خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از اسلاوی ژیژک:‌

اعتراض‌های فرانسه نشان می‌دهد که اتوپیای حقیقی، دیدگاه ماکرون است

اعتراض‌های فرانسه نشان می‌دهد که اتوپیای حقیقی، دیدگاه ماکرون است
کد خبر : ۸۵۷۹۴۶

چپ رادیکال نباید خود را درگیر سناریوهای خبیثانه کرده و برای به دست گرفتن قدرت در هنگام بحران، برنامه‌ریزی کند (آنچنان که رسم کمونیست‌های قرن بیستم بود). چپ باید در راستای جلوگیری از وحشت و سردرگمی در هنگام وقوع بحران پیش برود

به گزارش ایلنا، «اسلاوی ژیژک»، فیلسوف و نظریه‌پرداز به‌نام اسلوونیایی، در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری راشا تودی گذاشته است به اعتراض‌ها و اعتصاب‌های اخیر پاریس واکنش نشان داده است. 

 

تظاهرات فعلی در فرانسه دال بر ورشکستگی نظامی است که امانوئل ماکرون نماینده آن است. راه‌حل، تغییری رادیکال در نظم سرمایه‌داری است که امثال کوربین و سندرز هوادار آن هستند. 

با ادامه اعتصاب کارگران حمل‌ونقل عمومی فرانسه، برخی تحلیل‌گران حتی پیش‌بینی کردند که این کشور به لحظه‌ای انقلابی نزدیک می‌شود. 

گرچه از چنین لحظه‌ای فاصله بسیار داریم، آن‌چه ملسم بوده این است که نزاع میان دولت (که از اصلاحات بازنشستگی حمایت می‌کند) و اتحادیه‌های تجاری (که زیر بار هرگونه تغییر در آنچه حقوق مسلم و به‌زحمت‌ به‌دست‌آمده‌شان نمی‌روند) هیچ فضایی برای مصالحه باقی نمی‌گذارد. 

برای یک چپ، همدردی با اعتصاب کارگران بسیار آسان است: امانوئل ماکرون می‌خواهد آنان را از شرایط بازنشستگی‌شان محروم کند. با این حال، باید توجه داشت که کارگران راه‌آهن و سرویس حمل‌ونقل عمومی از آن دسته از کارگران هستند که همچنان استطاعت اعتصاب را دارند. آنان کارکنان دائمی دولت هستند و حوزه کاری‌شان (حمل‌ونقل عمومی) موقعیتی قدرتمند برای مذاکره ایجاد می‌کند و به همین دلیل است که توانسته‌اند چنین سازوکار بازنشستگی خوبی برای خود دست‌وپا کنند. این اعتصاب‌ها هم درست معطوف به حفظ این موضع ممتاز است. 

اعتراض‌های فرانسه نشان می‌دهد که اتوپیای حقیقی، دیدگاه ماکرون است

البته تلاش برای حفظ عناصر دولت رفاه که به‌سختی به دست آمده‌اند و سرمایه‌داری جهانی امروز تلاش دارد کنارش بگذارد، هیچ ایرادی ندارد. مشکل اینجاست که از نظرگاه آنانی که از چنین موضع ممتازی بهره‌مند نیستند (مانند کارگرانی که پشتوانه شغلی محکمی ندارند، جوان‌ها و بیکاران و غیره)، کارگرانی که از چنین امتیازی برخوردارند، چیزی نیستند مگر دشمن طبقاتی‌شان؛ دشمنی که از وضعیت نومیدانه آن‌ها بهره‌برداری می‌کند، همچو فیگوری جدید از آنچه لنین «آریستوکراسی کارگران» می‌نامید. این موضع البته کاملا قابل‌توجیه است و بر این اساس، قدرتمندان می‌توانند به‌راحتی این نومیدی را دست‌کاری کرده و چنان رفتار کنند که گویی برای [حراست از حقوق] کارگران حقیقتا نیازمند، از جمله مهاجران، در برابر مزایایی ناعادلانه ایستاده‌اند. 

علاوه بر این، نباید از یاد برد که کارگران بخش حمل‌ونقل عمومی این درخواست‌ها را خطاب به دولت ماکرون مطرح می‌کنند و همین ماکرون بهترین نماینده سیستم اقتصادی و سیاسی فعلی است: او رئالیسم واقع‌گرایانه اقتصادی را با دیدگاهی آشکار از اروپای متحد ترکیب می‌کند و علاوه بر این به شدت مخالف نژادپرستی مهاجرستیزانه و تبعیض جنسی در تمامی اشکال آن است. 

این تظاهرات نشان‌دهنده پایان رؤیای ماکرون است. شور و شوقی را به یاد آورید که ماکرون ایجاد کرده بود و این امید را به بار آورد که نه‌تنها می‌تواند تهدید پوپولیسم راست‌گرایانه را کنار بزند بلکه دیدگاهی نوین از هویت مترقی اروپایی ارائه کند، امری که سبب شد فیلسوفانی چون یورگن هابرماس و پتر اسلوتردایک، به‌رغم اختلاف‌های بسیارشان، از او حمایت کنند.

