یادداشتی از «اسلاوی ژیژک»:
بگذارید صدها ویکیلیکس شکوفه بزنند!
وب امروزه مهمترین امر مشترک ما و نزاع بر سر آن اساسیترین نزاع زمانهمان است. در این نزاع دشمن، ملغمهای است از نهادها و مؤسسات خصوصی و دولتی (مانند گوگل و فیسبوک) و آژانسهای امنیت ملی (مانند آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا).
«اسلاوی ژیژک»، فیلسوف و نظریهپرداز صاحبنام اسلوونیایی است. وی در این یادداشت که در خبرگزاری راشا تودی منتشر شده به شرایط امروز بشر در عصر سلطه تکنولوژی و جهان مجازی میپردازد؛ جهانی که خود به معنای نوعی خصوصی کردن اطلاعات از طریق کانالهایی مشخص است. ژیژک مهمترین وظیفه اندیشه و کنش انتقادی را در اختیار گرفتن این فضا میداند:
زمانی که ویکیلیکس یک دهه پیش قدم به صحنه جهان گذاشت، برای مدتی کوتاه این چنین به نظر میرسید که اینترنت میتواند یک جامعه حقیقتا باز ایجاد کند. از آن زمان تاکنون، «ناظر کبیر» به مقابله برخاسته است.
امروزه، همواره شاهد اعتراضهایی درباره کنترل روزافزون رسانههای دیجیتال هستیم، اغلب هم از طرف کسانی که از قرار معلوم باور دارند که این مفهوم از آغاز به معنی دسترسی تمام و کمال و آزاد اطلاعات برای همگان بود.
با این حال، بیایید سرآغاز اینترنت را به یاد آوریم. در دهه ۱۹۶۰، ارتش آمریکا در پی دستیابی به راهی برای ارتباط میان نیروهای بهجامانده از یک جنگ احتمالی و جهانی هستهای بود، نبردی که میتوانست مقر فرماندهی را نابود کند. در نهایت، اینترنت برای متصل کردن این نیروهای پراکنده و دور زدن مقر (به محاق رفته) فرماندهی ایجاد شد.
بنابراین، از همان آغاز کار، پتانسیلی دموکراتیک در اینترنت وجود داشت، چراکه امکان تبادل مستقیم اطلاعات را میان واحدهای منفرد ایجاد میکرد و مرکز فرماندهی و هماهنگی را دور میزد. این خصلت ذاتی اینترنت از همان آغاز تهدیدی برای نهادهای قدرت بود. در نتیجه، واکنش آنان به این پدیده، کنترل «ابرها»ی دیجیتالی بود که میانجی ارتباط میان افراد است. [ابر دیجیتالی یا کامپیوتری مدلی است بر پایه شبکههای چون اینترنت که الگویی تازه برای عرضه، مصرف و تحویل خدمات کامپیوتری (شامل زیرساخت، نرمافزار، بستر و غیره) با بهکارگیری شبکه ارائه میکند].
البته تمام اشکال «ابرها»ی کامپیوتری، بهعنوان ابزارهایی نمایانده میشوند که آزادی ما را تسهیل میکنند. از حق نگذریم، همین ابرها سبب میشوند من پشت کامپیوتر شخصیام بنشینم و به آسانی به همهچیز در جهان مجازی دسترسی پیدا کنم، لااقل در ظاهر امر که همینطور است. با این وجود، آنها که ابرها را کنترل میکنند، حدود آزادی را نیز تعیین میکنند.
پنهان کردن ریموت
البته واضحترین شکل این کنترل، طرد مستقیم اطلاعات است: افراد و همچنین آژانسهای خبری (مانند تلهسور، راشا تودی، الجزیره و غیره) میتوانند از رسانههای اجتماعی حذف شوند (یا آنکه دسترسی به آنها محدود شود؛ برای مثال، سعی کنید در شبکههای تلویزیون هتلی در آمریکا الجزیره را پیدا کنید!) بیآنکه دلیل مشخصی برای این کار ارائه شود. معمولا در همچو مواقعی تنها به ارائه توضیحات فنی بسنده میشود.
بهرغم اینکه در برخی مواقع (برای مثال زیادهرویهای نژادی)، سانسور قابلتوجیه است، زمانی قضیه شکل و شمایلی خطرناک به خود میگیرد که این اقدام بهشکلی غیرشفاف صورت گیرد. دلیلش هم این است که کمترین حق دموکراتیکی که در اینجا باید مورد توجه قرار بگیرد این است که چنین شکلی از سانسور به شکلی واضح و شفاف و با توجیهی اعمال شود. این توجیهها و دلایل البته میتوانند گنگ باشند و حقیقت را بپوشانند.
در روسیه، ممکن است به خاطر منتشر کردن مطالبی در اینترنت که در حقیقت با آنها مخالف هستید سروکارتان به زندان بیفتد. آخرین نمونه از این زمینه «یوگنا چودنووتس»، معلم مهدکودک در یکاترینبورگ، است که بهخاطر منتشر کردن ویدئوی تعرض به یک کودک در اردوگاه تعطیلات تابستانی به پنج ماه زندان محکوم شد. در ششم مارس ۲۰۱۷، این محکومیت به پایان رسید. چودنووتس بهخاطر بندی در قانون اساسی متهم شده بود که بر اساس آن «پخش، اعلان عمومی یا تبلیغ دادهها یا دیگر موارد شامل تصاویر جنسی کودکان نابالغ» ممنوع اعلام شده است. از آنجا که او در فضای مجازی ویدئویی از تعدی به یک کودک برهنه در یک اردوگاه تابستانی را منتشر کرده بود، در پی قانون فوق به زندان افتاد. این معلم در دفاعیاتش گفته بود که نمیتوانست اجازه دهد چنین رویداد زشت و وقیحانهای مورد بیتوجهی قرار بگیرد. حق هم با او بود! آشکار است که یگانه دلیل محکومیت این معلم نه جلوگیری از انتشار تصاویر برهنه کودکان بلکه لاپوشانی تجاوزی بود که در بسیاری از مؤسسات دولتی در جریان است و حکومت در برابرشان سکوت میکند.
یادگار تاریخی
با این وجود، نمیتوان این پرونده را موردی دانست که تنها در نظام سرکوبگر روسیه رخ میدهد؛ همچو منطقی را میتوان در نخستین پرونده سانسور از سوی شبکههای مجازی دید. در این قضیه که در دسامبر ۲۰۱۶ روی داد، فیسبوک تصمیم به پاک کردن تصویری تاریخی گرفت که در آن کودکی ویتنامی در حال فرار از حمله بمبهای آتشزای ارتش آمریکا است. چند روز بعد، در پی اعتراضهای شدید، تصویر دوباره در فضای فیسبوک قرار گرفت.
نکته جالب در مورد پرونده مذکور چگونگی دفاع فیسبوک از اقدام خود مبنی بر پاک کردن این عکس تاریخی است: «با وجود آنکه میدانیم این عکسْ تاریخی است، بهسختی میتوان در نگاه نخست تفاوتی میان عکس این کودک برهنه و دیگر عکسهای هرزهنگارانه پیدا کرد». استراتژی موجود بسیار واضح است: از اصل اخلاقی عمومی و بیطرفانه (ممنوعیت انتشار تصاویر کودکان برهنه) برای سانسور یادگاری تاریخی استفاده میشود که نشاندهنده دهشت بمباران ویتنام از سوی ارتش آمریکا است. در حالتی افراطی، میتوان از این منطق برای ممنوعیت انتشار فیلمهایی نیز که پس از آزادی آشوویتس و اردوگاههای کار اجباری نازیها به نمایش درآمدند استفاده کرد!
شتر دیدی ندیدی
همین قضیه دو سال پیش برای من هم اتفاق افتاد، زمانیکه در یکی از کنفرانسهایم درباره قضیه قتل یک زن به دست یک مرد حرف زدم. بسیاری اظهارات مرا نوعی بانشر و تبلیغ خشونت اعمالشده در آن پرونده دانستند. گرچه من قویا با خشونت عنانگسیخته این قتل مخالفت کردم، اما متهم شدم که کاری کردهام تا شنوندگانم از شنیدن به این قضیه لذت ببرم.
این حملهها مثالی بینظیر از نیاز «از منظر سیاسی درست» به حمایت از مردم هستند، یعنی حراست از دیگران در برابر تصاویر و اخبار آسیبزا و آزاردهنده. اما نکتهای که من بر آن انگشت میگذارم این است که برای مبارزه با چنین جرایمی، باید آنها را با تمام دهشتشان نمایش داد و آدمی باید از وحشت آن به خود بلرزد.
زمانی، «جورج اورول»، نویسنده انگلیسی، در مقدمهای بر کتاب «مزرعه حیوانات» نوشت که اگر آزادی معنایی ندارد جز آنکه «این حق را داشته باشی تا به مردم آنچه را بگویی که دوست ندارند بشنوند»؛ با سانسور و سازماندهی رسانهها در دنیای امروز، این آزادی است که از ما دریغ شده!
امروزه زندگی ما به شکلی روزافزون دیجیتالی میشود: بیشتر فعالیتهایمان (و همچنین انفعالمان) در نوعی ابر دیجیتالی ثبت میشوند که مدام ما را تغییر میدهد و نهتنها اعمال بلکه وضعیت احساسی و عاطفیمان را زیر نظر دارد. آنگاه که خود را در آزاد و رهاترین حالت مییابیم (در محیط وب که در آن همهچیز قابل دسترسی است) کاملاً «بیرونی میشویم» و بهشکلی موشکافانه سرمان شیره مالیده میشود.
بنابراین، شبکههای دیجیتالی معنایی جدید به شعار قدیمی «امر خصوصی سیاسی است» میدهد. و در اینجا تنها کنترل زندگی شخصیمان نیست که در معرض خطر قرار دارد: امروزه فضای دیجیتال به همهچیز شکل و شمایل میدهد و بر آن نظارت دارد، از حلونقل گرفته تا سلامت، از الکتریسیته گرفته آب.
به همین خاطر است که وب امروزه مهمترین امر مشترک ما و نزاع بر سر آن اساسیترین نزاع زمانهمان است. در این نزاع دشمن، ملغمهای است از نهادها و مؤسسات خصوصی و دولتی (مانند گوگل و فیسبوک) و آژانسهای امنیت ملی (مانند آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا).
شبکه دیجیتال، شبکهای که کارکرد جوامعمان و همچنین مکانیسمهای کنترلیشان را تضمین میکند، واپسین شکل از سازوکاری فنی است که قدرت را در دستان خود گرفته است و به همین خاطر است که به دست گرفتن کنترل این فضا باید اولین وظیفه ما باشد.
ویکیلیکس تنها آغاز کار است و شعار ما در اینجا باید روحی مائوئیستی داشته باشد: بگذارید صدها ویکیلیکس شکوفه بزنند.