خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از اسلاوی ژیژک:‌

تعطیلات در ووهان!

تعطیلات در ووهان!
کد خبر : ۸۶۸۲۴۳

حالا که این ویروس همچو شکلی عجیب و نامرئی از حیات انگلی تکثیر می‌شود و مکانیسم دقیقش ناشناخته است، چگونه باید با آن مبارزه کنیم؟ درست همین فقدان دانش است که به ترس می‌انجامد. اگر این ویروس به شکلی غیرقابل‌پیش‌بینی دگردیسی پیدا کند و به فاجعه‌ای به‌راستی جهانی بینجامد چه؟

به گزارش ایلنا، «اسلاوی ژیژک»، فیلسوف و نظریه‌پرداز اسلوونیایی، در یادداشتی که شبکه خبری «راشا تودی» آن را منتشر کرده است، به شیوع ویروس «کرونا» در جهان و پیامدهای اجتماعی‌-سیاسی آن می‌پردازد: 

 

برخی از ما، از جمله خودِ من، مخفیانه آرزو داریم که اکنون در ووهان چین باشیم و تجربه‌ای از صحنه سینمایی واقعی و پساآخرالزمانی آنجا داشته باشیم. خیابان‌های خالی این شهر تصویری از جهانی عاری از مصرف‌گرایی را ارائه می‌دهد که به حال خود رها شده است. 

ویروس کرونا در راس اخبار جهان قرار دارد. نمی‌خواهم خودم را متخصصی در امور پزشکی نشان دهم، اما پرسشی هست که دوست دارم مطرحش کنم: حقایق کجا پایان می‌یابد و ایدئولوژی کجا آغاز می‌شود؟

نخستین و واضح‌ترین معما از این قرار است: اپیدمی‌هایی به‌مراتب بدتر از کرونا در جهان روی می‌دهد، پس چرا این چنین به این ویروس وسواس شده‌ایم، آن هم وقتی که هزاران نفر از دیگر بیماری‌های عفونی جان می‌دهند؟ 

البته یکی از موارد بسیار مرگ‌بار، بیماری همه‌گیر آنفولانزا در خلال سال‌های ۱۹۱۸ الی ۱۹۲۰ بود که از آن تحت عنوان آنفولانزای اسپانیایی یاد می‌شود. میزان مرگ‌ومیر ناشی از این اپیدمی دست کم ۵۰ میلیون نفر تخمین زده می‌شود. در زمانه فعلی، آنفولانزا ۱۵ میلیون آمریکایی را بیمار کرده است: دست کم ۱۴۰ هزار نفر بستری شده و بیش از هشت هزار و ۲۰۰ نفر در فصل جاری جان خود را از دست داده‌اند.

به‌نظر می‌رسد که اینجا پارانویایی نژادپرستانه در کار باشد. تمام آن فانتزی‌ها درباره زنان چینی ووهان را به یاد آورید، فانتزی‌هایی که این زنان مارها را زنده پوست می‌کنند و ملچ‌ملوچ‌کنان سوپ خفاش می‌خورند. حال آن‌که در حقیقت یک شهر بزرگ چینی احتمالا یکی از امن‌ترین مکان‌ها در جهان است. 

تعطیلات در ووهان!

اما تناقض بزرگ‌تری در اینجا وجود دارد: بخش‌‌های دنیای ما هرچه بیشتر به یکدیگر متصل باشد، فاجعه‌ای محلی می‌تواند بیشتر به ترس و دست آخر فاجعه‌ای جهانی بینجامد. 

در بهار ۲۰۱۰، ابر خاکستر که از فورانی آتشفشانی در ایسلند برخاسته بود به وقفه در ترافیک هوایی در بیشتر کشورهای اروپا انجامید. این به یادمان می‌آورد که بشر، به‌رغم توانایی‌اش در دگردیسی طبیعت، همچنان یکی از گونه‌هایی است که روی کره زمین زندگی می‌کند. 

اثر اقتصادی‌-اجتماعی چنین رویداد کوچکی برآمده از توسعه تکنولوژیک ما (سفر هوایی) است. یک قرن پیش، چنین فورانی چندان مورد توجه کسی قرار نمی‌گرفت. 

