پژوهشگر ارشد انستیتو گفتوگوی استراتژیک بررسی کرد؛
از راست افراطی به جهادگرایی... و برعکس!
در اردوگاه الهول، براساس آمار اخیر، بیش از ۷۰ هزار نفر از ۵۰ کشور حضور دارند. این مساله عظیمی است. تنها ۱۲ کشور از این تعداد تلاش کردند شهروندانشان را پس بگیرند.
به گزارش ایلنا به نقل از پایگاه اینترنتی یوروپین آی آن رادیکالیزیشن، «آمارناث آماراسینگام» استادیار دانشگاه کوئینز در اونتاریو است. وی همچنین پژوهشگر ارشد در انستیتو گفتوگوی استراتژیک و همچنین مرکزی مطالعات بینالمللی رادیکالیزاسیون است. وی در زمینه رادیکالیزاسیون، تروریسم، مطالعات آوارگان، بازسازی پس از جنگ و جامعهشناسی دین تحقیق و پژوهش میکند.
پرسش: شما یکی از تحلیلگرانی هستید که با جدیت در زمینه افراطگرایان خارجی ستبق و فعلی کار کردهاید. دیدگاهتان درباره بازگشت این افراد و خانوادههایشان به کشورهایشان چیست؟ کشورهای غربی در قبال این مساله چه موضعی باید بگیرند؟
آماراسینگام: در اردوگاه الهول، براساس آمار اخیر، بیش از ۷۰ هزار نفر از ۵۰ کشور حضور دارند. این مساله عظیمی است. تنها ۱۲ کشور از این تعداد تلاش کردند شهروندانشان را پس بگیرند. حتی تا به ایجای کار نیز سراسر این فرآیند پر از سردرگمی و بسیار متفرقه است. برخی کشورها، مانند استرالیا و ترینداد، تنها کودکان یتیم را پذیرفتند. دیگران تمام خانوادهها را بازگرداندند. آمریکا تنها افرادی را بازگرداند که میتوانست بلافاصله دستگیرشان کند و به باقی توجهی نکرد.
مدتهاست که این را میگویم، اما از چند سال پیش مشخص بود که وضعیت به اینجا میکشد. حتی پس از آنکه شماری از افراطیون در سال ۲۰۱۲ شروع به بازگشت به کشورهایشان کردند، چندین تحلیلگر و محقق درباره بازگشت شمار بسیار زن و مرد به کشورهایشان و سیاستهایی که باید در قبال این مساله گرفت گمانهزنی کردند؛ اینکه باید خود را آماده پذیرش کودکانی کنیم که سالها دچار تروما شدهاند، تحصیلات منقطع داشتهاند و در معرض خشونت قرار داشتند. همچنین باید افکار مردم را نیز برای بازگشت این افراد آماده میکردیم. چهبسا مقیاس این مساله را دست کم گرفته باشیم، اما بههیچ وجه نباید خود را متعجب و شگفتزده نشان دهیم.
پرسش: یکی از نکتههای مهم در این زمینه، شباهتهای میان شکلهای گوناگون رادیکالیزاسیون است. بهطور اخص، باور دارم که مشخصه راست افراطی اکنون نمایشیسازی [spectacularization] و این امر از جهادگرایی الهام میگیرد. این آخری البته از شکلهای قدیمیتر و متمرکزتر که بر کنش متکی بودند ضعیفتر است. چه شباهتها و تفاوتهایی میان جهادگرایی و رادیکالیسم راست افراطی وجود دارد؟ دیدگاهتان درباره رادیکالیسم راست افراطی در غرب چیست؟
آماراسینگام: به گمانم یکی از اشتباههای اخیر برخی تحلیلگران دستکم گرفتن اهمیت ایدئولوژی است. اساس بحث آنها این است که از آنجایی که ایدئولوژی جهادگرایی و راست افراطی هر دو مولد خشونت است، پس ایدئولوژی بهعنوان یک فاکتور از معادله خارج میشود. اینکه این دو ایدئولوژی در جزئیات با یکدیگر تفاوتهایی داشته باشند، بدان معنا نیست که فاقد اهمیت هستند. ایدئولوژی تنها چیزی نیست که اهمیت دارد، اما عنصری است اساسی که جنبشها را کنار یکدیگر نگاه میدارد و گاه افراد را به سوی خشونت میراند.
نزدیکیهای میان این جنبشها جذاب است و این مسالهای است که این روزها به آن فکر میکنم. برای مثال، هر دو جنبش تصوری کلی درباره روزهای خوش گذشته دارند و گروهی از «دیگریها» را مسئول از دست رفتن این عصر طلایی میدانند. هر دو نگاهی اتوپیایی از آینده در ذهن دارند. حتی در جزئیات نیز، هر دو طرف ایدههای توطئهگرانه و مشترکی دارند، نگاهشان به جنسیت یکسان است و هر دو یهودستیز هستند. اما فضای بسیاری برای تحلیل خصایص مشترک این دو جنبش وجود دارد و به گمانم این مساله درسهای بسیاری دارد که به ما بیاموزاند.
پرسش: ایدئولوژی نقش مهمی در اینجا ایفا میکند و نباید آن را دست کم گرفت. با این وجود، سادهسازی بهرهبرداری راست افراطی از ایدئولوژی در جهت آماده کردن آن برای اقدام بلافاصله، همانند آنچه موج سوم جهادگرایی نامیده میشود است که داعش آن را به راه انداخت. آیا این سادهسازی حقیقی است؟نتایج آن چه خواهد بود؟
آماراسینگام: به گمانم این عنصر حقیقی بسیاری از جنبشها است. درباره این قضیه بدفهمی وجود دارد که آیا اعضای گروهها[ی افراطگرا] باید در زمینه ایدئولوژی متخصص باشند، یا آنکه اعضای پایه گروه عمیقا به این اصول اعتقاد داشته باشند. یک سرباز ارتش آمریکا ممکن است وطنپرستی تماموکمال باشد، بیآنکه درکی از قانون اساسی، لیبرالیسم، دموکراسی و غیره داشته باشد. تعهد آنها به کشورشان ارتباطی به درک «آکادمیک» از آنچه آمریکا را چنین کشوری میسازد ندارد. در مورد جهادگرایان نیز همین منطق حاکم است.
چند سال پیش پرونده معروفی بود درباره چند بچه که با کتابهای «اسلام برای احمقها» دستگیر شده بودند. آن زمان مردم چنین نتیجهگیری کردند که هر کس که به داعش میپیوندد لزوما به این معنا نیست که چیزی راجع به اسلام میداند و در نتیجه ایدئولوژی مذهبی فاقد اهمیت است. قیاس سرباز آمریکایی اینجا به کار میآید: شخصی میتواند کاملا به ایدههای مذهبی وفادار باشد، بیآنکه «متخصص» آن مذهب باشد. در حقیقت، بیشتر مذاهب، این تمایز را قایل میشوند: از یک سو مردم هستند و از سوی دیگر روحانیون. برای همین است که من اغلب تفاوتی قایل میشوم میان مذهب و خشکهمقدسی. این آخری امکان اعمالی را که این روزها شاهدش هستیم با افراد جوان و زودباور میدهد که در عین حال اعتقادات عمیقی هم دارند.