هوشمند هنرکار در گفتگو با ایلنا مطرح کرد:
شرایط اجرا در سالن سایه مناسب نیست
اگر میدانستم سالن سایه چنین وضعی دارد؛ یا متن دیگری را برای اجرا انتخاب میکردم و یا صحنه نمایش را از کاخ امپراطور به طویله سلطنتی انتقال میدادم. بوی اسب و این خفگی برای کار ایجاد مشکل جدی کرد.
ایلنا: هوشمند هنرکار کارگردان نمایش «پروانه مفرغی» ضمن گفتگو درباره اجرای آخرین نمایش خود به انتقاد از شرایط نامناسب درنظر گرفته شده برای اجرای این اثر پرداخت و سالن کوچک و بوی بد ناشی از نگهداری اسب در مجموعه تئاتر شهر را ازجمله عوامل ضربه زننده به اثر دانست.
به گزارش خبرنگار ایلنا، کارگردان نمایش «پروانه مفرغی» با اشاره به کاستیهای پیش روی گروه برای خلق و اجرای نمایش در مورد تاثیر این محدودیتها بر اجرای نمایش خود گفت: کار هنرمند دست و پنجه نرم کردن با محدودیتهاست. آنچه ما روی صحنه به آن رسیدیم با توجه به امکانات رضایتم را جلب کرده است؛ البته هیچ هنرمندی هم نیست که بگوید نتیجه کارش صد در صد رضایتبخش بوده و اگر کسی چنین بگوید جای شک دارد. محدودیتهای بودجه، سالن و امکانات باعثشد خود را با آنها تطبیق دهم و امروز دیگران باید قضاوت کنند که این تطابق موفق بوده یا خیر.
او ادامه داد: قرار بود نمایش «پروانه مفرغی» در سالنی بزرگ روی صحنه برود. میدانیم سالن بزرگ امکانی متفاوت در اختیار شما به عنوان کارگردان میگذارد و خلاقیتها را به سمتی دیگر میبرد. از سوی دیگر فرض را به بودجه کم و وجود محدودیتها میگذارید، اما اتفاقی که میافتد این است که بودجه مورد انتظار هم فراهم نمیشود.
این کاگردان همچنین به محدودیتهای سالن سایه اشاره کرد و اظهار داشت: سالن سایه با محدودیتهایی مواجه است اما من خودم را با محدودیت صحنه وفق میدهم، صندلیهایی که برای تماشاگر گذاشته میشود خارج از اختیار من است. این صندلیها مناسب تماشای هیچ نمایشی نیست و امیدوارم مدیریت جدید تئاترشهر فکری برای این مسئله کند. همین طور تماشاگر و بازیگر در دو سالن کارگاه نمایش و سایه تئاتر شهر به لحاظ تنفس دچار تنگنا است. تهویه مناسبی وجود ندارد. جدای از اینکه پشت سالن سایه جایی برای نگهداری اسب یکی از نمایشها اختصاص یافته است. بوی این اسب گروه نمایش و تماشاگران را آزار میدهد و حتی دچار تهوع میکند. اگر من میدانستم با چنین وضعی مواجه خواهم شد یا نمایش دیگری را برای اجرا انتخاب میکردم و یا صحنه نمایش را از کاخ امپراطور به طویله سلطنتی منتقل میکردم. این بو و این خفگی برای کار ایجاد مشکل جدی کرد.
هنرکار در پاسخ به این پرسش که صحنه و فضای طراحی شده برای نمایش با توقع مخاطبی که راهی سالن سایه میشود متفاوت است، گفت: مخاطب به سالن میآید تا آنچه را که من تعریف میکنم ببیند، اما به هر حال باید بگویم که فرض من و خیلیها در مورد این متن، اجرا در سالن بزرگ بود. من برای روی صحنه بردن این کار تن به انتخاب دادم، هر هنرمندی تعدادی زیاد پرونده باز در ذهن خود دارد که دنبال فرصتی میگردد تا آن را اجرایی کند. تو باید یک کار را به نتیجه برسانی تا بتوانی سراغ پروژه بعدی بروی. به همین دلیل من شرایط را و همچنین اجرای نمایش در سالنی کوچک را پذیرفتم و سعی کردم از محدودیتها استفاده کنم. علاوه بر سالن باید بگویم زمان اجرای نمایش هم از نظرم مناسب نبود، اما به هر حال این را هم به نوعی پذیرفتم.
