از برقراری مناسبات با آنکارا تا حمایت استراتژیک از طالبان/کالینگراد و قرهباغ، شطرنج قدرت مسکو/ یکهتازی «روسیه واحد» در دوما
علاوه بر تداوم حضور روسیه در سوریه و مقابله با تروریستها، نمایان شدن سیاستهای مسکو در افغانستان خصوصاً در حمایت از طالبان به علاوه تقابل با ناتو در کالینگراد را باید در زمره مهمترین وقایع رخ داده در حوزه روسیه در سال ۲۰۱۶ دانست.
«فدراسیون روسیه» در سال ۲۰۱۶ خصوصاً در عرصه رسانهای به صورتی عمل کرد که توانست جایگاهی مطمئن در صدر اخبار روزانه رسانههای جهان دست و پا کند. در اینجا باید به این نکته توجه شود که سیاست و راهبر روسیه و نهایتاً برآیند خروجی آن در سیاست بینالملل موجب میشود که تمامی فعل و انفعالها در عرصه رسانهای منعکس شود. مسکو در سال گذشته میلادی بر اساس ورود نظامی خود به پرونده سوریه برای برخورد با تروریستها به یکباره در متن اصلی اخبار قرار گرفت.
این روند در اوایل ورود نظامی روسها شیب صعودی به خود گرفته بود که تا آزادسازی پالمیرا ادامه داشت و خط سیر آن تا حلب دنبال شد. در این بین، آمد و رفتهای سیاسی و دیپلماتیک بر سر پرونده سوریه مکمل اخبار میدانی بود. اخباری که از تداوم عملیات نیروی هوایی روسیه علیه تروریستها حکایت داشت. در این بین پوتین و اوباما همانند سالهای گذشته با یکدیگر بر سر پروندههایی مانند اوکراین، سوریه و حتی تقابل مسکو با ناتو درگیر بودند که حتی تا مرحله تقابل دیپلماتیک و تهدید علنی طرفین توسط یکدیگر پیش رفت.
همگان به خاطر دارند که خروجی نشست ورشو، افزایش تحریمها علیه مسکو بود و حتی واشنگتن در آنجا صراحتاً مقابله با تهدیدات مسکو در جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق را خواستار شد. موضوع مهم دیگری که در این بین پیگیری شده بود، عادیسازی روابط روسیه با ترکیه بود. درست است که اردوغان برای برقراری مجدد روابط به سنتپترزبورگ آمده بود اما روسها در خصوص رفع تحریمهای آنکارا آرام آرام گام برداشتند.
یکی دیگر از وقایعی که تنها در سطح اظهارنظر و بیان دیدگاه رخ عیان کرد، سیگنالهای محبتآمیزی بود که از سوی واشنگتن به مسکو و بالعکس فرستاده میشد. دلیل اصلی آن هم پیروزی باور نکردنی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود. اما در بررسی ماهوی ارتباط پوتین و ترامپ موضوعها و ابهامهای زیادی وجود دارد و تا زمانی که ترامپ وارد کاخ سفید نشود، نمیتوان آینده روابط این دو کشور با یکدیگر را به صورت مشخص ارزیابی کرد. ارتباط روسیه با طالبان و کنشگری در افغانستان از دیگر مواردی است که مسکو در آن حضور داشته است. از این رو کارشناسان و تحلیلگران مسائل روسیه به تحلیل و بررسی مهمترین رویدادهای این کشور در سال ۲۰۱۶ پرداختهاند که مشروح آن از نظر خواهد گذشت.
مارکو کلمنتی (استاد دانشگاه پاویا در ایتالیا)
ابهام در روابط مسکو – واشنگتن
به نظر میرسد دونالد ترامپ روابط مثبتی با «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهوری روسیه خواهد داشت و سیاست خارجی رئیسجمهوری منتخب آمریکا به وضوح، بهبود روابط با مسکو را در دستور کار دارد. به همین دلیل شادی و هیجان پوتین بعد از پیروزی دونالد ترامپ چندان جای تعحب ندارد. بخش عمدهای از این شادی، مربوط به پیشبینی مقامهای مسکو درباره کمرنگ شدن تعامل آمریکا با کشورهای اروپایی در دولت ترامپ است.
دونالد ترامپ در ارتباط با مواضع آمریکا در قبال ناتو تاکید کرده است که نقش ناتو نباید ماهیت «اعطایی» داشته باشد بلکه باید با توجه به تواناییهای جاری کشورهای همپیمان برای تامین امنیت جمعی تعیین شود؛ مسالهای که بیش از آن که در عمل به آن توجه شود، در لفظ روی آن توافق شده است.
کشورهای عضو ناتو در نشست آخر این سازمان در ورشو، قاطعانه از آزادی و استقلال گرجستان و اوکراین حمایت کرده و تاکید کردند که روسیه اقدامهای تهاجمی انجام داده و امنیت اروپا را به چالش کشیده است. واقعیت این است که در حال حاضر مشخص نیست که دولت ترامپ چه موضعی در قبال روسیه در پیش خواهد گرفت؛ به عنوان مثال برای شروع کار، تحریمهایی که بعد از پیوستن کریمه به روسیه علیه مسکو اعمال شده بود را لغو خواهد کرد یا خیر، ولی آنچه که از هماکنون مشخص است، این خواهد بود که روابط جدید بین ترامپ و پوتین، تمامی روابط و هرگونه تعاملی در دو سوی اقیانوس اطلس را تحتالشعاع قرار خواهد داد.
جهانگیر کرمی (استاد دانشگاه مطالعات جهان)
مسکو و آنکارا، همگرایی اقتدارگرایان
موضوع روابط روسیه و ترکیه مسئلهای است که پس از ارسال پیام اردوغان به پوتین که در قالب یک عذرخواهی از آن نام برده میشود، مطرح شد که گفته میشود روابط این دو کشور از آن زمان وارد مرحله جدیدی شد. خصوصاً بعد از کودتای ۱۵ جولای در ترکیه این مسئله تا حدود زیادی تشدید شد. از این رو با توجه به کنارهگیری «احمد داوود اوغلو» نخستوزیر سابق ترکیه، احساس میشود که سیاست خارجی این کشور وارد مرحله جدید شد که تا حدود زیادی با گذشته تفاوت پیدا کرد.
یکی دیگر از مهمترین فاکتورهایی که در این بین و به خصوص در بحث سیاست دوجانبه میان مسکو و آنکارا مدنظر است، این بوده که ترکیه در پنج سال گذشته با توجه به درگیر شدن در پرونده سوریه، روابطش با عراق، روسیه، ایران و سوریه به سمت تیره و تار شدن رفت. مسائلی که برای ترکیه در عرصه منطقهای و داخلی به وجود آمد، به خصوص اقدامهای تروریستی که موجب ناامن شدن محیط داخلی این کشور شد، به علاوه مناقشه میان دو کشور پس از هدف قرار دادن جنگنده سوخوی روسی موجب شد تا دولت اردوغان یک تغییر جدی در سیاست خارجی خود اعمال کند.
پس از کودتای ترکیه، اعتماد آنکارا به غربیها تا حدود زیادی کاهش پیدا کرد که میتوان آن را حول سه محور بررسی کرد. نخست در مورد حمایت آمریکا از ترکیه در مواجهه با روسیه بود. مبحث دوم بحث مسائل داخلی ترکیه و همچنین کودتای ۱۵ جولای است که غربیها با فشار به اردوغان رسماً اقدامهای وی را در بازداشتهایی که صورت داده بود، ضد حقوق بشر توصیف کردند. موضوع سوم بحث پرواز ممنوع و منطقه حائل در پرونده سوریه است که غربیها در این پرونده آنکارا را تنها گذاشتند. لذا این مسائل باعث شد تا تغییری در روابط دو جانبه و منطقهای ترکیه با روسیه رقم بخورد.
طبیعی است که پس از ۹ ماه معلق بودن رابطه بین روسیه و ترکیه میبایست تلاشهای زیادی از سوی دو طرف برای احیای روابط صورت بگیرد. چراکه ممکن است توافقهایی در این بین مطرح شود که در حوزههای انرژی و مناسبات اقتصادی قابلیت بررسی داشته باشد. لذا به نظر میرسد علاوه بر نزدیک شدن دو کشور در محور سیاسی، مسائل اقتصادی در محور دوم قرار گیرد که در حالت فعلی برای ترکیه بسیار ارزشمند خواهد بود.
پس از آن که غربیها از استرداد گولن به ترکیه سر باز زدند، موضوع حقوق بشر از سمت واشنگتن مطرح شده است. به عبارتی دیگر انتظار میرود اگر مقامهای آنکارا مستندات قابل توجهی هم به آمریکا ارائه دهند، باز هم گولن به ترکیه مسترد نخواهد شد. چراکه با توجه به انتشار اخباری مبنی بر احیای قانون اعدام در ترکیه، غربیها با استفاده از همین محور موضوع حقوق بشر را پیش کشیده و اقدام به مانور دادن خواهند کرد.
فراموش نکنیم چهار سال پیش زمانی که اعتراضهای مردمی در میدان تقسیم استانبول شروع شد، اردوغان رسماً آمریکا را مقصر دانست. در قضیه کودتا هم علاوه بر اینکه گولن را هدف قرار دادند، اقدام به زدن آمریکا کرده و مناسبات آنکارا با واشنگتن و پس از آن با کشورهای اروپایی وارد تنش شده است. چراکه کشوری مانند آلمان و مقامهای برلین رسماً نسبت به اقدامهای اردوغان پس از کودتا واکنش نشان دادند. لذا با توجه به وضعیت فعلی میتوانیم بگوییم که با عنایت به ساختار سیاسی مشابهی که در روسیه و ترکیه وجود دارد، «دو دولت شبهاقتدارگرا» به یکدیگر نزدیک خواهند شد.
محمود شوری ( تحلیلگر مسائل روسیه)
واکاوی ارتباط مسکو با طالبان
اگر از اخبار منتشر شده در طول سال گذشته میلادی این تحلیل را ارائه دهیم که روسها در افغانستان فعالتر شدهاند، باید بگوییم که این موضوع تا حد زیادی درست نیست. بهگونهای که از قدیمالایام همکاری تنگاتنگی میان سرویسهای اطلاعاتی افغانستان و روسیه برای کنترل یک سری از مخاطرات امنیتی در افغانستان وجود داشته و این نشان میدهد که مسکو از قدیم برای کابل برنامهریزی کرده است.
از سوی دیگر مسکو در تلاش بوده تا بتواند با یارگیری و منبعگیری در درون طالبان با اعضا یا سران این گروه ارتباط برقرار کند که نهایتاً بتواند رفتارهای طالبان را کنترل کند. در سالهای گذشته هم که بحث مذاکرات با طالبان به وجود آمد، سرویس امنیت فدرال روسیه سعی داشت تا بتواند با چهرهها و مهرههای صاحب نفوذ این گروه ارتباط بگیرد و نهایتاً این ارتباط بتواند راهکارهای مناسبی برای صلح افغانستان به ارمغان بیاورد.
موضوعی که در حالت فعلی برای مسکو حائز اهمیت است، سرایت داعش از غرب آسیا به آسیای مرکزی است. به گونهای که باعث شده روسها تلاش خود را برای ارتباط با طالبان افزایش دهند و نهایتاً بتوانند داعش را در افغانستان مهار و کنترل کنند. در بیانی دیگر، قسمتی از این اقدام روسیه را باید حول این محور دانست که کرملین درصدد است تا بتواند برای جلوگیری از متمایل شدن بخشی از طالبان به سمت داعش برنامهریزی کند و موجب شود تا مقاومت طالبان در مقابل داعش به بالاترین حد برسد و از نفوذ عناصر داعش در افغانستان جلوگیری کند.
از زمانی که اخبار مربوط به نقل مکان داعش از عراق و سوریه به سمت آسیای مرکزی منتشر شد، روسها نگران این بودند که حضور داعش به منافع آنها از حیث امنیتی ضربه بزند و آنها در مرزهای روسیه حضور پیدا کنند. لذا در اینجاست که باید بگوییم مسکو همچنان از ناامن شدن آسیای مرکزی و تسری پیدا کردن این امر نگران است. چراکه در حال حاضر و باتوجه به آمارهای رسمی منتشر شده از سوی روسیه و حتی افغانستان چند صد نفر از عوامل داعش به آسیای مرکزی وارد شدند که این موضوع میتواند نه تنها برای افغانستان و آسیای مرکزی بلکه برای روسها مخاطرهآمیز باشد.
مساله دیگر این است که عدهای بر این عقیدهاند که روسها در افغانستان به دنبال تقابل با آمریکا هستند. اما اصل ماجرا این است که روسیه در مبارزه با تروریسم و به خصوص در جمهوریهای جدا شده از شوروری سابق نگرانی زیادی دارد و درصدد است تا از تمامی توان خود برای مبارزه با آن استفاده کند. لذا باید بگوییم که حضور روسها در افغانستان را نمیتوان برای تقابل با واشنگتن دانست و در اصل باید بگویم که این موضوع اولویت اول کرملین در حالت فعلی نیست.
مبحث پایانی، حضور ناتو در افغانستان است که به نظر میآید این محور برای روسیه مهمتر از حضور آمریکا در افغانستان قلمداد شود. چراکه ناتو یک نهاد بینالمللی فرامنطقهای محسوب میشود و روسها هم از گذشته تاکنون عدم تمایل خود را نسبت به حضور ناتو در افغانستان اعلام کردند. به این جهت است که باید بگوییم دلیل اصلی روسیه برای حضور در افغانستان یا انجام تحرکات امنیتی و سیاسی در آن نقطه مبارزه با تروریسم قلمداد میشود.
بهرام امیراحمدیان (استاد دانشگاه – کارشناس مسائل روسیه و قفقاز)
سایه ناتو بر منافع ملی روسیه
موضوع درگیری میان ناتو و روسیه به زمان اتحاد بین دو آلمان بر میگردد. شوروی در زمان گورباچف با اتحاد دو آلمان موافقت کرد اما شرط کرد که ناتو نباید خطر جدی برای شوروی به حساب بیاید. در آن زمان، پیمان «ورشو» منتفی شده و ناتو جایگزین آن شد اما نشان داده شد که ناتو فعالتر از ورشو بوده است. به گونهای که از آن زمان تاکنون بحث رویارویی ناتو با شرق را شاهد بودیم.
گستره تهدید علیه مسکو، تا قفقاز و پس از آن تا آسیای مرکزی هم ادامه پیدا کرد که خصوصاً در تاجیکستان شاهد آن بودیم. هدف غرب از گسترش ناتو و همکاری با پیمان آتلانتیک شمالی این است که بتواند رویارویی روسیه با آمریکا را کنترل کند. کشاندن این پرونده به حوزه مسابقات تسلیحاتی، میتواند مسکو را تضعیف کند چراکه در این رویارویی قوای مسلح و به خصوص اقتصادی روسیه تحلیل خواهد رفت.
تحرکات روسیه در جزایر کوریل ژاپن و احداث پایگاه در آنجا و همچنین حضور آن در آبخازیا نوعی اعلام جنگ علیه ناتو و آمریکا به حساب میآید. باید توجه داشت که روسیه در آستارخان به شدت فعال شده بود و در حقیقت این اقدامها و تحرکات، تنش روسیه و ناتو را تشدید میکند. لذا به همین سبب است که از سالها و دهههای گذشته تاکنون فضای پرتنشی ایجاد شده است. از سوی دیگر، پایگاه دریایی روسیه در بندر «سواستوپل» اوکراین و همچنین حضور آن در بندر «طرطوس» سوریه به نوعی این سیگنال را مخابره میکند که روسیه سعی دارد که بتواند در حوزه نفوذ مد نظر خود، مقابله با ناتو و آمریکا را ترتیب بدهد و نگذارد آنها در این مناطق نفوذ کند. لذا روسیه در سال گذشته میلادی یک وضعیت تهاجمی به خود گرفت و حتی برقراری روابط از سوی مسکو با عربستان، مصر و سایر کشورها موجب شده که روسیه به فکر تقویت جایگاه منطقهای خود باشد.
در جبهه مقابل، غرب در صدد بالابردن هزینههای روسیه است تا بتواند مشکلاتی را از حیث اقتصادی و تسلیحاتی به مسکو وارد کند. همچنین باید نسبت به جایگاه ترکیه و ارتباط آن با روسیه و حضور آنکارا در ناتو نگاهی ویژهای داشته باشیم. به نظر نمیآید ترکیه حاضر باشد در اتحاد خود با روسیه از ناتو خارج شود و در مقابل هم ناتو تمایل به خروج ترکیه از این سازمان ندارد.
حسن بهشتیپور (تحلیلگر مسائل روسیه)
«روسیه واحد» پیروز انتخابات دوما
بازه زمانی فعالیت پارلمان روسیه در قدیم چهار ساله بود و در حالت کنونی به پنجساله تغییر یافته است. روسیه دارای دو پارلمان (پارلمان دوما و پارلمان عالی) است که انتخابات اخیر روسیه (۱۸ سپتامبر) مربوط به پارلمان دوما بود. در روسیه قوه مقننه از دو پارلمان، اولی موسوم به شورای فدراسیون (سنا) با ۱۷۸ نماینده و دومی موسوم به دومای دولتی با ۴۵۰ نماینده تشکیل شده است. دوره مجلس دومای روسیه در سال ۱۳۸۹ با اصلاح قانون اساسی از چهار سال به پنج سال افزایش یافت و به این ترتیب نمایندگان این مجلس به مدت پنج سال نماینده پارلمان روسیه خواهند بود.
مطابق با قانون انتخابات روسیه، ۲۲۵ نماینده دوما در حوزههای انتخاباتی منطقهای (هر حوزه یک نماینده) انتخاب میشوند و ۲۲۵ نماینده دیگر توسط فهرستهای حزبی معرفی میشوند. یعنی در سراسر روسیه رأیگیری برای فهرست کاندیداهای احزاب انجام میشود. هر حزب که آرای بیشتری به دست آورد، به همان نسبت سهم بیشتری از ۲۲۵ کرسی خواهد داشت که به فهرست احزاب اختصاص دادهاند. در همین حال نماینده دومای کشوری نمیتواند به صورت هم زمان عضو شورای فدراسیون یا هر ارگان نمایندگی دیگر در شوراهای منطقهای یا فدرالی یا شهری باشد. از جمله مهمترین وظایف و اختیارات پارلمان روسیه تصویب بودجه کل کشور، انتصاب نخستوزیر و نظارت بر کار رئیس جمهور و دولت است.
دومای روسیه حق دارد نامزد پیشنهادی رییسجمهوری را برای تصدی پست نخست وزیری رد کند، اما رییسجمهوری میتواند مجدداً همان شخص یا شخص دیگری را معرفی کند. اگر پارلمان تا سه بار به کاندیدای نخستوزیری مورد نظر رئیسجمهوری رای نداد، رئیسجمهوری میتواند پارلمان را منحل کرده و انتخابات جدید برگزار کند. لذا باید گفت که نظام سیاسی روسیه به شدت بر محور فردگرایی و تمرکز گرایی متمرکز است و تحقق «بهار روسی» مانند آنچه که در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شاهد بودیم، حداقل در شرایط کنونی امکان پذیر نیست.
حزب روسیه واحد که پوتین و مدودف در آن حضور دارند در انتخابات اخیر پیروز میدان شد. احزاب دیگر مانند حزب کمونیست، حزب لیبرال دموکرات و حزب روسیه عادل هم در این رقابت شرکت کردند اما مسئله اصلی این است که ساختار فعلی روسیه به صورتی است که مخالفان نمیتوانند تا حد زیادی در آن نفوذ کنند. باید به این نکته توجه کرد که احزاب در روسیه از تنوع زیادی برخوردار هستند و هر کدام بخشی از جامعه روسیه را نمایندگی میکنند؛ از احزاب افراطی راست تا احزاب افراطی چپ هم در این کشور فعالیت دارند اما اکثریت مردم هوادار احزاب چپ میانه مانند حزب کمونیست روسیه یا راست میانه مانند حزب حاکم روسیه واحد هستند. در این فضا چهرههای بسیار زیادی کاندیدا شدند که هر کدام بر اساس خط مشی احزاب یا خط مشی مستقل خود در این عرصه حاضر شدند.
ساختار تایید صلاحیتها در خصوص نامزدهای انتخابات پارلمانی به این شکل است که اگر کسی از سوی حزبی که در پارلمان حضور دارد، معرفی شود در رقابتها شرکت میکند و تنها با معرفی شدن از سوی حزب متبوعش به عنوان کاندیدا تائید صلاحیت میشود. مگر آنکه جرم یا تخلف محرز قضایی و کیفری مرتکب شده باشد. اما اگر از سوی حزب کاندیدا نشده باشد، برای تایید میبایست تعداد معینی از افراد مورد وثوق جامعه در حوزه انتخابی که کاندیدا شده است، امضای تائیدیه جمع کند و در آن صورت میتواند به عنوان نامزد مستقل در انتخابات مجلس حضور پیدا کند.
فرایند رایگیری در روسیه به این صورت است که هر شهروند در روسیه میبایست در حوزه محل تولد یا محل زندگی خود اقدام به رای دادن کند. به عنوان مثال اگر کسی در مسکو زندگی میکند و در یک منطقه خاصی از این شهر اسکان دارد تنها میتواند در همان نقطه اقدام به رایدهی کند و در نقاط دیگر اعم از مناطق و شهرهای دیگر روسیه نمیتواند رای خود را به صندوق بیندازد. چراکه نظام انتخاباتی بر اساس دریافت کارت شرکت در انتخابات برای رای دادن در حوزه معینی پایه گذاشته شده است.
نمایندگان حزب روسیه واحد (حزب حاکم) توانستند بیشترین آراء را در انتخابات دومای روسیه کسب کنند. ممکن است جایگاه حزب حاکم در برخی از موارد نسبت به پنج سال گذشته قدری متزلزل شده باشد اما به هر حال حزب حاکم که در حالت فعلی «روسیه واحد» است، پیروز میدان شد. چراکه رهبری و یکی از چهرههای کاریزمای این جریان، شخص ولادیمیر پوتین است و همین موضوع میتواند در انتخابات دومای این کشور تاثیرگذار باشد. از منظر دیگر باید به این نکته توجه کرد که ممکن است دموکراسی در روسیه هدایت شده باشد اما به هرحال رقابت میان احزاب و گروههای سیاسی همچنان وجود دارد.
افشار سلیمانی (سفیر سابق ایران در اوکراین)
کالینگراد، جنگ سرد زیرپوستی
پس از فروپاشی شوروی و انحلال نظام دوقطبی، یکی از چالشهای روسیه نزدیک شدن ناتو به مرزهای این کشور بود. چراکه آنها نگران بودند کشورهای مشترک المنافعی که به عنوان جمهوریهای جدا شده از شوروی مطرح هستند، به سمت اتحادیه اروپا تمایل پیدا کنند و از این نظر همیشه نزدیک بودن ناتو و غرب به مرزهای خود را نوعی تهدید برای امنیت ملی خود قلمداد میکردند. در دو دهه گذشته این وضعیت باعث شد تا گفتوگوهایی میان روسیه و ناتو و حتی غربیها صورت بگیرد که در برههای باعث نزدیکی مسکو به پیمان آتلانتیک شمالی شد اما تاثیر زیادی بر نگرش روسیه در خصوص این سازمان نداشت. عمده این گفتوگوها و نزدیک شدن به یکدیگر پس از حوادث ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد اما بعد از نمایان شدن پرونده اوکراین مجدداً تنشهایی میان روسیه و ناتو و در امتداد آن غربیها و اروپاییها ظاهر شد.
میزان این تنشها به حدی رسید که اخراج روسیه از گروه جی ۸ در دستور کار قرار گرفت و حتی به حاشیه راندن مسکو در نشست گروه ۲۰ محتمل ارزیابی شد. از این منظر باید بگوییم که مدلی از ایجاد تنشها در مورد ورود روسها به گرجستان و قدرتنمایی آنها در آبخازیا و اوستیا در خصوص اوکراین و جزیره کریمه نمایان شد. در آنجا بود که ناتو به این نتیجه رسید که باید روسیه را تحت فشار قرار دهد و نهایتاً در اجلاس اخیر ورشو شاهد بودیم که کشورهای شرکت کننده خواستار کنترل تحرکات روسیه در شرق اروپا و منطقه بالتیک شدند و حتی اختیاراتی در این خصوص به لهستان ارائه کردند.
روسها برای مهار پرونده اوکراین و جلوگیری از متمایل شدن این کشور به سمت اروپا و حتی غربیها اقدام به نشان دادن واکنش کرده که حتی شاهد بودیم در مورد بلاروس سناریوهایی از سوی کرملین مطرح بود که این یک ترس آشکار از نفوذ غربیها و نوعی تقابل برای جلوگیری از کشش اوکراین و بلاروس به سمت اروپاییها را مشهود کرد. چراکه روسها، اوکراین و بلاروس را خط حائل مرزی خود میدانند و اگر ناتو در آن منطقه اقدام به پیشروی کند، بدون شک نزدیک شدن آنها و غربیها به دیوارههای مسکو نمایان میشود که تمامی این روند مورد تایید و جزئی از نظریه تقابلی روسیه با ناتو خواهد بود. از اینرو حدود چهار هزار نیرو مرکب از ناتو و سایر کشورهای اروپایی و غربی قرار است در مناطق لتونی، استونی و به طور کلی جغرافیای بالتیک مستقر شوند تا بتوانند روسیه را تا حدودی کنترل کرده و جهتدهی کنند که در راستای آن شاهد استقرار موشکهای اسکندر روسها در کالینگراد بودیم و به نوعی مسکو در صدد کنترل ناتو برآمده است.
باید توجه داشت که بالتیک و کلاً ساختار سیاسی و امنیتی آن ناحیه همانند سوریه نیست. چراکه مدل تقابلهای نظامی در آنجا با سرزمین شام و غرب آسیا متفاوت است و در آنجا مدلی به عنوان جنگ نیابتی وجود ندارد. از این منظر باید بگوییم با توجه به مشکلاتی که در آن منطقه وجود دارد و با عنایت به تحرکات نظامی و تسلیحاتی کرملین در کالنینگراد و حوزه بالتیک، به نظر میرسد مسکو در حال نمایان کردن قدرت نظامی و نمایش قدرت در آن ناحیه است. لذا میتوان گفت که نوعی همزیستی مسالمتآمیز میان روسیه و ناتو در حال اتفاق افتادن است. با این فرض باید بگوییم وضعیت و ظرفیت روسیه و مناطق مورد هدف آن نمایان کننده جنگ سرد است و به نظر میرسد که درگیری نظامی در این بین رخ ندهد و تنها تهدید طرفین از سوی یکدیگر در اینجا مطرح خواهد بود. اگر روسها به ناتو حمله کنند، بدون شک بر اساس اساسنامه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی حمله به یک عضو تجاوز به تمامی اعضای ناتو تلقی میشود و در آنجاست که معادله تغییر خواهد کرد.
احمد وخشیته (سردبیر دیدبان روسیه)
کنشگری کرملین از حلب تا کابل
پاکسازی شهر حلب و حمله به مواضع تروریستها یکی از پروندههایی بود که از ماههای گذشته در دستور کار ارتش روسیه قرار داشت اما با توجه به سخنان «سرگئی شویگو» وزیر دفاع فدراسیون روسیه که تنها چند روز پیش از شروع عملیات حلب منتشر شد، این موضوع ابعاد عملیاتی و اجرایی به خود گرفت. در محور میدانی قرار بر این بود که سه معبر برای خروج غیرنظامیان طراحی شود و یک خروجی برای تسلیم نیروهایی که قصد زمین گذاشتن سلاح خود را دارند و خواهان عفو عمومی دولت سوریه هستند، تعبیه شود.
نکتهای که در این بین وجود دارد، این است که نامگذاری این عملیات تحت عنوان«عملیات بشردوستانه» به این دلیل بود که یک وجهه بینالمللی به آن داده شود. اگر بخواهیم از نگاهی دیگر این موضوع را واکاوی کنیم، باید بگوییم که روسیه در صدد است تا با انتخاب این عنوان برای عملیات پاکسازی شهر حلب به گونهای مشارکت ایالات متحده و سازمان ملل را نیز با خود همراه کند و از فشارهای عربستان و دیگر کشورهای حمایت کننده داعش پس از سرکوب نیروهای تروریستی مستقر در حلب بکاهد. به این ترتیب، پس از اتمام عملیات، موضعگیری سازمان ملل و کشورهای دیگر نسبت به عملکرد و نوع عملیات مبنی بر اینکه جان غیر نظامیان توسط حملات روسیه و ارتش سوریه به خطر افتاده تا حدود زیادی از بین رفت. البته اظهارات «استفان دیمیستورا» نماینده ویژه سازمان ملل در امور سوریه که در خلال نشست ژنو در قالب کنفرانس خبری صورت گرفته بود، گویای این بحث است که سازمان ملل در کمکرسانی به غیر نظامیان تاکید و نظارت کرده است اما به هر انتقاد سازمان ملل از روسیه به قوت خود باقی ماند.
بدون شک آمریکا و روسیه در برخی از موضوعها با یکدیگر اختلاف دارند و حتی رقیب یکدیگر محسوب میشوند اما به هر حال این دو قطب هژمون در بسیاری از مباحث و موضوعها با یکدیگر منافع مشترک دارند. به ویژه آنکه رهبران این دو کشور اعلام کرده بودند بیشترین حد همکاریها برای حل بحران سوریه را به کار خواهند بست. از سمت دیگر اسرائیل و روسیه دارای منافع مشترک با یکدیگر هستند و همکاریهای استراتژیک مهمی با یکدیگر دارند؛ همین وضعیت در مورد رابطه واشنگتن و تلآویو نیز صدق میکند. به عبارتی دیگر میتوانیم بگوییم اسرائیل یک رابط میان روسیه و آمریکا تلقی میشود به خصوص در شرایطی که روابط کاخ سفید و کرملین با سردی روبهرو است؛ در این همین رابطه حجم ملاقات و تماسهایی که میان روسیه و اسرائیل در این مدت و به خصوص پس از علنی شدن ورود روسها به پرونده سوریه صورت گرفته است، گویای رابطه و ارتباط میان دو طرف است.
یکی از سناریوها پس از پاکسازی حلب و به طور کلی سوریه بازگشت نیروهای افراطگرا به آسیای مرکزی و جنوب روسیه است و این موضوع را بدون شک میتوان خط قرمز کرملیننشینان دانست؛ چراکه این نیروها اکنون تجربه نبرد پیدا کرده و به صورت تشکیلاتی و سازماندهی شده در آمدهاند. لذا به نظر میرسد باید طرفین مقابله با داعش، محلی را برای انتقال این گروههای تروریستی فراهم کنند که شاید بتوان گفت افغانستان محل مناسبتری برای ائتلاف ضد داعش است و میتوان آنها را با رویارویی با طالبان مواجه و دچار فرسایش کرد.
در اینجاست که ارتباط روسیه و آمریکا در آسیای میانه برای مقابله با داعش تا حدود زیادی نمایان میشود. بنابراین احتمال دارد که یکی از اهداف روسها پس از عملیات حلب و در صورت تقویت داعش در آسیای مرکزی، روبهرو کردن طالبان با داعش در این جغرافیای پر تنش باشد. ممکن است پس از عملیات حلب شاهد یک آرامش نسبی در سوریه باشیم اما امکان دارد به موازات آن نظارهگر به وجود آمدن جنگ فرقهای میان داعش و طالبان در افغانستان و آسیای میانه هم باشیم.
قاسم مومنی (رئیس موسسه مطالعات بینالمللی چشم انداز ابرار نوین – کارشناس مسائل قفقاز)
قرهباغ، شطرنج قدرت روسیه و ترکیه
تقسیمبندی اراضی که در زمان شوروی سابق مورد نظر بود، یکی از دغدغههای کمونیستها و دولت حاکم بر مسکو قلمداد میشد که تقسیمبندی در جمهوریهای تحت نظر شوروی سابق از محورهای مورد بحث در آن زمان بود. به عنوان مثال روسیه و گرجستان و از سمتی دیگر ارمنستان و آذربایجان اختلافنظرهایی در مورد مدل تقسیم اراضی با یکدیگر داشتند.
در تاریخ روابط باکو و ایروان اختلاف بر سر قره باغ یکی از موضوعهای مورد بحث بوده که در خصوص مالکیت این منطقه اختلافنظرهایی میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان از گذشته وجود داشته که تاکنون هم ادامه دارد و حتی این اختلاف در زمان بلشویکها وجود داشت و از سمتی دیگر در زمان شوروی سابق موضوع سرکوب حکومتهای محلی در میان بود که بحث قرهباغ هم یکی از آن محورها به حساب میآمد و مالکیت این منطقه در دست آذربایجان قرار گرفت و از سوی شوروی، منطقه تحت نظر آذربایجان شناسایی شد.
در سال ۱۹۸۸ میلادی پس از فروپاشی شوروی لابی ارمنیها با روسیه قویتر از آذربایجان بود و توانستند قرهباغ را به خاک ارمنستان الحاق کنند که جنگهایی در آن موقع به وقوع پیوست و روسیه هم در سرکوب کودتاهای آن زمان نقش داشت. این موضوع تا سال ۱۹۹۴ که گروه مینسک متشکل از روسیه، فرانسه و آمریکا بود آتشبسی را در آنجا برقرار کردند و در آن موقع ارمنیسازی منطقه قرهباغ آغاز شد و در واقع یک جمهوری مستقل در دل قفقاز شکل گرفت که البته ستون فقرات آن را ارمنیها تشکیل میدادند و همینطور دولت حاکم بر ایروان مکلف به حمایت از آنها شد. پس از آن انتخابات برگزار شد و در ۳۰ آوریل ۱۹۹۵ انتخابات پارلمانی در منطقه قرهباغ صورت گرفت که شاهد بودیم «روبرت کوچاریان» در سال ۱۹۹۴ به سمت ریاست جمهوری ناگورنو – قره باغ دست پیدا کرد و پس از آن توانست به عنوان رئیسجمهوری ارمنستان دست پیدا کند. در آنجا بود که روابط سیاسی تنگاتنگ میان ارمنستان و قرهباغ شکل گرفت و یک میلیون آذری از این ناحیه اخراج شدند که البته رسانههای منطقهای هم به این موضوع نگاه خاص داشتند و تمامی اخبار آن منعکس شد.
از منظری دیگر نباید نقش مسکو را در این پرونده نادیده گرفت. از حیث سیاسی روسیه میل به اختلافافکنی میان ارمنستان و آذربایجان دارد و سعی میکند که این اختلاف را در منطقه قفقاز همچنان زنده نگه دارد تا بتواند نفوذ سنتی خود در آنجا را احیاء کند. باید توجه داشت که قفقاز به عنوان یکی از موقعیتهای مهم در ترانزیت انرژی و همچنین انتقال نفت از آذربایجان و فروش آن به کشورهای غربی و اروپایی در نظر روسها بسیار مهم جلوه میکند و غربیها سعی دارند تا از این کانال بتوانند منابع انرژی و گاز و نفت آذربایجان را به نفع خود در اختیار بگیرند و به نوعی روسیه را دور بزنند. لذا روسها با حفظ بحران در این منطقه به نوعی قصد دارند تا علاوه بر مقابله با غربیها بتوانند از این بحران به نفع خود استفاده کنند.
روسیه سعی دارد با تحریک مناقشه در قرهباغ یک نوع اخلال را به وجود آورد تا بتواند وابستگی به نفت آذربایجان و همچنین درخواست غربیها را در این خصوص تحت الشعاع قرار دهد تا علاوه بر تحت فشار قرار دادن دولت «الهام علیاف» بتواند بر تحریمهایی که از سمت اتحادیه اروپایی در پرونده اوکراین بر آن وارد شده است تا حدودی غلبه کرده و پس از آن به مقابله با این وضعیت بپردازد.
هدف گروه مینسک انجام آتشبس دائمی بوده است اما باید توجه کرد این گروه از ۲۰ سال گذشته تاکنون طرحهای مختلفی را برای به نتیجه رساندن منازعه میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان ارائه کرده است اما متاسفانه تاکنون هیچ نتیجهای حاصل نشده است و نتوانستهاند صلح عملی را به تصویر بکشند و در حالت فعلی هم این گروه اقدام به حفظ وضعیت فعلی و همان مناظره قدیمی کرده است. به گونهای که روسیه و ارمنستان از سال ۱۹۹۴ با یکدیگر قرارداد امنیت مرزی منعقد کردند و روسیه مامور به حفظ امنیت مرزهای ایروان بوده و از سمتی دو عضو دیگر حاضر در گروه مینسک یعنی فرانسه و آمریکا به عنوان ذات اروپایی و غربی این گروه همچنان درصدد تقویت و حمایت از آذربایجان برآمدند که این در نمای کلی مناظره دو قطب هژمون در ادبیات بینالملل را نمایان میکند که یک سر آن روسیه و طرف دیگر آمریکا قرار دارد.
در نگاهی دیگر باید به این نکته توجه داشت که آموزش سربازان جمهوری آذربایجان توسط اروپاییها و غربیها صورت میگیرد و واقعیت این است که اگر دو رئیسجمهوری حاکم بر باکو و ایروان با یکدیگر جلسه بگذارند و به نتیجه مثبت هم برسند، حرف آخر را سه عضو گروه مینسک خواهد زد. به طوری که از گذشته تاکنون چیزی حدود ۱۵ نشست میان ارمنستان و آذربایجان برگزار شده است اما خروجی آن منفی بوده است و عمده این بحث به سیاستگذاری و تصمیمگیری مسکو برمیگردد و باید بگوییم که مدلی از آبخازیا و اوکراین در این بین توسط روسیه در حال شکلگیری است و مسکو سعی دارد که قرهباغ را به عنوان حیاط خلوت خود همچنان زنده نگه دارد تا حوزه نفوذ خود در قفقاز به دلیل وجود منابع انرژی و همچنین محور امنیت را به بالاترین حد خود برساند.
باید توجه کرد که اگر صلحی میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان به وجود آید و اوضاع در قفقاز آرام شود بدون شک امکان اینکه ناتو در آنجا حضور پیدا کند، بسیار بالا خواهد بود و این به معنای زنگ خطر جدی برای روسیه قلمداد میشود. چراکه قدرت و یکهتازی روسها در خزر تحت الشعاع قرار خواهد گرفت و این مغایر با سیاستهای مسکو ارزیابی میشود.
شعیب بهمن (پژوهشگر حوزه روسیه)
مسکو، مهمان ناخوانده سوریه؟
در تحلیل دائمی شدن حضور روسها در سوریه باید به این نکته توجه داشته باشیم که روسیه از گذشته در سوریه حضور نظامی داشته است. به گونهای که در بندر طرطوس ناوهای اتحاد جماهیر شوروی از گذشته حضور داشتند و تنها در مقطعی شاهد کاهش نفوذ روسیه در سوریه بودیم اما باید بدانیم از گذشته تاکنون سوریه به عنوان شریک استراتژیک مسکو محسوب میشود. اما پس از به هم ریختگی امنیتی در سوریه شاهد بودیم که روسها متوجه شدند میبایست به زمین بازی سوریه ورود پیدا کنند. چراکه سوریه از حیث امنیتی و استراتژیک خصوصاً در محور اشراف بر مدیترانه مورد نظر مسکو بوده و آنها با توجه به اهمیت و اشراف اطلاعاتی و نظامی بر مدیترانه وارد سوریه شدند.
قطعاً پس از ورود نظامی روسها به سوریه عدهای بر این عقیده بودند که علاوه بر پایگاه دریایی طرطوس، پایگاه هوایی در سوریه توسط نیروی هوایی روسیه افتتاح خواهد شد که میبایست از این رو به پایگاه هوایی لاذقیه اشاره کرد. به این جهت باید بگوییم که هدف اصلی تیم رسانهای کرملین و در امتداد آن ساختار امنیتی و نظامی روسیه این است که بتوانند در راستای هجمه بر آمریکاییها رسانههای جهان را مدیریت کنند. چراکه علت اصلی واکنش روسها در این خصوص زیر پا گذاشتن مذاکرات صلح و امضای توافقنامه آتشبس توسط طرف آمریکایی است. مضاف بر اینکه قبل از آن شاهد حمله نظامی آمریکا به نیروهای ارتش سوریه در «دیرالزور» بودیم و روسها این موضوع را ایجاد خلل جدی در روند صلح پایدار در سوریه قلمداد میکنند.
روسیه از ابتدای ورود به سوریه با انجام دادن عملیاتهای هوایی و دریایی متعدد اقدام به تاثیرگذاری بر محور میدانی بحران سوریه کرد. اما باید بدانیم که تمامی کنشها و واکنشهای نظامی روسها در بعد مبارزه با تروریسم برای رسیدن به هدف سیاسی و امتیازگیری دیپلماتیک از آمریکا و حتی افزایش پرستیژ بینالمللی خود در سطح دنیا نمایان میشود. چراکه مسکو معتقد است بحران سوریه باید از طریق راه سیاسی حل شود و طرفین (آمریکا و برخی از کشورهای عملکننده) میبایست به مذاکرات و مناسبات سیاسی و دیپلماتیک در عرصه بینالمللی پایبند باشند. لذا در این وضعیت شاهد هستیم که روسها پس از به بنبست رسیدن مذاکرات و توافقهای سیاسی با آمریکا اقدام به نمایش قدرت و به رخ کشیدن میزان و نوع تجهیزات و تسلیحات نظامی خود کردند تا به آمریکا این پیام را مخابره کنند که مسکو بر راهکار سیاسی تاکید دارد.
گزارش و گفتوگو: فرشاد گلزاری