یادداشت از استاد دانشگاه اهواز/
رواج فقر و شکاف طبقاتی
استاد دانشگاه اهواز گفت: با گسترش فقر و افزایش فاصله طبقاتی، تعادل و بالانس اجتماعی در حال تبدیل شدن به یک معضل فراگیر و فرسایشی است که اگر به زودی و به شکل اورژانسی درمان نشود، منجر به ایجاد چالشهای بسیار در سطوح مختلف جامعه خواهد شد. چالشهایی غیرقابل جبران که کم کم به شکلگیری بحرانهای متعدد ختم خواهد شد.
متن کامل یادداشت کاووسی متخصص مدیریت بحران و استاد دانشگاه اهواز که در اختیار ایلنا قرار داده به این شرح است:
برخورداری از امتیازهای اجتماعی، خدمات و رفاه با کمترین دغدغه، حق طبیعی هر شهروندی است. چرا که گسترش خدمات و رفاه اجتماعی ضمن افزایش رضایتمندی شهروندی منجر به ایجاد عدالت فردی و انسجام اجتماعی در سطوح مختلف جامعه میگردد و نوعی همنوایی، وحدت، اتحاد و... را بین مردم، دولت و حکومت ایجاد میکند.
چون ایجاد عدالت و افزایش سطح خدمات انسانی - زیستی نوعی تعادل و بالانس بوجود آورده که حس مسئولیتپذیری، تعهد و قانون مداری در ارکان قدرت، مدیران ارشد و مسئولین دولتی و حکومتی را افزایش داده و از سوی دیگر ضربآهنگ همنوایی ملی بین آحاد مردم را سرعت میبخشد، اگر به هر دلیل یا دلایلی (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و...... ) تعادل و بالانس اجتماعی بهم بخورد یا مخدوش شود، توازن جامعه از بین رفته و دچار نوعی بیاعتمادی میشود و سرمایه سوزیهای زیادی را به بار میآورد که جبران این خسران در موارد بسیاری کمر شکن است.
شرایط اقتصادی و اجتماعی کنونی کشور بیانگر این است که با گسترش فقر و افزایش فاصله طبقاتی، تعادل و بالانس اجتماعی در حال تبدیل شدن به یک معضل فراگیر و فرسایشی است که اگر به زودی و به شکل اورژانسی درمان نشود، منجر به ایجاد چالشهای بسیار در سطوح مختلف جامعه خواهد شد. چالشهایی غیرقابل جبران که کم کم به شکلگیری بحرانهای متعدد ختم خواهد شد.
یکی از عواملی که فاصله طبقاتی در یک جامعه را افزایش داده و منجر به برهم خوردن تعادل اجتماعی میشود، انحصاری شدن مزایای اجتماعی برای قشری خاص از طریق مطلق گرایی گروهی، رانت خواری، فساد اداری سیستماتیک، رشوه، باند و جناح بازی و... است. وقتی قشری محدود و چند درصدی مزایای اجتماعی زیادی را به خود، فرزندان، بستگان و اطرافیانشان اختصاص میدهند چند برابر این برخورداری حداقلی، از طریق عدم برخورداری دیگر اقشار جامعه از مزایای اجتماعی تاوان پس خواهند داد.
در همه جوامع، فقر (فقر اقتصادی) به دو صورت؛ فقر نسبی و فقر مطلق نمود پیدا میکند و سه سطح (برخوردار، متوسط و ضعیف یا همان فقیر غیر برخوردار) را ایجاد میکند.
جامعه متعادل به جامعهای گفته میشود که تعداد افراد غیربرخودار یا فقیر آن، روز به روز کاهش یافته، قشر متوسط آن فاصله کمتری نسبت با قشر برخوردار داشته و به سمت توانگری سوق داده شود. اما اگر افراد کمتر برخوردار یک جامعه به سرعت رشد کنند، قشر متوسط بجای روند صعودی، روندی نزولی و قهقرایی در پیش بگیرند و بر دهکهای فقیر آن جامعه افزوده شود، این سیر نزولی انحصار برخوردار را محدودتر میکند و این نمود قهقرایی بیانگر این است که اقتصاد آن جامعه بیمار و در وضعیت بحرانی قرار گرفته و دارد به سمت فروپاشی اقتصادی حرکت میکند و این بسیار وحشتناک است، چرا که فقر مطلق (عدم توانایی در درآمدزایی و برآورده کردن نیازهای اساسی و زیستی) رواج بیشتری یافته و جامعه را به سمت دو قطبی شدن با اکثریت قشر فقیر و کم برخوردار یا حتی هیچ برخوردار و اقلیت برخوردار با رفاهیات بی شمار، پیش میبرد.
از طرف دیگر در فقر نسبی، افراد جامعه از حداقل درآمد، اشتغال، برآورده کردن نیازهای اولیه و زیستی برخوردار هستند (شکلگیری قشر متوسط جامعه در بین دو قشر دارا و ندار)، حال اگر تورم افسار گسیخته با افزایش روزانه قیمت اجناس بخصوص کالاهای اساسی همراه شود، بخش اعظم جامعه که در قشر متوسط قرار گرفتهاند با از دست دادن توان مالی و اقتصادی خود، عملاً به قشر ضعیف و کم برخوردار تنزل مییابند و در این بیعدالتی اقتصادی نابود میشوند.
در شرایط این چنینی، جامعه بصورت دو قطب برخوردار با جمعیت حداقلی و راضی از وضعیت کنونی و قطب غیر برخوردار (قشری که فقط زندهاند بدون بهرهمندی کیفی از مزایای اجتماعی) با جمعیت اکثریت و ناراضی و حتی معترض تقسیم خواهد شد. لذا میطلبد دولت و حاکمیت با روند علمی، منطقی و ساختاری، با تغییر سبکهای اقتصادی ناکارآمد کنونی، با ضربآهنگ معین و مشخص قبل از فراگیر شدن بحران اقتصادی، ایجاد فاصله طبقاتی عمیق و نابودی اقشار متوسط و ضعیف، اقدامات واقعی، عینی و ملموس را انجام داده و البته این تنها راه ممکن برای نجات بخشی از شرایط وخیم فعلی نیست، بلکه یکی از هزاران راهی است که باید تا دیر نشده در پیش گرفت.