خبرگزاری کار ایران

جهان در سال ۱۳۹۷/ پرونده دهم: اروپا

جلیقه‌زردها، از چپِ اخلاق‌گرا تا پوپولیسم منفعل/ خیزش راست افراطی از سوئد تا مجارستان/ افول احزاب سنتی در آلمان/ بحران سیاسی در لندن

جلیقه‌زردها، از چپِ اخلاق‌گرا تا پوپولیسم منفعل/ خیزش راست افراطی از سوئد تا مجارستان/ افول احزاب سنتی در آلمان/ بحران سیاسی در لندن
کد خبر : ۷۴۲۲۱۷

تقویت ملی‌گرایی و خیزش راست افراطی در اروپا نه تنها از خیزش جلیقه‌زردها کم اهمیت‌تر نیست بلکه می‌تواند به خلق پدیده‌های مشابه منجر شود که این روند را باید رخداد مهم در قاره سبز طی سال اخیر دانست.

اروپا برخلاف سال‌های گذشته که درگیر جنگ با تروریسم بود، در سال ۱۳۹۷ به صحنه طناب‌کشی احزاب سیاسی تبدیل شد و حتی وقایعی در قاره سبز اتفاق افتاد که نشان از بهم ریختگی سیاسی در این جغرافیا دارد. شاید بتوان خیزش جلیقه زردها را یکی از مهمترین وقایع سال گذشته اروپا دانست اما بسیاری از منتقدان این جنبش معتقدند که به دلیل مشخص نبودن مانیفست این جریان خروجی روشن برای آن متصور نیست. در این بین آنچه که بیش از جلیقه زردها خطر شکاف میان اروپای شرقی و غربی را برجسته می‌کند، قدرت گرفتن احزاب راست‌گرا و ناسیونالیسم در قاره سبز است. 

سال گذشته آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان با چالش‌های جدی روبرو بود و به موازات این روند، احزاب سنتی در انتخابات ایالت باواریا با شکست روبرو شدند که یک پدیده بی‌سابقه به حساب می‌آید. از جهتی دیگر نتیجه انتخابات در سوئد و مجارستان هم این پیام را مخابره کرد که ناسیونالیسم‌ها و راست‌گراهای ضد مهاجر بیش از گذشته در حال قدرت گرفتن هستند. این در حالیست که «خانم نخست‌وزیر» در لندن به مانند سیبل انتقادهای حزب خود و مخالفانش، به دنبال ان است تا بتواند پروژه برگزیت را با کمترین خسارت به سر منزل مقصود برساند. در ادامه مشروح مهمترین وقایع اروپا در سال ۱۳۹۷ از نظر می‌گذرد.

 

ماراتون جلیقه زردها

اسلاوی ژیژک (فیلسوف و نظریه‌پرداز اسلوونیایی) 

جلیقه‌زردها، از چپِ اخلاق‌گرا تا پوپولیسم منفعل/ خیزش راست افراطی از سوئد تا مجارستان/ افول احزاب سنتی در آلمان/ بحران سیاسی در لندن

هرچه بیشتر می‌گذرد من بیشتر به جنبش جلیقه‌زردها مشکوک می‌شوم. نخست آن‌که آن‌ها خواسته‌های بسیار درهم‌وبرهمی دارند. این به نظر من بدترین شکل از پوپولیسم چپ است. جلیقه‌زردها صرفا تغییراتی را در چارچوب نظم موجود خواهان‌اند. البته این خواسته‌ها در چارچوب نظم موجود قابل‌ دستیابی نیستند. نمی‌توان تا زمانی که در داخل نظام باقی مانده‌اید انتظار داشته باشید که همه‌چیز را به دست آورید. البته کاهش قیمت حامل‌های سوخت صرفا آغازگر این جنبش بود، اما در نهایت با مالیات حامل‌های سوختی که در پی نگرانی‌های زیست‌محیطی اعمال می‌شود چه باید کرد؟ مشکل این است که جلیقه‌زردها همه‌چیز می‌خواهند؛ حامل‌های سوختی ارزان، زیست‌بوم سالم‌تر، مالیات کمتر، امنیت بیشتر. این مصداق عینی پوپولیسم چپ است. مشکل دیگر اینجاست که شماری از راست‌گرایان افراطی نیز با این جنبش اعلام همبستگی کرده‌اند. به گمان من، بزرگ‌ترین درسی که چپ، لااقل در غرب، باید بیاموزد این است که صرفا درخواست‌‌های عظیم داشتن کافی نیست. باید در این‌باره فکر کنیم که چگونه و در چه جهتی نظام را تغییر دهیم. نمی‌شود فقط از حقوق بالا، مالیات کمتر و چیزهایی از این دست بدون هیچ برنامه و پس‌زمینه فکری سخن به میان آورد. بر حسب اتفاق، جلیقه‌زردها و هوادارانشان هیچ توجهی به نژادپرستی مهاجرستیزانه‌ای ندارند که در خواسته‌هایشان نهفته است. یکی از خواسته‌های جلیقه‌زردها توقف سیل پناهجویان به اروپا است. این درست همان چیزی است که رسانه‌ها معمولا به آن نمی‌پردازند! 

این چپ اخلاق‌گرا که صرفا یک سری خواسته مطرح می‌کند و قادر نیست دیدگاه جدیدی را پیش بکشد حالم را به هم می‌زند. آشکار است که بسیاری از مشکلات از کجا ناشی می‌شود. مشکل اصلی این است که چگونه در مواجه با این مسائل کل ساختار نظام را تغییر دهیم! من آدم بدبینی هستم. به گمانم، نتیجه تمام این رویدادها قدرت‌گیری نژادپرستان ملی‌گرا و دست‌راستی در اروپا است. حرف من این نیست که صرفا چون رهبران راست‌گرا از این تظاهرات حمایت کرده‌اند باید آن را محکوم کنیم. موضوع اصلی اما اینجاست که این تظاهرات هیچ چیز جدیدی را پیش نکشیده! دستمزد بالا و مالیات پایین و غیره از مسائل معمول چپ پوپولیستی هستند، اما در نهایت هیچ ساوزکاری را برای تغییر سیستم پیش نمی‌کشند. من تاکنون هیچ دیدگاه نوینی درباره این‌که چگونه باید دست به تغییر زد ندیده‌ام! تظاهرات جلیقه‌زردها همچنان در چارچوب خواسته‌هایی مطرح می‌شود که بنده از اربابش طلب می‌کند. هیچ دیدگاه نوینی در اینجا وجود ندارد! تکرار می‌کنم، من آدم بدبینی هستم.

 

تاکید راست‌افراطی بر ارزش‌های سوئدی

آندرس باگنهولم (استاد علوم سیاسی در دانشگاه گوتنبرگ سوئد)

جلیقه‌زردها، از چپِ اخلاق‌گرا تا پوپولیسم منفعل/ خیزش راست افراطی از سوئد تا مجارستان/ افول احزاب سنتی در آلمان/ بحران سیاسی در لندن

دموکرات‌های سوئدی مدتی هست که در فضای سیاسی این کشور فعالیت دارند. از سال ۲۰۱۰ فعالیت‌های آن‌ها رنگ‌وبوی فعال‌تری به خود گرفته است و اخیرا قدرت بیشتری گرفته‌اند. بیشتر نظرسنجی‌ها نشان از اهمیت مسائل مهاجرتی در این کشور دارد و بنابراین آن‌ها نیز در کارزار انتخاباتی خود بر این قضیه تاکید کرده‌اند. مسئله مهاجرت و امنیت در انتخابات پیش رو بدل به موضوعی مهم و فراگیر شده است. پیشتر انتخابات بیشتر در مورد نظام رفاهی و بهداشت بود، اما این انتخابات متفاوت است. دلیل دیگر نیز این است که سوئد در سال ۲۰۱۵، ۱۶۳ هزار پناهجو را پذیرفت و این خود بر توجه‌ها به مسئله پناهجویان در سیاست روز افزود. میزان پناهجویان پذیرفته شده در این سال‌ها بسیار بیشتر از شمار سال‌های گذشته بود. چالش‌هایی پیش روی ما قرار دارد. برخی از این چالش‌ها بسیار جدی‌ هستند. دلیل اقبال به این حزب نیز در همین امر نهفته است. یکی دیگر از دلایل پررنگ شدن نقش این حزب این است که آن‌ها هیچ‌گاه نقشی جدی در حکومت ایفا نکرده‌اند و هیچ‌گاه مسئولیت چندانی را بر دوش نکشیده‌اند و تنها به انتقاد از دولت می‌پرداختند. در کشورهایی که پذیرش پناهجویان روند صعودی داشته، طبیعتا احزاب راست محبوبیت پیدا کردند. 

برای مثال، در آلمان احزاب راست پیشتر محبوبیت بسیار پایینی داشتند، اما با پذیرش شمار زیاد پناهجویان این احزاب اقبال بسیاری پیدا کردند. احزاب راست در اروپای غربی شباهت زیادی به یکدیگر دارند. احزاب راست اروپای غربی بیشتر بر ضدیت با مهاجرت و پناهجویان تکیه دارند. بحران پناهجویان سوری تاثیر زیادی بر این قضیه گذاشته و موتور آن را روشن کرده است. البته برخی از احزاب راست اروپای غربی پیشتر نیز قدرت زیادی داشتند. در مورد اروپای مرکزی و شرقی باید گفت که قضیه کمی متفاوت است. البته این احزاب نیز مخالف پناهجویان هستند، اما اکثریت این احزاب ریشه در اقلیت‌های قومی دارند، مانند مجارستان و اسلوواکی و جامعه یهودیان فعال در این کشورها. بنابراین، در این زمینه میان غرب و شرق اروپا تفاوت وجود دارد. دموکرات‌های سوئدی در دهه ۱۹۸۰ پای به عرصه سیاست گذاشتند و به‌تدریج رویکرد افراطی‌تری به خود گرفتند. به عقیده من این حزب همچنان با دیگر احزاب راست اروپا متفاوت است. سیاست‌مدارانی در این حزب هستند که گاه و بی‌گاه اظهارات نژادپرستانه‌ای بر زبان می‌آورند. اما در مورد فرهنگ و سنن سوئد، پرداختن به این مسائل بخشی از نظام فکری آن‌ها است. آن‌ها گمان می‌کنند که موج پناهجویان حمله‌ای است بر این ارزش‌ها. اما نکته اینجاست که هیچ ارزش سوئدی مشخصی وجود ندارد که کسی بخواهد آن را در معرض تهدید قرار دهد. چیزهایی که اصولا به‌عنوان ارزش‌های سوئدی مطرح می‌شود، مفاهیمی است جهانی که در هر جای کره زمین یافت می‌شود. 

 

افول احزاب سنتی در ایالت باواریا

ونسان مارتینی (استاد علوم سیاسی در دانشگاه اکول پلیتکنیک پاریس) 

جلیقه‌زردها، از چپِ اخلاق‌گرا تا پوپولیسم منفعل/ خیزش راست افراطی از سوئد تا مجارستان/ افول احزاب سنتی در آلمان/ بحران سیاسی در لندن

غریب به یک سال پس از انتخابات سراسری آلمان که باعث افول کم سابقه احزاب سنتی حاکم در این کشور شد، حال نتایج ایالتی باواریا حاکی از ادامه این روند است. باید توجه داشت که دولت ائتلافی آلمان در سطح ملی با شراکت دو جریان سیاسی راست میانه (شامل احزاب دمکرات مسیحی و سوسیال مسیحی) و چپ میانه (حزب سوسیال دمکرات) تشکیل شده است، حال بر اساس نتایج انتخابات، حزب محافظه‌کار سوسیال مسیحی که حزب متحد مرکل در این ایالت محسوب می‌شود، پایین‌ترین میزان آراء در ۷۰ سال اخیر را به خود اختصاص داده است. این انتخابات ساختار اداره محلی باواریا (بایرن) را در طول پنج سال آینده تعیین می‌کند. باواریا به مرکزیت شهر مونیخ بزرگ‌ترین ایالت آلمان محسوب می‌شود که از نظر اقتصادی و صنعتی نیز اهمیت ویژه‌ای دارد. باواریا همچنین دومین ایالت پر جمعیت آلمان است که به طور سنتی محافظه‌کار محسوب می‌شود و کاتولیک‌ها در آن اکثریت هستند. به طور تاریخی پس از جنگ دوم جهانی تا به حال، حزب سوسیال مسیحی قدرت را در این ناحیه ثروتمند در اختیار داشته است. در تحلیل نتایج انتخابات در نظام پارلمانی آلمان (چه در سطح ملی و چه در سطح ایالتی) لازم است میزان رشد یا کاهش آرای هر حزب نسبت به دوره قبل نیز مورد اشاره قرار گیرد.

بر اساس نتایج، حزب سوسیال مسیحی در این انتخابات با میزان ۳۷ درصد آراء اکثریت قاطع خود را در این ایالت از داده است و لذا برای اداره ایالت مذکور نیازمند ائتلاف با حزب دیگری است. امری که به تنهایی، برای این حزب تحقیرآمیز تلقی می‌شود. در سطح فدرال نیز این نتایج شکست سنگینی برای جریان متحد مرکل به حساب می‌آید و ممکن است موقعیت سیاسی وی را بیش از پیش تضعیف کند. در عین حال به نظر می‌رسد بازنده بزرگ این انتخابات شریک دیگر مرکل در دولت از جناح چپ میانه (حزب سوسیال دموکرات آلمان) است که بیش از یک قرن و نیم سابقه سیاسی دارد ولی در این انتخابات حتی نتوانست از ۱۰ درصد آراء هم فراتر برود که کمترین میزان در نوع خود در تاریخ این حزب محسوب می‌شود. نباید از یاد ببریم که باواریا از نظر اقتصادی در شرایط بسیار مناسبی قرار دارد و میزان نرخ بیکاری در آن ناچیز است؛ اما این امر هم نتوانست مانع از مخالفت رای‌دهندگان با وضع سیاسی موجود شود و همچنین می‌توان گفت هنوز پس لرزه‌های بحران ورود مهاجران در سال ۲۰۱۵ در صحنه سیاسی آلمان ادامه دارد. نهایتاً باید توجه داشت که حزب سوسیال مسیحی به‌رغم افول کم سابقه، همچنان مقام نخست را در ایالت باواریا در اختیار دارد و از آنجایی که ائتلاف آن با راست افراطی غیر محتمل است، لذا سناریوهای پیش‌رو شامل ائتلاف این حزب با حزب سبزها یا حزب رای‌دهندگان آزاد خواهد بود. با توجه به نظام غیر متمرکز و فدرال آلمان نتایج این انتخابات ایالتی نقش مهمی در صحنه سیاسی این کشور دارد و میزان اُفت آرای احزاب جریان اصلی نشان دهنده مشکلاتی است که مرکل در آینده با آن روبه‌رو خواهد بود. 

 

برگزیت و مصائب خانم نخست‌وزیر

پروفسور رودریک کیویت (استاد علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا)

جلیقه‌زردها، از چپِ اخلاق‌گرا تا پوپولیسم منفعل/ خیزش راست افراطی از سوئد تا مجارستان/ افول احزاب سنتی در آلمان/ بحران سیاسی در لندن

پارلمان بریتانیا، طرح خروج از اتحادیه اروپا را نابود کرد و از سوی دیگر «ترزا می» توانست از رای عدم اعتماد جام سالم به در ببرد. اما نکته عجیب ماجرا اینجاست؛ باید به این فکر کرد که چنین افتضاحی از کجا آمده است؟  تمام این ماجرا از همه‌پرسی خروج از اتحادیه اروپا شروع شد. شماری از مردم بریتانیا در این رای‌گیری به خروج از اتحادیه رای دادند. اما نکته اینجاست که نه مردم و نه حتی دولت بریتانیا در هنگام همه‌پرسی نمی‌دانستند برگزیت به چه معناست. در واقع، نمی‌توان فهمید که موافقان برگزیت چه تصوری از خروج در سر داشتند. این خود به‌خوبی نشان می‌دهد که نباید برای تصویب قوانینی به این مهمی دست به دامان همه‌پرسی شد. خود همه‌پرسی هیچ نتیجه خاص و مشخصی به دنبال نداشت جز این‌که بخشی از مردم می‌‌خواهند کشورشان از اتحادیه اروپا خارج شود. اما چگونگی و شرایط آن برای کسی مشخص نبود. داستان اتحادیه اروپا اینجاست که آن‌ها نیز تلاش دارند بفهمند اوضاع از چه قرار است. راستش به نظر من، اروپایی‌ها نیز مثل مردم بریتانیا سردرگم و گیج منتظرند ببینند اوضاع به چه سمت و سویی پیش می‌رود. در پی ماجراهای اخیر، مِی بی‌تردید به اروپا بازخواهد گشت و از آن‌ها خواهد خواست که توافق بهتری به دستش دهند تا او بتواند رضایت پارلمان را جلب کند. 

مشکل اینجاست که اتحادیه اروپا به این فکر می‌کند که اگر نسبت به بریتانیا آسان بگیرد، ممکن است دیگر کشورها نیز فیل‌شان یاد هندوستان کند! ایده آن‌ها این است که ممکن است شماری از کشورهای اروپایی، به‌ویژه کشورهای اروپای شرقی، ممکن است بعد از بریتانیا پا پیش گذاشته و خواسته‌های دیگری را برای ماندن در این اتحادیه مطرح کنند. لهستان و مجارستان مثال‌های خوبی در این زمینه هستند. اگر وضع به این شکل پیش برود اصولا دیگر چیزی از اتحادیه اروپا باقی نخواهد ماند. مشکل اینجاست که اقتصاد مسئله‌ای منطقه‌ای نیست و عوامل بسیاری می‌تواند بر روی آن تاثیر بگذارد. برای نمونه،‌ در چند مدت اخیر بازار سهام بریتانیا افت داشته، اما باقی بازارهای سهام نیز چنین بوده‌اند. چیزی که کمتر کسی بدان توجه می‌کند این است که بریتانیا، پس از اعمال برگزیت، همچنان در قالب قوانین تجارت بین‌الملل با اتحادیه اروپا مبادله خواهد کرد. مقررات تجاری داخل اتحادیه اروپا تفاوت چندانی به قوانین تجارت بین‌الملل ندارند. بنابراین، به گمان من برای بازار چندان اهمیتی ندارد که ورق به کدام سو می‌گردد و نتیجه این کشمکش‌ها چه خواهد بود. در نهایت آنچه اهمیت دارد این است که وضعیت از این حالت تعلیق خارج شود! گمان من البته این است که اگر بریتانیا بدون توافق از اتحادیه اروپا خارج شود با رکود مواجه خواهد شد، اما گمان نمی‌کنم بتوان آن را با شوک قیمت نفت آن سال‌ها مقایسه کرد. از طرفی گمان هم نمی‌کنم این قضیه تاثیر چندانی بتواند بر اقتصاد جهانی بگذارد. قیمت نفت موضوع مهم‌تری برای جهان است تا برگزیت!

 

مجارستان: پیش به سوی ناسیونالیسم 

سید نادر نوربخش (تحلیلگر مسائل اروپا) 

جلیقه‌زردها، از چپِ اخلاق‌گرا تا پوپولیسم منفعل/ خیزش راست افراطی از سوئد تا مجارستان/ افول احزاب سنتی در آلمان/ بحران سیاسی در لندن

حزب حاکم «ملی‌گرای فیدز» در یک پیروزی قاطع موفق شد بالغ بر ۱۳۴ کرسی از مجموع ۱۹۹ کرسی پارلمان را به خود اختصاص دهد؛ موفقیت مجدد «ویکتور اوربان» در انتخابات مجارستان را می‌توان در راستای ادامه گسترش موج ناسیونالیسم و مهاجر ستیزی در اروپا قلمداد کرد. چندی پیش از آن خبر تشکیل با تاخیر دولت ائتلافی مرکل در آلمان بسیاری از هوادارن لیبرال اتحادیه اروپا را موقتاً امیدوار کرده بود تا بتوانند علیه جریان رو به رشد ملی‌گرایی و بیگانه ستیزی در این قاره مقاومت کنند اما تنها با فاصله اندکی بعد از آن نخست نتایج انتخابات ایتالیا و پیروزی احزاب پوپولیست و راست افراطی «لیگ و جنبش پنج ستاره» موقعیت آنها را تضعیف کرد، و حال نیز موفقیت مجدد ویکتور اوربان در کشور مجارستان دومین ضربه به گلوبالیست‌ها، جناح چپ و جریان سوسیال دمکراسی اروپا در عرض چند ماه اخیر وارد کرد. اوربان که یکی از مخالفان سرسخت مرکل تلقی می‌شود، با رویکرد ضد مهاجرتی، خود را حامی ارزش‌های مسیحی اروپای واقعی می‌داند. وی با تاکید بر واژه «دموکراسی غیرلیبرال» گفتمان جدیدی را در مقابل چند فرهنگ‌گرایی و  لیبرالیسم اروپای غربی ارائه کرده است. ایده‌ای که بر اساس آن ارزش‌های ملی بر آزادی فردی ارجحیت دارند. به نظرم در وضعیت فعلی، اوربان با این نتایج چشمگیر می‌تواند رهبری جریان ملی‌گرایی اروپا را به عهده گرفته و لیبرالیسم، سیاست‌های مهاجرتی اتحادیه اروپا و حامیان آن از جمله ماکرون و مرکل را بیش از پیش به چالش بکشد.

باید این نکته را در نظر داشت که رویکرد مهاجرستیزی اوربان در کنار مخالفت او با اتحادیه اروپا از برخی جهات وی را شبیه سیاستمداران جناح راست افراطی در اروپای غربی می‌کند؛ با این وجود اوربان می‌تواند از برخی جهات برای بروکسل حتی خطرناک‌تر از راستگرایان افراطی باشد، چراکه اولاً وی یک سیاستمدار کهنه‌کار محسوب می‌شود که سال‌هاست قدرت اجرایی را در این کشور در دست دارد و از سویی دیگر، برخلاف احزاب راست افراطی که خواستار خروج از اتحادیه هستند، وی تمایلی به خروج از اتحادیه ندارد بلکه خواهان تغییر و اصلاح بنیان اتحادیه اروپا مطابق میل خود است. : معتقدم این تحولات بخشی از موج در حال گسترش ضدجهانی شدن است؛  ناسیونالیسم و واگرایی در اتحادیه اروپا به شکلی جدی در حال رشد است و به تدریج شاهد پر رنگ شدن و بازگشت دوباره مرزها و هویت‌های ملی در جغرافیای سیاسی اروپا خواهیم بود. در واقع چند فرهنگ‌گرایی آمریکایی و لیبرالیسم غربی با محوریت آلمان و فرانسه در حال تضعیف است و ظهور رهبران سیاسی مانند اوربان که با تکیه بر هویت ملی و دفاع از مرزها خواهان استقلال و باز پس‌گیری حاکمیت خود از اتحادیه هستند، چالش عمده آینده اروپا محسوب می‌شود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز