جهان در سال ۹۵/ پرونده دوم: سیاست خارجی آمریکا
یمن و لیبی، عرصه جدید کنشگری واشنگتن در مقابل تروریسم/ رمزگشایی از ورود نظامی به سوریه و همپوشانی با ناتو علیه چین
سیاست خارجی ایالات متحده در سال گذشته با حضور نیروهای نظامی آنها در لیبی، یمن و سپس در شهر منبج سوریه اگر چه از دید رسانهها و تحلیلگران تا حد زیادی پنهان ماند اما این پیام مخابره میشود که هدفگذاری واشنگتن پس از روی کار آمدن رئیسجمهوری جدید، نگاه جدیتری به شمال آفریقا و غرب آسیا خواهد داشت.
نفوذ و حفظ هژمونی در کشورهای هدف یکی از اهداف ایالات متحده از بدو پایهگذاری تاکنون به حساب میآید. از این جهت در ساختار فعلی نظام بینالملل به دلیل گسترده بودن و گسسته شدن منافع که برآمده از متن پر تنش نظم و امنیت در عرصه جهانی است، تمامی کشورها به نقطهگذاری مشخص و تفکیک و تشریح منافع خود در پلان کلان جهان اقدام میکنند. آمریکا هم به دلیل بازیگری موثر در این عرصه بدون تردید راهبردهای خود برای کسب منافع حداکثری در کشورهای هدف را نقطهگذاری، اجرا و تثبیت میکند؛ حال ممکن است این منافع دائمی و حداقل چند دههای باشند یا این که موقت قلمداد شوند.
از این جهت در سال ۱۳۹۵ و به خصوص نیمه دوم آن چندین واقعه در عرصه سیاست خارجی ایالات متحده رقم خورد که محور سیاسی آن با نظامیگری در آمیخته شده بود. نخست بحث حضور نیروهای ایالات متحده در لیبی برای مبارزه با داعش است که البته این امر در گذشته به صورت پنهان صورت گرفته بود اما در ماههای گذشته شاهد بودیم که نظامیان آمریکا به لیبی و به خصوص شهر «سرت» که مقر سوم داعش شناخته میشود، ورود کردند. در اینجا باید توجه داشت که «عنصر تروریسم» یکی از مولفههایی است که آمریکا در زمین بازی لیبی به آن استناد میکند تا بتواند اهداف خود را محقق کند که همین مدل را به تازگی در قبال یمن و مبارزه با القاعده و داعش در یمن از سوی ایالات متحده شاهد هستیم.
این خط سیر را میتوانیم بعد از یمن در سوریه و حتی بغداد مشاهده کنیم. به گونهای که در دوران هشت ساله اوباما، آمریکا برای ورود به زمین بازی خاورمیانه (خصوصاً پرونده سوریه) با احتیاط کامل نسبت به اعزام نیروهای نظامی خود اقدام میکرد که نهایتاً پس از به روی کار آمدن ترامپ شاهد بودیم که کنشگری پنتاگون به صورت علنی در شهر «منبج» با اعزام ۴۰۰ نیرو بسیار جدیتر از سالهای گذشته نمایان شد و برخی معتقد هستند که این روند ادامه خواهد داشت و مدل جدیدی از راهبرد خاورمیانهای آمریکا را به تصویر خواهد کشید.
در امتداد این موضوع ایالات متحده با بیم و امیدهایی که در مورد ناتو مطرح کرده بود، مجدداً بر حمایت از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی تاکید کرد و این حمایت با توجه به وضعیت میدانی منطقه نشان دهنده آن است که محافظهکاران بر خلاف دوران اوباما در صدد استفاده بیشتر از ابزار نظامی خود هستند که برای اثبات این موضوع باید به حضور نیروهای آمریکا در عملیات موصل، ورود به منبج، اجرای عملیات در یمن علیه القاعده و قبل از آن مبارزه با داعش در لیبی اشاره کرد. لذا برای درک بهتر وقایع مذکور به گفتوگو با تحلیلگران حوزه سیاست خارجی آمریکا پرداختیم که مشروح آن از نظر خواهد گذشت.
مهرهچینی واشنگتن در شطرنج سوریه
فریدون مجلسی (دیپلمات اسبق – تحلیگر مسائل آمریکا)
در مورد پرونده سوریه باید به این نکته توجه شود که شرایط روز به روز درعرصه میدانی و سیاسی متغیر است و به جرات میتوان گفت که ساعت به ساعت رویدادهای جدید به وقوع میپیوندد. از این نظر هنگامی یک گروه و جناح میتواند خود را برنده میدان قلمداد کند که تمامی دستاوردهای موجود در حوزه میدانی و پشت میز مذاکرات را به نفع خود تغییر دهد. در زمان اوباما دستاوردهای آمریکا در سوریه تا حدود نسبی محقق شد و این امکان وجود داشت که آنها بتوانند در پرونده سوریه اقدام به کنشگری مثبت کنند، چراکه در آن موقع سهمخواهی کمتر بود و جناحهای دیگر وارد عرصه سیاسی نشده بودند.
در حالت فعلی حضور معارضان سوری و طرفداران دولت در پای میز مذاکره به علاوه به میدان آمدن کشورهایی مانند ترکیه، اردن، مصر و عربستان میتواند وضعیت را برخلاف سیاستهای ایالات متحده در سوریه رقم بزند که موجب میشود وضعیت تا حدود زیادی مبهم و نامشخص جلوه کند. از جهت دیگر ترکیه به عنوان یکی دیگر از بازیگران دخیل در پرونده سوریه، مواضع ناهمگون و نامشخص را اتخاذ کرده و به دنبال کسب برتری سیاسی و میدانی در پرونده سوریه است، چراکه آمریکاییها با حمایت از کردها یک تقابل نسبی با ترکیه را به تصویر کشیدهاند که میتواند برخلاف منافع آنکارا ارزیابی شود.
ترکیه از گذشته تاکنون در مواجهه با مسئله کردی حالت تقابلی داشته و واکنشهایی که از سوی آنکارا برای ورود آمریکا به زمین بازی سوریه و حمایت از کردها به نمایش گذاشته است، یک موضع انفعالی را به تصویر میکشد. به صورتی که اختلافنظر در خصوص حمایت از نیروهای کرد به خصوص نیروهای دموکراتیک سوریه همچنان ادامه دارد و از سوی دیگر ممکن است دمشق با کردها اقدام به برقراری رابطه و حتی ائتلاف نسبی کند. به این جهت ترکها همچنان بر اعمال فشار به کردها مصمم هستند اما شاهد بودیم که نهایتاً با ۴۰۰ نیرو وارد شهر منبج شد که به نوعی باید این حرکت را شلیک تیر اخطار ایالات متحده برای ترکیه قلمداد کرد.
یکی دیگر از مسائلی که باید در پرونده سوریه مدنظر قرار گرفته شود، این است که سرنوشت آوارگان سوری که اسیر سهمخواهی کشورها و دولتهای منطقهای و فرامنطقهای شدهاند، همچنان نامشخص است. به گونهای که عدهای از آنها برای کنشگری مثبت و کسب منافع توسط دولتها به گروگان گرفته شده و عدهای دیگر برای چانهزنی معارضان و ترویستها همچنان در اسارت به سر میبرند. از این منظر باید بگوییم که سهمخواهی در عرصه سیاسی توسط کشورها و عملکنندهها غیر دولتی در پرونده سوریه بیش از پیش نمایان خواهد شد که این وضعیت تا ماههای دیگر ادامه خواهد داشت.
اینکه گمانهزنیهایی در خصوص ادامه حضور نظامیان آمریکا به سوریه از سوی خبرگزاریهای خارجی و بسیاری از تحلیلگران صورت گرفته است، نشان میدهد که جمهوریخواهان و تیم ترامپ به صورت تلویحی خواستار ورود نظامی جدیتر به پرونده سوریه هستند و این وضعیت نشان میدهد که معارضان سوری نسبت به گذشته از روحیه بالاتری برخوردار شدهاند. چراکه انتقال آنها از میدان نبرد سوریه به پشت میز مذاکرات آستانه و ژنو به نوعی این پیام را مخابره میکند که برای ایجاد توازن قوا در سوریه آمریکاییها وارد زمین بازی این کشور شده و به حضور خود ادامه خواهند داد و حتی ممکن است اقدام به شکست دادن دولت مرکزی سوریه کنند؛ اما متغیر مهمی به نام «روسیه» در این بین وجود دارد که نمیگذارد این وضعیت تا حدود زیادی به وقوع بپیوندد. به نحوی که مسکو هزینههای زیادی در پرونده سوریه کرده و هم اکنون به دنبال تامین منافع خود در این پرونده خواهد بود که حتی احتمال دارد معارضان را به آشتی ملی دعوت کند.
پاکسازی در لیبی، هدفگذاری در یمن
مهدی مطهرنیا ( استاد دانشگاه – آیندهپژوه سیاسی)
در تحولات میدانی لیبی آنچه که باید مدنظر قرار گیرد، این است که ایالات متحده به عنوان مولف و بهرهور از موجودیت داعش برای گسترش حضور خود در نظام بینالملل استفاده میکند. به این معنا که پس از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی، استراتژی جدید ایالات متحده، تروریسم را به عنوان دشمن اصلی خود قلمداد کرد و از آنجا تحرک آمریکا از یک سناریوی جدید ژئو استراتژیک به پروژهای فراملی تبدیل شد. به گونهای که اگر به سخنان رئیس سازمان سیا در اواخر دهه ۹۰ میلادی نگاهی بیندازیم وی تروریسم را دشمن اصلی ایالات متحده خواند و از واقعه ۱۱ سپتامبر برای عملیاتی کردن نفوذ خود در تمامی کشورهای هدف استفاده کرد.
در این پروژه «لیبی» از این قاعده مستثنی نیست. اینکه امروز شاهد هستیم ایالات متحده در لیبی فعال شده و در مقابل داعش تا حدودی با ارتش این کشور هماهنگی و همکاری دارد به دلیل صحبتهایی است که اوباما چند وقت پیش در خصوص حوادث لیبی و کشته شدن سفیر آمریکا در این کشور داشته است. به گونهای که کلینتون که در آن زمان وزیر خارجه وقت دولت اوباما بود مورد اتهامزنی بسیار زیادی در خصوص کشته شدن سفیر کشورش در لیبی قرار گرفت و این موضوع در انتخابات اخیر آمریکا هم نمایان شد. از این جهت میتوانیم بگوییم که ورود به لیبی یک استراتژی از پیش تعیین شده است و برای ایالات متحده و به خصوص دموکراتها جایگاه ویژهای داشته است.
دلیل دیگری که میتوان برای حضور ایالات متحده و به طور کلی مبارزه ارتش لیبی با تروریستهای داعش در خاک این کشور مورد نظر قرار داد، این است که آنها درصدد هستند تا با تنگ کردن حلقه محاصره داعش در لیبی و حتی از بین بردن عناصر این گروهک تروریستی در بسیاری از استانهای این کشور، حلقه لجستیکی تروریستها به اتحادیه اروپا را قطع و نهایتاً مسدود کنند و از این موضوع به نفع خود برای بالا بردن سطح چانهزنی در مقابل اروپا استفاده کنند. چراکه تروریستها خیلی راحتتر از آنچه ما میپنداریم میتوانند از طریق لیبی به خاک اروپا نفوذ کرده و در آنجا اقدام به انجام عملیاتهای گسترده کنند.
حضور ایالات متحده در لیبی به بهانه کسب پرستیژ بینالمللی است و در این مقطع یکی از چالشهای اصلی اوباما شهر سرت در شمال لیبی بود که داعش آنجا را به عنوان پایتخت جدید خود معرفی کرده بود. اگر به بازه زمانی سقوط معمر قذافی تاکنون نگاهی گذرا بیندازیم، میبینیم که سقوط قذافی تا حدودی برای غربیها ارزش داشت، اما به طور کلی این موضوع و سناریوهای بعدی که شکست آمریکا در لیبی را نمایان میکند؛ هیچ آوردهای برای دولت اوباما نداشت. لذا واشنگتن سعی دارد تا افکار عمومی داخل آمریکا و در ابعاد گستردهتر، جهان را متوجه حضور خود در لیبی کند.
با توجه به دادههای موجود میدانی در لیبی و با توجه به پیشرویهایی که در اواسط سال ۹۵ در شهر سرت لیبی از سوی ارتش آمریکا صورت گرفته است، میتوانیم بگوییم که ایالات متحده درصدد مدیریت استراتژیک لیبی در صحنه بینالمللی است و این کشور در آینده آمریکا میتواند جایگاه مهمی داشته باشد. اما این موضوع به صورت بلندمدت صورت نخواهد گرفت چراکه اهمیت لیبی برای آمریکا به صورت مقطعی خواهد بود.
از منظر دیگر افزایش بودجه پنتاگون توسط ترامپ در این بین با بحث مبارزه با تروریسم هم سطح شده و آمریکا سعی دارد از این موضوع یک نوع تفسیر انجام دهد. به گونهای که شاهد بودیم مقامهای وزارت دفاع آمریکا پس از ارائه طرح مبارزه با داعش به کاخ سفید اعلام کردند که گستره اجرای این طرح فراتر از عراق و سوریه خواهد بود. از این جهت آنها بیان میکنند که مبارزه با تروریسم و داعش تنها در عراق و سوریه خلاصه نمیشود و در صدد گسترده کردن مصداقهای این موضوع در ادبیات سیاسی ایالات متحده هستند.
این رویکرد ترامپ و به صورت کلی آمریکا در بحث مبارزه با داعش نشان میدهد که کشورهای همسایه عراق و سوریه بدون تردید یکی از اهداف طرح ایالات متحده در مبارزه با پدیده تروریسم خواهد بود که حتی میتوانیم ایران را در زمره اهداف واشنگتن در این بین بدانیم. ازسوی دیگر به نظر میآید اولین جغرافیای هدف آمریکا پس از عراق و سوریه، یمن خواهد بود که به تازگی شاهد ورود نظامیان آمریکا به زمین بازی این کشور بودیم.
ناتو، محور اختلاف در اردوگاه جمهوریخواهان
دیاکو حسینی (کارشناس مسائل آمریکا)
تعارض دیدگاههای ترامپ واعضای کابینه وی در خصوص حمایت یا سرمایهگذاری در ناتو به نوعی نشان از یک آشفتگی در داخل بدنه و ساختار سیاسی ایالات متحده دارد. تا جایی که بسیاری از جمهوریخواهان و به خصوص طیف سنتی محافظهکاران در اظهارات خود به ادامه همکاریهای خود با ناتو تاکید کردند، اما برخی از مواضع رئیسجمهوری ایالات متحده بر خلاف این اظهارات است. از این جهت برآورد راهبردهای کابینه ترامپ در مورد ناتو تا حدود زیادی با یکدیگر متضاد بوده و حتی در جایی این اظهارات یکدیگر را نقض میکنند.
در نگاهی گذرا به سابقه روابط آمریکا و اروپا در چارچوب ناتو، چهار دوره را می توان تشخیص داد. در دوره اول از زمان تشکیل ناتو در ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۱ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تنها هدف و کارکرد اعلام شده ناتو، جلوگیری از نفوذ کمونیسم در جهان آزاد و مقابله با حمله احتمالی با اتحاد شوروی به اروپا بود. دوره دوم از ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۳ دوام آورد که طی آن، ناتو به نمادی برای پیروزی غرب و برقراری سلطه جهانی آن تبدیل شد. در همین دوره بود که ایده «ناتوی جهانی» متولد شد و قرار بود که سرتاسر جهان در زیر پرچم ناتو به اتحاد و یکپارچگی برسد. در دوره سوم از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ نشانه های اختلاف درون ناتو ظاهر شد.
متحدان اروپایی آمریکا با اعتراض به یکجانبه گرایی واشنگتن شاهد فاصله گرفتن منافع دو سوی آتلانتیک در این دوران بودند. دوره چهارم که از آگوست ۲۰۰۸ تا امروز ادامه دارد، ناتو بار دیگر هدف گذشته خود را بازیابی کرد. حمله روسیه به گرجستان نشان داد که روسیه هنوز می تواند تهدیدی برای اروپا باشد. اروپا و آمریکا به این جمع بندی مشترک رسیدند که مقابله با روسیه مستلزم تقویت ناتو و حمایت های شرکای آن در شرق اروپاست. این برآورد بعد از بحران اوکراین تقویت شد و همچنان باقی است. بنابراین صرف نظر از مجادله درباره سهم اعضای ناتو در پرداخت هزینههای نظامی، دو طرف به ادامه فعالیت ناتو و حمایت از آن متعهد هستند.
سفر وزیرخارجه و همچنین وزیردفاع ایالات متحده به کشورهای اروپایی و حضور آنها در اجلاس امنیتی مونیخ نشان میدهد که آنها همچنان در حمایت از اروپا عزم راسخ خواهند داشت و در مقابله مقدار که روسیه پیشرویهای خود در اروپا را سرعت ببخشد بدون شک نقش ناتو فعالترخواهد شد. در این بین عدهای معتقدند که سخنان ترامپ در مورد ناتو میتواند این پیمان را با مشکل مواجه کند اما واقعیت این است که این سخنان تنها جنبه تبلیغاتی و انتخاباتی داشت و نباید کاهش حمایتهای مالی آمریکا از ناتو راجدی گرفت. چون از زمان «دوایت آیزنهاور» اعمال فشار به متحدان اروپایی ناتو، دنبال شده و تازگی ندارد.
باید دانست جامعه سیاسی ایالات متحده نگاه مثبتی به اقدامها و راهبردهای روسیه ندارد و این اختلافنظر میان بدنه اصلی و سنتی حزب جمهوریخواه و شخص دونالدترامپ وجود دارد که در حالت فعلی به یک شکاف سیاسی تبدیل شده است. از این جهت ترامپ به تدریج متوجه خواهد شد که روابط میان روسیه و آمریکا به این سادگی نمیتواند احیا شود. در فاز دیگر نزدیک شدن واشنگتن و مسکو به یکدیگر نه تنها اروپا را خواهد رنجاند بلکه موجب ترس ژاپن از احیای قدرت روسیه نیز خواهد شد. ژاپن و روسیه رقبای طبیعی هم در اقیانوس آرام هستند. به همین ترتیب، ژاپن ستون ثبات استراتژی آمریکا در شرق آسیاست و نزدیک شدن بیش از حد آمریکا و روسیه، احتمالاً رنجشهایی را در ژاپن نسبت به ایالات متحده و اتکاپذیری آن ایجاد خواهد کرد. از جهت دیگر، یکی از مشکلات روسیه برای بازسازی روابط خود با آمریکا ناراضی شدن پکن از مسکو خواهد بود. چراکه تقابل چین و آمریکا در مباحث اقتصادی وسایر محورها با ارتباطگیری روسیه و آمریکا مغایر خواهد بود و از این جهت مسکو برای راضی نگه داشتن چین ناگزیر است دوراندیشانهتر و محتاطانهتر با مسئله تنشزدایی با ایالات متحده برخورد کند.
گزارش و گفتوگو: فرشاد گلزاری