خبرگزاری کار ایران

از زبان معصومه دختر ۱۱ ساله؛

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
کد خبر : ۲۳۶۵۷۹

زمانی که پا به بخش دیالیز گذاشتم، چیزی از رنج بیماری‌ام نمی دانستم! اما با اولین سوزنی که همچون نیشتری به رگ های دستانم فرو کردند، بر خود پیچیدم و صدای فریادم برای پدر و مادرم دلخراش بود.

ادامه آن جدال مرگ تدریجی همراه با غروب های غم انگیز و روزهای تکراری اش، قرین با درد بیماری و نداری شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا از زنجان، روشن ترین خورشید زندگی ام در صبحی دلنشین طلوع کرد و همنوعان مهربانم، صدای تپش قلبم را از مساحت های دور شنیدند و دستان سرد و بی روحم را به گرمی فشردند و اشک دیدگانم و حسرت روزهای پردردم تبدیل به شوق زندگی شد.

آری من معصومه دختر روستایی ۱۱ ساله، آن قصه پرغصه دیروزم که اینک روزهای زمستان سردم را بهاری می بینم و تصویر تحمل تشنگی ها و سایر رنج های دیالیز را در ذهن خود پاک کرده ام!

امروز من ۶۰۰ امین فرد پیوند کلیه انجمن بیماران کلیوی زنجان هستم و مهر امسال را با نوشتن مشق مهربانی از داستان هموطنانم آغاز می کنم و از جان و دل دعایتان می کنم که فرشته نجاتم شدید و خدا را در قلب های شکسته دردمندان یافتید.

اما هنوز نفس های سرد هم تختی هایم را که دوستان خوبی برای لحظات تنهایی ام بودند حس می کنم و ذهنم درگیر لیلای ۲۵ ساله و دیگر بیماران دیالیزی است که با اشک چشمانشان مرا برای آخرین بار بدرقه کردند!

لیلا ۳ سال است که مسیر روستا به شهر را به همراه پدر پیر و از کار افتاده اش هفته ای ۳ مرتبه طی می کند تا همنفس با سوزن های دیالیز شود.

این دختر جوان نیز اسیر قفس های بخش دیالیز است و آرزو دارد دوباره به دامان دشت و صحرای روستایش بازگردد؛ افسوس که نمی تواند! آخر دستان پدر لیلا هم خالی است و تامین هزینه پیوند برای خانواده لیلا بسیار سنگین به نظر می رسد!

هموطنانم! لیلای نوجوان چشم به در دارد تا با کمک های شما، بهار نو را همانند من در کنار خانواده اش آغاز کند! او نیز خسته از تحویل سال ها بر روی تخت دیالیز است.

حالا چشمان او در انتظار دستان سخاوتمند شما مردمان خوب سرزمین مهربانی است تا شاید روزهای سرد زمستانی اش را با گرمی مهربانی دل هایتان، در خاطره اش ثبت کند!

ارسال نظر
پیشنهاد امروز