خبرگزاری کار ایران

گفتگو با کارگردان نمایش «سیاها: نسخه آخر»؛

" سیاها " یک مراسم سلاخی است

" سیاها " یک مراسم سلاخی است
کد خبر : ۱۶۰۲۸۶

فکر کردن به حس‌ها و میزانسن‌ها و طراحی کار تا روز آخر اجرا برای من تمام نمی‌شود و این زنده بودن تئاتر برایم جذاب است.

نمایش " سیاها: نسخه‌ی آخر " این روزها مهمان سالن انتظامی خانه هنرمندان ایران است. این نمایش که مجموعه‌ای از دو اثر از ژان ژنه با عنوان‌های " گزارش ۴ ساعت در شتیلا " و نمایشنامه " سیاهاست " با ایفای نقش سجاد افشاریان، ابراهیم عزیزی و مهناز ذبیحی هر شب ساعت ۱۸ روی صحنه می‌رود. در ادامه گفتگو با امیرحسین بهبهانی‌نیا کارگردان این نمایش را می‌خوانیم.

- کمی از خودتان و سابقه تئاتری‌تان بگویید؟

تقریبا ۱۲ سال است که به صورت آکادمیک تئاتر می‌خوانم. دیپلم و لیسانس تئاتر دارم و یک فوق‌لیسانس نیمه‌ تمام تئاتر از فرانسه. سپس به دلایلی به ایران برگشتم و دوباره فوق‌لیسانس تئاتر خواندم. ناراضی نیستم اما با کمی اغماض می‌توانم بگویم از سیستم آموزشی در دانشگاه چیزی که به درد کارگردانی‌ام بخورد یاد نگرفتم، یا به خاطر ندارم. شاید ضعف از من بوده اما یادگیری من بیشتر به صورت تجربی از دیدن تئاترهای مختلف، مطالعات شخصی و حضور در تمرین گروه‌های گوناگون بوده است. این کار اولین اجرای عموم من است. سال ۷۸ اجرایی از این نمایشنامه توسط گروه نرگس سیاه به کارگردانی حامد محمدطاهری در تالار خانه‌ی خورشید تئاترشهر به روی صحنه رفت. آن اجرا تاثیر زیادی روی من گذاشت و شاید بتوانم بگویم هیجان دیدن آن اجرا من را وادار کرد تئاتر را برای مسیر زندگی هنری‌ام انتخاب کنم. سال ۸۴ در دوره لیسانس، برای اولین کار جدی کارگردانی ام بدون لحظه‌ای درنگ سراغ نمایشنامه سیاها رفتم ولی احساس کردم اجرای کامل این نمایشنامه با تعداد زیادی پرسوناژ و صحنه هم از توان من خارج، هم از ایده‌ها و اندیشه‌هایم دور است. پس دست به یک بازخوانی و روایت تازه از متن زدم. سه شخصیت، یک خط داستان و تعدادی دیالوگ از شخصیت‌های دیگر انتخاب کردم و یک شخصیت نیز به متن اصلی افزودم. خط داستان هم در بازنویسی دستخوش تغییر شد و در این بین سعی کردم جهان‌بینی خودم و ایده‌ها و اندیشه‌هایم را وارد این روایت تازه کنم. حتی از شعرها و متون خودم و آدم‌هایی که تحت تاثیرشان بودم بخش‌هایی به متن اضافه شد؛ اما مهم‌ترین چیزی که به آن توجه کردم این بود که یک دستی متن از بین نرود و فکر می‌کنم تا حد زیادی نیز در آن موفق بودم چون تشخیص بخش‌هایی که اضافه شده برای اکثر کسانی که اجرا را می‌بینند سخت است.

- چرا گزارشی از جنایت در اردوگاه‌های صبرا و شتیلا را به نمایش‌نامه سیاها اضافه کردید؟

سال قبل بعد از صحبت با سجاد افشاریان که در اجرای سال ۸۴ این نمایش نیز با من همراه بود، تصمیم گرفتیم بار دیگر با نگاهی تازه سیاها را اجرا کنیم. با توجه به دغدغه‌های امروزم و حال و روز جامعه و مردم، به نظرم آمد بازخوانی سال ۸۴ انگار چیزی کم دارد و باید به آن اضافه شود. می‌خواستم قصه‌ای را به سیاها اضافه کنم که تماشاگر در عین دیدن دو روایت مختلف، یک دستی و ارتباط بین آن دو را بیابد. پیش از این بخش‌هایی از گزارش ۴ ساعت در شتیلا را کامبیز اسدی با ترجمه‌ای از کیاسا ناظران در رپرتواری از کارهای ژنه به نام خاطرات یک دزد در تئاترشهر به صحنه برده بود و من تنها آشنایی‌ام با این گزارش از طریق همین اجرا بود. پس از پرس و جو و یافتن نسخه‌ی فرانسوی این گزارش و در حالی که مشغول ترجمه‌ی آن به فارسی بودم، نسخه‌ی ترجمه شده‌ای از متن را یافتم و همان را پایه‌ی هم‌آمیزی با روایتم از سیاها قرار دادم و به متن این اجرا رسیدم. اولین نکته‌ی این هم‌آمیزی این بود که نویسنده‌ی سیاها و این گزارش یکی بود و دوم اینکه از لحاظ زیرمتنی و مفهومی سیاها و گزارش ۴ ساعت… می‌توانستند مکمل هم باشند.

- فرم و ساختار اجرای گروه " نرگس سیاه " چقدر روی نمایش و ذهنیت شما در خلق این اثر تاثیرگذار بود؟

من تحت تاثیر آن اجرا بودم، اما این به آن معنا نیست که می‌خواستم اجرایم دیکته و رونوشت از آن‌ها باشد. آن اجرا دکور و آکسسواری نداشت و مبتنی بر بدن و بیان بازیگر بود و بازیگران با توانایی بدنی و فرم‌هایی که گاهی نزدیک به رقص یا آکروباسی می‌شد یک تئاتر فیزیکال ارائه می‌دادند. من عامدانه نمی‌خواستم چیزی را شبیه آن‌ها ارائه بدهم. ضمن اینکه سلیقه شخصی‌ام خیلی به آن نوع کار نزدیک نیست. آن تئاتر برایم یک محرک بود و نیرویی را در من به وجود آورد که خودم بخواهم وارد دنیایی شوم که شیفته آن هستم. بنابراین نه از نظر روایت و نه از نظر اجرا شباهتی بین این دو کار نیست.

- فکر می‌کنید به آن چیزی که از این متن در طول این سال‌ها در ذهن داشتید نزدیک شده‌اید و از خروجی کارتان راضی هستید؟

بعد از گذشت پنج شب از اجرا هنوز حس عجیبی دارم و برای قضاوت کمی زود است. در تئاتر نکته جذابی وجود دارد که اگر مثلا قرار است ۲۴ شب اجرا برویم پروسه فکر کردن به حس‌ها و میزانسن‌ها و طراحی کار تا روز آخر اجرا برای من تمام نمی‌شود و این زنده بودن تئاتر برایم جذاب است. یک برنامه‌ریزی دارم که تا روز آخر اجرا هر هفته تغییراتی در کلیت آن به وجود بیاورم که پویایی اجرا برای خودم و گروهم و تماشاگر حفظ شود و وارد تکرار نشویم. اما در کل به دلایل زیادی، که بخش عمده‌ای از آن بازخوردهای بسیار جذاب و غیرقابل پیش‌بینی از سمت تماشاگران در همین چند روز ابتدایی و استقبال چشمگیر آن‌هاست، به عنوان اولین تجربه، از سیاها راضی هستم.

- در این نمایش نوع خاصی از بازی را می‌بینیم که خیلی اغراق شده و با ادبیاتی خاص است. چطور به این جنس بازی برای نمایش رسیدید؟

در متنی که بازخوانی کردم کدها و نشانه‌هایی هست که وقتی آن‌ها را کنار هم می‌گذارم ساختار نمایش از نظر اجرایی خودش را به من نشان می‌دهد. ما در حال دیدن یک آیین، نمایش‌واره و مناسک هستیم و این موضوع در متن هم به کرّات گفته می‌شود. چنین مراسمی با ادبیات خاص خودش، این نوع بازی اغراق شده را می‌طلبد؛ چون هر مراسم و آیینی چه باستانی و چه مذهبی قراردادهای خاص خودش را دارد و وقتی شما وارد آن می‌شوید قراردادهایش را باید بپذیرید. نمایش من یک مراسم سلاخی و آدم‌کشی است که قراردادهای خودش را دارد و بازیگران با تماشاگر این قراردادها را می‌بندند و براساس همین‌ها بازی و روایت می‌کنند.

- چرا در روایت ۴ ساعت در شتیلا از تکنیک‌های تصویری استفاده کردید؟

لحظه‌ای که متن دوم اضافه شد فکر می‌کردم چطور می‌شود آن را ارائه داد. نمی‌خواستم این متن روی صحنه و با روایت بازیگرها اتفاق بیفتد. از طرف دیگر در چند سال گذشته استفاده از ویدئوپروژکشن خیلی در تئاتر مد شده بود؛ بنابراین با داریوش راد که کار ویدئوآرت نمایش را انجام داده است صحبت کردم و به فرمتی رسیدیم که هم خود ویدئوها از آن چه که تا کنون بوده و دیده شده است، دور شوند و هم نوع ارائه آن متفاوت باشد. تصاویر روی نیم‌تنه‌های موجود در صحنه پخش می‌شود. این اتفاق هم از نظر بصری تصویر غیرعادی‌تری به تماشاگر می‌دهد و هم از لحاظ مفهومی، چون تصاویر تن‌های مرده روی یک سری مانکن جسمیت پیدا می‌کنند. تصویر را به این شرط اضافه کردم که هم جنس تصاویر روزمره نباشد و نه فقط برای بزک کردن کار، بلکه کاملا در خدمت آن باشد.

- بعضی از اجراهای این روزها برای خوشایند تماشاگر هر کاری می‌کنند اما در این اجرا تماشاگر پا به پای شخصیت اصلی یعنی ویلاژ(سجاد افشاریان) زجر می‌کشد. این تلخ بودن فضا را از ابتدای کار می‌خواستید؟

در پروسه تمرین‌ها و چند شبی که گذشته در این مورد زیاد شنیده‌ام. دو مسئله مطرح بود یکی اینکه کار به شدت تلخ و خشن است و دیگر اینکه روایت خطی و قصه‌ی مشخصی ندارد و تماشاگر با این نوع ادبیات خاص گیج می‌شود. هدف من این نیست که تماشاگر با یک قصه ساده و ادبیات روزمره روبه‌رو شود. حتی شاید بپسندم که تماشاگر نتواند قصه یک خطی کار را برای کسی تعریف کند. در این نمایش همان قدر که میزانسن، چیدمان و طراحی‌ روی صحنه برایم اهمیت داشت؛ میزان‌اِسپَس و طراحی فضا و اتمسفر نیز برایم حائز اهمیت بود. می‌خواستم فضایی بسازم که به تماشاگر تلنگری زده شود. من عمیقا فکر می‌کنم هنر هنوز و همواره باید متعهد باشد و آگاهی‌بخشی اصلی‌ترین کار هنرمند است. ما آنقدر به همه چیز اطرافمان عادت کرده‌ایم که در مقابل بسیاری چیزها از جمله خشونت و بی‌عدالتی بی‌حس و کرخت شده‌ایم.

- طراحی صحنه این کار چطور به ذهنتان رسید و چقدر از طراحی اولیه خودتان را توانستید پیاده کنید؟

ایده طراحی صحنه از سجاد افشاریان بود که فضایی مثل سردخانه را توسط یک دیواره فلزی با چند کشو القا کنیم. هرچه جلوتر رفتیم با توجه به المان‌هایی که از نمایش ایرانی می‌گرفتم این تغییر را ایجاد کردم که کشوها روی زمین قرار بگیرند و همزمان هم کشوی فلزی سردخانه، هم تابوت و هم سکوی بازی را یادآوری کنند و قابلیت تغییر هم داشته باشند. بعد مانکن‌های نیم‌تنه اضافه شدند که نشانه سلاخی‌های قبلی این گروه است. همان مراسم و آیینی که انگار سالیان سال است اینجا برگزار می‌شود و هر شب زنی کشته می‌شود و این نیم‌تنه‌ها نماینده‌ی زن‌هایی هستند که شب‌های پیش کشته شده‌اند.

- آیا با وجود داشتن سرمایه‌گذار از حمایت‌های مالی خوبی برخوردار شدید؟

مهم‌ترین نکته‌ای که به کمک ما آمد حمایت مالی سرمایه‌گذارمان هدی صادقیان بود. دوستی که ربط مستقیمی به هنر ندارد اما با گروه دغدغه‌های مشترکی داشت. او به گروه اعتماد کرد و بدون اینکه خودش سررشته‌ای از این کار داشته باشد یا این که در کار ما دخالت کند، از ما حمایت مالی کرد.

- آیا " سیاها: نسخه‌ی آخر " در سالن انتظامی تمام می‌شود؟

به نظرم سیاها، حداقل برای من و گروهم هنوز جای کار دارد و پرونده اجرایش همچنان برایم باز است و دلم نمی‌آید زود از آن بگذرم. هم اکنون مشغول برنامه‌ریزی برای چند جشنواره خارجی از جمله اجرا در کشور فرانسه هستم. اگر هم بشود در جشنواره فجر امسال در بخش مرور شرکت می‌کنیم. نمایش سیاها، هر چند نسخه‌ی آخر آن است، اما برایم هنوز تمام نشده است.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز