نوربخش در گفت و گو با ایلنا بررسی کرد:
دلایل و ابعاد پیروزی جریانهای راست افراطی در اروپا/ تفاوت و اشتراک جداییطلبان با راستگرایان افراطی
عدم وجود یک آلترناتیو مناسب از سوی احزاب سنتی اروپا و همچنین عملکرد نامناسب آنها فضای فعالیت را برای احزاب راست افراطی در اروپا بیش از گذشته باز کرد و از این رو نمیتوان گفت که این جریانها به زودی از صحنه سیاسی حذف خواهند شد.
«نادر نوربخش» کارشناس مسائل اروپا در تشریح دلایل خیزش احزاب راست افراطی در کشورهای اروپایی در گفتوگو با خبرنگار ایلنا عنوان کرد: در حال حاضر وجود مسائلی مانند بحث مهاجرت و تبعات فرهنگی - هویتی آن، نارضایتی از عملکرد احزاب سنتی و همچنین احساس هراس که در میان بسیاری از بازندگان روند جهانی شدن از جمله کارگران و جوانان در اروپا شکل گرفته، از عمده مسائلی است که موجبات خیزش جریانهای راست افراطی در اروپا را فراهم آورده است. از این منظر عدم وجود یک آلترناتیو مناسب از سوی جناح چپ، فرصت بینظیری را برای این جریان رقم زده است. رهبران احزاب راست افراطی (که واژه افراطی را برچسبی از سوی مخالفان میدانند) معمولاً ماهیتی کاریزماتیک داشته و با اتخاذ شیوه های پوپولیستی و تاکید بر شنیدن صدای طبقات ضعیف و ناراضی جامعه نظر تودهها را به خود جلب میکنند. در این راستا باید توجه داشت که ابراز حس نوستالژی نسبت به تاریخ درخشان و تکیه بر نمادهای ملی همزمان با استفاده گسترده از شبکههای اجتماعی در اینترنت بر محبوبیت این رهبران افزوده است. با این حال نباید فراموش کرد که عمده عوامل اقبال این احزاب را باید در عملکرد ضعیف و نا امیدکننده احزاب جریان اصلی دانست که سالهاست حکومت را در دست دارند و در برخورد با مشکلات روز افزون اروپا ناتوان بودهاند.
وی ادامه داد: تحلیلهای موجود در مورد عملکرد احزاب راست افراطی در رسانهها عموماً احساسی هستند؛ به گونهای که برخی با ظهور یک پیروزی، آن را بازگشت دوباره اروپا به دوره «نازیسم هیتلری» تصور میکنند و با یک شکست در یک انتخابات، آن را پایان کار راست افراطی میدانند. برای مثال در دو انتخابات اخیر سراسری در فرانسه و آلمان برخی به اشتباه پیروزی ماکرون را نماد موفقیت اعتدال و شکست پوپولیسم رادیکال نامیدند و در مورد انتخابات آلمان نیز بسیاری ابقای مرکل در مقام خود را افول راست افراطی تصور کردند، در حالی که واقعیتها نشان از این داشت که بهرغم اینکه جریان راست افراطی در هر دو انتخابات به صدر جایگاه اجرایی دست پیدا نکرد اما پیروز اصلی میدان بود؛ به طوری که میزان آرای به دست آمده توسط آنان رشد چشمگیری داشت. این امر به خصوص در آلمان باعث شد تا پس از نزدیک به هفتاد سال این جریان با حزب آاترناتیو برای آلمان (AFD) به پارلمان این کشور راه پیدا کند؛ امری که منجر به سقوط بی سابقه میزان آرای احزاب اصلی (دمکرات مسیحی و سوسیال دمکرات) این کشور شد. لذا این احزاب در سه دهه اخیر روند رو به رشدی را پشت سر گذاشتهاند و همزمان با تکیه بر مشکلات ناشی از افزایش روزافزون مهاجران در کشورهای اروپایی نظر بسیاری را به خود جلب کرده اند.
در مورد انتخابات مختلف که در کشورهای اروپایی برگزار میشود باید توجه داشت که در بسیاری از این کشورها شاهد برگزاری انتخابات در سه سطح مختلف محلی، ملی و فراملی هستیم که کارکرد و تاثیرات متفاوتی دارند؛ مورد نخست معمولاً در برگیرنده ساختار حکومت محلی است. برای مثال در نظام نیمه متمرکز فرانسه انتخابات سطح کمون (شهرداری ها) و نواحی از آن جملهاند یا در نظام فدرال آلمان انتخابات سطح ایالات بطور جداگانه برگزار میشود، سطح فرا ملی نیز (برای اعضای اتحادیه اروپا) در برگیرنده انتخابات پارلمان اروپایی است، با این حال انتخابات سراسری در سطح ملی مهم ترین سطح تلقی میشود که در نظام ریاستی فرانسه به انتخاب رییس جمهور و در نظام پارلمانی به انتخاب صدر اعظم منجر میشود.
این پژوهشگر مسائل سیاسی اروپا با اشاره به آرایش آراء اتخاذی به نفع جریان راست افراطی در اروپا گفت: باید توجه داشت که احزاب راست افراطی در سه سطح مذکور عملکرد موفقی داشتهاند و این تنها نظام انتخاباتی و ساختاری است که حد نصاب آن آراء بوده است و در برخی موارد مانع موقت رشد آنها شده است. از منظر جغرافیای انتخابات عموماً میتوان به یک الگوی رایدهی دست پیدا کرد؛ برای مثال مناطقی که در صدر رای دهی به راست افراطی قرار دارند ایالات شرقی آلمان را تشکیل میدهند و در فرانسه معمولاً این مسئله در شمال و شرق این کشور به چشم میخورد.
وی افزود: ایدئولوژی راست افراطی در طیف سیاسی شباهتهایی با نازیسم و فاشیسم دارد و لذا ما در سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم شاهد غیبت این جریان در صحنه سیاسی کشورهای اروپایی بودیم. در واقع موج اول و دوم این جریان سیاسی که طی این سالها شکل گرفت به دلایل مختلف از جمله تجربه تلخ کشورهای اروپایی از جنگ و نیز ماهیت نژادپرستانه این احزاب مجال هیچ گونه موفقیتی نیافتند. با این حال اوضاع از دهه ۱۹۸۰ به تدریج به نفع این جریان تغییر کرد؛ نخست اینکه این احزاب در موج سوم کنونی گرایشات نژادپرستی بیولوژیک را کنار گذاشتند و سعی کردند تا حدودی از فاشیسم سنتی فاصله بگیرند یا حداقل از ابراز علنی آن خودداری کنند و از سوی دیگر آغاز مهاجرتهای گسترده به کشورهای اروپایی همزمان با سالهای فروپاشی کمونیسم وگسترش روند جهانی شدن باعث ایجاد بستر نارضایتی میان خیل عظیمی از مردم عادی اروپایی شد که فرهنگ و هویت و حتی شغل خود را در معرض تهدید از سوی مهاجران میدیدند.
این شرایط به انضمام دلزدگی و نارضایتی مردم از برخی نخبگان فاسد احزاب اصلی، توده ها را به سمت جستوجوی راه حل سومی سوق داد که همانا جریان نوین راست افراطی بود؛ در حال حاضر نیز احزاب موفق این جریان در چارچوب ادامه روند، موج سوم تلقی میشوند که در سالهای اخیر دیگر نمیتوان آنها را احزاب حاشیهای دانست بلکه در حال تبدیل شدن به وزنهای تاثیرگذار در عرصه سیاسی کشورهای خود هستند.
نوربخش در پاسخ به این پرسش که آیا جریان راست افراطی به حاشیه رانده خواهند شد یا خیر، اظهار کرد: این احزاب ممکن است با تلاشهای جناح محافظهکار و راست میانه به طور مقطعی با افول مواجه شوند؛ برای مثال در انتخابات سال ۲۰۰۷ فرانسه سارکوزی توانست با اتخاذ شعارهایی شبیه جبهه ملی فرانسه در قبال مهاجرت نظر برخی هوادارن این جریان را به خود جلب کند و به طور موقت این حزب را با افول میزان رای روبهرو کرد، اگر چه این وضع در دوره های بعدی به روند رو به رشد قبلی خود بازگشت.
این تحلیلگر جریانهای سیاسی اروپا در تحلیل رابطه راست افراطی با جدایی طلبی بیان کرد: احزاب راست افراطی به طور کلی دارای ویژگی هایی مانند مخالفت با اتحادیه اروپا، بیگانه هراسی، ضدیت با مهاجرت و تاکید بر ارزش های ملی هستند با این حال نمیتوان لزوماً آنها را با احزاب و جنبشهای جداییطلب یکسان دانست. اگرچه فصل مشترک این دو را میتوان در بخشی از گرایشات ناسیونالیستی در هر دو طیف خلاصه کرد. باید توجه داشت که جدایی طلبی و جنبش های وابسته به آن در هر کشور و ناحیه شرایط متفاوتی دارد؛ آنها در برخی مناطق سیاستهای یکسانی را دنبال میکنند و در برخی موارد گروهژهای راست افراطی حتی مخالف جنبشهای جدای طلب در کشورهای خود تلقی میشوند، مگر اینکه حزب راست افراطی یک حزب منطقهای بوده و ملی نباشد که در آن صورت اوضاع به گونه دیگر خواهد بود.
رفراندوم اخیر ایتالیا که جنبه غیر الزامآور داشته در نواحی شمال این کشور تحت نفوذ حزب لیگ شمال صورت پذیرفت که از منظر اقتصادی وضعیت مناسبی دارند و در شرایط ثروتمندتری نسبت به جنوب به سر میبرند. این رفراندوم نیز مانند بسیاری از نمونه های دیگر میتواند به عنوان ابزار چانهزنی برای به دست آوردن امتیازات و خودمختاری بیشتر از دولت مرکزی و نه استقلال به معنای واقعی مورد استفاده قرار گیرد.
وی در پایان خاطرنشان کرد: اینکه این احزاب چه فرصت یا تهدیدی برای کشورهای دیگر فراهم میکنند، باید توجه داشت ماهیت این جریان از منظر سیاست خارجی معمولاً متفاوت است اما به طور کلی و بهرغم سیاستهای اسلام هراسانهای که برخی از این احزاب (به جز احزاب راست افراطی شرق و مرکز اروپا) در مورد مهاجران مسلمان داخل کشورهای خود به کار میگیرند، در مسایل بینالمللی معمولاً در جناح مقابل آمریکا و ساختار سرمایهداری قرار دارند و نهادهایی مانند ناتو را مورد انتقاد علنی قرار میدهند و در مقابل رابطه حسنهای با روسیه دارند؛ لذا رشد این احزاب در دراز مدت به نفع پیشبرد سیاست کشورهایی مانند ایران تمام میشود، اگرچه موضوع حمایت از حقوق مسلمانان ساکن این کشورها به عنوان یک چالش باقی خواهد ماند.