جهان در سال ۱۳۹۷/ پرونده هشتم: اسرائیل و فلسطین
گروکشی در بیتالمقدس/ سناریونویسی لیکود علیه غزه/ محمود عباس، مهره مخرب/ لیبرمن علیه بنیامین/ ماه عسل تلآویو و اعراب
انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس از یک سو و پذیرش آتشبس توسط نتانیاهو از سوی دیگر را باید دو قطب متضاد در تحولات حاکم بر سرزمینهای اشغالی دانست.
انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس یکی از مسائل بسیار مهمی بود که نه تنها کشورهای عربی و مسلمان را به شوک فرو برد بلکه موجب حیرت جهانی شد. درست است که شاهرگ اصلی این سناریو را باید دونالد ترامپ، رئیس جمهوری ایالات متحده دانست اما واقعیت این است که لابی یهود در خاک آمریکا به حدی با جرد کوشنر (داماد ترامپ) ارتباط تنگاتنگ دارد که کاخ سفید او را مسئول پیگیری پرونده صلح خاورمیانه کرده است. این روند تا حدی برای حیات رژیم صهیونیستی و شخص ترامپ مهم بود که با وجود مخالفتها و اعتراضهای بینالمللی باز هم این پروژه عملیاتی شد. در این راستا اعراب به رهبری عربستان سعودی تا حد زیادی با اسرائیل و آمریکا همپوشانی پیدا کردند و این به معنای خیزش علیه حقیقت از سال ۱۹۶۷ تاکنون است.
اما در سرزمینهای اشغالی اوضاع به صورت دیگری رقم خورد. در سال گذشته جنبشهای مقاومت فلسطین ضرب شصتهای مختلفی علیه اسرائیل رو کردند که یکی از آنها جنگ دو روزه غزه بود. این اقدام تا جایی عمق پیدا کرد که تمام رسانههای دنیا از آن به عنوان زلزله چند ریشتری یاد کردند. تا جایی که شاهد اعلام آتشبس از سوی نخست وزیر اسرائیل بودیم که نهایتاً ریزش در حزب لیکود حادث شد که البته این آخر ماجرا نبود. از اینرو برای درک بهتر مهمترین وقایع سال اخیر در اسرائیل و سرزمینهای اشغالی به گفتوگو با برخی از تحلیلگران و صاحبنظران این عرصه پرداختیم که از به شرح ذیل از نظر میگذرد.
انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس
استفان ویلیام وان اورا (استاد علوم سیاسی موسسه فناوری ماساچوست)
دوستان ترامپ در آمریکا و اسرائیل او را به سمت انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس سوق دادند. بسیاری در اسرائیل، بهویژه حزب راستگرای لیکود، سالهاست که روی این پروژه کار کردهاند. این مقوله دست اسرائیلیها را در مذاکرات با سران فلسطینی بسیار بازتر میکند. این انتقال البته چندان امتیازی به اسرائیل نمیدهد. اینطور نیست که اگر این انتقال صورت نمیگرفت، اسرائیل در مذاکرات صلح کوتاه میآمد. بسیاری از تحلیلگران بر سر این نکته اتفاقنظر دارند که در مذاکرات صلح، در نهایت بخش غربی بیتالمقدس به اسرائیل خواهد رسید. اما در نهایت این مذاکرات صلح است که باید قطعیت چنین احتمالهایی را تعیین کند. انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس بهنوعی نفی هرگونه مذاکره صلح بین طرفین است و طرفهای اسرائیلی از این قضیه استقبال میکنند، چراکه در این وضعیت دیگر نیازی به لابیگری برای بهدست آوردن تایید واشنگتن در این زمینه نیست. بیتالمقدس در مذاکرات صلح بنا بود منطقهای بینالمللی باشد، بنابراین اقدام اخیر آمریکا و اسرائیل به معنای پشت پا زدن به تمام سازوکارهای سازمان ملل است. البته اینکه آیا سازمان ملل یا باقی کشورهای جهان اقدامی صورت میدهند یا نه، بحث دیگری است. البته بهنظر من شکی نیست که جهان در نهایت با این قضیه هم کنار خواهد آمد. ترامپ نامزد ریاستجمهوری محبوب حزب لیکود بود و اکنون هم دارد در راستای منافع این حزب کار میکند.
باید توجه داشت که کشورهای عرب منطقه دیگر شکیبایی چندانی در رابطه با فلسطین ندارند، چراکه طی این سالها احزاب فلسطین هنوز نتوانستهاند با یکدیگر متحد شوند. اختلاف میان حماس و جنبش فتح سالهاست که ادامه دارد و نبود یک رهبری قاطع و منسجم سبب شده دولت فلسطین با مسائلی چون فساد هم دست به گریبان باشد. این هم خود دلیلی است برای آنکه بسیاری از کشورهای عرب منطقه دیگر وقع چندانی به مسائل کرانه باختری رود اردن نگذارند. در حقیقت، انتقال سفارت آمریکا واکنش چندان پرقدرت و محکمی را هم در میان این کشورها به دنبال نداشت. این خود نشانگر ناشکیبایی این کشورها در رابطه با فلسطین است. در وضعیت فعلی حتی کشورهای عرب هم توجهشان معطوف به مسائل دیگری است، از جمله ایران. در نهایت، رسیدن به راهحلی نهایی برای مسئله غزه بر مسائلی ورای خواست کشورهای عرب منطقه تکیه دارد. اما هرچه این صلح دیرتر بهدست آید، درگیریها هم شدت بیشتری میگیرد. اگر درگیری تنها به اسرائیل و فلسطین محدود بماند، شش میلیون و نیم یهودی در برابر ۱۰ میلیون فلسطینی قرار میگیرند. اما اگر این منازعه میان اسرائیل و جهان اسلام باشد، در آن صورت شش میلیون و نیم اسرائیلی در برابر یک و نیم میلیارد مسلمان قرار میگیرند. بنابراین رسیدن به یک توافق بر سر بیتالمقدس چنین ابعاد نهانی را در خود دارد. بنابراین نباید کار به جایی بکشد که این نزاع ابعاد بزرگتر و گستردهتری پیدا کند.
کوشنر، محور اصلی بحران فلسطین
طارق تل (استادیار علوم سیاسی در دانشگاه آمریکایی بیروت)
مساله مهم این است که دلایل سیاسی و خانوادگی در تصمیم ترامپ برای انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس تاثیرگذار بودند. «جرد کوشنر»، داماد ترامپ، یک صهیونیست دوآتشه است و نزدیکی بسیاری با «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر اسرائیل، دارد. شکی نیست که این قضیه بر تصمیم ترامپ مؤثر بوده است. از سوی دیگر، مبنای سیاستهای داخلی حزب جمهوریخواه و اهمیت گرایشهای راست مسیحی در ائتلاف دولت رئیسجمهوری آمریکا نیز در این قضیه بیتاثیر نیست. در میان این گروهها ایده بازگشت بزرگ که در اوراد یهود به آن پرداخته شده، بسیار پررنگ است. معادشناسی مسیحی و یهودی ایده «بازگشت» را نشانهای از روز داوری میدانند. البته شورای همکاری خلیج فارس نیز در این زمینه بیتاثیر نبوده است. از زمانی که «رونالد ریگان»، رئیسجمهوری وقت ایالات متحده، در دهه ۱۹۸۰ تصمیم گرفت پیوند محکمی با حزب راستگرای «لیکود» برقرار کند، اسرائیل در تصمیمگیریهای دولت آمریکا تاثیرگذار بوده است.