توسعه تکنولوژیک سبب می‌شود که در سطحی متفاوت از طبیعت مستقل شویم و در عین حال بیش از گذشته متاثر از هوس‌بازی‌هایش باشیم. همین امر درباره شیوع ویروس کرونا نیز صادق است؛ اگر این حادثه پیش از اصلاحات دنگ ژیائوپینگ روی می‌داد، احتمالا حتی از آن خبردار هم نمی‌شدیم.

بالا بردن چماق

حالا که این ویروس همچو شکلی عجیب و نامرئی از حیات انگلی تکثیر می‌شود و مکانیسم دقیقش ناشناخته است، چگونه باید با آن مبارزه کنیم؟ درست همین فقدان دانش است که به ترس می‌انجامد. اگر این ویروس به شکلی غیرقابل‌پیش‌بینی دگردیسی پیدا کند و به فاجعه‌ای به‌راستی جهانی بینجامد چه؟ 

پارانویای پنهان من همین است: آیا دلیل این‌که مقام‌ها از خود ترس نشان می‌دهند این نیست که می‌دانند (یا دست‌کم چنین گمان می‌کنند) احتمال چنین دگردیسی‌هایی وجود دارد و نمی‌خواهند کسی خبردار شود تا جلوی سردرگمی و اعتراض‌های عمومی را بگیرند؟ اثرات آشکار این اپیدمی، تا به اینجا کار، کمابیش متعادل بوده‌اند. یک چیز مسلم است: انزوا و قرنطینه بیشتر چیزی را تغییر نمی‌دهد. 

[وضعیت فعلی] نیازمند همبستگی بلاشرط و پاسخی جهانی و هماهنگ است، شکلی نوین از آنچه زمانی نامش کمونیسم بود. اگر تلاش‌هایمان را بدین جهت شکل ندهیم، آنچه امروز در ووهان شاهدش هستیم چه‌بسا تصویری از شهرها در آینده باشد. 

بسیاری از معتقدان به ویران‌شهری اکنون سرنوشتی مشابه را متصور می‌شوند؛ بیشتر مواقع در خانه می‌مانیم، با کامپیوترهایمان کار می‌کنیم، از خلال ویدئوکنفرانس با یکدیگر ارتباط می‌گیریم و در گوشه خانه‌مان روی ماشینی تمرین می‌کنیم و [...] غذا را با پیک برایمان می‌آورند.

تعطیلات در ووهان

با این حال، در این دیدگاه نسخه کابوس‌وار بُعدی رهایی‌بخش، پنهان و غیرمنتظره نهفته است. باید اعتراف کنم که در روزهای گذشته، رؤیای سفر به ووهان را در سر می‌پروراندم.

مگر نه آن‌که خیابان‌های خالی از سکنه یک کلان‌شهر بهترین تصویر را برای جهانی عاری از مصرف‌گرایی که به حال خود رها شده است در برابرمان به نقش می‌کشد؟ مراکز معمولا شلوغ شهری اکنون به شهر ارواح می‌مانند، فروشگاه‌هایی با درهای گشوده اما خالی از مشتری و تنها اینجا و آنجا می‌توان تک‌وتوک افرادی را دید که با ماسک بر چهره در خیابان‌ها راه می‌روند. 

زیبایی مالیخولیایی کوچه‌های خالی از سکنه شانگهای یا هنگ کنگ مرا یاد برخی از فیلم‌های قدیمی درباره جهان پس از آخرالزمان، مانند «در ساحل» [به کارگردانی استنلی کرامر، ۱۹۵۹]، می‌اندازد که نشان‌دهنده شهری است خالی از بیشتر ساکنان. در اینجا دیگر خبری از تباهی و نابودی پرشکوه و چشمگیر نیست، تنها جهان وجود دارد که دیگر در دسترس نبوده و انتظرمان را می‌کشد و به ما می‌نگرد. 

حتی ماسک‌های سفیدی هم که مردم در این شهر به صورت می‌زنند نشان‌دهنده گمنامی و آزادی از فشار اجتماعی تشخیص است. 

تعطیلات در ووهان!

بسیاری از ما شعار معروف مانیفست دانشجویان سیتواسیونیست‌‌ را در سال ۱۹۶۶ به یاد داریم: «بدون زمان مرده زندگی کن تا بدون مانع لذت ببری».

اگر فروید و لکان چیزی به ما یاد داده باشند، آن آموزه چنین بوده که این فرمول -این مورد نهایی از فرمان ابرخود، چراکه همان‌گونه که لکان به‌خوبی نشان داده، ابرخود در اصل فرمانی مثبت به لذت بردن است، نه عملی منفی مبنی بر ممنوعیت چیزی‌- دستورالمعلی برای فاجعه است. نیاز به پر کردن تمامی لحظات‌مان با تعهد تمام‌وکمال در نهایت و به‌شکلی اجتناب‌ناپذیر، به کسالتی خفقان‌آور می‌انجامد. 

زمان مرده -لحظات پس نشستن، آنچه در مراسم قدیمی مذهبی آسودگی [Gelassenheit]، آزادسازی، خوانده می‌شد- برای تجدید حیات تجربه زندگی مهم هستند. چه‌بسا آدمی بتواند امیدوار باشد که نتیجه ناخواسته شیوع ویروس کرونا در شهرهای چین این باشد که برخی مردم دست‌کم از زمان مرده‌شان برای آزاد شدن از فعالیت‌های پرتکاپو بهره برده و به معنا یا بی‌معنایی وضعیت‌شان فکر کنند. 

خوب می‌دانم که با علنی کردن این افکارم چه خطری را به جان می‌خرم. مگر نه این‌که با این حرف‌ها تلاش می‌کنم معنایی عمیق و اصیل به رنج قربانیان این ویروس ببخشم، آن هم زمانی که از جایگاه امن خود به آن نگاه می‌کنم و بدین ترتیب به‌شکل کلبی‌مسلکانه رنج‌شان را مشروع جلوه می‌دهم؟

ته‌مایه نژادپرستانه

هنگامی که یکی از ساکنان ووهان با ماسک به چهره در جست‌وجوی غذا یا دارو همه‌جا را می‌گردد، شکی نیست که هیچ اندیشه‌ای در ضدیت با مصرف‌گرایی به ذهنش خطور نمی‌کند بلکه تنها ترس، خشم و وحشت در کار است. حرف من این است که حتی رویدادهای دهشت‌بار نیز می‌توانند نتایج غیرمنتظره مثبتی داشته باشند. 

کارلو گینزبورگ [تاریخ‌دان ایتالیایی] زمانی این ایده را مطرح کرد که شرمنده بودن از کشور خود، به جای آن‌که عاشقش باشیم، می‌تواند نشانه حقیقی تعلق به آن آب و خاک باشد. 

شاید برخی از اسرائیلی‌ها به خود جرات داده و از این‌که سیاست‌های نتانیاهو و ترامپ به جای آن‌ها تصمیم گرفته احساس شرم کنند. البته منظورم شرم از یهودی بودن نیست. برعکس، شرم از این‌که اقدام‌های صورت‌گرفته در کرانه غربی رود اردن چه آسیبی به میراث یهودیت می‌زند. 

شاید بریتانیایی‌ها هم باید آن‌قدر صادق باشند که از رؤیای ایدئولوژیکی که برگزیت را به بار آورد، احساس شرم کنند. اما برای مردم ووهان زمان شرم و بدنامی فرا نرسیده است، بلکه زمان آن است که شجاعت خود را جمع کرده و با صبر و حوصله نزاع خود را پیش ببرند. 

اگر کسانی در چین تلاش کنند این ایپیدمی را کم‌اهمیت جلوه دهند، باید از خود خجالت بکشند؛ همانند صلحب‌منصبان چرنوبیل که علنا می‌گفتند خطری کسی را تهدید نمی‌کند، اما هم‌زمان خانواده‌هایشان را از آنجا خارج می‌کردند؛ یا مدیرانی که آشکارا ضد گرمایش جهانی حرف می‌زنند اما در حال ساخت خانه‌هایی در نیوزیلند یا احداث پناهگاه‌هایی در کوه‌های راکی هستند. 

شاید خشم عمومی از این رفتارهای دوگانه (که باعث شده مقام‌ها وعده شفافیت بدهند) به توسعه‌ای ناخواسته و مثبت در چین بینجامد. 

اما افرادی که باید حقیقتا از خود خجالت بکشند، همان‌هایی هستند که در سراسر جهان به قرنطینه کردن چین می‌اندیشند.   

 

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز