جهان در سال ۹۵/ پرونده سوم: انتخابات آمریکا
« ترامپ»، عنصر شکننده در نظم بینالملل/ اردوگاه محافظهکاران زیر تیغ پوپولیسم
ظهور رئیسجمهوری جدید آمریکا بدون تردید تمام جهان را در حیرت فرو برد و تمامی گمانهزنیها، تحلیل و تفسیرها و همچنین نظرسنجیها در تمامی جهان به یک باره فرو ریخت و از میان آن رئیس جمهوری وارد کاخ سفید شد که «تعلیق نظم بینالملل» را رقم زده است.
پنجاه و هشتمین دور انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده بدون شک یکی از غیر قابل پیشبینیترین وقایع سیاسی قرن بیستویکم ارزیابی میشود. انتخاباتی که خروجی آن عدم کنشگری صحیح و درست رسانهها و موسسات نظرسنجی ایالات متحده را به تصویر کشید و صراحتاً به افکار عمومی جهان این پیام را مخابره کرد که «آمریکا سرزمین شگفتیها است». سرزمینی که با توجه به پیروزی دونالد ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهوری آن، شاهد بروز چالش میان ساکن کاخ سفید و سایر قوای ایالات متحده است.
آنچه که مسلم است، این است که ظهور پدیده ترامپ برآیند زایش و خیزش تفکر طیفی از شهروندانی است که ترامپ توانسته به سادگی جای خود را در ذهن آنها را باز کند. از این نظر باید بگوییم که سخنان صریح و در هم شکسته شدن خط قرمزها به علاوه نادیده گرفتن ارزشهای سنتی ایالات متحده توسط ترامپ توانست مدلی از گفتمان بومی آمریکا را مجدداً خلق کند.
مردم آمریکا معتقدند که این گفتمان در هشت سال ریاست جمهوری اوباما تا حدود زیادی به ادبیات دیپلماتیک و حتی فلسفهای که وی آن را خلق کرده بود، تبدیل شده است. فلسفهای که تنها حقوقدانها و سیاسیون حاضر در بدنه و لایههای اول و دوم آمریکا آن را درک کردند و بیشتر منحصر به طیفهای سرمایهداری بود. از این منظر باید بگوییم نداشتن سابقه سیاسی، گفتمان بیپایه و اساس و توجیه نبودن ترامپ باعث نشد وی به عنوان مرد شماره یک ایالات متحده از سوی طرفدارانش برگزیده نشود و در اینجاست که تمامی تحلیلها، نظرسنجیها و حتی سخنان منابع نزدیک و آگاه به یکباره فرو میریزد و ترامپ وارد کاخ سفید میشود. برای درک معنا و مفهوم وضعیت فعلی و تحلیل جامع انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا به گفتوگو با سه نفر از تحلیلگران حوزه آمریکا پرداختیم که محتوای آن به شرح ذیل از نظر خواهد گذشت.
ترامپ، معنای مبهم سیاست
نادر انتصار (رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلاباما)
روی کارآمدن ترامپ را شاید تا قبل از برگزاری کنوانسیون جمهوریخواهان نمیشد محتمل دانست اما زمانی که وی به عنوان خروجی جمهوریخواهان مطرح شد، اوضاع به گونه دیگری پیش رفت. درست است که فضای کنوانسیون یک فضای غیر عادی بوده است و نمایندگان ایالت کلرادو به نشان اعتراض از مراسم خارج شدند اما بیشترین اعتراضها به نحوه برگزاری کنوانسیون و همچنین عدم اجازه دادن به مخالفان برای سخنرانی بوده است که تمامی آنها را میتوان جزئی از رقابتهای انتخاباتی آمریکا دانست.
با این وجود نباید این موضوع را نادیده بگیریم که هدف کنوانسیون این بود که تنها برچسب و عنوان ترامپ باید در این کنوانسیون مطرح شود. حتی عدم حضور یک سری از چهرههای شاخص محافظهکاران در این کنوانسیون اهمیت چندانی برای شخص ترامپ نداشت. همچنین برای طرفداران ترامپ که حدود ۴۵ درصد از مردم آمریکا را تشکیل میدادند، حضور این چهرهها مهم نبود و دیدیم که مردم طرفداری خود را از ترامپ صورت دادند و نهایتاً ترامپ خروجی انتخابات و ورودی کاخ سفید شد.
خیلیها بر این عقیده بودند که «مایک پنس» که خاستگاهش ایالت ایندیانا است، نمیتواند کمک حال ترامپ باشد. او یک انسان کاملاً خشن تلقی میشد و در برخی از محافل برچسب افراطگرایی به وی زده شده بود. باید مد نظر داشته باشیم که طرفداران ترامپ به شخص وی رای میدهند و اساساً با معاون او ارتباط چندانی ندارند. اما عدهای که در رای دادن و شرکت در انتخابات بلاتکلیف بودهاند به دلیل حضور پنس به ترامپ رای دادند لذا باید مایک پنس را محرک مهم در رای آوردن ترامپ دانست.
زمانی که شعارهای اوباما در طول این هشت سال محقق نشد، شاهد بودیم که شهروندان آمریکایی نسبت به وی و همچنین ساختار سیاسی ایالات متحده سوءظن پیدا کرده و در اینجا بود که ترامپ با درک صحیحی از این وضعیت توانست با زیرکی اوضاع را به نفع خود مدیریت کرده و سوار بر موج عوامگرایی شود. نهایتاً شاهد بودیم که وی به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهوری آمریکا زمام امور کاخ سفید را به دست گرفت. این وضعیت نشان میدهد که مردم آمریکا و به خصوص طیف آسیبدیده از بحرانهای اقتصادی با رای خود نوعی اعتراض به تشکیلات سیاسی و نخبگان اقتصادی را اعلام کردند.
از نگاهی دیگر، میتوانیم رای به ترامپ و وضعیت فعلی ایالات متحده در خصوص خروجی پنجاه و هشتمین انتخابات ریاستجمهوری این کشور را تا حدودی با خیزشهای مردمی که در مصر، تونس و لیبی صورت گرفته بود، یکی بدانیم. ممکن است که چنین قیاسی مقبول جلوه نکند اما به هر ترتیب باید بگوییم که جنس هر دو مسئله به نوعی نمایانگر یک اعتراض مردمی است که مدتها در زیر خاکستر پنهان بوده و به یک باره سر باز کرده است. لذا حتی امکان دارد که وی متهم به حیلهگری و دزدیدن آرای مردم شود اما به هرحال تمامی گزارشها و وضعیتهایی که در طول مدت رایگیری منتشر شد، نشان داد که ترامپ خروجی نهایی انتخابات باقی ماند.
به نظر میرسد با توجه به مخالفتهایی که با تفکرات وی از سوی دموکراتها و حتی جمهوریخواهان صورت گرفته است، کارشکنیهای مختلفی از سوی نفرات و ارگانهای مختلف صورت بگیرد و نوعی «بنبست سیاسی» را در ایالات متحده شاهد باشیم. به همین جهت باید بگوییم در تاریخ آمریکا تنها یک بار رئیسجمهوریی مورد تسویه حساب سازمانی قرار گرفت و هم اکنون احتمال دارد لابیها و کانتونهایی که سیاستهای ترامپ و حتی حضور وی به عنوان رئیسجمهوری را با خط مشی خود مغایر میدانند، برای محدود کردن وی و حتی تسویه حساب سیستماتیک دست به کار شوند.
عصر افول جمهوریخواهان
فواد ایزدی (استاد دانشگاه – تحلیلگر مسائل آمریکا)
انتخابات ۲۰۱۶ ریاست جمهوری آمریکا به این دلیل اهمیت داشت که وضعیت قبل و پس از انتخاب ترامپ در هیچ دورهای از تاریخ ایالات متحده به وجود نیامده است. به گونهای که معمولاً افرادی که سابقه فعالیت سیاسی دارند، رزومهای از مجموع اقدامهای خود تهیه میکردند و هر شخص سابقه سنگینتری داشت مورد نظر قرار میگرفت که در این دوره در میان جمهوریخواهان خلاف این عمل رخ داده است و از ۱۷ نفری که در اردوگاه محافظهکاران کاندیدا شده بودند، به دلیل عدم استقبال از آنها، تعداد زیادی از گردونه رقابتها خارج شدند و فردی در راس نظرسنجی نمایان شد که بیشترین آرا را در انتخابات درونحزبی نصیب خود کرده و البته هیچ سابقه فعالیت سیاسی نداشت که این یک امر کاملاً غیر معمول به شمار میرود. به گونهای که افرادی که وارد مقوله انتخابات در آمریکا میشوند، یا سناتور و فرماندار بودهاند یا اینکه به عنوان معاون رئیس جمهوری مشغول به کار بودهاند که ترامپ هیچکدام از این سه پارامتر را نداشت و تنها عنوان میلیاردِ برجساز را با خود حمل میکرد.
چنین حالتی به این دلیل حادث شده که یک نوع بیاعتمادی در افکار عمومی علیه سیاستمداران و خصوصاً جمهوریخواهان به وجود آمده و مقبولیت کنگره آمریکا تنها ۱۱ درصد اعلام شده بود و از این جهت وضعیت خوبی در حزب جمهوریخواهان حاکم نبود. چراکه یک بیداری و اعتراض خاص در بین مردم و علیه سیاستمداران پدید آمد و این باعث شده تا اذهان عمومی به سمت ترامپ هدایت شوند. مساله دوم این است که چون ترامپ میلیاردر است و محتاج کسی نیست، به راحتی حرفهای عوامپسند میزند و همین مساله باعث شد تا مردم فکر کنند ترامپ دغدغههای آنها را مطرح میکند و اعلام میکند که مستقل خواهد بود.
موضوع سوم این است که در ساختار فرهنگی ایالات متحده یک نابسامانی وجود دارد. اینکه دیده میشود در یک سال چند صد نفر بر اثر استفاده از سلاح گرم کشته میشوند، موضوعی نیست که بتوان از آن به سادگی گذشت و متعاقباً بر سیاستهای آمریکا تاثیر خواهد گذاشت و افرادی که به ترامپ رای دادند به دنبال یک رهبر قدرتمند بودند که به گمان آنها ادبیات پوپولیستی ترامپ میتواند به اهداف آنها جامه عمل بپوشاند و روش سخنرانی وی جذابیت زیادی در بین طرفداران ایجاد کرد. از طرف دیگر، افرادی که در همایش چهارسال یک بار حزب جمهوریخواهان شرکت میکنند، دارای حق نظر دهی و رای محفوظ برای تایید نامزد مورد نظر هستند که تعداد آنها حدود هزار و ۲۰۰ نفر خواهد بود و نامزد مربوطه باید آرای نصف به علاوه یک را کسب کند که در آن زمان ترامپ چیزی در حدود ۶۰۰ رای در سبد خود داشت. البته باید دانست که سخنان ترامپ صاحبان آراء را تا حدود زیادی ناراحت کرد و آنها سعی کردند تا ترامپ به میزان رای مربوطه دست نیابد تا بتوانند به راحتی وی را متوقف کنند.
در حالت فعلی ترس محافظهکاران از این است که ادبیات تند ترامپ موجب شود تا وضعیت، جایگاه و چهره محافظهکاران بیش از این مخدوش شود؛ چراکه اگر این حالت ادامه پیدا کند بدون تردید سیاست خارجی و داخلی آمریکا با مشکل مواجه خواهد شد. ترامپ در حوزه سیاست خارجی نقدهایی دارد اما در محورهای دیگر که به صورت سنتی محافظهکاران موافق یک سری از روشها هستند، ترامپ آنها را رد میکند و این مواضع نگرانیهایی را برای جمهوریخواهان به وجود آورده است؛ حتی عدهای از آنها اعلام کرده بودند که در این شرایط به کلینتون رای خواهند داد که این نشان از اوج درگیری میان طیف محافظهکاران دارد.
خطکشی ترامپ برای محفظهکاران
امید ملکی ( کارشناس مسائل آمریکا)
مسئلهای که میبایست در خصوص انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا مورد نظر قرار گیرد، این است که در ساختار سیاسی ایالات متحده دو بخش منفک از یکدیگر وجود دارد: مدیریت اجرایی که در دست دولت مردان است و مدیریت سیاسی که در دست گروههای نفوذ از جمله لابیها است. به بیانی واضحتر باید بگوییم که در احزاب ایالات متحده «حکمرانی» و «سیاست» دو مقوله منفک از یکدیگر هستند. از این نظر ترامپ با کسانی که در حوزه حکمرانی حاضر و فعال هستند، ارتباطات خوبی را برقرار کرده است. به طوری که وی از سال ۲۰۰۵ تاکنون توانسته به واسطه کمکهای مالی قابل توجهی که انجام داده با اتحادیه فرمانداران جمهوریخواه ارتباطات مناسبی برقرار کند. این در حالی است که ترامپ در حوزه سیاست با چهرهها و مهرههایی که در عرصه سیاست آمریکا صاحب نفوذ هستند، ارتباطات خوبی ندارد حتی تا جایی که وی در سخنرانیها و اظهارات خود بعضاً به صورت توهینآمیز و با لفظی زننده از آنها یاد میکرد.
این روند تا جایی ادامه داشت که دونالد ترامپ صراحتاً اعلام میکند اشخاصی که در حوزه سیاست آمریکا حضور دارند، عدهای «باجگیر کثیف» هستند. از این جهت دستهای بر این باورند که ترامپ به عنوان رئیسجمهوری جدید به دنبال حصر سیاست در حوزه حکمرانی آمریکایی است که در نوع خود اقدامی بدعت آمیز در روندهای سیاست داخلی ایالات متحده به شمار میآید.
مدل تحرکات و رفتار ترامپ به سمتی پیش میرود که طیف متعلق به بخش «حکمرانی» در مقابل بخش «سیاسی» قرار میگیرند. در اینجا است که چهرههایی مانند پل رایان، میت رامنی، بوش پدر و پسر، لیندزی گراهام و سایر مهرههای جمهوریخواه که اعضای موثر بخش سیاسی حزب به شمار میروند، شکاف عمیقی را با ترامپ تجربه خواهند کرد. از این رو میتوانیم بگوییم که این محور به عنوان شکاف اول یکی از مهمترین مسئلهها قبل از به روی کار آمدن ترامپ تلقی میشد یعنی به طور مشخص ایجاد شکاف میان بخش حکمرانی و بخش سیاسی در حزب؛ اما شاهد هستیم که این وضعیت در حالت فعلی و پس از به روی کار آمدن ترامپ هم اتفاق افتاد.
شکاف دوم مربوط به خطکشی و مرزبندی دونالد ترامپ در خصوص فقیر و غنی است. ترامپ نه تنها متعلق به طبقه ثروتمند آمریکا است بلکه بسیاری شخص ترامپ را معادل یک طبقه اقتصادی در آمریکا میدانند، کسی که هیچ ابایی از تحقیر چهرههای مطرح آمریکایی مانند هنرمندان، خوانندگان، هنرپیشهها و... که خود اعضای مهم طبقه سرمایهدار آمریکا محسوب میشوند، ندارد. آمریکاییها ترامپ را با یک جمله معروف میشناسند: «شما اخراج شدید». جملهای که او به شکلی بیپروا برای اخراج مطرحترین چهرههای آمریکایی از برنامه خود در شبکه امبیسی از آن استفاده و با افتخار از تلویزیون پخش میکرد. بر این اساس همگان فکر میکردند ترامپ نه تنها رای شمار قابل توجهی از طبقات فرودست جامعه آمریکا را نخواهد داشت، بلکه چندان امیدی به جمعآوری رای طبقه مرفه هم نباید در خصوص وی داشت اما در نهایت شاهد پیروزی وی در انتخابات اخیر آمریکا بودیم.
جامعه آمریکا یک جامعه نهادمحور است. به این معنا که اکثریت شهروندان این کشور به صورت پیوسته یا ناپیوسته حداقل عضو یک نهاد اجتماعی خاص هستند و این در حالی است که ترامپ با به سخره گرفتن زندگی نهادمحور آمریکایی، با نگاه اتمیزه به جامعه آمریکا سعی در جمع کردن اتمهای اجتماعی و در نتیجه گردهم آوردن طرفداران و مردم به دور خود دارد. رخدادی که در تاریخ کاندیداهای حزب جمهوریخواه بیسابقه است و از آن در آمریکا به «رسوایی بزرگ» تعبیر میشود.
مساله دیگری که باید مدنظر قرار بگیرد و حتی میتوانیم بگوییم که به عنوان یک دلیل اصلی برای به وجود آمدن اختلافات میان ترامپ و جمهوریخواهان حاضر در آمریکا تلقی میشود این است که بخش عمدهای از هزینه تبلیغات ترامپ توسط وی و از سرمایه شخصی که در اختیار دارد، تامین میشود. از این نظر این موضوع باعث شده تا وی توجهی به حزب جمهوریخواه و افراد ذینفوذ آن نداشته باشد و تا حد زیادی از آنها فاصله بگیرد.
گزارش و گفتوگو: فرشاد گلزاری