سیاست نامزدها نسبت به خاورمیانه نامشخص است/ گردش به شرق آسیا دستور کار پنهان هر دو حزب
مواضع نامزدها در محور سیاست خارجی تا حدودی نامشخص است که این حالت ناشی از سیال بودن وضعیت در خاورمیانه و همچنین محتاط شدن آنها نسبت به مسائل محیط خارجی ایالات متحده است.
سیاست خارجی ایالات متحده در طول هشت سال گذشته صحنههای متفاوتی نسبت به دوران قبل را شاهد بوده است. افزایش اصطکاک میان رئیسجمهوری آمریکا و نخستوزیر رژیم صهیونیستی به همراه چالشهای میان ریاض و واشنگتن خصوصاً در پرونده سوریه گواه این است که آمریکا در حوزه سیاستهای خاورمیانهای خود تا حدودی محتاطتر قدم بر میدارد. این وضعیت را تا حدودی میتوان در سخنان نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به صورت مشهود نظاره کرد که نمایانگر بلاتکلیفی در اتخاذ مواضع در مواجهه با جغرافیای غرب آسیا است.
تا جایی که دونالد ترامپ، کاندیدای جمهوریخواهان تنها میتواند هیلاری کلینتون و دموکراتها را به تشکیل و بنا کردن گروهک تروریستی داعش در عراق و سوریه متهم کند و در مقابل، کلینتون هم وی را به استفاده از بمب اتم در سوریه برای مقابله با تروریستها به چالش بکشد. همچنین در حاشیه این رقابتها شاهد حضور احزاب سوم و چهارم هستیم که اتفاقاً تا حدودی تمرکز آنها بر سیاست خارجی است. از اینرو «داوود هرمیداس باوند» و «فریدون مجلسی»، تحلیلگران مسائل آمریکا علاوه بر تشریح محورها و دیدگاههای نامزدها و به طور کلی ساختار سیاسی ایالات متحده در مواجهه با اسرائیل و عربستان، به پرونده سوریه و فعالیت آمریکا در آن اشاره کرده و استراتژی آمریکا در سالهای آینده را «میل به شرق آسیا» دانستند.
باوند معتقد است که سخنان ترامپ در مورد تغییر ساختار ناتو، ناسنجیده و غیر حرفهای قلمداد بوده و حاکی از عدم تسلط وی بر مسائل سیاست خارجی است اما ورود نامزد جمهوریخواه به کاخ سفید را بعید نمیداند. مجلسی هم با استناد به روابط عمیق تلآویو و واشنگتن، سیاست ایالات متحده پس از اوباما را در راستای حمایت از اسرائیل میداند و اعتقاد دارد که جامعه آمریکا به خصوص طیف نخبگان و دانشگاهیان به علاوه زنان و لاتینتبارها به سمت کلینتون تمایل دارند. در ادامه مشروح این گفتوگو از نظر خواهد گذشت.
ایلنا: دو نامزد انتخاباتی در مواجهه با محورهای سیاست خارجی چه مواضعی دارند؟ به عنوان مثال با توجه به وضعیت میدانی و سیاسی حاکم بر پرونده سوریه عدهای در داخل و خارج بر این عقیدهاند که ایالات متحده با تعدد و تکرار مذاکرات با روسیه درصدد است تا بتواند پس از روی کار آمدن دولت جدید، تصمیم قاطع در مورد سوریه بگیرد یا حداقل سناریوهای جدیدی را تبیین کند. آیا اظهارنظرهای کلینتون و ترامپ در خصوص سوریه و حتی شرکای استراتژیک آنها مانند اسرائیل و عربستان تنها یک شعار انتخاباتی است یا اینکه تابع سیاستهای کلی ایالات متحده خواهد بود؟
باوند: دو نکته مهم از سوی ترامپ در محور سیاست خارجی مطرح شده است. نخست بحث ناتو و دوم موضوع اتحادیه اروپایی. در مورد ناتو معتقد است که باید تغییراتی در این سازمان صورت گیرد. اوباما معتقد بود که در سیاست خارجی نباید همانند دوران جورج بوش حرکت کرد. یعنی باید با تمامی شرکا و کشورها رابطه برقرار کرد که برای نمونه میتوان همکاری و همراهی بریتانیا در مداخله نظامی آمریکا در عراق را مثال زد. البته تغییراتی در مساله ناتو انجام شده است و حتی شورای ناتو به شورای یورو آتلانتیک تبدیل شده است که کشورهای غیر عضو هم در آن مشارکت دارند. در گام دیگر، ناتو بحرانها را مدیریت کرد. به گونهای که به ترتیب مسائلی مانند مبارزه علیه گسترش سلاحهای کشتار جمعی، مبارزه علیه تروریسم بینالمللی، مدیریت بحرانها و مبارزه علیه نقل و انتقال مواد مخدر در اولویت این سازمان قرار گرفته است.
بنابراین به نظر میرسد که از سخنان ترامپ استقبال چندانی صورت نگیرد. چراکه وی همانند سخنان گذشته خود نتوانسته درک درستی از وظایف ناتو و گستره فعالیت آن داشته باشد چراکه در نظم نوین جهانی که توسط بوشِ پدر مطرح شد، قرار بود ناتو به عنوان بازوی امنیتی شورای امنیت محسوب شود که مجدداً دیده میشود نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا همانند روسای جمهوری قبلی که از طیف محافظهکار بودند، به مسائل ناتو اشراف ندارد.
در مورد پرونده سوریه باید بگوییم که سوریه و روسیه به صورت کاملاً دقیق میدانند که برای اینکه بتوانند یک ائتلاف را شکل بدهند و دولت اسد را تثبیت کنند، باید «حلب» را در دست خود داشته باشند. چراکه از دست دادن حلب میتواند آنها را تضعیف کند و امکان شکلگیری ائتلاف مورد نظر وجود نخواهد داشت. لذا آمریکاییها مجبورند به مخالفت بپردازند و یک بحث توافق مقطعی را به میان بکشند که از آن به عنوان «توافق زیگزاکی» نام برده میشود. لذا اینکه گفته میشود پرونده حلب تا زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مغفول خواهد ماند به نظر برآورد درستی نمیآید. چراکه اوباما و دموکراتها خواهان حل و فصل هرچه سریعتر این پرونده هستند اما حلب این وضعیت را به هم زده است. درست است که در خصوص حلب و کلاً سوریه بحث جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی مطرح شده است و قرار بود که در این محور مسائلی در دیوان کیفری بینالمللی مطرح شود، اما مشاهده می کنیم که واقعاً اوضاع وخیمتر از این بحثها است که بخواهیم چنین موضوعی را در اولویت بگذاریم.
در خصوص مسائل خاور دور یکی از موضوعهایی که دو نامزد در خصوص آن اتفاق نظر دارند، بحث میل به شرق است که توسط واشنگتن پیگیری میشود. به گونهای که ساختار سیاست خارجی آمریکا همانطور که در اسناد امنیت ملی این کشور آمده است، به حرکت کردن به سمت شرق آسیا تمایل دارد که به نوعی یک بازگشت و دور زدن استراتژیک را نمایان میکند و چین در مرکزیت آن قرار دارد. چراکه چین امنیت خود را با گره زدن اقتصاد این کشور به اقتصاد آمریکا تامین میکند. تا جایی که بتواند بحث امنیتی و توازن تسلیحاتی خود را پیش ببرد.
در خصوص عربستان، آمریکاییها تعدیل موضع کردند. درست است که سعودیها رقمی بالغ بر ۷۰۰ میلیارد دلار در آمریکا سرمایهگذاری کردهاند اما باید توجه داشت که آمریکا در پرونده سوریه همانطور که عربستان خواهان بود، وارد نشد. چراکه ریاض معتقد بود که ایالات متحده باید به صورت نظامی وارد خاک سوریه شود که این حالت اتفاق نیافتاد. در خصوص برجام هم همین حالت اتفاق افتاد و از این منظر شاهد هستیم که روابط واشنگتن با ریاض همانند گذشته نیست. به این دلیل شاهد هستیم که عربستان خواهان رجوع کردن به روسیه است و حتی سفرهایی به مسکو انجام گرفت. لذا در اینجا آمریکا نمیتواند از وضعیت ایجاد شده در روابطش با عربستان عقبنشینی کند. نمونه بارز آن را می توان در تصویب لایحه دریافت غرامت بازماندگان حوادث ۱۱ سپتامبر از عربستان مثال زد. چراکه علاوه بر ایجاد حقانیت برای بازماندگان، باید توجه داشته باشیم که دولت فدرال در ایجاد این حق نقش داشته است و در بیان کلی این مساله میتواند در روابط آمریکا با شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس تاثیر بگذارد و خود را به حاشیه برانند. چراکه این کشورها علاقه ندارند در دعوای سیاسی میان آمریکا و عربستان بازی داده شده و متضرر شوند. لذا به نظر میآید که واشنگتن به دنبال فکر دوم است.
مجلسی: درست است که زمان کوتاهی از حیات سیاسی دولت اوباما باقی مانده است اما میتوانیم در خصوص سیاست خارجی آمریکا و حتی دیدگاه دو نامزد، این بحث را مطرح کنیم که سیاست خارجی آمریکا در قبال خاورمیانه تا حدود زیادی زیرپوستی خواهد بود. چراکه زمین بازی میدانی و سیاسی سوریه و در پلانی جدی و کلیتر غرب آسیا، جغرافیایی است که آمریکا در آن به آرامی و حساب شده سیاستهای خود را جلو میبرد. در این راستا نباید از این موضوع چشم پوشی کرد که سوریه روزی حیاط خلوت ترکیه در عرصه اقتصادی بوده و امتداد این مناسبات اقتصادی تا اقلیم کردستان عراق کشیده شده است.
از این جهت است که به هم ریختگی در منطقه نمیتواند گویای این امر باشد که آمریکا تا حد زیادی توانسته به اهداف خود در خاورمیانه دست یابد. از این جهت باید بگوییم که رئیسجمهوری آینده آمریکا با چالش مهار و سیاستگذاری در خاورمیانه روبهرو خواهد بود. چراکه بازیگران این جغرافیا، ریشههای تفکری خود را از سالیان و قرون گذشته در روابط با یکدیگر ایجاد کردهاند و آمریکا تنها حکم مهار کننده این روند به نفع خود را به عهده دارد و از این جهت تنظیم روابط میان آنها توسط رئیس جمهوری آینده کمی مشکل است. از جهتی دیگر، نگاه جمهوریخواهان و دموکراتها به مسائل منطقه تا حدودی متفاوت است. هرچند که آنها منافع ملی آمریکا را در دستور کار خود دارند.
ایلنا: در مورد روابط با اسرائیل به چه صورت خواهد بود؟ آیا با توجه به اصطکاکی که میان اوباما و نتانیاهو در چهار سال آخر شاهد بودیم، میتوانیم بگوییم که رویکرد جمهوریخواهان و دموکراتها در رابطه با تلآویو با یکدیگر متفاوت است؟
مجلسی: به نظرم تفاوتی بین راهبرد محافظهکاران و لیبرالها در ارتباط با اسرائیل وجود ندارد. عدهای از یهودیان آمریکا که بیشتر به سمت دموکراتها گرایش دارند، ریشه در جامعه نخبگان و متفکران این کشور و حتی اساتید دانشگاه دارند. تا جایی که اتفاقاً این طیف منتقد عملکرد نتانیاهو و زیاده خواهی اسرائیل هستند و در جامعه آمریکا ریشه دواندهاند که میتوان به «نوام چامسکی» یا نویسنده بزرگی مانند «فیلیپ راس» اشاره کرد که بزرگترین نویسنده آمریکا به حساب میآید اما دیدگاههای افراطی اسرائیل را نمیپذیرد. اما با تمامی این صحبتها باید توجه داشت که «تعهد آمریکا نسبت به اسرائیل را باید تعهد یک کشور نسبت به یکی از ایالات خود» تلقی کرد.
از این نظر باید گفت که تغییر و تاثیر قابل توجهی در حمایت آمریکا از اسرائیل را شاهد نخواهیم بود و این سیاستی است که از سمت حزب دموکرات و جمهوریخواهان به صورت منظم گوشزد میشود تا علاوه بر راضی نگه داشتن لابی یهود در داخل طرفداران این جریان که تابعیت و شناسنامه آمریکایی دارند را به سمت خود جلب کنند. لذا باید گفت موقعیت و موضوعیت اسرائیل ابزاری برای کسب آراء در داخل و مخابره سیگنال آرامشبخش به تلآویو محسوب میشود.
باوند: در مورد اسرائیل باید بگوییم که تمامی نامزدها بدون شک در انتخابات به تلآویو سرویس میدهند اما در سال ۱۹۵۶ و در زمان ریاستجمهوری آیزنهاور که بحران کانال سوئز پیش آمد و انگلیس، فرانسه و اسرائیل این کانال را اشغال کرده بودند، شاهد مخالفت ایالات متحده در این خصوص بودیم. در آن سال به دلیل اینکه ناتو در ۱۹۴۹ تشکیل شده بود، شاهد ابتدای همکاری این سازمان با آمریکا بودیم. موضع واشنگتن و مسکو در آن زمان و در مورد موضوع کانال سوئز با یکدیگر همسو بود. آیزنهاور تاکید بر تخلیه کانال سوئز داشت و در آنجا قطعنامه استفاده از «نیروهای پاسدار صلح» مطرح شد که نهایتاً تمامی طرفها به غیر از اسرائیل کانال سوئز را تخلیه کردند و آیزنهاور رسماً به اسرائیل هشدار داد.
در آن زمان انتخابات ریاستجمهوری برای دور دوم آیزنهاور بود و افکار عمومی بر این باور بود که این برخورد وی با اسرائیل میتواند در میزان رای آوری او تاثیر بگذارد که البته چنین حالتی اتفاق نیافتاد. لذا درست است که نفوذ لابی اسرائیل در آمریکا بسیار قوی جلوه میکند اما تا حدودی باید گفت که سایه این ماجرا بیش از اصل آن بر جامعه آمریکا و افکار عمومی جهان سایه انداخته است.
