گزارش ایلنا از برندهها و بازندههای بحران سوریه و یمن؛
مدار قدرت، تهران یا ریاض؟
دادههای میدانی در سوریه و یمن به خوبی مشخص میکند که سعودیها با صرف هزینههای گزاف همچنان به دنبال آن هستند تا با واسطهگری غربیها برای خود منافعی جزئی دست و پا کنند.
«تعدد بازیگر» از دیرباز تاکنون به عنوان یک اصل در منازعات سخت بینالمللی به رسمیت شناخته شده و گویی تمام دولتهای دخیل در یک پرونده بینالمللی به خوبی میدانند که چه زمانی باید وارد این پروندهها شوند. درست است که این اصل یک قانون نانوشته به حساب میآید اما بحث اصلی این است که دولتها در یک زمان مشخص سعی به ورود در مجادلههای میدانی و سیاسی میکنند اما خروج از آن بسیار سخت است و حتی باید آن را به باتلاق چند ضلعی تشبیه کرد. واقعیت این است که مفتوح شدن یک پرونده در مقطع کنونی را باید به مثابه «قمار با هزینه و منفعت نامعلوم» قلمداد کرد؛ چراکه نه میزان و وسعت هزینه مشارکت در آن مشخص است و نه میتوان درباره عمق دستاوردش گمانهزنی کرد.
باید بپذیریم که وارد شدن یک دولت منطقهای و فرامنطقهای به یک مجادله مشخص حداقل در حوزه سیاسی و حقوقی هزینههایی را در بر دارد و از آن مهمتر هزینههای انسانی و تسلیحاتی در میدان نبرد است. بدون تردید زمانی که سخن از هزینه و منفعت در یک پرونده بینالمللی به میان میآید اولین جغرافیایی که به ذهن هر شخص متبادر میشود، خاورمیانه یا همان غرب آسیا است. کمی بعد نقطهای به نام «شامات» یا همان سوریه به ذهن خطور میکند و این همان مکانی است که ارتشهای کلاسیک و هستههای نیابتیِ افراطی هر کدام به دنبال فتح یک استان، شهر و یا یک روستا هستند. این همان سوریهای است که افسران اطلاعاتی آمریکایی و اروپایی پس از بازگشت به موطنشان نام «جهنم روی زمین» را برای آن برگزیدند.
ممکن است عدهای از صاحب نظران به جهنم خواندن سوریه اعتراض کنند و حتی پا را فراتر بگذارند و بگویند: «این جهنم را غربیها و متحدان منطقهای آنها خلق کردهاند». بله، درست است. این بحرانی است که با گذشت هفت سال به جایی رسیده که اگر خلافت داعش در رقه به اتمام رسیده اما سَلَفِ آنها (القاعده) همچنان در ادلب پرچم خود را پایین کشیدهاند ولی دستهایشان به روی ماشه است تا به دنیا ثابت کنند که جنگ در سوریه تمام نشده است. از اینجاست که میفهمیم سوریه همچنان صحنه زورآزمایی کشورهاست. درست است که قطر، امارات، کویت و اردن همانند سالهای اول جنگ سوریه پترودلارها و حمایتهای تسلیحاتی، معبری و اطلاعاتی خود را تا به آن حد عملیاتی نمیکنند اما باید توجه داشت که زمین فعلی سوریه در وضعیت فعلی پنج بازیگر آشکار و دو بازیگر پنهان دارد.
کنشگران آشکار
بازیگران اصلی بحران سوریه همانند سایر بحرانهایی مانند جنگهای جهانی و دوران جنگ سرد، ایالات متحده و روسیه هستند اما در این بین ایران، ترکیه و سوریه (به عنوان بازیگر میهمان) به عنوان بازیگران مکمل فعلی ایفاء نقش میکنند. طبیعی است به دلیل تعدد منافع هر کدام از بازیگران مذکور مدل ورود و خروجی عملکرد آنها متفاوت خواهد بود. به عنوان مثال آمریکا از بدو شروع بحران سوریه حمایت خود را از کردهای سوریه و در گذشته از کردهای عراق اعلام کرده بود و معتقد بود که به دلیل ایدئولوژیک نبودن این طیف به خوبی میتوان با آنها کار کرد و این وضعیت تاکنون ادامه دارد.
این واقعیت انکار ناپذیر وجود دارد که ایالات متحده هیچگونه برنامه مدون بلندمدت برای خاورمیانه ندارد؛ چراکه سیاست آنها متاثر از کنش و واکنش بازیگران دیگر همانند سوریه و روسیه خواهد بود. در اینجا روسیه به عنوان یک بازیگر قدرتمند که هزینههای نظامی زیادی را متحمل شده است توانسته میدانداری را به نفع خود رقم بزند و با آهنربای دیپلماتیک خود ترکیه و ایران را به سمت خود جذب کند. لذا مسکو به عنوان بازیگر سطح اول پرونده سوریه دست برتر را در اختیار دارد. اما اوضاع در مورد ترکیه و ایران تا حدود زیادی به صورت دیگر رقم خورده است. آنکارا همچنان کردها را بهانهای برای تهدید امنیت ملی خود میداند و با این پیش شرط وارد خاک سوریه شد. فارغ از هزینههای انسانی و نظامی و همچنین مخدوش شدن مقطعی روابط این کشور با روسیه، باید توجه داشته باشیم که ترکیه در شمال و غرب فرات دستاورد خاصی را به دست نیاورد.
ترکیه تنها با حمایت از گروههای تکفیری و هستههای فعال تروریستی بر آتش بحران افزود اما در وضعیت فعلی میکوشد تا به هر ترتیب که شده در «بازی بزرگان» جایی برای خود دست و پا کند. درست است که گشتهای مشترک ترکها با آمریکاییها در ادلب و برخی از نقاط کردنشین سوریه آغاز شده است اما آنکارا هم به خوبی میداند که تصمیم نهایی توسط مسکو و اشنگتن گرفته خواهد شد. در این میان ایران هم هزینههای انسانی، نظامی و مالی گوناگونی متقبل شده است؛ اما هیچگاه برای غلیظ کردن بحران دست به حمایت از گروههای تروریستی نزد. این بدان معنی است که نیت خیر و شر به راحتی در زمین بازی سوریه قابل تفکیک از یکدیگر هستند. این تفکیک پذیری از منظر دستاورد جغرافیای هم قابل اثبات است.
با نگاهی به نقشه فعلی سوریه به خوبی به این نتیجه میرسیم که ترکیه و آمریکا همچنان به دنبال توزیع بحران بر اساس سیاست خود هستند اما برچسب «صیانت از امنیت ملی» به آن الصاق میکنند. در مقابل جغرافیایی که با کمک مستشاری ایران پاکسازی شده، هم اکنون شاهد بازگشت آوارگان و بازسازی آرام زیرساختها و تسلط دولت سوریه به میادین نفتی است.
کنشگران مزاحم
عربستان و اسرائیل در مقطع کنونی پرونده سوریه را باید بازیگران پنهان این بحران و البته مزاحم دانست. زمانی که سعودیها به این نتیجه رسیدند که باید دلارهای نفتی خود را به شامات سرازیر کنند، داعش وسعت زیادی از خاک سوریه و عراق را در اختیار داشت. سعودیها در آنموقع از هیچ کمکی برای به آتش کشیدن این دو کشور دریغ نکردند و ادامه این وضعیت مصادف شد با ظهور محمدبن سلمان. شاید عربستان در این بازه زمانی خاص نباید پرونده یمن را کلید میزد، چون ریاض توان هدایت سه پرونده (بحران تروریستی در عراق و سوریه به علاوه تجاوز سخت به یمن) را نداشت؛ پس طبیعی است که پس از مدتی به حاشیه برود و از دور نظارهگر باخت خود باشد. اسرائیل هم در راستای حضور آمریکا وارد این پرونده شد و سعی کرد تا کانال ارتباط خود با روسیه را هم تقویت کند و این تقویت روابط زمانی که جنوب سوریه از لوث تروریستها پاکسازی شد، به بالاترین سطح خود رسید. بمبارانهای هوایی و هدایت تروریستهای جیش الاسلام و داعش توسط افسران میدانی موساد نمونههای دیگری از هزینههای رژیم صهیونیستی در سوریه و به موازات آن، لبنان بود اما آنها هم به آرامی وارد حاشیه شدند و تنها بهانهشان حضور ایران و حزب الله در نزدیکی بلندیهای جولان بود که تاکنون ادامه دارد.
فرجام سخن:
با نگاهی به متغیرهای میدانی به راحتی میفهمیم که جمهوری اسلامی ایران پس از سرایت بحران از سوریه به عراق استراتژی خود را بر پایه دور کردن تروریستها از مرزهای شرقی عراق که منتهی به غرب ایران بود، بنا کرد و پس از آن غرب سوریه را مورد نظر داشت تا بتواند ویروس تکفیر را در شرق سوریه و غرب عراق محدود کرده و نهایتاً ضربههای آخر برای ایجاد شکاف و متلاشی کردن هستههای تکفیر را وارد کند که این راهبرد به خوبی صورت گرفت و تنها چند لکه آلودگی میدانی به صورت جزئی وجود دارد. مجموع این دادهها به علاوه وضعیت میدانی یمن نشان میدهد که عربستان بازنده هر دو پرونده مذکور است و تهران به خوبی توانسته از ظرفیت خود در هر دو پرونده (در محور نظامی و اطلاعاتی) به نفع منافع ملی خود بهره ببرد.