گفتوگوی اکونومیست با «اسلاوی ژیژک»؛
پوپولیسم، سرمایهداری و اشغال فضای سایبری
تناقض اساسی این است که هرچه بیشتر همچو «افرادی آزاد و بدون ارباب» زندگی کنیم، بهشکلی مؤثر از آزادی کمتری بهرهمند خواهیم شد و در چارچوب موجود امکانها گرفتار خواهیم آمد. باید اربابی در کار باشد تا ما را بهسوی آزادی سوق دهد.
به گزارش ایلنا به نقل از پایگاه اینترنتی روزنامه اکونومیست، «اسلاوی ژیژک» فیلسوف و نظریهپرداز اسلوونیایی به پرسشهایی با محوریت آینده بشر در فضای تسلط شبکههای دیجیتالی پاسخ داده است. وی، عصری که امروزه در آن میزیم را «عصر پساانسانی» نامیده است.
اکونومیست: منظورتان از «عصر پساانسانی» چیست؟ ویژگیهای این عصر چیست؟
ژیژک: موضوع تنها اتوماسیون و خودکارسازی فرآیند تولید نیست، بلکه بیشتر گسترش نقش علم، ماشینها و رسانههای دیجیتال در کنترل اجتماعی و نظارت مطرح است. ثبت دقیق تمام اعمال و عادتهایمان ماشینهای دیجیتال را قادر میکند تا حتی روان ما را بهتر از خودمان بشناسد. بدین طریق، کنترل اجتماعی دیگر، همچو گذشته، نیازی به شیوه «تمامیتخواهانه» و سلطه آشکار ندارد؛ ما زمانی که آزادانه عمل میکنیم و به دنبال نیازها و امیالمان میرویم نیز تحت نظارت و انقیاد قرار داریم.
اما استفاده از اصطلاح «پساانسانی» دلیل دیگری نیز دارد: چشمانداز ارتباط مستقیم میان مغز و شبکه دیجیتال. زمانی که چنین شود، ما آن فاصله اساسی را از دست میدهیم که انسانیتمان را شکل میبخشد، فاصلهای میان واقعیت بیرونی و حیات درونیمان، حیاتی که در آن میتوانیم «درباره هرچه میخواهیم فکر کنیم». من با اندیشهام میتوانم مستقیما در واقعیت مداخله کنم، اما ماشین دیجیتال نیز اکنون میداند که من به چه فکر میکنم.
«استیون هاوکینگ» در سالهای پایانی حیاتش با استفاده از نوعی فناوری با جهان ارتباط برقرار میکرد. مغز هاوکینگ به رایانهای متصل بود و اندیشههایش شکلِ کلمه و جمله را به خود میگرفت که در ادامه با استفاده از یک صداساز بیان میشد. «فردریک جیمسون» اشاره کرده که امروزه تصور پایان جهان راحتتر از تصور پایان سرمایهداری است. این بینش طعنهآمیز امروزه شکل واقعیت به خود گرفته است. چنین به نظر میرسد که در نهایت این سرمایهداری خواهد بود که، به شکلی جدید و مؤثر، نه از پایان جهان بلکه از پایان بشر جان سالم به در خواهد برد.
اکونومیست: چنین به نظر میرسد که برگزیت و رشد سیاستمداران پوپولیست نشان از آن دارد که رایدهندگان میخواهند خود را از عواقب بیرحمانه جهانیسازی مصون دارند. بنابراین اگر به ایده جیمسون بازگردیم، آیا همچنان میشود استدلال کرد که تصور پایان جهان از پایان بازار آزاد برآمده از اتحاد «مارگارت تاچر» و «رونالد ریگان» آسانتر است؟
ژیژک: تا جایی که به فاشیسم مربوط است، گمان میکنم پوپولیسم تنها شکلی جدید از تصور سرمایهداری است، بدون عواقب بیرحمانهاش؛ نوعی سرمایهداری بدون اثرات برهمزنندهاش در اجتماع. پوپولیسم یکی از دو افیون امروزه مردم است: یکی از این افیونها خودِ مردم است و دیگری خود افیون. شیمی (در شکل علمیاش) بدل به بخشی از زندگیمان شده است: مدیریت احساسات با دارو تعیینکننده جنبههای بسیاری از زندگی ما است، از داروهای خوابآور و ضدافسردگی که روزانه ازشان استفاده میکنیم گرفته تا مواد مخدر. تنها قدرتهای اجتماعی غیرقابلنفوذ نیستند که کنترلمان میکنند، بلکه احساساتمان نیز به محرکهای شیمیایی سپرده میشوند. در غرب آنچه از درگیر شدن پرشور مردم در جامعه به جا میماند خود را در قالب نفرت پوپولیستی نشان میدهد و این ما را به دومین افیون مردم میرساند، یعنی خودِ مردم، رؤیای گنگ پوپولیستی که هدفی ندارد جز پوشانیدن آنتاگونیسمها.
اکونومیست: در مه ۱۹۶۸، ژاک لکان به دانشجویان معترض در پاریس گفت «آنچه شما خواهانش هستید اربابی جدید است. همین هم نصیبتان خواهد شد.» آیا وضعیت پوپولیستها نشانگر اشتیاقی برای اقتدار است که دموکراسی نمیتواند تامینش کند؟
ژیژک: بله، اما بهشکلی متفاوت از آنچه لکان در مورد مه ۶۸ در ذهن داشت. برای لکان، پیامد مه ۱۹۶۸ انحطاط فیگور کهن (و خودکامه) ارباب و خیزش اربابی جدید بود، چیزی که او «گفتمان دانشگاه» مینامید. ببینید امروزه معیارهای اقتصادی چگونه مطرح میشوند؛ اقتصاد دیگر تنها نمایش اراده سیاسی و بینش مثبت اجتماعی نیست، بلکه نتیجهای است از دانشی بیطرفانه: میگویند باید چنین شود، چراکه بازار اینگونه کار میکند!
به یاد آورید متخصصان بروکسل در مذاکره با دولت یونان و حزب «سیریزا» (ائتلاف چپ رادیکال) در بحران مالی سال ۲۰۱۴ چگونه عمل کردند: هیچ بحثی در کار نبود، برنامه اتحادیه اروپا باید اجرا میشد. به گمان من، پوپولیسم امروز واکنشی است به این واقعیت که متخصصان دیگر اربابان حقیقی نیستند و مهارتشان دیگر کارکردی ندارد. اگر یادتان باشد بحران مالی سال ۲۰۰۸ همه متخصصان را غافلگیر کرد. در پسزمینه این رسوایی، ارباب خودکامه کهن بار دیگر بازمیگردد، حتی در قالب دلقک. «دونالد ترامپ» رئیسجمهوری آمریکا، هرچه باشد، متخصص نیست.
اکونومیست: آیا ارباب جدیدی میخواهید؟
ژیژک: شاید مایه تعجبتان شود، اما بله! اما چه نوع اربابی؟ ما معمولا ارباب را کسی میدانیم که سلطه خود را بر دیگران اعمال میکند، اما ارباب اصیلتری هم وجود دارد. ارباب حقیقی عامل نظم و ممنوعیت نیست. پیام یک ارباب نه «نمیتوانی!» یا «نباید!»، بلکه «میتوانی!» است. توانستن چه؟ توانایی انجام دادن ناممکن، یعنی آنچه در چارچوب موجود جهانی ناممکن تلقی میشود. امروزه این امر معنای مشخصی دارد؛ اینکه میتوان به فراسوی سرمایهداری و دموکراسی لیبرال، بهمثابه چارچوب غایی حیاتمان، اندیشید.
ارباب میانجی ناپدیدشوندهای است که آدمی را به خود و مغاک آزادیاش میسپارد. هنگامی که به ندای اربابی راستین گوش میسپاریم، درمییابیم که چه میخواهیم (یا «همواره و از پیش» چه میخواستیم و از آن بیخبر بودیم). همیشه به یک ارباب نیاز است، چراکه نمیتوان بهشکلی بیواسطه به آزادی دست یافت؛ بدین منظور، باید از بیرون ترغیب شویم، چراکه «وضعیت طبیعی» ما نوعی «لذتپرستی کاهلانه» است، آنچه «آلن بدیو» آن را «حیوان انسانی» مینامد.
تناقض اساسی این است که هرچه بیشتر همچو «افرادی آزاد و بدون ارباب» زندگی کنیم، بهشکلی مؤثر از آزادی کمتری بهرهمند خواهیم شد و در چارچوب موجود امکانها گرفتار خواهیم آمد. باید اربابی در کار باشد تا ما را بهسوی آزادی سوق دهد.
اکونومیست: شما خواهان «اشغال» شبکه دیجیتال شدهاید، اما چطور ممکن است مردم عادی بتوانند به شرکتهای بزرگ فناوری بتازند، آن هم در حالی که تنها بخش بسیار کوچکی از ما میتواند یک الگوریتم را درک کند؟
ژیژک: درست است، بیشتر ما درکی از الگوریتمها نداریم، اما بهسادگی میتوان دریافت که چگونه شبکه دیجیتال حیاتمان را کنترل میکند. علاوه بر این، گمان نمیکنم متخصصان فضای دیجیتال هم خود آنچنان بدانند این شبکه چگونه کار میکند. کسانی که دانش این متخصصان را استثمار میکنند هم درکی از جزئیات فنی ندارند.
فکر میکنید زمانی که «استیو بنن»، مشاور پیشین رئیسجمهوری آمریکا، پایگاه اطلاعاتی «کمبریج آنالیتیکا» را به راه انداخت چیزی از الگوریتم یا جزئیات کاری سر در میآورد؟ زیستبومشناسی را در نظر بگیرید: برای درک گرمایش زمین و حفرههای موجود در لایه اوزون نیاز به علم است و بسیاری از ما چیزی از آن نمیدانیم، با این حال همچنان میتوانیم برای اجتناب از بروز یک فاجعه زیستمحیطی کاری کنیم.
البته در اینجا خطر سؤاستفاده هم وجود دارد، اما باید پذیرای آنها باشیم. باید ایمان سادهلوحانه به خرد خودانگیخته مردم و سرلوحه قرار دادنش را کنار بگذاریم. تناقض زمانه ما همین است: دانش علمی، حیات روزمره و معمول ما را صورتبندی میکند و تنها میتوان با علمی متفاوت به جنگ با این نظارت (غالبا نامرئی) رفت، نه با عقل سلیم و بصریتهای عصر نو.