وی همچنین به کاهش تعداد تماشاگران مجموعه تئاترشهر اشاره کرد و گفت: بحثی که در مورد مخاطبان نمایشهای مجموعه تئاترشهر وجود دارد فقط مختص مخاطبان این مجموعه نیست و به کل تماشاگران تئاتر ارتباط دارد. چقدر نمایشهایی که در ایرانشهر هستند مورد استقبال قرار میگیرند؟ البته استقبال کلی از نمایش ما بد نبود. مسئله بر سر افت تماشاگر تئاتر است. کسانی که مسئول هستند میتوانند تحقیقی در مورد تعداد مخاطبان و دلایل کاهش آن داشته باشند باید این موضوع را بررسی کنند.
کارگردان نمایش " کارول " ادامه داد: واقعیت این است که مردم دل و دماغ تئاتر دیدن ندارند. چند سالی بود ندیده بودم سالن چهارسو زیر هفتاد هشتاد درصد پر شود، اما الان چندی است کارهای مختلفی در این سالن اجرا میشوند و زیر بیست سی درصد تماشاگر را جذب میکنند. تماشاگر تئاتر دوره رخوتی را طی میکند. البته در همین مدت کارهایی هم بوده که تماشاگر را جذب کرده و سالن پر شده، اما حالا یا نمایش عامهپسند بوده و یا کار یک ویژگی داشته که در میان مخاطبان به محبوبیت رسیده، اما اینها موارد کمیابی بودهاند. کاهش مخاطب را میتوان به لحاظ اقتصادی و اجتماعی مورد تحلیل قرار داد.
هنرکار در پاسخ به سوال دیگری در خصوص زمان بالای نمایش «پروانه مفرغی» گفت: سالها پیش هیچکاک جملهای گفته بود مبنی بر اینکه طول یک فیلم بستگی به حجم مثانه تماشاگر دارد. این حرف برای کمیت یک اثر هنری البته ناشایست است و خیلیها نسبت به حرف او معترض شدند، اما ماهیت حرف او دارای نگاه تجاری گوینده به موضوع مخاطب است. همین امروز در دنیا و حتی ایران در تئاتر کارهایی سه چهار ساعته داریم که مردم آنها را به راحتی تماشا میکنند. این از نظر من توهین به مخاطب است که بگوییم تماشاگر ما حوصله ۱۰۰ دقیقه نمایش دیدن ندارد.
وی با بیان خاطرهای افزود: «سلام و خداحافظ» را در تالار انتظامی کار کردم، سالنی که صندلیهای بسیار ناراحتی داشت و همین طور مدت زمان آن ۱۱۰ دقیقه بود. همه با رضایت مینشستند و کار را نگاه میکردند. ندیدم کسی اظهار خستگی کند. البته امروز، الفبای تئاتر و فیلم و هنر نسبت به پنجاه سال قبل تغییر کرده، خوشبختانه ما در خیلی از عرصهها عقب نیافتادهایم. تماشاگر الان ما بیشتر مایل است به جای آنکه فقط خطابههای طولانی بشنود، آن را به شکل تصویری ببیند. فکر میکنم در کار من هدف همین بوده و همانطور که در همه کارهای من تصویر و فرم اهمیت زیادی داشته در این اثر هم اتفاق افتاده است. گرامر تئاتر تغییر کرده و به تبعیت از آن نوع ارتباط تماشاگر با بازیگر و صحنه دستخوش تغییر شده، البته تماشاگر مختار است ناراضی باشد، اما اغلب کسانی که کار را دیدند خسته نشدند و حتی گفتهاند و نوشتهاند که ما این کار را دیدیم و خسته نشدیم، اما یک کار ۴۰ دقیقهای را تماشا کردیم و به شدت خسته شدیم. طول کار اینجا تعیین کننده نبوده است. البته باز هم تاکید میکنم اگر تماشاگر در فضایی مناسبتر و با صندلی راحتتر به تماشای یک کار بنشیند قطعا از آن لذت بیشتری میبرد.
کارگردان نمایش " آیینه " در پاسخ به این سوال که با توجه به فضای امروز جامعه آیا مناسبتر نبود فرم سه پردهای را از نمایش کنار گذاشته میشد و قالب جدیدی برای آن طراحی میکرد و یا به نوعی بازخوانی از متن دست میزد، اظهار کرد: این کار کاملا دراماتورژی و مقدار زیادی کوتاه شد. دلیل کوتاه کردن کار هم این نبوده که حوصله تماشاگر سر نرود، دلیل آن تغییر زبان است. شیوه نگرش و رابطه بازیگر و مخاطب تغییر یافته و از این رو متن دراماتوژی شده و تغییراتی در آن به وجود آمده است. زمانی شما با نمایشنامه شناخته شدهای مانند هملت و مکبثروبرو هستید که حتی یک بچه انگلیسی هم قصه آن را میدانند و یا بچههای خود ما داستان رستم و سهراب را میدانند؛ در مواجهه با چنین متنهایی دست شما برای اعمال نگاههای جدید و تغییرات گسترده بازتر است چون داستان برای همه آشناست. اما زمانی اولین بار است که نمایش مثل نمایش «پروانه مفرغی» در ایران اجرا میشود. ویلیام گولدینگ شناخته شده است، اما این متن او تاکنون در ایران کار نشده و بنابراین وقتی تو سراغ متن او میروی ملزم هستی که آن قالب کلی را داشته باشی و قصه را منتقل کنی.
وی ادامه داد: خیلی از مباحثفلسفی در این نمایشنامه در کلام اتفاق میافتد و چاره دیگری هم برای آن نبوده پس از نظر کارگردان قابل حذف نیست، مگر اینکه بخواهی بن مایه فلسفی را از آن بگیری. این نمایش برای کسی که آمده نمایش کمدی راحت ببیند، سنگین خواهد بود، اما وقتی کسی خودش را آماده کرده در کنار کمدی از اندیشه و فلسفه هم چیزهایی ببیند، این کار برای او میتواند دراماتیک و جذاب باشد. من ساختار کار را دراماتوژی کردم، اما در حدی که اصل ماجرا را فدا نکنم. گستردگی تغییرات در این نمایش غیر از ۴۸ دقیقهای که از ۱۵۰ دقیقه کار کوتاه شد، جابهجاییهایی بود که در بخشهایی از متن اتفاق افتاده، شخصیتهایی که وجود نداشتند و حالا ایجاد شدند و یا شخصیتی که حضوری خیلی کوتاه در حد راهنمای سالن داشت و الان تبدیل به رئیس تشریفات شده که در تمام طول مدت نمایش در صحنه حضور دارد، همین طور تغییراتی اساسی در روابط بازیگران به وجود آمده است. روابط کاریکاتور مآب و شیوه گروتسکی که مدنظر من بود کار را به سمتی برد که کلمات و ارتباط بین برخی از شخصیتها تغییر پیدا کند. ارتباطی که بین مامیلیوس و اوفرهزین در نمایش دیده میشود با آنچه در متن است تفاوت کلی پیدا کرده و تالیفی دوباره صورت گرفته است.
هنرکار همچنین درباره زمینهای در متن که موجب شد به سمت ایجاد فضای گروتسک در نمایش برود، گفت: اصلا باید ببینیم گروتسک کجا استفاده میشود و چه معنایی دارد؟ بحثبر سر کاریکاتور تغییر یافته است که به سمت وحشت و تراژدی میرود. اساسا در کاریکاتور گروتسک وجود دارد، اما الزاما وحشتآمیز نیست. وقتی بعد وحشتناک یک کار را به صورت کاریکاتور و کمدی ارائه دهی به گروتسک میرسی. یک انفجار، کشتار، تغیییر خونین تاریخ و بحثهای سنگینی را با لحن کمیک ارائه میدهی و به گروتسک نزدیک میشوی. من از این استعدادی که در «پروانه مفرغی» وجود دارد استفاده کردم و معتقدم تطابق خوبی با کار دارد.
این کارگردان در توضیح برداشت فانتزی و جدی از این نمایش بیان کرد: تضادی میان فضای فانتزی و جدی نمایش وجود ندارد. این از امتیازهای متن است که تو میتوانی از وجوه مختلف به آن نگاه کنی. خواسته و ناخواسته هنرمندان بزرگ این فرصت را برای کار خود قائل میشوند که بتوان از وجوه مختلف به آن نزدیک شد. کلمات سنگین الزاما با فضای کمدی کار تضادی ندارد، چون قرار بوده قالب مطبوعتر و مطلوبتری برای تماشاگر طراحی شود تا حرفهای سنگین درباره تاریخ، جنگ اعتقادها، مذهب و دیگر نکاتی که در کار مطرح میشود درک شود.
وی همچنین درباره اینکه امکان آن وجود داشت نگاه کاریکاتورگونه به برخی بازیگرها ازجمله امپراتور بیشتر شود، اظهار داشت: اگر قرار باشد تو هر چیز را به بازیگرت دیکته کنی دیگر آن ارتباط تآتری شکسته میشود. بازیگر عروسک نیست و تا حدی میتوانی او را تغییر دهی. من خودم را با دانش و استعداد و جنس بازیگری و سلیقههای بازیگرم وفق میدهم. گروتسک در بازی برخی از شخصیتها نشسته؛ مانند: مامیلیوس و فانوکلس. همین طور این کاریکاتور را در رئیس تشریفات میبینیم. قرار نبوده شخصیت اوفرهزین بیش از اینها گروتسک را وارد بازی خود کند و سروان به اندازهای که توقع میرود این شکل از کار را در بازی خود وارد کرده است.
