استاد حقوق دانشگاه اوتاوا در گفتوگو با ایلنا:
نتیجه اقدامهای ترامپ نفرت بیشتر از آمریکا و افول دموکراسی است/ رفتار آمریکا، کشورهای دیگر را به رفتارهای مشابه یا بدتر تشویق میکند
رییس مرکز تحقیقات حقوق بشر در دانشگاه اوتاوا گفت: سیاست خارجی فعلی واشنگتن تجسد شعار «اول آمریکا» است که کاری به اجتماعها و پیمانهای اجتماعی (مانند دیپلماسی) ندارد. به گمان من، نتیجه این اقدامها نفرت بیشتر از آمریکا و جدایی این کشور، به بالاترین حد ممکن، از جامعه جهانی است؛ امری که در نهایت به بیمیلی برای همکاری با آمریکا (بهخاطر قابل اتکا نبودنش) و میل بیشتر به مراوده با دیگر کشورها میانجامد. در نهایت حاصل کار، انزوای آمریکا است (امری که برخی آمریکاییها از منظر ایدئولوژیک از آن استقبال میکنند) که البته سودی هم برای این کشور و مردمش ندارد.
پروفسور «فردریک جان پاکر» استاد حقوق دانشگاه اوتاوا است. وی همچنین ریاست مرکز تحقیقات حقوق بشر در این دانشگاه را نیز برعهده دارد.
پروفسور فردریک جان پاکر درباره دلیل تصمیمهای پیاپی «دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا، برای خروج از پیمانهای بینالمللی و چندجانبه به ایلنا گفت: به سختی بتوان دلیلی برای تصمیمهای ترامپ پیدا کرد. اینگونه نیست که او در کارهایش از ایدئولوژی مشخص یا موضعی یکدست پیروی کند. بنابراین تنها میتوان درباره دلایل اعمال او به حدس و گمان بسنده کرد. با در نظر گرفتن این نکته، چنین به نظر میرسد که او موضعی خصمانه نسبت به قوانین بینالمللی، بهویژه نظم چندجانبه، دارد.
بهنظر میرسد که ترامپ بیشتر به روابط دوجانبه علاقه داشته باشد، روابطی که او و کشورش در آن دست بالا را نسبت به طرف دیگر داشته باشند. این را هم باید در نظر گرفت که او در برخی موارد تنها وعدههایی را عملی میکند که پیشتر در کارزار انتخاباتیاش مطرح کرده بود؛ ممکن است این رویکرد از نگاه برخی «ستودنی» باشد، اما در حقیقت چنین مینماید که ترامپ تنها براساس قوانینی که خود محترم میداند عمل میکند و صرفا بر کسانی حکمرانی میکند که در انتخابات به او رای دادهاند و کاری به مصلحت کشور یا اصولی ندارد که طبق قانون و همچنین سوگندی که بهعنوان رئیسجمهوری خورده ملزم به اجرای آنهاست.
با توجه به این تفسیر، بنیاد یا انگیزه برخی از تصمیمهای ترامپ - بهشکلی سادهانگارانه- از این حقیقت ناشی میشود که او تلاش دارد با «میراث» رئیسجمهوری پیشین این کشور مبارزه کند. اما نمیتوان از هیچیک از این تفاسیر با اطمینان حرف زد و آینده رفتارهای ترامپ را پیشبینی کرد.
وی با اشاره به خروج آمریکا از شورای حقوق بشر سازمان ملل و همچنین رویکرد اخیر دولت این کشور در قبال پناهجویان، درباره تاثیر این اقدامها در عرصه سیاست خارجی واشنگتن گفت: بهنظر میرسد که خروج از توافقهای بینالمللی بدل به اصل اولیه سیاست خارجی واشنگتن شده است؛ این سیاستی است که ویژگیهای اشتراکی، چندجانبه و مشارکتی کمتری دارد.
در واقع سیاست خارجی فعلی ترامپ تجسد (در حقیقت تنها شکل از) شعار «اول آمریکا» است که کاری به اجتماعها و پیمانهای اجتماعی (مانند دیپلماسی) ندارد. به گمان من، نتیجه این اقدامها نفرت بیشتر از آمریکا و جدایی این کشور، به بالاترین حد ممکن، از جامعه جهانی است؛ امری که در نهایت به بیمیلی برای همکاری با آمریکا (بهخاطر قابل اتکا نبودنش) و میل بیشتر به مراوده با دیگر کشورها میانجامد. در نهایت حاصل کار، انزوای آمریکا است (امری که برخی آمریکاییها از منظر ایدئولوژیک از آن استقبال میکنند) که البته سودی هم برای این کشور و مردمش ندارد.
البته نظام جهانی (بهویژه سازوکار سازمانهای مربوط به پناهجویان و حقوق بشر) از خروج آمریکا از شورای حقوق بشر سازمان ملل لطمه خواهند دید، چراکه ایالات متحده از طرفداران و تامینکنندگان مالی اصلی این مراکز بود. نبود آمریکا بهعنوان قهرمان حقوق بشر در این سازمانها (ولو اینکه این نقش مسئلهساز باشد) مشکلاتی را به دنبال خواهد داشت، اما فائق آمدن بر آن غیرممکن نیست. در دراز مدت، شاید حتی اوضاع بدون آمریکا بهتر هم باشد؛ در حال حاضر، آمریکا موردی است ضعیف که اشتیاقی را در کسی ایجاد نمیکند. تردیدی نیست که در مورد بیاحترامی یا پشت پا زدن به قوانین بینالمللی، رفتار آمریکا دیگران را نیز به اقدامهایی مشابه یا بدتر تشویق میکند. در نتیجه، جهان جای ناملایمتری خواهد شد و امیدهای از دسترفته به واکنشهای افراطی میانجامد... که در نهایت باعث توجیه محدودیت آزادی، جامعه باز و حکومت بر اساس ارزشهای دموکراتیک میشود.
استاد حقوق دانشگاه اوتاوا در رابطه با بیکنشی و رویکرد محافظهکارانه اروپا به بدعهدیهای مکرر آمریکا گفت: اتحادیه اروپا نارضایتی خود را نسبت به بدعهدیهای آمریکا اعلام کرده است. البته اروپا هم درگیر مشکلات داخلی خودش است. به گمان من، بسیاری در جهان گمان میکردند که میتوانند دوران ریاستجمهوری ترامپ را (که چهبسا تنها به یک دوره محدود شود) «تحمل کنند» و از صدمات بیشتر ممانعت کنند و پس از کنار رفتن او از قدرت بار دیگر از نو بسازند. اما ترامپ بسیار عمیقتر، سریعتر و وسیعتر و پیشبینیناپذیرتر از آنچه آنها انتظار داشتند پیش میرود.
ممکن است آسیبهای ناشی از اقدامهای ترامپ بنیادی باشد و به از دست رفتن اعتماد منجر شود. در پرتو این مسئله، اتحادیه اروپا باید با قاطعیت بیشتری عمل کند، اما این کار به اتحاد نیاز دارد. متاسفانه، شبح برگزیت اروپا را در بر گرفته، از جمله آنچه به اشتباه «بحران پناهجویان» نامیده میشود. برخی گمان میکنند این مورد دوم میتواند زوال اروپا را سرعت بخشد.
رئیس مرکز تحقیقات حقوق بشر دانشگاه اوتاوا با اشاره به نتیجه تنش برآمده از اختلاف اروپا و آمریکا بر سر خروج واشنگتن از توافقهای بینالمللی، از برجام گرفته تا شورای حقوق بشر سازمان ملل، گفت: ستونهای صلحی که آمریکا پیشتر آن را حاکم کرده، روابط حسنه میان اروپا و آمریکا و مهمتر از همه، نظم پس از جنگ جهانی دوم به لرزه درآمدهاند. البته این بالذات چیز بدی نیست، اما به شرطی که توافقی چندجانبه و پیشرو جای آن را بگیرد که به قوانین بینالمللی وفادار باشد. این امر میتواند منعکسکننده تغییرات جهانی باکاهش نسبی و نفوذ در قدرت و نفوذ - با کاهش نفوذ آنگلو آمریکایی- در میان ظهور قدرتهای شرق و جنوب باشد. این امر به معنای تعادلی جدید است.
اما تغییرات اخیر بیش از آنکه به تعادل ختم شوند، به بینظمی و رقابت، قدرت نامتمرکز، تضعیف مؤسسات بینالمللی و نبود هیچ بنیان حاکم در قانون یا سیاست میانجامند. رویکردهایی چون «اول آمریکا» بر اساس قانون جنگل پیش میروند؛ نوعی پارادایم پیشا-وستفالی [در نظام وستفالی منافع و اهداف ملی فراتر از منافع و اهداف هر شهروند یا فرمانروایی قرار میگیرد] که برآمده از ستیز دائم، خطرهای بالا و هزینههای همیشگی است. این رویکردها باعث عدم اطمینان، افول دموکراسی، حرکت به سوی استبداد و نظامی شکننده میشود که نمیتواند در برابر تهدیدهای مشترکی چون تغییرات اقلیمی یا دیگر چالشهایی موضع بگیرد که ورای اقدامهای یکجانبه کشورها قرار دارد. مشخص نیست که آیا آمریکا میتواند در چنین منازعهای بقای خود را حفظ کند یا نه. امری که البته هم غریب است و هم کنایهآمیز. البته این هم آدمی را متحیر میکند که آمریکای ترامپ چطور به این فرآیند شتاب میبخشد و در حقیقت این تغییرات را به پیش میراند.
گفتوگو: کامران برادران