جهان در سال ۱۳۹۷/ پرونده ششم: خاورمیانه (یمن و لبنان)
جنگ و صلح در الحدیده/ دخالت ریاض در دولتسازی بیروت/ تلاش نافرجام برای حذف حزبالله از طریق سپر شمالی
اخلال در تشکیل دولت لبنان از یک سو و تلاش برای مصادره مهمترین بندر یمن، سناریوهایی است که عربستان با مشارکت اسرائیل سعی در عملیاتی شدن آنها داشت.
یمن و لبنان دو کشوری بوند که در سال ۱۳۹۷ محوریت اخبار مهم سیاسی و میدانی در عرصه بینالمللی به شمار میرفتند و به نوعی نسبت به سالهای گذشته درگیر وقایع مهمی بودند. آنچه در بندر الحدیده اتفاق افتاد یک مجادله سیاسی محض نبود بلکه دست به دست شدن و جابجایی عناصر میدانی در این جغرافیا بود که تحولات یمن را به سر تیتر اخبار رسانهها تبدیل کرد. درست است که بمباران هوایی عربستان و به خاک و خون کشیده شدن هزاران نفر از مردم یمن در سال اخیر چهره خونین تحولات یمن را چندین برابر در اذهان عمومی برجسته کرد اما آنچه که در سطح بعدی بیش از این موضوع اهمیت داشت، مقاومت انصارالله یمن و مقابله آنها با ائتلاف عربی متشکل از عربستان و امارت بعلاوه مزدوران آفریقایی بود. این مقاومت تا حدی ادامه پیدا کرد که شاهد امضاء توافق صلح سوئد در مورد بندر الحدیده بودیم.
به موازات این وضعیت زمزمههایی در مورد بهم ریختن لبنان توسط عربستان سعودی و همپیمانان آن مطرح شد و بدیهی است که هرگاه نام «لبنان» میآید، اقدامات اسرائیل هم معنا پیدا میکند. مساله مهمی که در لبنان اتفاق افتاد، برگزاری انتخابات پارلمانی این کشور بود که تا همین چند وقت اخیر اجماع برای تشکیل دولت و کابینه این کشور با بنبستهایی روبرو بود که نمیتوان از تحرکات عربستان در این خصوص چشمپوشی کرد. در این میان رژیم صهیونیستی هم به دنبال آن بود تا به مردم و دنیا اثبات کند که از ناحیه بیروت و حزبالله لبنان مورد تهدید قرار گرفته و نهایتاً سناریوی سپر شمالی با هدف کشف و مسدودسازی تونلهای زیر زمینی حزبالله در دستور کار قرار گرفت. این وقایع بعلاوه محاصره سیاسی و اقتصادی لبنان از مهمترین رویداهای سیاسی و میدانی در سال گذشته به حساب میآید که مشروح ان به شرح ذیل از نظر میگذرد.
صلح یمن در سوئد
علی القحوم (عضو دفتر سیاسی جنبش انصار الله یمن)
رایزنیهای استکهلم مقدمه پیشروی در مسیر صلح یمن بود و در برخی پروندهها به ویژه موضوع تبادل کامل اسرا با نظارت سازمان ملل توافق حاصل شد. دو طرف مذاکرهکننده توافق کردند که استان، شهر و بندر الحدیده منطقه بیطرف باشد و آتشبس در این نقطه برقرار شود، بنابراین مذاکرات صلح سوئد را میتوان نقطه آغاز حرکت در مسیر صلح جامع و کامل و نیز زمینهساز توقف حملات متجاوزانه و رفع محاصره یمن برشمرد. در این راستا هیات مذاکرهکننده یمن چرخش شدیدی در رویکردهای خود نشان داد و تمام تلاش خود را برای توقف جنگ و رفع محاصره که خواست کل ملت یمن است، به کار گرفت. اعلام بیطرف شدن بندر الحدیده که شریان حیاتی مردم به شمار میرود، یکی از مهمترین دستاوردهای این دور از مذاکرات و تلاشی در راستای کاهش درد و رنج ملت یمن بود.
با توجه به آنچه گذشت، کاملاً مشخص است که در این پروندهها توافقی حاصل نشد. طرف مقابل و به عبارتی طرفهای دیکتهکننده، راهحلهای ارائه شده در مورد بانک مرکزی و مشکلات اقتصادی و نیز پیشنهادات در مورد هیات انتقالی و بازگشائی فرودگاه «صنعا» را نپذیرفتند و بنابراین بررسی پروندههای مذکور به دور جدید موکول شد. تمام این مباحث و رویکردهای اتخاذ شده از سوی طرف مقابل نشاندهنده سلب مسئولیت و فراکنی بوده و بیانگر آن است که آمریکا برای طرف مقابل مذاکره تصمیم میگیرد و به تبع هیچ ارادهای برای توقف تجاوز و رفع محاصره هوائی، زمینی و دریائی یمن ندارد. ین موضوع خود حکایت از آن دارد که آمریکا از ادامه تجاوز سود میبرد و مزدورانش در منطقه چون عربستان سعودی، امارات، طنز داستان -سودان- و عناصر جنایتکار القاعده و داعش برای تحقق اهداف واشنگتن و تبدیل یمن به یک مستعمره واقعی بازیچه قرار میگیرند. در نهایت این مردم یمن هستند که باید در این موضوع تصمیمگیری کنند نه آمریکا و عربستان سعودی. مردم یمن در هر شرایطی هرگز دخالت این کشورها را نخواهند پذیرفت.
سناریوی آمریکا برای اداره بندر الحدیده
قاسم محبعلی (مدیرکل اسبق خاورمیانه وزارت خارجه)
از ابتدای شروع بحران یمن، آمریکا به شدت با قرار گرفتن عربستان به عنوان محوریت اصلی این پرونده مخالف بود؛ چراکه واشنگتن به خوبی میدانست که سعودیها با ایران دارای زاویههای بسیار زیادی هستند و همین اختلافات به راحتی میتواند بحرانی خلق کند که انتهای آن نامعلوم باشد. تحلیل ایالات متحده از پرونده یمن این است که نمیتوان انصارالله را از معادلات این سرزمین کنار گذاشت و قطعاً اداره این کشور بدون حضور آنها امکانپذیر نخواهد بود. در این راستا آنها بر این عقیده بودند که باید ائتلافی در یمن تشکیل شود که این موضوع هم با بنبست مواجه شد و از اینرو پرونده یمن تا به امروز فراز و نشیبهای زیادی را طی کرده است. در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما اخباری وجود داشت که نشان میداد، ایالات متحده مایل به گفتوگو با ایران در مورد پرونده یمن است اما با آمدن ترامپ این موضوع کاملاً منتفی شد. در آن زمان واشنگتن بر این عقیده بود که پرونده یمن در حال تبدیل شدن به فاجعه قرن است و تصاویری که از وضعیت انسانی و بهداشتی – درمانی منتشر میشد، گویای عمیقتر شدن بحران یمن بود. در دولت ترامپ هیچ عکسالعمل در خصوص یمن را شاهد نبودیم اما پس از آنکه فشار بر عربستان در مورد پرونده قتل جمال خاشقجی به اوج رسید، ایالات متحده هم فرصت را برای هدایت و کانالیزه کردن عربستان بر اساس منافع خود مغتنم شمارد و در وضعیت کنونی شاهد کنشگری فعال آمریکاییها در پرونده یمن هستیم. به این جهت است که مواضع اشخاصی مانند وزیر خارجه، وزیر دفاع و حتی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در مورد یمن کمی متفاوت شد.
اینکه دیده میشود ایالات متحده بر تحویل بندر الحدیده به یک بازیگر بیطرف تاکید دارد، دقیقاً این پیام مخابره میشود که قرار است این بندر توسط سازمان ملل متحد اداره و نظارت شود. باید توجه داشت که این بندر شاهرگ حیاتی برای ورود کمکهای درمانی و مواد غذایی به سراسر یمن است و سازمان ملل برای ساماندهی این موضوع بهترین بازیگر موجود به شمار میرود. موضوع دیگر این است که عربستان مدعی شده انصارالله از طریق بندر الحدیده به سلاح دسترسی پیدا میکند و ایالات متحده برای آنکه بهانه سعودیها را به پایان برساند، به دنبال آن بود که کنترل این بندر را به سازمان ملل بدهد. واقعیت در زمین بازی یمن این است که عربستان نتوانسته آنگونه که فکر میکرد بر یمن سیطره پیدا کند و از سوی دیگر انصارالله هم نمیتواند در تمامی جناحها به مقابله مشغول باشد اما به هر حال هزینه سعودیها از انصارالله بیشتر شده است. این بدان معناست که جنگ یمن به یک مجادله فرسایشی با آیندهای مبهم تبدیل شده است و به همین جهت است که غربیها و جامعه بینالملل به دنبال حصول توافق در این پرونده هستند که میتوانند از الگوی لبنان، عراق یا سوریه کمک بگیرند.
انتقال بحران از یمن به لبنان
سید هادی سید افقهی (تحلیلگر مسائل منطقه)
اگر به یاد داشته باشیم ولیعهد سعودی اعلام کرده بود که قبل از آنکه تهران جنگ را به عربستان بکشاند، ما جنگ را به داخل ایران خواهیم کشاند و در طول هشت سال اخیر تمام قدرت و نفوذ خود را در این راستا به کار بردند اما سناریویی که مدنظر آنها بود محقق نشد. حال سوال این است که آیا مداخله سیاسی و امنیتی عربستان برای اولین بار در لبنان اتفاق میافتد؟ پاسخ منفی است و سند آنرا باید حبس «سعد الحریری» نخست وزیر لبنان در عربستان دانست. نباید پرونده حبس حریری در عربستان به این زودی از خاطرهها پاک شود، چراکه ریاض موجب شد تا نخستوزیر لبنان علیه کشورش موضع بگیرد اما هیچ دستاوردی برای سعودیها در این خصوص رقم نخورد. تا جایی که با ورود حزبالله و رئیس جمهوری فرانسه به این پرونده، حریری به کشورش بازگشت. حال در مورد یمن و انتقال جنگ به لبنان سوال دیگر این است که عربستان بر اساس کدوم فرمول میخواهد دست به چنین اقدامی بزند؟ به نظر میرسد که عربستان به دنبال آن است تا به بهانه خروج از یمن سناریوی ناامنسازی لبنان را مطرح کند؛ چراکه عربستان در چند سال اخیر ضربات سیاسی و نظامی سختی از انصارالله دریافت کرده و به دلیل انتقادهای بینالمللی که نسبت به ریاض صورت گرفته، درصدد است تا خود را تطهیر کند.
ریاض به دنبال آن است تا بتواند از انزوایی که در خصوص پرونده یمن برایش ایجاد شده خارج شود، از این منظر به دنبال پلان جایگزین است که در این راستا لبنان را هدف قرار داده اما این طرح هم با بنبست مواجه میشود. باید توجه داشت که مقاومت لبنان در وضعیت خوبی قرار دارد و علاوه بر مباحث میدانی در پارلمان لبنان هم دست برتر را دارد. باید توجه داشت که حوادث و تحولات در منطقه به صورت زنجیروار به یکدیگر متصل هستند و در این بین دخالتهای سیاسی و امنیتی ایالات متحده دقیقاً مشهود است. به عنوان مثال در لبنان پارلمان تشکیل شده است اما همچنان عربستا درصدد دخالت در اوضاع این کشور است. این موضوع نشان میدهد که سعودیها و همپیمانانش همچنان در حال بحران سازی هستند. آنها به دنبال این هستند تا بتوانند حزب الله لبنان را از طریق شورای امنیت و همچنین فشار بر ایران تضعیف کنند اما واقعیت این است که سرایت و انتقال بحران از یمن به لبنان نمیتواند در فضای فعلی شکل بگیرد و عربستان باید با کشورهایی که با آنها مشکل دارد به مذاکره بپردازد.
بیروت بدون کابینه!
احمد دستمالچیان (سفیر اسبق ایران در لبنان)
مدتها بود که انتخابات لبنان برگزار شده بود اما ن این کشور از عدم استقرار دولت قدرتمند و با ثبات در بیروت رنج میبرد. مشکل اصلی که در لبنان (همانند عراق) وجود دارد، بحث عدم توافق جناحهای ملی برای تقسیم وزارتخانهها است؛ به گونهای که مجلس و کابینه با خلاء همگرایی و حصول نتیجه نهایی روبهرو بودند که نشان میدهد سعد الحریری نتوانست در طول این مدت به وظیفه اصلی خود عمل کند. از این منظر است که در سال اخیر و پس از برگزاری انتخابات پارلمانی سه فهرست جداگانه برای تقسیم وزارتخانهها از سوی حریری به میشل عون ارائه شد اما هیچکدام از آنها همچنان مورد قبول قرار نگرفت و نهایتاً با اعمال فشار و قرار دادن زمان نهایی از سوی میشل عون این کار به سرانجام رسید. مساله اصلی که بسیاری از تحلیلگران آن را نادیده میگیرند این است که، لبنان برآیندی از اعمال قدرتهای خارجی است که با گروههای داخلی این کشور مرتبط و در تماس هستند. به گونهای که هر کدام از طیفها و جناحهای سیاسی – اجتماعی لبنان بر اساس نوع نگاه، مذهب و حتی منافع خود به سمت یک دولت خارجی متمایل شده است و از این جهت ما شاهد تجمیع منافع در لبنان هستیم که نمونه آن را در عراق هم شاهدیم. این در حالی است که مردم لبنان توان ادامه این وضعیت را ندارند و از سوی دیگر کشورهای منطقه به دنبال آن هستند که دولت جدید در بیروت مستقر شود تا بتوانند مناسبات خود با بیروت را از سر بگیرند.
تردیدی وجود ندارد که آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی همچنان به دنبال سانسور حقیقت پس از انتخابات لبنان هستند. آنها به هیچ وجه فکر نمیکردند که حزبالله در انتخابات دست برتر را داشته باشند و از سوی دیگر تا به این حد در بحث سیاسی و نظامی منطقه میدانداری کند. اینکه نخستوزیر رژیم صهیونیستی در سازمان ملل ادعاهای کاذبی علیه ایران و لبنان مطرح کرده بود، دقیقاً نشان میدهد که سناریوهای متعدد و با جنسهای متفاوت علیه بیروت و تهران در دستور کار قرار گرفت. لذا باید نقش و وزن خطدهیهای خارجی منفی در لبنان را بیش از اختلافهای داخلی به عنوان مانع تشکیل دولت در سال گذشته دانست. این روند به دلیل آن اتفاق افتاد تا اسرائیل در لبنان و سوریه منافع خود را تامین کند و از سوی دیگر آمریکا وارد میدان شد تا حمایت خود از اسرائیل در سرزمینهای اشغالی را تمام قد به تصویر بکشد. این روند تا جایی ادامه پیدا کرده که اسرائیل لبنان را بارها تهدید به جنگ و درگیری مستقیم کرده بود. این سناریوها به علاوه فشار اقتصادی بر لبنان و نا امن کردن بیروت برای فراری دادن سرمایهگذاران سناریوهای جدیدی است که دقیقاً نشان میدهد تا چه حد فشار بر محور مقاومت و لبنان افزایش پیدا کرده است.
سپر شمالی علیه حزبالله
احمد بخشایشی اردستانی (استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه)
آنچه که در پرونده سپر شمالی و در محیط لبنان از سوی رژیم صهیونیستی اتفاق افتاد، به نوعی یک طرح هدایت شده از سوی بنیامین نتانیاهو ارزیابی میشود. مشابه این پرونده را به دنبال عملیات رخنه چند تن از کماندوهای اسرائیل به خان یونس شاهد بودیم که منجر به شلیک ۴۰۰ موشک و راکت از سوی حماس به شهرکهای صهیونیستنشین شد. از آن زمان کابینه نتانیاهو دچار تزلزل شده و جدا شدن لیبرمن از دولت اسرائیل موجب شد تا تاثیر منفی زیادی بر پیکره سیاسی و امنیتی رژیم صهیونیستی بار شود. برخی بر این عقیده هستند که نتانیاهو از استعفای لیبرمن به دلیل ملاحظات شخصی و حزبی خوشحال است اما به هر حال این وضعیت باعث شد آبروی سیاسی نتانیاهو به خطر بیافتد. هدف نتانیاهو و هم قطاران وی در تلآویو این بود که افکار عمومی سرزمینهای اشغالی را به سمت احساس تهدید سوق دهد؛ به عبارتی دیگر وی به دنبال آن است تا سایه تهدید امنیتی و نظامی را بر سر شهروندان خود تقویت کند تا به آنها بفهماند که وضعیت حیاتشان وخیم است و هر لحظه ممکن است از سوی حماس و حزبالله مورد هجمه قرار بگیرند. این پروژه نتانیاهو به نوعی برای فرار وی از اظهارات منتقدان خود است تا به هر روشی که شده با فریب افکار عمومی خود را به حاشیه براند و از این وضعیت در جهت آرامش سیاسی خود استفاده کند. از سوی دیگر، نخستوزیر رژیم صهیونیستی با این کار بحث انسجام حداکثری را به شهروندان خود گوشزد میکند تا از بار انتقادها بکاهد و طبیعی است که حزبالله لبنان را هدف قرار دهد.
گروهی از مخالفان نتانیاهو در سرزمینهای اشغالی بر این عقیدهاند که او و کابینه امنیتیاش نتوانستهاند حزب الله لبنان و جریانهای مقاومت در فلسطین را مهار کنند و از این جهت امنیت و حتی حیات شهروندان را در خطر میبینند. گروهی دیگر که در حزب لیکود و سایر طیفهای موافق با نتانیاهو قرار دارند، اعتقاد دارند که باید هجمههای نظامی و رخنههای امنیتی برای حفظ امنیت عمومی اسرائیل بیشتر شود و حتی خواهان به راه انداختن جنگ در لبنان، سوریه و منطقه هستند. اما واقعیت این است که نتانیاهو چندین شکست سخت را تجربه و در کارنامهاش ثبت و ضبط کرده و به نوعی دست به عصا راه میرود. بخشی از سناریوی سپر شمالی مربوط به انتخابات آینده اسرائیل و در جهت استمرار حیات این رژیم طراحی شده است. نتانیاهو در این میان به صورت واضح میبیند که بهترین زمان برای شلوغکاری امنیتی، هم اکنون است و از این جهت به دنبال آن است تا: ۱- به ساکنان سرزمینهای اشغالی القا کند که ایران دشمن شماره آنهاست ۲- خطر حزبالله و حماس همچنان وجود دارد ۳- برای بقای حیات قوم یهود به عادیسازی روابط با اعراب نیازمندیم. این بدان معناست که سپر شمالی به سناریویی برای حفظ حیثیت و حیات نتانیاهو تبدیل شده است.
محاصره اقتصادی لبنان
حسن هانیزاده (کارشناس مسائل غرب آسیا)
رئیسجمهوری لبنان با مشاهده بازگشایی سفارتهای امارات و عربستان در دمشق به دنبال آن بوده تا بتواند در چارچوب فعالیت نهادها و کشورهای عربی راهی برای آشتی میان آنها با سوریه پیدا کند اما عدم حضور سران کشورهای عربی در نشست توسعه اقتصادی سران عرب در بیروت خلاف این موضوع را به اثبات رساند. به گونهای که منابع خبری لبنان و بسیاری از رسانههای فرامنطقهای با انتشار عکسها و گزارشهایی از نشست اقتصادی بیروت اعلام کردند که این نشست با مهندسی تخریبی عربستان و امارات آنگونه که گفته شده بود، برگزار نشده است. حتی در برخی دیگر از تحلیلها آمده بود که نشست سران عرب در بیروت به دلیل عدم حضور بسیاری از مقامات کشورهای عربی به نشست وزراء تغییر سطح داد که تمامی این مولفهها نشان از وجود اختلاف بسیار عمیق میان کشورهای عربی در مواجهه با لبنان و محور مقاومت دارد. این در حالیست که نخستوزیر لبنان قبل از این گردهمایی و پس از دیدار با معاون وزیر خارجه ایالات متحده به نوعی از سوی واشنگتن ماموریت پیدا کرد تا اولاً حزبالله را از گردونه قدرت به حاشیه براند و ثانیاً مانع از برگزاری پر شکوه نشست توسعه اقتصادی سران عرب در بیروت شود. در این بین ارتباط وی با عربستان و امارات هم باید مورد نظر قرار بگیرد؛ چراکه حریری به صورت کاملاً عیان و آشکار راهبرد ریاض و متحدان منطقهای و فرامنطقهای آن را به اجراء گذاشته است. لذا به صورت واضح مشخص است که دستهایی در پشت پرده به دنبال بایکوت نشست توسعه اقتصادی سران عرب در بیروت بودهاند.
اینکه مقامات کشورهای عربی اعلام کردهاند که به دلیل مشکلات و مشغلههای زیاد نتوانستهاند در این نشست شرکت کنند یک دروغ کاملاً ملموس و آشکار است؛ چراکه قرار است در ماه مارس، نشست اتحادیه عرب با میزبانی تونس برگزار شود و تمامی کشورهایی که در نشست بیروت حاضر نشدهاند، اعلام کردند که در نشست تونس شرکت خواهند کرد! این بدان معناست که یک تبانی آشکار برای هجمه علیه لبنان توسط کشورهای عربی تدارک دیده شده بود و از سوی دیگر نشان از این دارد که اعراب به دنبال حل و فصل موضوعات و مسائل اجتماعی و اقتصادی اتحادیه عرب نیستند. از منظری دیگر بهانه اصلی کشورهای عربی برای حضور در نشست توسعه اقتصادی سران عرب، نزدیک بودن لبنان به محور مقاومت، سوریه و ایران بوده است؛ در حالی که بشار اسد اعلام کرده بود که مایل به شرکت در این نشست نیست و دلایل خود را بر اساس ایجاد هجمه کشورهای عربی طی هفت سال گذشته علیه دمشق تشریح کرده بود. باید توجه داشت که سوریه دیر یا زود به جمع کشورهای اتحادیه عرب خواهد پیوست و البته بیرون بودن این کشور از مدار کشورهای عربی تاثیریربر اداره این کشور نگذاشته است. به هر حال عربستان و متحدان آن به دلیل ترس از نزدیک شدن بیش از حد دمشق به تهران، سوریه را به سمت خود خواهند کشاند تا بتوانند به زعم خود فشارهایی را بر این محور وارد کنند.