گزارش ایلنا از راهبرد ترکیه پس از پرونده قدس؛
اردوغان، ۲ گزینه و یک انتخاب
موضع ترکیه در خصوص تصمیم اخیر رئیسجمهوری آمریکا فضای اجلاس داووس را نمایان می کند اما این بار پای آمریکا در میان است و از این منظر اختلافات میان آنکارا و واشنگتن افزایش پیدا کرده اما انتخاب با رئیسجمهوری ترکیه است؛ روسیه یا آمریکا، مساله این است.
«اسرائیل، غزه را محاصره کرده و آن را به «زندان فضای باز» تبدیل کرده است؛ آیا غزه به اندازه شما سلاحهای کشتار جمعی در اختیار داشت؟». این عبارت قسمتی از اظهارات تند «رجب طیب اردوغان» رئیسجمهوری ترکیه خطاب به «شیمون پرز» رئیس وقت رژیم صهیونیستی در جریان میزگردی در کنفرانس «مجمع اقتصاد جهانی» در داووس سوئیس (ژانویه ۲۰۰۹) بود که مخاطبان اخبار حوزه بینالملل آن را به خاطر دارند.
در آن روزها اردوغان در کسوت نخستوزیر ترکیه به ایفاء نقش میپرداخت؛ همگان به یاد دارند که در اجلاس داووس اردوغان رسماً شیمون پرز و اسرائیل را عامل کشتار شهروندان فلسطین خطاب کرد و با عصبانیت از جلسه خارج شد. حتی اعلام کرد تا زمانی که اسرائیل، فلسطینیها را به قتل میرساند در چنین جلساتی حاضر نخواهد شد.
وضعیت فراتر از این صحبتها پیش رفت و اسرائیل این بار مستقیماً ترکیه را هدف قرار داد و این بار اردوغان شانس این را داشت که شدت انتقاد خود از تلآویو را تندتر کند. اما این فرصت این بار در داووس یا جغرافیای دیگر به او داده نشد بلکه در آبهای بینالمللی در ۹۳ کیلومتری ساحل غزه به وی اعطاء شد.
ماجرا از این قرار بود که خرداد ماه ۱۳۸۹ (ماه می ۲۰۱۰) و با گذشت کمتر از دو سال از حمله لفظی اردوغان به شیمون پرز، «کشتی ماوی مرمره» که حامل کمکهای بشردوستانه برای مردم تحت محاصره غزه بود توسط کماندوهای واحد «شایتت ۱۳» ارتش اسرائیل (یکی از سه یگان تکاوری ویژه نیروی دریایی ارتش اسرائیل) مورد هجوم قرار گرفت و ۱۰ تن از شهروندان ترکیه کشته شدند.
این کمکها توسط مجموعهای متشکل از فعالان حقوقبشری حامی فلسطین از حدود ۴۰ کشور و تحت عنوان «ناوگان آزادی» به سمت غزه اعزام شده بود و قرار بود که محاصره دریایی غزه را بشکند که سرانجام آنها با اقدام سلبی ارتش رژیم صهیونیستی تغییر پیدا کرد.
دوگانه قهر و آشتی
در پی این حادثه و عدم عذرخواهی مقامهای تلآویو از آنکارا، ترکیه در سپتامبر ۲۰۱۰ (شهریور ۱۳۸۹) همکاری نظامی خود با اسرائیل را متوقف و سفیر این رژیم را از آنکارا اخراج کرد. این روند ادامه داشت تا زمانی که اردوغان در آگوست ۲۰۱۴ (شهریور ۱۳۹۳) به قدرت رسید و سکان هدایت حزب عدالت و توسعه را به عهده گرفت. حال، او باید حیات سیاسی خود را یک پله بالاتر از نخستوزیری یعنی در کسوت «رئیسجمهوری» ادامه میداد.
نکتهای که باید به آن اشاره شود، این است که در دنیای سیاست، (به خصوص در مقیاس جهانی) مناسبات با سایر دولتها موجب غلبه برخی از ملزومات و باید و نبایدها بر تفکرات و ایدئولوژیها میشود و در خصوص اردوغان و ترکیه هم این وضعیت اتفاق افتاد. به گونهای که اگر به روند انتقاد اردوغان از اسرائیل نگاه کنیم میبینیم که وی دچار تزلزل در موضعگیری شده است.
ممکن است عدهای معتقد باشند که «قهر سیاسی» آن هم در روابط دولتها برای کوتاه مدت کارایی دارد و در دراز مدت تاثیرات مخرب دارد. دستهای دیگر اعتقاد دارند که در روابط بینالملل و سیاست جهانی «دوستی» معنای چندانی دارد؛ بلکه آنچه دوست و دشمن را از یکدیگر تفکیک میکند، «منافع ملی و به دنبال آن منافع متقابل» است.
با تمامی این تفاسیر و چارچوبهای سیاسی، اردوغان دیگر آن «خطاب» مورد نظر در داووس نبود؛ چراکه وی هدایت دولت ترکیه را به دست گرفت. از این جهت شاهد بودیم که «بنعلی ییلدریم» نخستوزیر ترکیه در تاریخ ۲۶ ژوئن ۲۰۱۶ (تیرماه ۱۳۹۵) از امضای «توافقنامه عادیسازی روابط میان ترکیه و اسرائیل» در شهر رم، پایتخت ایتالیا خبر داد و قرار شد تا اسرائیل به بازماندگان قربانیان حمله به کشتی مرمره ۲۰ میلیون دلار غرامت پرداخت کند. در اینجا بود که نگاهها به اردوغان و مواضع ترکیه در قبال فلسطین با لایههای خاکستری شک و تردید درآمیخته شد.
از همگرایی با اسرائیل تا تیر خلاص ترامپ
پس از سخنان نخستوزیر ترکیه روند عادیسازی روابط میان آنکارا – تلآویو آرام آرام طی شده و بهبود روابط رفته رفته نمایان شد. تا جایی که ساخت منطقهای صنعتی واقع در شمال کرانه باختری رود اردن مورد توافق اسرائیل و ترکیه قرار گرفت.
این منطقه حدود ۱۳۰ هکتار مساحت دارد و توافقهایی برای گسترش آن میان دو طرف به امضاء رسیده بود و ترکیه تعهد داده بود تا ۱۰۰ میلیون دلار سرمایه وارد این پروژه کند. حتی ترکیه قبول کرده بود برای پشتیبانی از اقتصاد فلسطین، یک کارخانه بزرگ تولید خودرو را از خاک خود به این منطقه جدید منتقل کند.
در کنار این همکاریهای اقتصادی پرونده سوریه مهمترین حلقه وصل اسرائیل و ترکیه بود که این دو را علیه دمشق متحد میکرد. به گونهای که هر دو طرف همچنان سقوط «بشار اسد» از زمامداری امور را پیگیری میکردند. روند بازیگری آنکارا در سوریه به سویی پیش میرفت که آنها پا را فراتر گذاشته و ادعای حاکمیت بر موصل عراق را مطرح کردند؛ در اینجا بود که اردوغان محیط را برای هرگونه «مانور میدانی و سیاسی» در غرب آسیا محیاء و مناسب میدید و تقریباً هر روز شاهد اخباری از پیشروی ارتش ترکیه در سوریه یا اظهارنظر آنها در مورد پرونده این کشور بودیم.
به موازات این تحرکات «چالش گولن و کودتای ۱۵ جولای» نمایان شد. سناریویی که شروع آن با مخالفان اردوغان بود اما خاتمه آن با دستور وی تا به امروز محقق نشده است. سیل بازداشتها و حذف مخالفان و موافقان در سایه «سناریوی پادزهر گولنیست» وضعیت را به صورتی پیش برد که حزب عدالت و توسعه مورد انتقادهای بینالمللی قرار گرفت؛ اما به یکباره همه چیز در نظر اردوغان طعم بهبود وضعیت را به خود گرفت.
دلیل خرسندی اردوغان پیشروی در سوریه یا حذف مخالفان داخلی یا کودتاچیان نبود؛ بلکه او در انتظار حمایت «قرینه» خود در واشنگتن بود. ترامپ وارد کاخسفید شد و گویی رئیسجمهوری ترکیه اوضاع را برای یکهتازی در منطقه و تقابل با اروپا مناسب میدید و به دنبال نزدیک شدن به وی بود. غافل از آنکه پرونده سوریه به چالشی جدی برای آنکارا بدل خواهد شد. به عبارتی دیگر اردوغان و تئوریسینهای اطرافش به هیچ وجه در معادلات خود به این فکر نکرده بودند که ترامپ و ژنرالهایش، «کردهای سوریه» را تا دندان مسلح کنند و منافع آنکارا در سوریه را نادیده بگیرند و حتی امنیت ملی آن را تهدید کنند.
شاید بهتر است بگوییم که اردوغان در این برهه از زمان از مشاورههای «احمد داوود اوغلو» بهرهمند نبود و فکر نمیکرد که روزی متحد استراتژیک آن (آمریکا) تا به این حد خواستههای او را نادیده بگیرد. در اینجا بود که روابط دو طرف تنها به دلیل حضور ترکیه در ناتو به حیات خود ادامه داد. البته این وضعیت باعث نمیشود که بگوییم مناسبات آنکارا و واشنگتن به کلی وارد تنش شد اما به هر حال انتظارات اردوغان و تابوی تقویت روابط با ترامپ در هالهای از بهام قرار گرفت.
پیش به سوی مسکو
در خلال اختلاف ترکیه با آمریکا خصوصاً در محور شمالی سوریه، جنگ لفظی میان مقامهای دو کشور بالا گرفت. چراکه اردوغان و تیم وی خواهان قطع کمکهای تسلیحاتی آمریکا به یگانهای مدافع خلق (ی.پ.گ)، نیروهای اتحاد دموکراتیک (پ.ی.د) و حتی نیروهای سوریه دموکراتیک (SDF) بود و مقامهای آمریکا هم اعلام میکردند که هیچ کمکی از سوی آنها به این نیروها ارائه نمیشود. از این جهت ترکیه بر اساس راهبرد دیرینهاش (گزینش شریک در آخرین لحظات) به سمت روسیه متمایل شد؛ آرام آرام رگههایی از همکاری و همگرایی با مسکو در سلسله نشستهای آستانه برجسته شد و تا به امروز هم این روند ادامه دارد.
نکته قابل توجه این است که هر دو کشور (آمریکا و روسیه) در پرونده سوریه اختلافهایی با یکدیگر دارند اما حلقه وصل آنها را باید «اسرائیل» دانست. ممکن است برخی معتقد باشند سیاستهای واشنگتن و مسکو در تمامی عرصهها متمایز از یکدیگر خواهد بود؛ اما واقعیت این است که دو پرونده «سوریه و فلسطین» متغیرهایی هستند که آمریکا در آن به صورت تمامقد از تلآویو حمایت میکند و روسیه هم بر اساس ظرافتهای سیاسی خود با اسرائیل معامله میکند.
بیتالمقدس و دوراهی در انتخاب اردوغان
ممکن است ترکیه بتواند با متمایل شدن به سمت روسیه در پرونده سوریه آن گونه که میخواهد ظاهر شود و حداقل آمریکا را از نیت خود بر علیه کردها باخبر کند؛ اما در پرونده فلسطین و تصمیم اخیر ترامپ چنین حالتی ندارد. در حقیقت آنکارا به دلیل ماهیت اسلامی که برای خود قائل است به دنبال افزایش کنشگری در پرونده فلسطین است تا بتواند پرستیژ خود در میان کشورهای منطقه و حاشیه خلیج فارس را بالا ببرد و به نوعی نقش محوری را ایفاء کند. اینکه اردوغان همانند اجلاس داووس، این بار به نتانیاهو حمله میکند و اسرائیل را کودککش و تروریست میخواند؛ موضوعی نیست که بتوان آن را موضع ثابت و به دور از تغییر دانست. در ادامه میبینیم که رئیسجمهوری ترکیه، آمریکا را شریک جرم اسرائیل در پرونده فلسطین و صلح خاورمیانه میداند؛ حال باید این پرسش مطرح شود که آیا اگر ترامپ خواستههای ترکیه در مورد پرونده سوریه را اجابت میکرد بازهم اردوغان به همین شدت سخن میگفت؟
با تمامی تفاسیر و با نگاه به اخباری که از سمت آنکارا در خصوص به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل طی روزهای اخیر منتشر شده است، باید اردوغان را برای «کوتاه مدت» بر سر یک دوراهی تصور کرد. دوراهی که در یک طرف روسیه و منافع مشترک آن با ترکیه در پرونده سوریه، انرژی و صادرات محصولات کشاورزی و موادغذایی به مسکو و غیره قرار دارد و سوی دیگر آمریکا، خطر تحرک کردها در شمال سوریه، استرداد گولن، پرونده رضا ضراب و عضویت در ناتو به انضمام اخراج آنکارا توسط اتحادیه اروپا وجود دارد.
آنچه که تا حد زیادی مشخص خواهد بود فاصله گرفتن ترکیه از آمریکا برای مدتی نامشخص است. البته این به معنای قطع روابط در تمامی محورها نیست. نباید یادمان برود که سرمایهگذاری آمریکا در اتاق بورس استانبول که بزرگترین مرکز تبادلات اقتصادی در خاورمیانه به حساب میآید برای ترکیه مهم است. از سوی دیگر، کاهش قیمت لیر ترکیه و افزایش هزینه برای ادامه زندگی در داخل این کشور میتواند فرصت مناسبی برای رشد احزاب مخالف اردوغان باشد. لذا قطع ارتباط ترکیه با آمریکا به صورت کامل ممکن نیست و البته در این راه سیاست گزینشی از سوی آنکارا اتخاذ خواهد شد.
گزارش: فرشاد گلزاری