این هنرمند اضافه کرد: شخصیت امپراطور بیش از هر کسی استعداد آن را داشت که به سمت این نوع بازی پیش برود. اما من با بازیگری طرف هستم که بیش از چهل سال سابقه بازیگری دارد و چیزهایی در او نشسته است. بیش از اینها نمیتوانی او را از کاری که عمری انجام داده دور کنی. بنابراین من خودم را با او هماهنگ کردم و این امپراطور را برای کل کار انتخاب کردم. این فانتزی و گروتسک در این بازیگر بیش از حدی که میبینیم نمیتوانست به وجود آید. بنابراین من نگاهم را تعدیل میکنم. کاظم هژیرآزاد بازیگر بزرگی است و من بازی او را در اواخر نمایش که به بازی گروتسک نزدیک میشود خیلی دوست دارم.
هنرکار در زمینه طراحی لباس و صحنه گفت: هماهنگی در زمینه طراحی بخشهای مختلف وجود داشت، اما بعضی از بخشها میتوانست به نحو دیگری اجرا شود. ازجمله لباسهای اجرا. اما خب شاید خود ما هم اسیر شرایط و امکاناتمان شدیم. دست و بالمان باز نبود. رنگ آمیزیهایی که در کار وجود دارد با رنگآمیزیهای لباس دچار تناقض میشود و شاید بهتر بود تعدیلی در آن صورت میگرفت. در بخش موسیقی و یا گریم فضای فانتزی و کاریکاتور خودش را به رخ میکشد و هماهنگ است. بنابراین مجموعهای دست به دست هم میدهد و تو را به هدف نزدیک میکند. صحنه کج و قاب شکسته ابتدای صحنه تو را به این مسیر راهنمایی میکند.
او همچنین درباره طراحی صحنه که خود مسئولیت آن را عهدهدار است؛ گفت: در مورد طراحی صحنه سعی کردم خودم را با فضای تالار سایه تطبیق دهم و حداقل ابزار و وسایل را در صحنه به کار ببرم، با این حال معتقدم صحنه «پروانه مفرغی» نسبت به دیگر کارهایم شلوغتر است. سالن سایه دارای قناسی است و دلیل آن هم قرار گرفتن سالن در جهت فرم دایره مجموعه تآترشهر است. ضلع چپ و راست این سالن اختلاف چهار پنج متری دارد و فقط در بخش صحنه ۲۸۰ سانتی متر بخش راست و چپ با یکدیگر متفاوتند. من تلاش کردم از این مختصات صحنه به نفع کار استفاده کنم و نامتعادل و نامستحکم بودن امپراطوری را برسانم و همچنین خطوط کجی ایجاد کنم که به نظرم بهتر از خطوط راست و مستقیم رو به تماشاگر است.
کارگردان نمایش «پروانه مفرغی» که خود در این نمایش به ایفای نقش پرداخت در مورد همزمانی برعهده داشتن سه مسئولیت بازیگری و کارگردانی و طراحی صحنه گفت: من به تناسب نقش و فضا در کارهای خودم بازی هم کردهام و در برخی از کارها مانند نقشی که در «پروانه مفرغی» دارم نقش سنگینی را هم برعهده داشتهام. من بازیگرم و بازیگری را دوست دارم؛ گرچ میدانم و تجربه کردهام که همزمان بازی و کارگردانی در یک اثر چقدر دشوار است. بازی در این نمایش همزمان با کارگردانی و طراحی صحنه، انرژی زیادی از من برده است. خیلی وقتها به عنوان کارگردان در صحنه نوع بازی بازیگران حواسم را به خود جلب میکند و یا حتی از کار خوب بازیگران هیجانزده میشوم؛ و این در حالی است که من آموخته بازیگری مکتب استانیسلاوسکی هستم و میدانم که باید تمرکزم را به طور کامل روی صحنه داشته باشم.
او در پایان در ارتباط با دیدگاه خود را درباره نتیجه کار گفت: برای اجرای یک کار مجموعهای از چیزهای متفاوت را طراحی میکنی که برخی به نتیجه میرسد و برخی نه. این به نتیجه نرسیدن میتواند از بازیگری باشد تا امکاناتی که باید در اختیارت قرار میگرفت و نگرفت. به هر حال مجموعهٔ عوامل و جزئیات در کنار هم ارکستری را به وجود میآورد که ممکن است صدای آن به چیزی که در ذهن داشتی نزدیک باشد یا نباشد. من به مطلوبم در مورد نمایش «پروانه مفرغی» نزدیک شدم، اما نمیتوانم بگویم صد در صد آنچه میخواستم به دست آمد. هیچگاه و در مورد هیچ هنرمندی چنین نیست. درصد گفتن در این زمینه سخت است، اما میتوانم بگویم تا ۷۰ درصد به اهدافم رسیدم؛ و شاید از این نظر دست کم برای خودم نمایش «پروانه مفرغی» راضیکننده بوده است.