ایلنا گزارش میدهد:
خشتی دیگر در دیوار؛ ۳۰ سال پس از اتحاد آلمان
اگر مردم شرق آلمان در مقایسه با ساکنان بخشهای غربی کمتر خرید میکنند و هایپرمارکتهای پرتخفیف را به فروشگاههای خردهپا ترجیح میدهند، اگر مدیریت دخل و خرجشان نسبت به غربیها سختتر است و اگر کمتر خودرو شخصی دارند، این نشان میدهد که اسبهای لگام گسیخته پوپولیسم آبشخور مناسبی برای خود پیدا کردهاند.
«من طرفدار پوسیدگی و فساد و هواخواه گندیدگی و مرگم، یعنی دوستدار واقعیت... برای به وجود آمدن مردان تاریخیْ سابقه گندیدگی لازم است. برای بارور شدن مردان بزرگْ کودِ تاریخ لازم است.»
خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، ترجمه سروش حبیبی
سفر به انتهای شب
ساعت هفت بعدازظهر، برلین شرقی. «گونتر شابفسکی»، از اعضای رده دوم حزب کمونیست حاکم بر جمهوری دموکراتیک آلمان، بناست در نشستی خبری در برابر خبرنگاران حاضر شود. همهچیز مهیاست؛ میکروفونها نصب و کیفیت صدا تست شده است. همه برای یک نشست خبری یکساعته و ملالآور دیگر، پر از حرفهای تکراری و یکنواخت، حاضرند. شابفسکی از راه میرسد. از همان اول معلوم است چیزی سر جایش نیست. پیرمرد ۶۰ ساله با همیشه فرق دارد. نه خبری از نگاههای آمرانه و سردش است و نه خبری از اقتدار همیشگیاش. از قرار معلوم، مرد حوصله سابق را ندارد، چینی به ابروهایش انداخته و موهای جوگندمیاش انگار خبر از فاجعهای قریبالوقوع دارد.
هزاران آلمانی، زنده و مستقیم، این نشست را از تلویزیونهایشان تماشا میکنند. گونتر عینکش را روی بینی عقابیاش جابجا میکند. مثل همیشه از بالای عینک جمع خبرنگاران را از نظر رد میکند. نه، دیگر همه دستگیرشان شده که یک جای کار میلنگد. سیاستمدار آلمانی انگار صدایش از ته چاه درمیآید، با نومیدی برگههایی را که جلویش گرفته ورق میزند و چندباری گلو صاف میکند. کسی نمیداند چه خبر شده. نوک خودکار دهها خبرنگار روی کاغذهایشان معطل مانده است. انگار حال پیرمرد خوب نیست... صدها هزار چشم دوخته شده به سطح کاتدی نمایشگرهایشان. شابفسکی بالاخره به خودش میآید، تمام قوایش را جمع میکند و بالاخره دهان باز میکند. میگوید مردم جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی از این به بعد میتوانند آزادانه به آلمان غرب تردد کنند و این دستور بلافاصله اجرایی میشود. خبرنگاران نگاهی به یکدیگر میاندازند. درست شنیدهاند؟ دهان همه باز مانده! نکند مردک شوخیاش گرفته؟ اما مقام رسمی حزب کمونیست همچنان سر به پایین دارد حرف میزند؛ میگوید که این البته چیز مهمی نیست و نباید زیادی گندهاش کرد؛ میگوید که جمهوری دموکراتیک آلمان همیشه هوادار دموکراسی بوده و الی آخر... هنوز کسی باور نمیشود. همه به دهان نفر بغلی که باز مانده نگاه میکنند.
شابفسکی بالاخره پایان نشست خبری را اعلام میکند و از محل برگزاری خارج میشود. عرق سرد پیشانیاش را پاک میکند و به ایرینا، همسرش، تلفن میزند. زن چیزی نمیپرسد؛ خلق و خوی سرد شوهرش دستش آمده. فقط میگوید که شام دارد سرد میشود. مرد واکنشی نشان نمیدهد. از زن میخواهد بچهها را ببوسد و بهشان شب بخیر بگوید، چون دیر میآید خانه... در قارهای دیگر، آن سوی جهان، «رونالد ریگان»، چهلمین رئیسجمهوری آمریکا، در اتاق بیضی با دمش گردو میشکند. مستِ پیروزی، سفارش یک گیلاس اورنج بلوسوم اسپشیال میدهد. آرام محتوی گیلاس را مزهمزه میکند و آهی از سر رضایت میکشد: «این هم از کمونیستها! خلاص!»
در این حین، صدها هزار نفر خیابانها برلین را به تسخیر خود درآوردهاند. هدف؟ دیوار برلین؛ نماد صفآرایی بلوک شرق و غرب. در آن هوای سرد و نمناک ماه نوامبر، مردمی که در کوچه و خیابان به سوی سیاهی شب میتاختند، فقط یک سؤال داشتند که از یکدیگر بپرسند: «شنیدهای دیوار را برداشتهاند؟»
باد تغییر؟ بله لطفا!
برلین ۳۰ سال پیش دیوار قدیمی و پرهیبتاش را شکست. موجی از شُک و حیرت سراسر اروپا را در بر گرفت و امید در دل میلیونها آلمانی روشن شد.
در آن شب تاریک و نمناک، صدها و هزارها نفر به سوی بتونهای دیواری تاختند که در آن سالها یگانه نماد جدایی میان مردم یک کشور بود. مردم خیال میکردند که دوران پروپاگانداهای توخالی و سرکوبگر پایان یافته و اکنون دیگر وقت اتحاد و آزادی است. باد تغییر وزیدن گرفته بود و جهانی دیگر بنا بود در انتظار بشر باشد؛ جهان افیون پایان تاریخ!
پس از گذشت ۳۰ سال از آن روزها، توگویی هنوز دیواری نامرئی شرق و غرب آلمان را از یکدیگر جدا ساخته است. تمدن مصرف، تمدن زرق و برق چراغهای نئون، یک سال پس از نوامبر ۱۹۸۹، پیروزی نهایی خود را جشن گرفت، غافل از حفرههایی که پشت سر رها شده است.
آلمان متحد همچنان زخمهای روزگار جنگ سرد را بر تن خود دارد. گرچه شاید عجیب به نظر برسد، اما مردم ساکن ایالتهای شرقی آلمان همچنان نگاهی متفاوت به دموکراسی و نهادهای آن دارد و این اختلاف را میتوان در تکتک جزئیات کوچک حیات این دو دسته دید. در آن زمان، مردم آلمان غربی گرچه از فروپاشی دیوار خوشحال بودند، اما این رویداد تاثیری حیاتی در زندگی روزمرهشان نداشت. البته که بسیاری از خانوادهها به هم رسیدند و حالا همه زیر یک پرچم به حیات خود ادامه میدادند، اما پیشرفت و فناوری سالها بود که در میان آنان ریشه دوانده بود. اما مردمان بلوک شرق چه؟
آمارها نشان از آن دارد نزدیک به نیمی از مردم ساکن در ایالتهای شرقی آلمان معتقدند که «شهروندانی دستدوم» هستند. شش ایالت شرقی آلمان از قطار توسعه و مصرف جا مانده بودند. دههها سلطه خودکامه صدمات بسیاری به اقتصاد این مناطق وارد کرده بود و فقر فکری و مالی این مردمان را نمیشد یکشبه و با تصاویر درخشان فروپاشی دیوار جبران کرد.
با قیمتهای فعلی، در سال ۱۹۹۱ تولید ناخالص داخلی شرق آلمان تنها ۹ هزار و ۷۰۱ یورو به ازای هر نفر بود. حال آنکه این میزان برای ایالتهای غربی ۲۲ هزار و ۶۸۷ نفر محاسبه شده است. گرچه تلاشهای بسیاری برای پر کردن این شکاف صورت گرفته است، اما شرق آلمان، از منظر تولید ناخالص داخلی و همچنین درآمد، همچنان از بلوک غربی خود عقبتر است. نتیجه این شکاف؟ اکثر ثروتمندان آلمان از بخشهای غربی این کشور هستند. البته استانداردهای زندگی بهبودهای بسیار یافته است، اما نکته اصلی اینجاست که آرزوهای بزرگ، شرکتهای عظیم و درآمدهای بالا همچنان از آنِ بخش غربی کشور است. تایید این مسئله را میتوان در آمار مؤسسه هاله دید که بر اساس آن، تنها ۳۶ عدد از ۵۰۰ شرکت بزرگ حاضر در آلمان در بخش شرقی این کشور دفتر مرکزیشان را بنا کردهاند.
در زمینه درآمدها هم بهخوبی میتوان این شکاف را دید. بنا بر اطلاعات اداره فدرال آمار آلمان، متوسط درآمد سالیانه مردم ایالتهای غربی بین ۴۰ هزار الی ۵۰ هزار یورو است، حال آنکه این رقم در بیشتر ایالتهای شرقی نزدیک به ۳۰ الی ۳۹ هزار یورو است. چیدمان سیاسی نیز از این تبعیض مصون نمانده است و بیشتر پستهای عالی در کنترل مردم آلمان غربی است. سهچهارم مشاغل کلیدی در شرق آلمان همچنان در ید کسانی است که یا اهل آلمان غربی هستند یا ریشه در این منطقه دارند. این در حالی است که میزان استخدام زنان در بخشهای شرقی آلمان به مراتب از قسمتهای غربی بیشتر است و شکاف جنسیتی در بازماندههای بلوک شرق به مراتب کمتر از غرب است.
زندگی جای دیگری است
مردمی که در روزهای میانی نوامبر ۱۹۸۹، در خیابانهای آلمان شادی میکردند و نعرههای مستانهشان آسمان جهان را میدرید، گمان میکردند که دیگر عصر فشارهای توتالیتر و سرکوبگر به پایان رسیده است. اکنون دیگر قطار تاریخ از حرکت باز ایستاده و عمارت آزادی برای همیشه برپا شده است. سه دهه بعد، آلمان که موج عظیم پناهجویان خاورمیانه را از سر گذرانده بود، با شوکی دیگر مواجه شد. انتخابات سراسری اتحادیه اروپا برگزار شد و نتایج آن نشان داد که اینبار دیواری بس مستحکمتر از دیوار بتنی آن سالها مردمان دو بلوک را از یکدیگر جدا کرده است؛ دیوار راست افراطی. حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان، با اختلاف بسیار، توانست نظر ساکنان ایالتهای شرقی را به خود جلب کند. این حزب در ایالتهای غربی توانست بهطور متوسط هشت و هفت دهم درصد از آرای مردم را به از آن خود کند. اما در ایالتهای عقبماندهتر شرقی اوضاع بهگونه دیگری بود. رقمهای اعلامشده دولت «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان، را متعجب کرد: ایالت زاکسن، ۲۵ و سه دهم درصد؛ ایالت تورینگن، ۲۲ و پنج دهم درصد؛ زاکسن-آنهالت، ۲۰ و چهار دهم درصد؛ براندنبورگ، ۱۹ و ۹ دهم درصد و مکلنبورگ-فورپومرن، ۱۷ و هفت دهم درصد. این سهم حمایت مردم این ایالتها از آلترناتیو برای آلمان بود.
تکاپوی سیاستمداران آلمانی برای درک دلیل این اقبال راست افراطی بیشتر به فعالنمایی مسخرهای میمانست تا ذهنها را از مسئله اصلی منحرف کند. البته که همه میدانستند مشکل از کجاست. دستمزدهای پایین، تحصیل نابرابر و پیشرفت کُند مردم آلمان شرقی را خسته کرده بود. حال یک حزب میگفت میتواند تمام اینها را به حالت اول برگرداند. توده هم در سراسر تاریخ پذیرای کسانی که دست روی تروماهای گذشته بگذارد. دیگر ایالتها بهسرعت در مسیر پیشرفت حرکت میکردند، حال آنکه زندگی در آلمان شرقی بهسختی میگذشت و کسی اعتنایی به آنها نمیکرد.
اگر مردم شرق آلمان در مقایسه با ساکنان بخشهای غربی کمتر خرید میکنند و هایپرمارکتهای پرتخفیف را به فروشگاههای خردهپا ترجیح میدهند، اگر مدیریت دخل و خرجشان نسبت به غربیها سختتر است و اگر کمتر خودرو شخصی دارند، این نشان میدهد که اسبهای لگام گسیخته پوپولیسم آبشخور مناسبی برای خود پیدا کردهاند.
بگذارید هیپیها هرچه دلشان میخواهد روی بلوکهای بتنی بهجامانده از دوران جنگ سرد یادگاری بنویسند. شبح دیوار برلین همچنان در حال تسخیر آلمان است.
گزارش از: کامران برادران