پادشاهان عرب، بهجای آنکه از قدرت نفتیشان برای مبارزه با پیوند اسرائیل و آمریکا بهره گیرند، خود را بیشتر به رژیم صهیونیستی نزدیک کردند و در تمام مدت خود را در پس «برنامه صلح» پنهان کردند که البته هیچگاه هم عملی نشد. ترامپ معتقد است که نخبگان عرب همپیمانش در نهایت بر خشم عموم مردم فائق خواهند آمد. رؤسای جمهوری پیش از او نیز بر این نکته تکیه داشتند. البته بهار عربی بر بیاساس بودن این تصور صحه گذاشت. با این وجود، آمریکا اصولا دیگر نیازی هم ندارد چندان بر این قضیه تکیه کند. حکومتهای عرب در خلیج فارس بیش از همه بر اختلافشان با ایران متمرکزند و تصمیم گرفتهاند راه اردن را پیش بگیرند و به عادیسازی روابط با اسرائیل میل بیشتری دارند. در حال حاضر چشمانداز چندان روشنی برای صلح به چشم نمیخورد و با این اقدام اخیر ترامپ هم دست یافتن به صلح بعید بهنظر میرسد. با توجه به تن در ندادن اسرائیل به قوانین بینالمللی و ادامه شهرکسازیها در کرانه باختری، دست یافتن به توافق میان تلآویو و بیتالمقدس نیز دیگر ممکن نیست. در طولانیمدت، میزان بسیج مردمی علیه تصمیم ترامپ و خشونتهای اخیر اسرائیل در غزه نسلی رادیکالتر (از مسلمانان، اعراب و فلسطینیان) را شکل میبخشد که به بازیهای مضحک پس از توافق اسلو دست رد میزند. امیدوارم این نسل جدید بهتر از گذشتگانشان دریابند که صلح حقیقی یعنی حضور عدالت و نه نبود درگیریهای مسلحانه. این مورد اول با ادامه موجودیت اسرائیل بهعنوان یک دولت یهودی و مهاجر مغایرت دارد که ساکنان اصلی این سرزمین را از رود اردن میراند، اخراج کرده و سرکوب میکند.
نتانیاهو علیه غزه
انیس نقاش (تحلیلگر مسائل اسرائیل)
طرح نتانیاهو در مورد غزه از حیث ماهوی دارای ابعاد تغییراتی است اما در کل این طرح از قدیم وجود داشته و چندین بار در اشکال مختلف مطرح شده است. مسائلی مانند بازگشایی فرودگاه غزه، سرمایهگذاریهای کلان اقتصادی و غیره در این طرح گنجانده شده که نشان میدهد تلآویو به دنبال ایجاد انحراف در پرونده فلسطین است. این مولفهها و سرمایهگذاریها جزئی از توافق مصر، عربستان و اسرائیل است و از این جهت است که در متون و اخبار منتشر شده میبینیم که قاهره و سازمان ملل نقش محوری در این طرح را به عهده دارند. باید توجه داشت که در وضعیت کنونی اسرائیل توان حمله نظامی به غزه را ندارد و به خوبی میداند که اگر دست به تحرک سخت بزند، هستههای مقاومت فلسطین پاسخ آنها را میدهند و همین موضوع باعث به همریختگی در کابینه رژیم صهیونیستی میشود و از سوی دیگر، ترس و وحشت مردم از عدم وجود امنیت در سرزمینهای اشغالی، نتانیاهو و تیمش را زیر فشار قرار میدهد. از این منظر است که شاهد ارائه طرح جدید از سوی نتانیاهو در مورد غزه هستیم؛ چراکه او به دنبال آرام کردن اوضاع و احوال و همچنین کاستن دامنه انتقادات است.
نتانیاهو سعی دارد از طریق سرمایهگذاریهای اقتصادی در خاک غزه و ارائه امتیازهای متعدد، جریانهای مقاومت فلسطین را وارد معامله کند. به عبارتی دیگر اتاق فکر اسرائیل به این نتیجه رسیده است که با ارائه امتیازهای گوناگون خصوصاً امتیازاتی با درون مایه تجاری و اقتصادی میتواند به یک آتشبس نسبی با مد نظر قرار دادن منافع خود دست پیدا کند. از سوی دیگر، باید توجه داشت که سعودیها در این سناریو به صورت پنهان حضور دارند. یعنی طرح از سوی اسرائیل مطرح شده و مصر به عنوان عنصر آشکار و میدانی در حال رایزنی با طرفین است و عربستان در پشت صحنه بخشی از تامین مالی را به عهده دارد و در برخی از سطوح رایزنیهای مختص به خود را پیش میبرد. به نظرم روند مذکور و طرحی که نتانیاهو از آن پرده برداشته است چندان به نفع غزه و مقاومت فلسطین نیست؛ چراکه بازگشت تشکیلات خودگردان فلسطین به غزه تنها از حیث سیاسی مورد توجه و مذاکره قرار میگیرد و بعید به نظر میرسد که آنها شروط تلآویو را بپذیرند. اگر به رخدادهای فعلی توجه کنیم به وضوح میبینیم که این طرح در زمانی ارائه شده است که راهپیمایی بازگشت ادامه دارد و تعداد زیادی از فلسطینیها در این راه شهید شدهاند. از سوی دیگر آنها به دنبال خلع سلاح جریانهای مقاومت فلسطینی هستند و حتی ساخت و ساز شهرکها همچنان ادامه دارد. لذا به نظرم طرح نتانیاهو را باید نوعی وقتکُشی برای طرح سناریوهای اصلی و احتمالی از سوی اسرائیل قلمداد کنیم.
انحلال مشکوک پارلمان فلسطین
مجید صفاتاج (پژوهشگر مسائل فلسطین)
تصمیم محمود عباس مبنی بر انحلال مجلس ملی فلسطین توسط گروههای مقاومت همانند حماس با مخالفت شدید روبهرو شد و دایره انتقادها به همین جا ختم نشده است. به گونهای که معاون پارلمان فلسطین هم با این تصمیم رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین مخالفت کرده و حتی اظهار کرده که انتخابات پارلمان و هرگونه تغییر در این مسیر باید همزمان با انتخابات ریاست تشکیلات خودگردان انجام شود. این بدان معناست که محمود عباس دست به تصمیم و اقدام خارج از عرف و قانون زده است. باید توجه داشت که محمود عباس خبر انحلال پارلمان فلسطین را از زبان دادگاه قانون اساسی فلسطین اعلام کرده و این به معنای وجود ابهامهای مشکوک در تصمیم وی است. واقعیت این است که در داخل فلسطین عده زیادی معتقدند که دادگاه قانون اساسی، بازوی محمود عباس به شمار میآید و از این منظر اقدام وی در مورد انحلال پارلمان فلسطین را باید یک تصمیم سیاسی که فاقد صلاحیت است، قلمداد کرد. در این بین باید توجه داشت که اخیراً رئیس پارلمان فلسطین طی سفری که به تهران داشت، با رئیس مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی ایران دیدار داشته و همین موضوع میتواند دلیل محکمی برای اعمال فشار اسرائیل بر محمود عباس در راستای انحلال پارلمان باشد. واقعیت این است که حضور رئیس پارلمان فلسطین و درخواست وی از آقای لاریجانی برای سفر به فلسطین باعث شده تا مخالفان مقاومت فلسطین، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین را برای انحلال پارلمان تحت فشار بگذارند که نهایتاً محمود عباس دست به چنین اقدامی زد.
محمود عباس برای تلطیف فضای فعلی اعلام کرده که طرحی برای آشتی حماس و فتح در نظر دارد و حتی اظهار کرده که حماس را بخشی از گروههای مقاومت فلسطین میداند. این بدان معناست که وی تحت تاثیر فشارهای خارجی قرار دارد و رفتار وی را باید کاملاً سیاسی قلمداد کنیم. از این جهت مهمترین پیامد انحلال پارلمان فلسطین را باید به بن بست کشاندن آشتی فتح و حماس بدانیم. حماس در بیانیه خود اعلام کرد که اگر قرار بر انحلال پارلمان باشد، این روند باید همسو با انتخابات ریاست فلسطین و از طریق قانونی انجام شود. لذا با توجه به اینکه تشکیلات خودگردان فلسطین و جنبش فتح زیر نظر محمود عباس فعالیت میکنند، باید منتظر مخالفت وی با اقدامهای حماس باشیم. قرار بر این بود که در آینده نزدیک شاهد آشتی حماس و جنبش فتح باشیم اما اقدام اخیر محمود عباس در مورد انحلال پارلمان فلسطین باعث شد تا آتش اختلافها میان گروههای مقاومت فلسطین مجددا شعلهور شود. این وضعیت باعث خوشحالی و بهرهبرداری اسرائیل از اوضاع و احوال خواهد شد. به عبارتی دیگر، محمود عباس وسیلهای شد برای پابرجا ماندن اختلافها و مشخص نیست که چه زمانی شاهد فروکش کردن این منازعه داخلی خواهیم بود.
شکاف در لیکود
حسن لاسجردی (کارشناس مسائل منطقه)
استعفای «آویگدور لیبرمن»، وزیر جنگ اسرائیل دارای ریشه و سابقه قبلی است؛ رژیم صهیونیستی مدتهاست که نوار غزه را با حملات برقآسا و هوایی خود مورد تجاوز قرار داده و همچنان تهدید به ادامه این حملات میکند. در این بین رفت و آمدهای فلسطینیها به هر صورتی که باشد کنترل میشود تمام عبور و مرورها به صورت مرتب رصد میشود. این روند ادامه داشت تا اینکه چند روز پیش دستهای کماندوهای ویژه ارتش اسرائیل به قصد هدف قرار دادن چند تن از فرماندهان کلیدی حماس وارد خان یونس و باریکه غزه شدند که نتیجه آن ترور یگی از فرماندهان ارشد حماس به علاوه کشته شدن یک کماندوی اسرائیل بود. پاسخ رهبران مقاومت فلسطین، موشکباران شهرکهای صهیونیستنشین بود که به گفته مقامات اسرائیل این موشکباران یکی از بزرگترین حملات راکتی به مواضع صهیونیستها بوده که چیزی در حدود ۲۰۰ تا ۴۰۰ فروند راکت علیه مواضع و شهرکهای صهیونیستی شلیک شده است. دادهها نشان میدهد که اسرائیل توانسته تعداد کمی از راکتهای شلیک شده را مورد اصابت قرار داده و ساقط کند و این بدان معناست که اسرائیل برای مقابله با فشار افکار عمومی و آتش موشکهای حماس مجبور به پذیرش آتشبس شده است. در این راستا مقاومت فلسطین رسماً اعلام کرده بود که اسرائیل توافقهای قبلی را نادیده گرفته و اگر خواهان پایان حملات موشکی است باید وزیر جنگ خود را برکنار کند. در اینجاست که متوجه میشویم چرا لیبرمن در چنین برههای از سمت خود کنارهگیری میکند.
از این حیث پس از آنکه ارتش اسرائیل در عملیات خان یونس با مشکل مواجه شد، بسیاری از دادهها حکایت از اختلاف در کابینه نتانیاهو و حزب لیکود داشت چراکه دو چالش اصلی عبارتند از: ۱-ادامه حملات موشکی به شهرکهای صهیونیستی ۲- فشار برای اخراج لیبرمن از کابینه، پس از ناکامی عملیات مذکور که اتفاقاً توسط «گادی آیزنکوت» طراحی شده بود موجب اعمال فشار بر نتانیاهو شد که هیچ راهی جز پذیرش آتش بس نداشت. به عبارت دیگر فشار حماس بر دولت نتانیاهو و حملات راکتی باعث شد تا رژیم صهیونیستی اولاً آتشبس را بپذیرد و دوماً لیبرمن را مجبور به کنارهگیری کند؛ چراکه او یک افراطی برخاسته از جناح دست راست رژیم صهیونیستی است و ادامه تندرویهایش برای اسرائیل هزینهزا خواهد بود. وضعیت فعلی در اسرائیل به گونهای است که دولت و تندروها خود را در موضع ضعف میبینند و از این جهت است که لیبرمن خواستار برگزاری انتخابات زودهنگام است. اما آنچه که جای تعجب دارد و نشان از سکوت جامعه ملل است، بیتفاوتی سازمان ملل در مورد حملات پنهان و آشکار اسرائیل به مواضع فلسطینیها است. واقعیت این است که سازمان ملل متحده بر خلاف گذشته از اهمیت کمتری برخوردار است؛ در گذشته نظام دو قطبی باعث شد تا ایدئولوژی حاکم بر نیمی از جهان (کمونیسم) به مثابه یک تهدید در جهان دیده شود اما در وضعیت کنونی توحش کشورهای غربی یا اسرائیل کاملاً نادیده گرفته میشود و در اینجاست که نمیتوان توقع داشت کشورها منافع خود را در پرونده فلسطین نادیده بگیرند.