جهان در سال۲۰۱۷/ پرونده چهارم: اروپا
اسپانیا، خیزش داعش و تاخت و تاز کاتالونها/ بُرد ماکرون – باخت مرکل/ لندن و مصائب خانم نخستوزیر
سال گذشته میلادی تنها داعش نبود که به عنوان متغییر تاثیرگذار موجب به هم خوردن معادلات شد بلکه خیزش احزاب راست افراطی یکی از چالشهای قاره سبز به شمار رفت.
وقایع اروپا در سال ۲۰۱۷ را باید همراه با بیم و امید مورد بررسی قرار داد؛ چراکه سال گذشته میلادی تنها داعش نبود که به عنوان متغییر تاثیرگذار موجب به هم خوردن معادلات شد بلکه خیزش احزاب راست افراطی یکی از چالشهایی بود که اگرچه خطر آن به حد و اندازه داعش نبود اما خیزش آنها موجب نگرانی «قاره سبز» شد.
درست است که امانوئل ماکرون به عنوان پیروز میدان وارد الیزه شد و مرکل به سختی توانسته است مخالفان و موافقان خود را به صورت نسبی راضی نگه دارد اما سایه احزاب راست افراطی از ایتالیا و اسپانیا گرفته تا فرانسه، اتریش و آلمان همچنان این پیام را مخابره میکند که اروپا در نه تنها در سال ۲۰۱۷ بلکه در روزهای پیش رو وارد چالشهای سیاسی خواهد شد و قبض و بسط آن به حوزههای اقتصادی، مهاجرین و اجتماعی را شاهد خواهیم بود.
این روند نه تنها در اروپا بلکه در لندن به عنوان سرزمین خواهان جدایی ار اتحادیه اروپایی هم حس شد. بریتانیا در سالی که گذشت با تبعات و ساختار طی شده برای جدایی از اروپا (برگزیت) دست و پنجه نرم کرد و همچنان مشخص نیست که چه آیندهای در انتظار این کشور خواهد بود. مضاف بر این موضوع «ترزا می» به عنوان نخست وزیر و هدایتگر دولت با چالشهای داخلی زیادی روبهرو بود؛ دو تن از وزرای او استعفاء دادند و روزهای سختی را قبل و حین برگزاری انتخابات پارلمانی پشت سر گذاشت.
اما این تمام چالشهای خانم نخستوزیر نبود بلکه کابینه سایه و «جرمی کوربین» را باید به لیست تهدیدهای وی اضافه کرد و این موجب شد تا او به دنبال انحراف افکار عمومی بیافتد و وارد بازیهای نطقه ای در غرب آسیا شود. سفر به عراق، عربستان و اردن به علاوه حضور پنهان در پروندههای دیگر سناریویی بود که دولت بریتانیا نه تنها برای فرار از فشار داخلی بلکه برای تامین منافع خود آن را طرح کرد. برای روشن شدن اهم وقایع اروپا در سال ۲۰۱۷ به سراغ نظرات کارشناسان و تحلیلگران حوزه میرویم که به شرح ذیل خواهد بود.
کاتالونیا، از رویا تا واقعیت
عبدالرضا فرجیراد (سفیر اسبق در نروژ)
کاتالونیا از ۸۰ سال پیش یک منطقه خودمختار به حساب میآمد و به دلیل اینکه دارای زمینهای کشاورزی و حاصلخیز فراوانی بوده یک جغرافیای ثروتمند به حساب میآید. حدود ۱۰ سال پیش قانونی به تصویب رسید که اختیارات منطقه کاتالونیا افزایش پیدا کرد که بیشتر آن در حوزه فرهنگی، زبان و قوانین محلی مانند شهرداریها بود اما این اختیارات به عنوان یک خودمختاری مطلق به حساب نمیآمد. چهار سال بعد این اختیارات لغو شد و حساسیت شهروندان کاتالونیا نسبت به این موضوع بیش از پیش افزایش پیدا کرد. تا جایی که آنها موقعیت خود را در خطر دیدند و خواستار استقلال به جای خودمختاری بودند که نهایتاً همهپرسی استقلال برگزار شد که برخورد شدید نیروهای امنیتی و پلیس را با رایدهندگان شاهد بودیم.
ریشه همهپرسی اخیر کاتالونیا را نمیتوان تنها معطوف به اوضاع این منطقه و سابقه تاریخی آن دانست؛ چراکه موضوعهایی مانند برگزیت و همچنین فراز و فرودهای استقلال اسکاتلند موجب شده تا بحث استقلالطلبی بیش از پیش در کشورهای عضو اتحادیه اروپا مطرح شود. حتی مسائلی مانند خیزش راستگرایان یا موج پناهجویان در این پرونده بیتاثیر نیست و نهایتاً شاهد برگزاری همهپرسی استقلال در این منطقه بودیم.
کاتالونها اعلام کردند که هشت میلیون جمعیت دارند و بخش اعظمی از اقتصاد، تکنولوژی و حتی توریسم اسپانیا از طریق آنها تامین میشود. از این جهت آنها معتقدند که با توجه به این وضعیت در صورت استقلال میتوانند از پس مسائل و مشکلات پیش رو برآیند. بخش دیگری از تصمیمهای آنها جنبه اعتراضی دارد؛ آنها معتقدند که بخش عظیمی از درآمد اسپانیا توسط منطقه کاتالونیا تامین میشود و دلیلی ندارد که همانند سایر نقاط این کشور مالیات بدهند. لذا خواهان استقلال و ادامه حیات سیاسی و ملی خود به صورت جداگانه هستند.
با نگاهی به گذشته و وضعیت فعلی کاتالونیا به نظر میرسد که بهترین راه برای دولت اسپانیا، مذاکره با کاتالونها و نهایتاً اعطاء یک خودمختاری مشخص یا وحدت ملی در این راستا است. چراکه پیشبینیهای اولیه در خصوص همهپرسی کاملاً با شکست روبهرو شد و قرار نبود که تا به این اندازه رای به جدایی از اسپانیا داده شود. حتی یکی از اشتباهات دولت اسپانیا که البته چارهای جز اجرای آن نداشت، بحث ورود خشن پلیس بود که موجب شد تا احساسات مردم جریحهدار شده و با قدرت بیشتر پای صندوقهای رای بیایند. از این جهت بهترین روش برای مهار این بحران ورود به مذاکره با کاتالونها برای رسیدن به یک وحدت ملی است.
بارسلونا و ادامه سناریوی داعش در اروپا
مرتضی مکی (کارشناس مسائل اروپا)
داعش علاوه بر راهبردهای خود در عملیاتهای خارجی به دنبال یک تسویه حساب سازمان یافته در خاک اروپا است. به گونهای که اکثر کشورهایی که مورد حملات داعش واقع شدهاند مانند اسپانیا، آلمان، فرانسه، استرالیا و غیره، رسماً در ائتلاف بینالمللی ضد داعش در سوریه و عراق علیه عناصر این گروهک تروریستی اقدامهای جدی صورت دادند و در حالت فعلی که موصل به عنوان مهمترین مرکز خلافت داعش از دست رفته است، پروژه تسویه حساب با کشورهای دخیل در این پرونده شروع شد.
در زمان حیات رسمی القاعده، خصوصاً پس از حوادث یازدهم سپتامبر شاهد بودیم که بسیاری از کشورها از جمله اسپانیا، آمریکا را در پرونده افغانستان همراهی کرد و درگیریهای زیادی میان عناصر القاعده و طالبان با ارتشهای اروپایی که در افغانستان و سپس در عراق حاضر بودند، صورت داد که میتوانیم بگوییم حوادث بارسلون ادامه پاسخدهی آن زمان را نمایان میکند. البته قبلاً هم در اروپا حوادث این چنینی رخ داده است اما در آن زمان گروهک تروریستی داعش وجود نداشت. به عنوان مثال در مادرید اسپانیا یکی از بزرگترین عملیاتهای تروریستی اتفاق افتاد و در حالت فعلی شاهد هستیم که حوادث در ابعادی دیگر و با قصد و نیت متفاوت در خاک اروپا و حتی اسپانیا اتفاق میافتد.
در حالت فعلی ابزار علمیاتی در اروپا کاملاً متفاوت با عراق، سوریه، افغانستان، لیبی و سایر نقاط است. به صورتی که بحث استفاده از چاقو و همچنین حمله با انواع خودروهای سنگین، نیمه سنگین و سبک در دستور کار داعش قرار گرفته و حتی جزوههای آموزشی توسط رسانههای منتسب به این جریان تروریستی در این راستا منتشر و تکثیر شده است که به صورت مجازی آن را در اختیار هواداران خود قرار میدهد.
باید بدانیم که اختلاف نظر در مورد سیاستهای سختگیرانه و مدل برخورد با تروریسم، بیش از گذشته در میان کشورهای اروپایی وجود دارد و همین موضوع باعث میشود تا رسیدگی به پروندههای تروریستی و مبارزه با این پدیده در خاک اروپا با مشکل مواجه شده و اصطلاحاً چندپاره شود. چراکه نگاهها به مساله پناهجویان و تروریسم و حتی اعمال قوانین سختگیرانه در خصوص پیمان شینگن با یکدیگر متفاوت است اما بر اساس مستندات و اسنادی که از سوی اندیشکدهها و مراکز مطالعاتی اروپایی مطرح شده است، صاحبنظران بر این عقیده هستند که اروپا برای رهایی از وضعیت فعلی باید از عربستان فاصله بگیرد تا بتواند از چنین تفکرات افراطی در امان بماند.
پایان اولاند، آغاز ماکرون
پیروز ایزدی (تحلیلگر مسائل فرانسه)
در دور دوم انتخابات فرانسه شاهد بودیم که دو نامزد با دو دیدگاه و برنامه کاملاً متفاوت پا در عرصه رقابتهای حزبی و انتخابات ریاست جمهوری فرانسه گذاشتند و نهایتاً امانوئل ماکرون با کسب ۶۵ درصد آراء راهی الیزه شد که در اینجا تنها پیروزی وی مهم نخواهد بود، بلکه دیدگاه مردم و این که مستقل بودن او باعث شد که به عنوان پیروز انتخابات مطرح شود، اهمیت بیشتری دارد.
در تحلیل شخصیت ماکرون باید او را یک «مصلحتگرای میانهرو» دانست و از این جهت شاهد پیروزی وی بودیم. چراکه مردم فرانسه به این باور رسیدند که مواضع لوپن نمیتواند در حالت فعلی گرهگشای مشکلات فرانسه باشد و از سوی دیگر احزاب سنتی این کشور هم از گذشته تاکنون نتوانستهاند آن گونه که افکار عمومی انتظار داشتند، جایگاه فرانسه را تقویت کرده و اهداف مورد نظر را محقق کنند. از این جهت بود که شاهد متمایل شدن مردم به سمت ماکرون بودیم. البته دیدگاه مارین لوپن به عنوان رهبر جبهه ملی فرانسه هم تا حدودی به این موضوع کمک کرد.
دیدگاههای ناسیونالیسم اقتصادی، مهاجرستیزی و راهبردهای وی علیه اتحادیه اروپایی توانست تا حدودی به پیروزی ماکرون کمک کند. در اینجا باید به این موضوع توجه شود که افکار عمومی فرانسه همچنان از دیدگاههای لوپن و جبهه ملی فرانسه هراس دارند اما این که آراء جبهه ملی توانست تا به این حد افزایش پیدا کند، بدون تردید باید آن را یک پیروزی مهم برای لوپن و جبهه ملی دانست.
قاره سبز و خیزش راست افراطی
نادر نوربخش (پژوهشگر مسائل اروپا)
وجود مسائلی مانند بحث مهاجرت و تبعات فرهنگی - هویتی آن، نارضایتی از عملکرد احزاب سنتی و همچنین احساس هراس که در میان بسیاری از بازندگان روند جهانی شدن از جمله کارگران و جوانان در اروپا شکل گرفته، از عمده مسائلی است که موجبات خیزش جریانهای راست افراطی در اروپا را فراهم آورده است. از این منظر عدم وجود یک آلترناتیو مناسب از سوی جناح چپ، فرصت بینظیری را برای این جریان رقم زده است. رهبران احزاب راست افراطی (که واژه افراطی را برچسبی از سوی مخالفان میدانند) معمولاً ماهیتی کاریزماتیک داشته و با اتخاذ شیوه های پوپولیستی و تاکید بر شنیدن صدای طبقات ضعیف و ناراضی جامعه نظر تودهها را به خود جلب میکنند. در این راستا باید توجه داشت که ابراز حس نوستالژی نسبت به تاریخ درخشان و تکیه بر نمادهای ملی همزمان با استفاده گسترده از شبکههای اجتماعی در اینترنت بر محبوبیت این رهبران افزوده است. با این حال نباید فراموش کرد که عمده عوامل اقبال این احزاب را باید در عملکرد ضعیف و نا امیدکننده احزاب جریان اصلی دانست که سالهاست حکومت را در دست دارند و در برخورد با مشکلات روز افزون اروپا ناتوان بودهاند.