به یاد آورید که چگونه هرگونه انتقاد چپ‌گرایانه از ماکرون و هشدار درباره محدودیت‌های پروژه‌اش به‌عنوان حمایت «عینی» از لو پن انگاشته شد. امروز، با ادامه اعتراض‌ها در فرانسه، با حقیقت تلخِ دلخوشی حمایت از ماکرون مواجه هستیم. ماکرون ممکن است بهترین نمود سیستم فعلی باشد، اما سیاست او در مختصات لیبرال‌دموکراتیک فن‌سالاری روشنفکری بنا شده است.

راه‌حل چیست؟ 

چه گزینه‌های سیاسی‌ای ورای ماکرون قرار دارد؟ سیاستمداران چپی چون جرمی کوربین و برنی سندرز وجود دارند که از ضرورت قدم گذاشتن ورای ماکرون و حرکت به سوی تغییر مختصات اصولی نظام فعلی سرمایه‌داری سخن به میان می‌آورند، افرادی که البته همچنان در حدود بنیادی دموکراسی پارلمان و سرمایه‌داری باقی می‌مانند. 

آنان ناگریز به بن‌بست می‌خورند: چپ‌های رادیکال از آنان به این خاطر که آنچنان که باید انقلابی نیستند انتقاد می‌کنند،‌ از این‌که همچنان به این توهم چسبیده‌اند که تغییرات رادیکال در چارچوب پارلمانی همچنان ممکن است. از سوی دیگر میانه‌روهایی چون ماکرون به آن‌ها هشدار می‌دهند که این دست اقدام‌ها دقیق و حساب‌شده نبوده و به بحران اقتصادی می‌انجامد؛ تصور کنید کوربین در انتخابات اخیر بریتانیا برنده می‌شد و حلقه‌های مالی و تجاری چه واکنش‌هایی نشان می‌دادند (فرار سرمایه، رکود و ...). 

از برخی جهات، هر دو دسته بر حق هستند. مشکل این است که مواضعی که این دو بر اساسش صورت‌بندی شده‌اند نیز کارگر نخواهد بود:‌ نارضایتی فعلی آشکارا نشان‌دهنده محدودیت‌های سیاست ماکرون است و درخواست‌های «رادیکال» برای انقلاب آنقدر قدرتمند نیستند که بتوانند مردم را به خیابان بکشند و هیچ بینش روشنی هم از نظم جدید در برابر خود ندارند.  

بنابراین به‌شکلی متناقض‌نما، یگانه راه‌حل (لااقل فعلا) این است که با سیاست‌های سندرز و کوربین همراه شویم: آنان تنها کسانی هستند که اثبات کرده‌اند می‌توانند جنبشی بزرگ را به خیابان بکشانند. 

باید صبورانه کار کنیم، سازماندهی شویم و خود را برای فرار رسیدن بحرانی جدید و دست به کنش زدن آماده کنیم، از نارضایتی عمومی گرفته تا فجایع غیرمنتظره زیست‌محیطی و مبارزه علیه کنترل روزافزون دیجیتال و دست بردن در آن. 

اعتراض‌های فرانسه نشان می‌دهد که اتوپیای حقیقی، دیدگاه ماکرون است

چپ رادیکال نباید خود را درگیر سناریوهای خبیثانه کرده و برای به دست گرفتن قدرت در هنگام بحران برنامه‌ریزی کند (آنچنان که رسم کمونیست‌های قرن بیستم بود). چپ باید در جهت جلوگیری از وحشت و سردرگمی در هنگام وقوع بحران پیش برود. یک قاعده کلی باید راهنمای ما باشد:‌ اتوپیای حقیقی نه چشم‌انداز تغییر رادیکال بلکه چیزهایی است که می‌تواند در مدتی نامعلوم ادامه پیدا کنند. «انقلابی» حقیقی، کسی که بنیاد جامعه‌مان را بر هم می‌زند، نه تروریست‌ها و بنیادگرایان بلکه دینامیک‌های خود نظام سرمایه‌داری است. 

در مورد فرهنگ نیز همین قضیه حاکم است. اغلب شنیده می‌شود که جنگ فرهنگی امروزی میان سنت‌گرایان، کسانی که به شماری از ارزش‌ها باور دارند، و پست‌مدرن‌ها در جریان است، یعنی کسانی که ارزش‌های اخلاقی، هویت‌های جنسیتی و غیره را نتیجه بازی‌های تصادفی قدرت می‌دانند. اما آیا حقیقتا چنین است؟ امروزه پست‌مدرن‌های حقیقی خود محافظه‌کاران هستند. هنگامی که اقتدار سنتی قدرت ذاتی‌اش را از دست می‌دهد، دیگر نمی‌توان بدان بازگشت؛ تمامی بازگشت‌های این چنینی [به ارزش‌های ذاتی] دروغی پست‌مدرنیستی هستند.

آیا ترامپ ارزش‌هی سنتی را به اجرا می‌گذارد؟ نه، محافظه‌کاری او اجرایی است پست‌مدرنیستی و خودپرواری بزرگ. ترامپ در بازی با «ارزش‌های سنت» و ترکیب کردن اشارات به آن‌ها با وقاحت‌های آشکار، خود را چنان رئیس‌جمهوری پست‌مدرن نمایان می‌کند، حال آن‌که سندرز اخلاق‌گرایی قدیمی است.   

 

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز