فرزاد