تحلیلهای موجود در مورد عملکرد احزاب راست افراطی در رسانهها عموماً احساسی هستند؛ به گونهای که برخی با ظهور یک پیروزی، آن را بازگشت دوباره اروپا به دوره «نازیسم هیتلری» تصور میکنند و با یک شکست در یک انتخابات، آن را پایان کار راست افراطی میدانند. برای مثال در دو انتخابات اخیر سراسری در فرانسه و آلمان برخی به اشتباه پیروزی ماکرون را نماد موفقیت اعتدال و شکست پوپولیسم رادیکال نامیدند و در مورد انتخابات آلمان نیز بسیاری ابقای مرکل در مقام خود را افول راست افراطی تصور کردند، در حالی که واقعیتها نشان از این داشت که بهرغم اینکه جریان راست افراطی در هر دو انتخابات به صدر جایگاه اجرایی دست پیدا نکرد اما پیروز اصلی میدان بود؛ به طوری که میزان آرای به دست آمده توسط آنان رشد چشمگیری داشت. این امر به خصوص در آلمان باعث شد تا پس از نزدیک به ۷۰ سال این جریان با حزب آاترناتیو برای آلمان (AFD) به پارلمان این کشور راه پیدا کند؛ امری که منجر به سقوط بی سابقه میزان آرای احزاب اصلی (دموکرات مسیحی و سوسیال دمکرات) این کشور شد. لذا این احزاب در سه دهه اخیر روند رو به رشدی را پشت سر گذاشتهاند و همزمان با تکیه بر مشکلات ناشی از افزایش روزافزون مهاجران در کشورهای اروپایی نظر بسیاری را به خود جلب کردهاند.
اینکه این احزاب چه فرصت یا تهدیدی برای کشورهای دیگر فراهم میکنند، باید توجه داشت ماهیت این جریان از منظر سیاست خارجی معمولاً متفاوت است اما به طور کلی و بهرغم سیاستهای اسلام هراسانهای که برخی از این احزاب (به جز احزاب راست افراطی شرق و مرکز اروپا) در مورد مهاجران مسلمان داخل کشورهای خود به کار میگیرند، در مسایل بینالمللی معمولاً در جناح مقابل آمریکا و ساختار سرمایهداری قرار دارند و نهادهایی مانند ناتو را مورد انتقاد علنی قرار میدهند و در مقابل رابطه حسنهای با روسیه دارند؛ لذا رشد این احزاب در دراز مدت به نفع پیشبرد سیاست کشورهایی مانند ایران تمام میشود، اگرچه موضوع حمایت از حقوق مسلمانان ساکن این کشورها به عنوان یک چالش باقی خواهد ماند.
پیروزی سخت «می» درانتخابات پارلمانی بریتانیا
افشین شاهی (استاددانشگاه بردفورد بریتانیا)
به رغم اینکه ترزا مِی اعلام کرده بود قصدی برای برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی در بریتانیا ندارد، شاهد بودیم که نخستوزیر بریتانیا در ماه آوریل حزب محافظهکاران و اپوزیسیون این کشور را شگفتزده کرد؛ چراکه در اوایل، بحث بر این بود که محافظهکاران پیروز انتخابات خواهند بود و حتی شاهد بودیم که در انتخابات محلی بریتانیا در اوایل ماه می، حزب کارگر ۳۰۰ کرسی را از دست داد و حزب محافظهکار پیروز میدان شد. از این جهت، شکست حزب کارگر در انتخابات پارلمانی اجتناب ناپذیر جلوه میکرد. در انتخابات محلی چیزی حدود ۳۰ درصد از جمعیت بریتانیا در آن شرکت کردند. اما بهرغم شکست حزب کارگر در انتخابات محلی اخیر، شاهد تغییرات جدی در فضای انتخابات فعلی هستیم.
اگر به گزارشهای موسسات نظر سنجی نگاهی گذرا بیاندازیم، میبینیم که در حالت فعلی وضعیت به نفع جرمی کوربین در حال تغییر بود و این میتواند برای محافظهکاران مخاطرات جدی به وجود بیاورد. از زمان ورود کوربین به عرصه سیاست، طیف گستردهای از رسانههای بریتانیا نسبت به وی بسیار انتقادی و حتی کملطف بودند اما علاوه بر این وضعیت باید بگویم که مقبولیت وی تا حد قابل توجهی افزایش داشته است و این در حالت فعلی برای خانم نخستوزیر خطرناک جلوه کرده بود.
زمانی که محافظهکاران اهداف جریان منتسب به خود را به سمع و نظر عموم شهروندان بریتانیا رساندند، خیلی از کارشناسان متعجب شده بودند و حتی انتقادهایی را به آنها صورت دادند. چراکه با توجه به برنامه آنها عدهای معتقدند که اهداف مطرح شده میتواند برای حزب محافظهکار هزینه داشته باشد. به صورتی که یکی از مواردی که ترزا می روی آن دست گذاشته است، بحث تقلیل خدمات اجتماعی برای بازنشستگان بود که به نظر مفسران بریتانیایی، دست گذاشتن روی چنین موضوعی که در یک طرف آن بازنشستگان قرار دارند، میتوانست مخاطراتی را برای خانم نخستوزیر در پی داشته باشد اما به هر ترتیب او و حزبش پیروز انتخابات بریتانیا شدند.
تروریسم و حزب کارگر علیه خانم نخستوزیر
آرشین ادیب مقدم (استاد مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن)
جرمی کوربین توانسته است با گسترش روزانه محیط خود به رغم انتقادهای فراوان درون حزبی توانست فاصله میان حزب کارگر و حزب محافظه کار را کم کند که این موضوع توانست برای شخص خانم نخستوزیر و حزب محافظهکار بریتانیا یک چالش اساسی به حساب بیاید. از اینرو خوشبینی ترزا می به پیروزی تمام و کمال محافظهکاران در انتخابات پارلمانی باعث شد تا مخاطرات خیزش کوربین به حاشیه برود و این مساله میتواند پدیدهای دیگر در تاریخ سیاسی بریتانیا را رقم بزند.
ظهور یک ائتلاف جالب از حزب سبز در انتخابات توانست به عنوان موضوع دیگر مد نظر قرار گیرد. حزب لیبرال دموکرات نیز در سال گذشته میلادی امور مهمی را از دست داده است و من شک دارم که این جریان بتواند در مرکزیت وقایع حزبی قرار گیرد. حزب استقلال انگلستان که از احزاب موافق برگزیت به شمار میرود، گزینههای انتخاب نشده و متعددی را در مقابل خود میبیند و انتخاب اینکه در آینده به سوی کدام حزب برود واقعاً مشکل است.
در امتداد برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی بریتانیا حادثه تروریستی منچستر یک بار دیگر نشان داد که تروریسم به هر نوع و شکلی محکوم است. چنین فجایعی میتواند در کوتاه مدت به سود رهبر مسئول که اکنون ترزا می نخستوزیر بریتانیا است رقم بخورد؛ چراکه توانست با تحت تاثیر قرار دادن احساسات مردم آنها را به سوی خود جذب کند. حمله منچستر یکی از وقایع غمانگیز تاریخ بشریت است که بازخوردهای کوتاهمدت آن میتواند مورد استفاده قرار گیرد ولی در بلند مدت نمیتوان از آن به عنوان استراتژی قابل اتکاء بهره برد.
دومینوی استعفاء در لندن
پیروز مجتهدزاده (تحلیلگر ارشد مسائل بریتانیا)
استعفای «پریتی پاتل» وزیر توسعه بریتانیا دارای ابعاد پیدا و پنهان زیادی بود و برای خیلیها این پرسش پیش آمده که آیا مطرح کردن ابعاد روابط میان اسرائیل و بریتانیا در حالت فعلی باعث کنارهگیری وی شده یا مباحث دیگر در میان است؟ در اینجا باید سوال کنیم که چگونه یک نفر در تشکیلات منظم و مدونی مانند دولت بریتانیا به خود اجازه میدهد که بدون اطلاع و هماهنگی با دستگاهها و ارگانهای مربوط به سرزمینهای اشغالی سفر کند یا در لندن و نیویورک با مقامات رژیم صهیونیستی به دیدار و گفتوگو بپردازد و شخص نخستوزیر و سایر مقامهای دولت بریتانیا را در جریان گفتوگوهای خود و خروجی آن قرار ندهد.
در داخل بریتانیا بسیاری معتقدند عملی که از سوی وزیر توسعه بریتانیا صورت گرفته باعث شده تا وضعیت ملایم و ثبات دولت بریتانیا به مخاطره بیافتد و از این جهت است که «ترزا می» این موضوع را به صورت علنی بازگو میکند. عدهای معتقدند که دیدارهای وزیر توسعه بریتانیا با مقامهای اسرائیل ریشه نژادی و ایدئولوژیک یهودی دارد اما از نظر دولت بریتانیا تمامی اقدامهای وی به دلیل اینکه بدون هماهنگی صورت گرفته بود محکوم و باعث شده تا وجهه کابینه زیر سوال برود و نهایتاً شاهد استعفای وی از سمت خود بودیم.
باید توجه داشت که دولت بریتانیا بر اساس واقعیتهای دموکراتیک در داخل این کشور به روی کار آمده و شهروندان این کشور با نگاه به دولت، آن را حمایت یا نقد میکنند. لذا دولت احساس میکند هر قدمی که برمیدارد باید پاسخگوی رفتار خود باشد؛ علاوه بر این موضوعات اگرچه کابینه ترزا می و عملکرد آن در موضوع برگزیت مورد انتقاد فراوان گرفته است اما در انتخابات آینده این مسائل نمیتواند خدشهای به دولت فعلی وارد کند.
خیز بلند بریتانیا در غرب آسیا
مجید تفرشی (تحلیلگر مسائل بریتانیا)
سفر «ترزا می» به سه کشور عراق، اردن و عربستان را باید یک سفر چند منظوره قلمداد کرد که دارای ابعاد گوناگونی است. قبل از آن که نخستوزیر بریتانیا به عربستان سفر کند برای اولین بار پس از به روی کار آمدن، وارد عراق شد و با حیدر العبادی همتای عراقی خود دیدار کرد. این دیدار از چند جهت دارای اهمیت است؛ نخست اینکه به نظر میآید بغداد در حالت فعلی کمترین اصطکاک را با لندن دارد و دوم، بریتانیا هم مشتاق به سرمایهگذاری در این کشور است.
زمانی که سخن از سرمایهگذاری به میان میآید تنها بحث اقتصادی مطرح نیست بلکه موضوعات امنیتی و نظامی و همچنین مسائل سیاسی هم به میان میآید. به عنوان مثال کمپانیهای نفتی و همچنین شرکتهای امنیتی خصوصی بریتانیا عراق را کشوری مناسب برای حضور خود میدانند و تا به امروز هم در آن حضور دارند. در بحث نظامی هم تنها تامین منافع استراتژیک مطرح نیست بلکه آموزش نیروهای نظامی کشورهایی مانند عراق، اردن و حتی عربستان و فروش تسلیحات به آنها در دستور کار بریتانیا قرار دارد.
روابط بریتانیا با عربستان هم دارای لایههای گوناگون است؛ درست است که اختلاف میان ایران و عربستان همچنان ادامه دارد اما بریتانیا یکی از کشورهایی است که همچنان بر حفظ برجام تاکید دارد. این در حالی است که غربیها اشکلات زیادی را به برجام وارد میکنند. از ان جهت است که بریتانیا به ریاض تنها به عنوان یک شریک اقتصادی و سیاسی نگاه نمیکند بلکه مباحث نظامی و تسلیحاتی در این روابط جایگاه خاصی دارد.