در گفتوگو با ایلنا مطرح شد؛
هوشنگ چالنگی با انواع ژانرهای هنری آشنایی داشت/پس از او احساس تنهایی عمیقی میکنم
علی باباچاهی، شاعر و ادیب نام آشنای معاصر معتقد است که هوشنگ چالنگی بیحاشیه زیست، پاکیزهدل بود و تیزهوش و فروتن.
به گزارش خبرنگار ایلنا از خوزستان، علی باباچاهی شاعر، نویسنده و منتقد ادبی نام آشنای معاصر و اهل بوشهر، در گفت و گو با خبرنگار ایلنا، در خصوص درگذشت زنده یاد هوشنگ چالنگی، شاعر فقید خوزستانی، گفت: قبل از هر چیز باید بگویم که فقدان این دوست دیرین و شاعر محجوب، احساس تنهایی عمیقی به من داد تا جاییکه متوجه نوعی تنهایی غریبی شدم، حسی که تا کنون تجربه نکرده بودم زیرا تنهایی انواع مختلفی دارد، گاه در جمع تنهاییم و گاه در درون خودمان و گاه در سلولی انفرادی.
باباچاهی ادامه داد: او برگ درخشانی از درخت کهن شعر و ادب پارسی بود که بر خاک افتاد. هر چند اهالی شعر و ادب دیگری هستند که نمیگذارند این درخت تنومند به خشکی کشانده شود بلاخره مرگ برای همه هست به خصوص آنانی که جنسشان از سنگ نیست و سرنوشتشان را خودشان رقم میزنند. پیش از این نیز یارانی را از دست دادیم از احمد شاملو گرفته تا احمد میرعلایی، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، غفار حسینی و... ، گزیری نیست، همه میمیرند اما بیش از مردن چارهای جز این نیست که زندگی کنیم.
این شاعر و منتقد ادبی، بیان داشت: برخی زیبا میمیرند حتی به بازی و طنز میگیرندش. هوشنگ چالنگی از آن دسته یارانی بود که بیحاشیه زیست، دلش پاک بود، هوش سرشاری داشت و اهل تظاهر به دانش نبود. عمق دانش او را میتوان در کتاب شناسنامه به روایت دست او به خوبی دریافت نمود. او در این مجموعه به خوبی نشان میدهد که با انواع ژانرهای مختلف هنری اعم از موسیقی، نقاشی و دیگر زوایای هنر، آشنایی عمیق دارد.
باباچاهی بیان داشت: شعر هوشنگ چالنگی ویژگی منحصر به فرد خود را دارد، حتی در دهه ۷۰ که شاهد نوعی فروپاشی ایدئولوژیهای فریبنده هستیم، شعر او و همراهانش آسیب کمتری میبینند.
الان هم که به دهه ۴۰ نگاه میکنم، چالنگی جوانی را میبینم با شعری منحصر به فرد خود و متفاوت. اینگونه شعر، زیر عنوان شعر دیگر قرار میگیرد و شاعران دیگری را با خود همراه میکند.
این نویسنده، محقق و منتقد ادبی میگوید: هوشنگ چالنگی در مورد چگونه نوشتن و انگیزه شعر نوشتن خود مینویسد: حسی ایجاد میشود که انسان به سوی نوشتن میرود و دیگر آن شکل قدیمی که شعر خودش میآید قابل تردید است و در اثر تمرین و دانشافزایی میتوانیم وضعیتی به وجودآوریم که گاه بتوانیم بنویسیم.
دیروز هم در مراسم خاکسپاری او گفتم که چالنگی معتقد است که «عشق در کل همین کشش ناگزیر انسان به سوی هم است و انسان را به یاد نوازش خشمآلود بعضی آدمها میاندازد و نیز در کنار هم قرار گرفتن جانداران پس از پرخاشها و منازعتها و توضیح واضحات است که بگویم عشق انسان تا دم مرگ به اشکال گوناگون عمل میکند، عشق به فرزند، خانواده و همنوع و انگار زندگی همواره و ناخواه بدون عشق غیرقابل تحمل است. ولی من اضافه میکنم: «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما»