جهان در سال ۹۵/ پرونده یازدهم: روسیه
کنشگری کرملین، از کابل تا دمشق/ سایه «روسیه واحد» بر دوما/ معادله سه مجهولی: روسیه، اوکراین، ناتو/ فراز و فرود آنکارا و مسکو
ورود روسیه به پرونده سوریه را باید اصلیترین مولفه حضور روسها در عرصه رسانهای طی سال گذشته دانست اما تحرکات جدید مسکو در افغانستان و تداوم حضور آنها در شرق اوکراین به انضمام چالش با اسرائیل در پی تصویب قطعنامه سازمان ملل در مورد شبه جزیره کریمه از دیگر موضوعاتی است که باید در سال گذشته، روسیه را در آن دخیل دانست.
«فدراسیون روسیه» در سال ۹۵ همانند سالهای اخیر در عرصه بینالمللی و به موازات آن در سطح رسانههای جهانی یکی از پر مخاطبترین حوزههای اخبار بینالملل به حساب آمد و دلیل اصلی آن را باید ورود مسکو به پرونده سوریه و برخورد سخت با تروریستها دانست. این روند در اوایل ورود نظامی روسها شیب صعودی به خود گرفته بود که تا آزادسازی پالمیرا ادامه داشت و خط سیر آن تا حلب دنبال شد. در این بین، آمد و رفتهای سیاسی و دیپلماتیک بر سر پرونده سوریه مکمل اخبار میدانی بود. اخباری که از تداوم عملیات نیروی هوایی روسیه علیه تروریستها حکایت داشت. در این بین پوتین و اوباما همانند سالهای گذشته با یکدیگر بر سر پروندههایی مانند اوکراین، سوریه و حتی تقابل مسکو با ناتو درگیر بودند که حتی تا مرحله تقابل دیپلماتیک و تهدید علنی طرفین توسط یکدیگر پیش رفت.
همگان به خاطر دارند که خروجی نشست ورشو، افزایش تحریمها علیه مسکو بود و حتی واشنگتن در آنجا صراحتاً مقابله با تهدیدات مسکو در جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق را خواستار شد. موضوع مهم دیگری که در این بین پیگیری شده بود، عادیسازی روابط روسیه با ترکیه بود. درست است که اردوغان برای برقراری مجدد روابط به سنتپترزبورگ آمده بود اما روسها در خصوص رفع تحریمهای آنکارا آرام آرام گام برداشتند.
یکی دیگر از وقایعی که تنها در سطح اظهارنظر و بیان دیدگاه رخ عیان کرد، سیگنالهای محبتآمیزی بود که از سوی واشنگتن به مسکو و بالعکس فرستاده میشد. دلیل اصلی آن هم پیروزی باور نکردنی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بود. اما در بررسی ماهوی ارتباط پوتین و ترامپ موضوعها و ابهامهای زیادی وجود دارد و تا زمانی که ترامپ وارد کاخ سفید نشود، نمیتوان آینده روابط این دو کشور با یکدیگر را به صورت مشخص ارزیابی کرد. ارتباط روسیه با طالبان و کنشگری در افغانستان از دیگر مواردی است که مسکو در آن حضور داشته است. از این رو کارشناسان و تحلیلگران مسائل روسیه به تحلیل و بررسی مهمترین رویدادهای این کشور در سال ۹۵ پرداختهاند که مشروح آن از نظر خواهد گذشت.
راهبرد روسیه در قبال طالبان
لوان جاگاریان (سفیر فدراسیون روسیه در ایران)
مهمترین دلیل گفتوگوی روسیه با طالبان، موضوع تامین امنیت سفارت روسیه در افغانستان خواهد بود و از طرف دیگر درصدد هستیم تا طالبان با دولت وحدت ملی افغانستان گفتوگو کند. چراکه همانند پرونده سوریه معتقدیم که حلوفصل مسائل افغانستان راهکار نظامی ندارد. کما اینکه دفتر طالبان در دوحه قطر نشان میدهد که حضور طالبان در افغانستان جدی است. البته بخشی از حضور در افغانستان مربوط به زمان حضور شوروی در این کشور است و بخشی دیگر به شکست ایالات متحده در افغانستان در مبارزه با تروریسم برمیگردد.
عموماً اشتباهات رخ داده از سوی ما و آمریکا در افغانستان را باید در چند سطح مختلف بررسی کرد. چراکه ویژگیهای مهم این کشور را مد نظر نمیگیرند. به عنوان مثال در زمان شوروی سابق، میخواستیم با ارزشهای سوسیالیستی و کمونیستی وارد کشوری مانند افغانستان شویم و توقع داشتیم که شهروندان این سرزمین ما را بپذیرند. مثلاً در افغانستان مراسم و جلسات با قرائت چند آیه از قرآن شروع میشود اما زمانی که من در افغانستان حاضر بودم سعی بر این بود تا با پخش «سرود انترناسیونال» این مراسمها شروع شود که این اصلاً برای جامعه افغانستان قابل قبول نبود و ما جنبه مذهبی این کشور را در نظر نگرفتیم.
همین وضعیت را در باید در مورد ورود و حضور آمریکاییها در افغانستان مد نظر قرار دهیم. به گونهای که آنها با ارزشها و دیدگاههای خود وارد این کشور شدند و شاهد هستیم که در بحث مبارزه با تروریسم به موفقیت چندانی دست پیدا نکردند و به سرنوشت آنها خوشبین نیستم.
علاوه بر آن برخی از اعضاء طالبان در ولایت ننگرهار با داعش بیعت کردند و وارد صفوف آنها شدند اما تعداد زیادی از آنها همچنان به طالبان وفادار بوده و در درون این گروهک حضور دارند. لذا به نظرم اگر طالبان با داعش به تقابل بپردازد و وارد جنگ شود مشکلی ایجاد نمیکند اما نمیگوییم که روسیه باید حمایت کند بلکه ما این روند را درست میدانیم و تشویق میکنیم؛ همانطور که طالبان را تشویق میکنیم و در حال قانع کردن آنها برای ورود به روند مذاکرات صلح با دولت وحدت ملی افغانستان هستیم. چراکه این مدل بهتر از آن است که طالبان و داعش با یکدیگر علیه دولت افغانستان بیعت کنند.
دونتسک و لوهانسک همچنان در اشغال مسکو
سرگئی بوردیلیاک (سفیر اوکراین در ایران)
اشغال استانهای دونتسک و لوهانسک از سوی روسیه را باید دلیل اصلی عدم اجرایی شدن توافق مینسک دانست. لذا این توافق اشغال شرق اوکراین را به رسمیت نمیشناسد و از منظر حقوق بینالملل، روسیه از توافقات عدول کرده است. در حالت کنونی روسیه در استان دونتسک ۱۹ هزار نفر و در لوهانسک ۱۴ هزار نیروی نظامی مستقر کرده که تمامی نظامیان مستقر در این دو استان را افسران فدراسیون روسیه تشکیل میدهند که طبق اطلاعاتی که وجود دارد این نیروها تانک، بی.ام.پی و زرهپوش هم در اختیار دارند و نشاندهنده نفوذ نظامی مسکو در خاک اوکراین است.
در اواخر سال ۲۰۱۶ ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه حکمی برای اعطای نشان ژنرالی به افسران مستقر در دونتسک و لوهانسک را امضا کرد. این بدان معنی است که با وجود اینکه روسیه اعلام میکند نظامیان این کشور برای مرخصی به این مناطق رفتهاند اما ما شاهد هستیم که در آنجا حضور نظامی دارند و رسماً در اختیار ارتش روسیه هستند.
اوکراین برای برگزاری انتخابات صحیح و سالم پیشنهاد میکند که تمامی مرزها بسته شود و کل نمایندگان خارجی برای نظارت بر انتخابات به مناطق اشغالی اعزام شوند و پس از برگزاری انتخابات نمایندگان منتخب مردم وارد پارلمان اوکراین شوند اما موانعی که از سوی روسیه وجود دارد مانع از این کار شده و این به توافقات ضربه می زند. همچنین روسیه در کریمه به گونهای نقش بازی میکند که گویا ما بخواهیم فوتبال را با دست بازی کنیم؛ البته این پرونده، یک بازی فوتبال نخواهد بود اما اشغال شبهجزیره کریمه خلاف موازین و اصول به رسمیت شناخته شده روابط بینالملل است.
ما شاهد هستیم که نظامیان روس در جزیره کریمه کشته میشوند و روسیه ادعا میکند که نظامیانش برای مرخصی به آنجا رفتهاند از این جهت تمام این رویدادها و مواضع نشان میدهد که اقدامهای مسکو در خاک اوکراین تا حدود زیادی سانسور میشود که این وضعیت را در رسانههای روسیه هم میتوان به چشم دید. لذا به نظر میرسد توافق مینسک همچنان توسط روسها نادیده گرفته شود که این میتواند به ضرر امنیتی آن منطقه رقم بخورد.
رابطه مبهم پوتین و ترامپ
مارکو کلمنتی (استاد دانشگاه پاویا در ایتالیا)
به نظر میرسد دونالد ترامپ روابط مثبتی با «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهوری روسیه خواهد داشت و سیاست خارجی رئیسجمهوری منتخب آمریکا به وضوح، بهبود روابط با مسکو را در دستور کار دارد. به همین دلیل شادی و هیجان پوتین بعد از پیروزی دونالد ترامپ چندان جای تعحب ندارد. بخش عمدهای از این شادی، مربوط به پیشبینی مقامهای مسکو درباره کمرنگ شدن تعامل آمریکا با کشورهای اروپایی در دولت ترامپ است.
دونالد ترامپ در ارتباط با مواضع آمریکا در قبال ناتو تاکید کرده است که نقش ناتو نباید ماهیت «اعطایی» داشته باشد بلکه باید با توجه به تواناییهای جاری کشورهای همپیمان برای تامین امنیت جمعی تعیین شود؛ مسالهای که بیش از آن که در عمل به آن توجه شود، در لفظ روی آن توافق شده است.
کشورهای عضو ناتو در نشست این سازمان در ورشو، قاطعانه از آزادی و استقلال گرجستان و اوکراین حمایت کرده و تاکید کردند که روسیه اقدامهای تهاجمی انجام داده و امنیت اروپا را به چالش کشیده است. واقعیت این است که در حال حاضر مشخص نیست که دولت ترامپ چه موضعی در قبال روسیه در پیش خواهد گرفت؛ به عنوان مثال برای شروع کار، تحریمهایی که بعد از پیوستن کریمه به روسیه علیه مسکو اعمال شده بود را لغو خواهد کرد یا خیر، ولی آنچه که از هماکنون مشخص است، این خواهد بود که روابط جدید بین ترامپ و پوتین، تمامی روابط و هرگونه تعاملی در دو سوی اقیانوس اطلس را تحتالشعاع قرار خواهد داد.
ناتو و روسیه؛ همزیستی مسالمتآمیز
بهرام امیراحمدیان (استاد دانشگاه مطالعات جهان)
موضوع درگیری میان ناتو و روسیه به زمان اتحاد بین دو آلمان بر میگردد. شوروی در زمان گورباچف با اتحاد دو آلمان موافقت کرد اما شرط کرد که ناتو نباید خطر جدی برای شوروی به حساب بیاید. در آن زمان، پیمان «ورشو» منتفی شده و ناتو جایگزین آن شد اما نشان داده شد که ناتو فعالتر از ورشو بوده است. به گونهای که از آن زمان تاکنون بحث رویارویی ناتو با شرق را شاهد بودیم.
گستره تهدید علیه مسکو، تا قفقاز و پس از آن تا آسیای مرکزی هم ادامه پیدا کرد که خصوصاً در تاجیکستان شاهد آن بودیم. هدف غرب از گسترش ناتو و همکاری با پیمان آتلانتیک شمالی این است که بتواند رویارویی روسیه با آمریکا را کنترل کند. کشاندن این پرونده به حوزه مسابقات تسلیحاتی، میتواند مسکو را تضعیف کند چراکه در این رویارویی قوای مسلح و به خصوص اقتصادی روسیه تحلیل خواهد رفت.
تحرکات روسیه در جزایر کوریل ژاپن و احداث پایگاه در آنجا و همچنین حضور آن در آبخازیا نوعی اعلام جنگ علیه ناتو و آمریکا به حساب میآید. باید توجه داشت که روسیه در آستارخان به شدت فعال شده بود و در حقیقت این اقدامها و تحرکات، تنش روسیه و ناتو را تشدید میکند. لذا به همین سبب است که از سالها و دهههای گذشته تاکنون فضای پرتنشی ایجاد شده است.
از سوی دیگر، پایگاه دریایی روسیه در بندر «سواستوپل» اوکراین و همچنین حضور آن در بندر «طرطوس» سوریه به نوعی این سیگنال را مخابره میکند که روسیه سعی دارد که بتواند در حوزه نفوذ مد نظر خود، مقابله با ناتو و آمریکا را ترتیب بدهد و نگذارد آنها در این مناطق نفوذ کند. لذا روسیه در سال گذشته میلادی یک وضعیت تهاجمی به خود گرفت و حتی برقراری روابط از سوی مسکو با عربستان، مصر و سایر کشورها موجب شده که روسیه به فکر تقویت جایگاه منطقهای خود باشد.
در جبهه مقابل، غرب در صدد بالابردن هزینههای روسیه است تا بتواند مشکلاتی را از حیث اقتصادی و تسلیحاتی به مسکو وارد کند. همچنین باید نسبت به جایگاه ترکیه و ارتباط آن با روسیه و حضور آنکارا در ناتو نگاهی ویژهای داشته باشیم. به نظر نمیآید ترکیه حاضر باشد در اتحاد خود با روسیه از ناتو خارج شود و در مقابل هم ناتو تمایل به خروج ترکیه از این سازمان ندارد.
برخورد منافع مسکو و واشنگتن در سرزمین شام
محمود شوری (استاد دانشگاه – تحلیلگر مسائل روسیه)
از ابتدای عملیات نظامی روسیه در خاک سوریه، شاهد کلید خوردن یک سری از مذاکرات میان مسکو و واشنگتن در خصوص پرونده سوریه بودیم. علت اصلی این مذاکرات را میتوان پیشبرد اهداف دو طرف و کسب منافع در چارچوب روابط متقابل دانست. روسیه از ابتدا میدانست که به تنهایی و از طریق نظامی نمیتواند دستاوردی در سوریه داشته باشد و فهمیده بود که باید راهبرد سیاسی را در کنار عملیاتهای نظامی پیش ببرد و به طور کلی در دو محور میدانی و سیاسی به پرونده سوریه ورود کند.
بحث ورود به مذاکرات میان روسیه و آمریکا از جانب مسکو یک تاکتیک محسوب میشود. چراکه آنها معتقدند بعد از عملیاتهای نظامی میبایست با گسترش سطح مذاکرات و چانهزنی در حوزه سیاسی سوریه، بخشی از تروریستها را که آمریکا از آنها به عنوان تروریست خوب و بد یاد میکند، در فهرست اهداف خود خصوصاً در محور عملیاتی قرار دهد. لذا مذاکرات میان دو طرف میتواند برای هدف قرار دادن تروریستها از طریق نقطهزنی عملیاتی مفید واقع شود و هجمه تروریستها در سوریه را کاهش دهد. علاوه بر آن روسها میدانستند که اگر بخواهند در آینده سوریه ایفای نقش کنند، باید نظر ایالات متحده را با خود همراه کنند. چراکه اگر در حوزه سیاسی دو قدرت نتوانند با یکدیگر کنار بیایند، شاهد تقابل مسکو و واشنگتن در زمین بازی سوریه خواهیم بود و حتی احتمال دارد بازه زمانی عملیاتها افزایش یابد.
روسها مایل هستند با تاکید بر گفتوگو، موضوعهای مطرح شده در مذاکرات را حل و فصل کنند. تعدد و تکرار مذاکرات و گفتوگوهای میان «سرگئی لاوروف» وزیر خارجه روسیه و «جان کری» همتای آمریکایی وی و طولانی شدن جلسههای مذاکره تا ۱۲ ساعت میتواند بازگو کننده این موضوع باشد که اختلاف بنیادی و اساسی میان دو طرف بر سر محورهایی مانند آتشبس، تهیه فهرست تروریستها، مدت آتشبس و همکاری در عملیاتهای نظامی وجود دارد. از این منظر است که با توجه به حوادث میدانی که در حلب و دیرالزور رخ داد، روسها اعتمادشان نسبت به غربیها کاهش پیدا کرد و همین موضوع توانست در مذاکرات، از جهت شکلی و از حیث ماهوی در گفتوگوهای طرفین خلل ایجاد کند و منافع آنها را به خطر بیاندازد.
آمریکا میداند که هر پیروزی در حوزه میدانی به نفع روسیه مصادره خواهد شد و از جهت دیگر قوای تصمیمگیری و سیاستگذاری حاکم بر واشنگتن در خصوص پرونده سوریه و به طور کلی منطقه غرب آسیا مقداری محتاط عمل کرده بود. اما به صورت کلی باید توجه داشته باشیم با توجه به دادههای میدانی و محورهای سیاسی مطرح شده میان روسیه و آمریکا، غربیها در حال بازی کردن با روسها از طریق مذاکرات هستند تا بتوانند کمترین امتیاز را به آنها بدهند.
مسالهای که در این بین باید به آن توجه شود، این است که در مورد پرونده سوریه اگر قرار بر این باشد که یک توافق بینالمللی نهایی را شاهد باشیم، بدون شک دو قطب تشکیلدهنده این توافقنامه مسکو و واشنتگن خواهند بود و این دو کشور تصمیمگیرنده اصلی در این خصوص به حساب میآیند. اما با توجه به شرایط فعلی آمریکا به نظر نمیآید که این توافق به این زودی صورت گیرد.
یکهتازی حزب روسیه واحد در انتخابات دوما
حسن بهشتیپور (تحلیلگر مسائل روسیه)
بازه زمانی فعالیت پارلمان روسیه در قدیم چهار ساله بود و در حالت کنونی به پنجساله تغییر یافته است. روسیه دارای دو پارلمان (پارلمان دوما و پارلمان عالی) است که انتخابات اخیر روسیه (۱۸ سپتامبر) مربوط به پارلمان دوما بود. در روسیه قوه مقننه از دو پارلمان، اولی موسوم به شورای فدراسیون (سنا) با ۱۷۸ نماینده و دومی موسوم به دومای دولتی با ۴۵۰ نماینده تشکیل شده است. دوره مجلس دومای روسیه در سال ۱۳۸۹ با اصلاح قانون اساسی از چهار سال به پنج سال افزایش یافت و به این ترتیب نمایندگان این مجلس به مدت پنج سال نماینده پارلمان روسیه خواهند بود.
مطابق با قانون انتخابات روسیه، ۲۲۵ نماینده دوما در حوزههای انتخاباتی منطقهای (هر حوزه یک نماینده) انتخاب میشوند و ۲۲۵ نماینده دیگر توسط فهرستهای حزبی معرفی میشوند. یعنی در سراسر روسیه رأیگیری برای فهرست کاندیداهای احزاب انجام میشود. هر حزب که آرای بیشتری به دست آورد، به همان نسبت سهم بیشتری از ۲۲۵ کرسی خواهد داشت که به فهرست احزاب اختصاص دادهاند. در همین حال نماینده دومای کشوری نمیتواند به صورت هم زمان عضو شورای فدراسیون یا هر ارگان نمایندگی دیگر در شوراهای منطقهای یا فدرالی یا شهری باشد. از جمله مهمترین وظایف و اختیارات پارلمان روسیه تصویب بودجه کل کشور، انتصاب نخستوزیر و نظارت بر کار رئیس جمهور و دولت است.
دومای روسیه حق دارد نامزد پیشنهادی رییسجمهوری را برای تصدی پست نخست وزیری رد کند، اما رییسجمهوری میتواند مجدداً همان شخص یا شخص دیگری را معرفی کند. اگر پارلمان تا سه بار به کاندیدای نخستوزیری مورد نظر رئیسجمهوری رای نداد، رئیسجمهوری میتواند پارلمان را منحل کرده و انتخابات جدید برگزار کند. لذا باید گفت که نظام سیاسی روسیه به شدت بر محور فردگرایی و تمرکز گرایی متمرکز است و تحقق «بهار روسی» مانند آنچه که در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شاهد بودیم، حداقل در شرایط کنونی امکانپذیر نیست.
حزب روسیه واحد که پوتین و مدودف در آن حضور دارند در انتخابات اخیر دوما پیروز میدان شد. احزاب دیگر مانند حزب کمونیست، حزب لیبرال دموکرات و حزب روسیه عادل هم در این رقابت شرکت کردند اما مسئله اصلی این است که ساختار فعلی روسیه به صورتی است که مخالفان نمیتوانند تا حد زیادی در آن نفوذ کنند. باید به این نکته توجه کرد که احزاب در روسیه از تنوع زیادی برخوردار هستند و هر کدام بخشی از جامعه روسیه را نمایندگی میکنند؛ از احزاب افراطی راست تا احزاب افراطی چپ هم در این کشور فعالیت دارند اما اکثریت مردم هوادار احزاب چپ میانه مانند حزب کمونیست روسیه یا راست میانه مانند حزب حاکم روسیه واحد هستند. در این فضا چهرههای بسیار زیادی کاندیدا شدند که هر کدام بر اساس خط مشی احزاب یا خط مشی مستقل خود در این عرصه حاضر شدند.
ساختار تایید صلاحیتها در خصوص نامزدهای انتخابات پارلمانی به این شکل است که اگر کسی از سوی حزبی که در پارلمان حضور دارد، معرفی شود در رقابتها شرکت میکند و تنها با معرفی شدن از سوی حزب متبوعش به عنوان کاندیدا تائید صلاحیت میشود. مگر آنکه جرم یا تخلف محرز قضایی و کیفری مرتکب شده باشد. اما اگر از سوی حزب کاندیدا نشده باشد، برای تایید میبایست تعداد معینی از افراد مورد وثوق جامعه در حوزه انتخابی که کاندیدا شده است، امضای تائیدیه جمع کند و در آن صورت میتواند به عنوان نامزد مستقل در انتخابات مجلس حضور پیدا کند.
فرایند رایگیری در روسیه به این صورت است که هر شهروند در روسیه میبایست در حوزه محل تولد یا محل زندگی خود اقدام به رای دادن کند. به عنوان مثال اگر کسی در مسکو زندگی میکند و در یک منطقه خاصی از این شهر اسکان دارد تنها میتواند در همان نقطه اقدام به رایدهی کند و در نقاط دیگر اعم از مناطق و شهرهای دیگر روسیه نمیتواند رای خود را به صندوق بیندازد. چراکه نظام انتخاباتی بر اساس دریافت کارت شرکت در انتخابات برای رای دادن در حوزه معینی پایه گذاشته شده است.
نمایندگان حزب روسیه واحد (حزب حاکم) توانستند بیشترین آراء را در انتخابات دومای روسیه کسب کنند. ممکن است جایگاه حزب حاکم در برخی از موارد نسبت به پنج سال گذشته قدری متزلزل شده باشد اما به هر حال حزب حاکم که در حالت فعلی «روسیه واحد» است، پیروز میدان شد. چراکه رهبری و یکی از چهرههای کاریزمای این جریان، شخص ولادیمیر پوتین است و همین موضوع میتواند در انتخابات دومای این کشور تاثیرگذار باشد. از منظر دیگر باید به این نکته توجه کرد که ممکن است دموکراسی در روسیه هدایت شده باشد اما به هرحال رقابت میان احزاب و گروههای سیاسی همچنان وجود دارد.
فراز و فرودهای آنکارا و مسکو
جهانگیر کرمی (استاد دانشگاه کارشناس حوزه روسیه)
موضوع روابط روسیه و ترکیه مسئلهای است که پس از ارسال پیام اردوغان به پوتین که در قالب یک عذرخواهی از آن نام برده میشود، مطرح شد که گفته میشود روابط این دو کشور از آن زمان وارد مرحله جدیدی شد. خصوصاً بعد از کودتای ۱۵ جولای در ترکیه این مسئله تا حدود زیادی تشدید شد. از این رو با توجه به کنارهگیری «احمد داوود اوغلو» نخستوزیر سابق ترکیه، احساس میشود که سیاست خارجی این کشور وارد مرحله جدید شد که تا حدود زیادی با گذشته تفاوت پیدا کرد.
یکی دیگر از مهمترین فاکتورهایی که در این بین و به خصوص در بحث سیاست دوجانبه میان مسکو و آنکارا مدنظر است، این بوده که ترکیه در پنج سال گذشته با توجه به درگیر شدن در پرونده سوریه، روابطش با عراق، روسیه، ایران و سوریه به سمت تیره و تار شدن رفت. مسائلی که برای ترکیه در عرصه منطقهای و داخلی به وجود آمد، به خصوص اقدامهای تروریستی که موجب ناامن شدن محیط داخلی این کشور شد، به علاوه مناقشه میان دو کشور پس از هدف قرار دادن جنگنده سوخوی روسی موجب شد تا دولت اردوغان یک تغییر جدی در سیاست خارجی خود اعمال کند.
پس از کودتای ترکیه، اعتماد آنکارا به غربیها تا حدود زیادی کاهش پیدا کرد که میتوان آن را حول سه محور بررسی کرد. نخست در مورد حمایت آمریکا از ترکیه در مواجهه با روسیه بود. مبحث دوم بحث مسائل داخلی ترکیه و همچنین کودتای ۱۵ جولای است که غربیها با فشار به اردوغان رسماً اقدامهای وی را در بازداشتهایی که صورت داده بود، ضد حقوق بشر توصیف کردند. موضوع سوم بحث پرواز ممنوع و منطقه حائل در پرونده سوریه است که غربیها در این پرونده آنکارا را تنها گذاشتند. لذا این مسائل باعث شد تا تغییری در روابط دو جانبه و منطقهای ترکیه با روسیه رقم بخورد.
طبیعی است که پس از ۹ ماه معلق بودن رابطه بین روسیه و ترکیه میبایست تلاشهای زیادی از سوی دو طرف برای احیای روابط صورت بگیرد. چراکه ممکن است توافقهایی در این بین مطرح شود که در حوزههای انرژی و مناسبات اقتصادی قابلیت بررسی داشته باشد. لذا به نظر میرسد علاوه بر نزدیک شدن دو کشور در محور سیاسی، مسائل اقتصادی در محور دوم قرار گیرد که در حالت فعلی برای ترکیه بسیار ارزشمند خواهد بود.
پس از آن که غربیها از استرداد گولن به ترکیه سر باز زدند، موضوع حقوق بشر از سمت واشنگتن مطرح شده است. به عبارتی دیگر انتظار میرود اگر مقامهای آنکارا مستندات قابل توجهی هم به آمریکا ارائه دهند، باز هم گولن به ترکیه مسترد نخواهد شد. چراکه با توجه به انتشار اخباری مبنی بر احیای قانون اعدام در ترکیه، غربیها با استفاده از همین محور موضوع حقوق بشر را پیش کشیده و اقدام به مانور دادن خواهند کرد.
فراموش نکنیم چهار سال پیش زمانی که اعتراضهای مردمی در میدان تقسیم استانبول شروع شد، اردوغان رسماً آمریکا را مقصر دانست. در قضیه کودتا هم علاوه بر اینکه گولن را هدف قرار دادند، اقدام به زدن آمریکا کرده و مناسبات آنکارا با واشنگتن و پس از آن با کشورهای اروپایی وارد تنش شده است. چراکه کشوری مانند آلمان و مقامهای برلین رسماً نسبت به اقدامهای اردوغان پس از کودتا واکنش نشان دادند. لذا با توجه به وضعیت فعلی میتوانیم بگوییم که با عنایت به ساختار سیاسی مشابهی که در روسیه و ترکیه وجود دارد، «دو دولت شبهاقتدارگرا» به یکدیگر نزدیک خواهند شد.
پنهان و نهان جنگ سرد در کالینگراد
افشار سلیمانی ( سفیر سابق ایران در اوکراین)
پس از فروپاشی شوروی و انحلال نظام دوقطبی، یکی از چالشهای روسیه نزدیک شدن ناتو به مرزهای این کشور بود. چراکه آنها نگران بودند کشورهای مشترک المنافعی که به عنوان جمهوریهای جدا شده از شوروی مطرح هستند، به سمت اتحادیه اروپا تمایل پیدا کنند و از این نظر همیشه نزدیک بودن ناتو و غرب به مرزهای خود را نوعی تهدید برای امنیت ملی خود قلمداد میکردند. در دو دهه گذشته این وضعیت باعث شد تا گفتوگوهایی میان روسیه و ناتو و حتی غربیها صورت بگیرد که در برههای باعث نزدیکی مسکو به پیمان آتلانتیک شمالی شد اما تاثیر زیادی بر نگرش روسیه در خصوص این سازمان نداشت. عمده این گفتوگوها و نزدیک شدن به یکدیگر پس از حوادث ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد اما بعد از نمایان شدن پرونده اوکراین مجدداً تنشهایی میان روسیه و ناتو و در امتداد آن غربیها و اروپاییها ظاهر شد.
میزان این تنشها به حدی رسید که اخراج روسیه از گروه جی ۸ در دستور کار قرار گرفت و حتی به حاشیه راندن مسکو در نشست گروه ۲۰ محتمل ارزیابی شد. از این منظر باید بگوییم که مدلی از ایجاد تنشها در مورد ورود روسها به گرجستان و قدرتنمایی آنها در آبخازیا و اوستیا در خصوص اوکراین و جزیره کریمه نمایان شد. در آنجا بود که ناتو به این نتیجه رسید که باید روسیه را تحت فشار قرار دهد و نهایتاً در اجلاس اخیر ورشو شاهد بودیم که کشورهای شرکت کننده خواستار کنترل تحرکات روسیه در شرق اروپا و منطقه بالتیک شدند و حتی اختیاراتی در این خصوص به لهستان ارائه کردند.
روسها برای مهار پرونده اوکراین و جلوگیری از متمایل شدن این کشور به سمت اروپا و حتی غربیها اقدام به نشان دادن واکنش کرده که حتی شاهد بودیم در مورد بلاروس سناریوهایی از سوی کرملین مطرح بود که این یک ترس آشکار از نفوذ غربیها و نوعی تقابل برای جلوگیری از کشش اوکراین و بلاروس به سمت اروپاییها را مشهود کرد. چراکه روسها، اوکراین و بلاروس را خط حائل مرزی خود میدانند و اگر ناتو در آن منطقه اقدام به پیشروی کند، بدون شک نزدیک شدن آنها و غربیها به دیوارههای مسکو نمایان میشود که تمامی این روند مورد تایید و جزئی از نظریه تقابلی روسیه با ناتو خواهد بود.
از اینرو حدود چهار هزار نیرو مرکب از ناتو و سایر کشورهای اروپایی و غربی قرار است در مناطق لتونی، استونی و به طور کلی جغرافیای بالتیک مستقر شوند تا بتوانند روسیه را تا حدودی کنترل کرده و جهتدهی کنند که در راستای آن شاهد استقرار موشکهای اسکندر روسها در کالینگراد بودیم و به نوعی مسکو در صدد کنترل ناتو برآمده است.
باید توجه داشت که بالتیک و کلاً ساختار سیاسی و امنیتی آن ناحیه همانند سوریه نیست. چراکه مدل تقابلهای نظامی در آنجا با سرزمین شام و غرب آسیا متفاوت است و در آنجا مدلی به عنوان جنگ نیابتی وجود ندارد. از این منظر باید بگوییم با توجه به مشکلاتی که در آن منطقه وجود دارد و با عنایت به تحرکات نظامی و تسلیحاتی کرملین در کالنینگراد و حوزه بالتیک، به نظر میرسد مسکو در حال نمایان کردن قدرت نظامی و نمایش قدرت در آن ناحیه است.
لذا میتوان گفت که نوعی همزیستی مسالمتآمیز میان روسیه و ناتو در حال اتفاق افتادن است. با این فرض باید بگوییم وضعیت و ظرفیت روسیه و مناطق مورد هدف آن نمایان کننده جنگ سرد است و به نظر میرسد که درگیری نظامی در این بین رخ ندهد و تنها تهدید طرفین از سوی یکدیگر در اینجا مطرح خواهد بود. اگر روسها به ناتو حمله کنند، بدون شک بر اساس اساسنامه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی حمله به یک عضو تجاوز به تمامی اعضای ناتو تلقی میشود و در آنجاست که معادله تغییر خواهد کرد.
تلآویو علیه مسکو
شعیب بهمن (کارشناس مسائل روسیه)
در تحلیل تنشهایی که به عنوان خروجی رای مثبت اسرائیل به قطعنامه سازمان ملل در مورد جزیره کریمه نمایان شد، باید به روابط میان اسرائیل و روسیه به خصوص تاریخ حضور یهودیان در جامعه روسیه نگاهی گذرا بیندازیم. به گونهای که پس از نگاه منفی جامعه روسیه و حتی رهبران شوروی سابق به ویژه استالین به یهودیان، شاهد بودیم که تنشها تا حدود زیادی افزایش پیدا کرد و حتی موجب مهاجرت آنها از خاک شوروی شد. با گذشت زمان یهودیان توانستند نفوذ خوبی در ساختار اقتصادی و سیاسی روسیه صورت دهند و از این روابط به نفع خود استفاده کنند. در مقابل، چیزی حدود یک پنجم جمعیت سرزمینهای اشغالی از اتباع روستبار تشکیل میشود که در کابینههای مختلف و احزاب گوناگون اسرائیل شاهد حضور روسها بودهایم و از این نظر باعث شده تا در سالهای گذشته روابط بین اسرائیل و روسیه تا حدودی آرام شود.
در سالیان گذشته اختلافهایی میان دو طرف در خصوص حوزههای مختلف از جمله غرب آسیا وجود دارد که عدهای معتقدند مسیر همکاریها برای دو طرف تا حدود زیادی بسته شده بود. به خصوص اینکه احتمال به وجود آمدن و روی دادن مناسبات اقتصادی و تسلیحاتی در این بین یکی از عواملی است که میتواند دو طرف را به سوی یکدیگر جذب و حتی دفع کند. چراکه در دورههای اخیر به نظر میرسد روابط دو طرف بازتابی از مسائل خاورمیانه و رویدادهای جهانی را در دل خود دارد و از این لحاظ اسرائیل در صدد است تا کارتهای خود در مورد مسکو را افزایش داده و تقویت کند.
قطعنامههای جدید در سازمان ملل که اسرائیل علیه روسیه و در خصوص پرونده اوکراین و الحاق شبه جزیره کریمه به آن رأی مثبت داد و از سوی دیگر تایید قطعنامه یونسکو علیه اسرائیل که توسط روسیه صورت گرفت، تا حدودی به عنوان یک کارت استراتژیک قلمداد میشود که تلآویو بتواند در مواقع بحران علیه مسکو استفاده کند. لذا به نظر میرسد رأی مثبت اخیر اسرائیل در خصوص محکوم کردن تحرکات کرملین در پرونده اوکراین، تا حدودی ابزارسازی برای استفاده علیه روسیه باشد. چراکه در این حالت نمیتوان عکسالعمل تلآویو را نوعی راهبرد عمیق ضد روسیه تلقی کرد.
تلآویو به نوعی با رای دادن به قطعنامه ضد روسی سازمان ملل در صدد مخابره این سیگنال به سمت روسیه است که مسکو باید همانند آمریکا از اسرائیل در شورای امنیت و سایر نهادهای بینالمللی حمایت کند. به گونهای که شاهد بودیم در طول مناقشه اعراب و اسرائیل، آمریکا از تلآویو حمایت کرده بود و در حالت فعلی چنین انتظاری از روسیه مطالبه میشود. از سوی دیگر باید به تحولات منطقه توجه شود؛ به صورتی که ورود روسیه به غرب آسیا و جهتگیری مسکو در سوریه تا حدودی به ضرر اسرائیل بوده است.
اگر به جغرافیای درگیری در سوریه نگاه کوتاهی بیاندازیم، میبینیم که مرزهای نزدیک به سرزمینهای اشغالی کاملاً متزلزل است و حتی زمانی که قرار بر ورود روسیه به خاک سوریه شده بود، اسرائیلیها در ملاقاتها و تماسهای پیاپی در صدد کسب اطمینان از مسکو برای امن نگه داشتن مرزهای اراضی اشغالی بودند. لذا بهبود روابط با ایران و متحدان منطقهای و استراتژیک تهران توسط روسیه اولین دغدغه اسرائیل است. چراکه تلآویو نگران منعقد شدن مناسبات و معاملات نظامی، اقتصادی و حتی سیاسی در این بین است و از این نظر شاهد هستیم روابط اسرائیل و روسیه تا حدودی تغییر پیدا کرده است.
صفبندی آمریکا و روسیه در حلب
احمد وخشیته (سردبیر دیدبان روسیه)
پاکسازی شهر حلب و حمله به مواضع تروریستها یکی از پروندههایی بود که در طول سال گذشته در دستور کار ارتش روسیه قرار داشت اما با توجه به سخنان «سرگئی شویگو» وزیر دفاع فدراسیون روسیه که تنها چند روز پیش از شروع عملیات حلب منتشر شد، این موضوع ابعاد عملیاتی و اجرایی به خود گرفت. در محور میدانی قرار بر این بود که سه معبر برای خروج غیرنظامیان طراحی شود و یک خروجی برای تسلیم نیروهایی که قصد زمین گذاشتن سلاح خود را دارند و خواهان عفو عمومی دولت سوریه هستند، تعبیه شود.
نکتهای که در این بین وجود دارد، این است که نامگذاری این عملیات تحت عنوان«عملیات بشردوستانه» به این دلیل بود که یک وجهه بینالمللی به آن داده شود. اگر بخواهیم از نگاهی دیگر این موضوع را واکاوی کنیم، باید بگوییم که روسیه در صدد است تا با انتخاب این عنوان برای عملیات پاکسازی شهر حلب به گونهای مشارکت ایالات متحده و سازمان ملل را نیز با خود همراه کند و از فشارهای عربستان و دیگر کشورهای حمایت کننده داعش پس از سرکوب نیروهای تروریستی مستقر در حلب بکاهد.
به این ترتیب، پس از اتمام عملیات، موضعگیری سازمان ملل و کشورهای دیگر نسبت به عملکرد و نوع عملیات مبنی بر اینکه جان غیر نظامیان توسط حملات روسیه و ارتش سوریه به خطر افتاده تا حدود زیادی از بین رفت. البته اظهارات «استفان دمیستورا» نماینده ویژه سازمان ملل در امور سوریه که در خلال نشست ژنو در قالب کنفرانس خبری صورت گرفته بود، گویای این بحث است که سازمان ملل در کمکرسانی به غیر نظامیان تاکید و نظارت کرده است اما به هر انتقاد سازمان ملل از روسیه به قوت خود باقی ماند.
بدون شک آمریکا و روسیه در برخی از موضوعها با یکدیگر اختلاف دارند و حتی رقیب یکدیگر محسوب میشوند اما به هر حال این دو قطب هژمون در بسیاری از مباحث و موضوعها با یکدیگر منافع مشترک دارند. به ویژه آنکه رهبران این دو کشور اعلام کرده بودند بیشترین حد همکاریها برای حل بحران سوریه را به کار خواهند بست. از سمت دیگر اسرائیل و روسیه دارای منافع مشترک با یکدیگر هستند و همکاریهای استراتژیک مهمی با یکدیگر دارند؛ همین وضعیت در مورد رابطه واشنگتن و تلآویو نیز صدق میکند. به عبارتی دیگر میتوانیم بگوییم اسرائیل یک رابط میان روسیه و آمریکا تلقی میشود به خصوص در شرایطی که روابط کاخ سفید و کرملین با سردی روبهرو است؛ در این همین رابطه حجم ملاقات و تماسهایی که میان روسیه و اسرائیل در این مدت و به خصوص پس از علنی شدن ورود روسها به پرونده سوریه صورت گرفته است، گویای رابطه و ارتباط میان دو طرف است.
یکی از سناریوها پس از پاکسازی حلب و به طور کلی سوریه بازگشت نیروهای افراطگرا به آسیای مرکزی و جنوب روسیه است و این موضوع را بدون شک میتوان خط قرمز کرملیننشینان دانست؛ چراکه این نیروها اکنون تجربه نبرد پیدا کرده و به صورت تشکیلاتی و سازماندهی شده در آمدهاند. لذا به نظر میرسد باید طرفین مقابله با داعش، محلی را برای انتقال این گروههای تروریستی فراهم کنند که شاید بتوان گفت افغانستان محل مناسبتری برای ائتلاف ضد داعش است و میتوان آنها را با رویارویی با طالبان مواجه و دچار فرسایش کرد.
در اینجاست که ارتباط روسیه و آمریکا در آسیای میانه برای مقابله با داعش تا حدود زیادی نمایان میشود. بنابراین احتمال دارد که یکی از اهداف روسها پس از عملیات حلب و در صورت تقویت داعش در آسیای مرکزی، روبهرو کردن طالبان با داعش در این جغرافیای پر تنش باشد. ممکن است پس از عملیات حلب شاهد یک آرامش نسبی در سوریه باشیم اما امکان دارد به موازات آن نظارهگر به وجود آمدن جنگ فرقهای میان داعش و طالبان در افغانستان و آسیای میانه هم باشیم.
گزارش و گفتوگو: فرشاد گلزاری