به هر جهت باید گفت که استحکام روابط میان اسرائیل و آمریکا وجود داشته و ادامه خواهد داشت. البته اگر حضور نتانیاهو در اسرائیل بخواهد چهره آمریکا را همانند ورود وی به کنگره این کشور خدشهدار کند، بدون شک دولت حاکم بر واشنگتن به چالش کشیده خواهد شد و این موضوع ریشه در اعتقادات سنتی مردمان ایالات متحده دارد. چراکه برخی از آمریکاییها معتقد هستند که اگر دولتمردان آنها بخواهند بیش از این حمایت خود از اسرائیل را افزایش دهند، بدون شک وجهه آنها به خطر خواهد افتاد.
ایلنا: در حالت فعلی و با توجه به شرایط داخلی آمریکا، جایگاه حزب سوم (حزب لیبرترین) و حزب چهارم (حزب سبز) در چه مرتبهای قرار دارد؟ آیا میتوان گفت که این دو حزب شانسی برای مطرح شدن در جامعه آمریکا دارند؟
باوند: در مورد آمریکا چنین حالتی وجود ندارد. به عنوان مثال «مارتین لوتر» توانست حزب سوسیالیست آمریکا را پایهگذاری کند اما نهایتاً این حزب دو میلیون بیشتر رای نیاورد و به عنوان حزب سوم، تا حدود بسیار ناچیزی مطرح شد اما پس از آن این حزب بیرنگ شد. حتی ممکن است یک حزب که طرفدار محیط زیست است در آمریکا و در زمان انتخابات نمایان شود اما نهایتاً یک میلیون رای بیاورد. از این منظر باید بگویم در ایالات متحده وجود حزب سوم در ساختار سیاسی جامعه تعبیه شده است اما تجربه و تاریخ این کشور نشان داده که احزاب سوم و چهارم از اقبال خوبی برخوردار نیستند. باید توجه داشت که در آمریکا ایدئولوژی حزبی وجود ندارد. به طوری که شاهد هستیم در اروپا چنین ایدئولوژی حزبی وجود دارد. بنابراین باید گفت که حزب سوم نمیتواند در این کشور تا حدود زیادی خیزش جدی داشته باشد.
مجلسی: در خصوص احزاب سوم و چهارم، باید بگویم که شهروندان آمریکا به خصوص کسانی که انتخابات و آرای خود را حائز اهمیت و سرنوشتساز میدانند، تمایل ندارند که «رای به باطل» بدهند. به عبارتی دیگر آنها به کسانی رای میدهند که در چالش با یکدیگر و در بطن موضوعها قرار داشته باشند. از این جهت باید بگوییم که عموم مردم برای آرای خود ارزش قائل هستند.
باید به این نکته توجه کرد که حزب سوم باید از ابتدا در مراحل ابتدایی و مقدماتی رقابتهای انتخاباتی آمریکا حضور پیدا میکرد تا بتواند خود را معرفی و مطرح کند و از سوی دیگر بازخورد مردم نسبت به خود را حس میکرد. چراکه اگر خاستگاه حزب سوم همانند حزب لیبرترین اردوگاه جمهوریخواهان باشد، بدون شک آرای محافظهکاران دچار ریزش میشود و همین موضوع میتواند حزب سوم را با شکست و رکود روبهرو کند. این حالت در مورد دموکراتها هم صادق است که در این صورت شاهد شکسته شدن آرای اردوگاه خاستگاه احزاب سوم و چهارم خواهیم بود.
ایلنا: در آخر با توجه به وضعیت نظرسنجیها و در نظر گرفتن اظهارات دو نامزد، آیا میتوان به صورت تقریبی گفت که کدام یک به عنوان رئیس جمهوری ایالات متحده وارد کاخ سفید میشوند؟
مجلسی: گمانهزنی در خصوص خروجی انتخابات ۲۰۱۶ بسیار مشکل و شاید محال باشد. چراکه حتی در زمان شمارش آراء هم نمیتوانیم بگوییم کدام نامزد وارد کاخ سفید میشود. چراکه احتمال دارد در روزهای آخر و با اتخاذ یک موضع سنجیده یا نسنجیده وضعیت نامزدها در جدول رقابتهای نهایی تغییر پیدا کند. اما تا به این لحظه و با نگاهی بر کارنامه کلینتون و طیف صاحبنظران و نخبگان سیاسی و اجتماعی جامعه آمریکا و به خصوص دانشگاهیان، به نظر میرسد که گرایش به سمت کلینتون و حزب دموکرات خواهد بود. اما باید دید که دو مناظره بعدی نامزدها به علاوه مناظره معاونهای آنها به چه صورتی طی خواهد شد.
باوند: پیشبینی در مورد انتخابات آمریکا یکی از مشکلترین موارد در حوزه بینالملل است. با توجه به وضعیت فعلی به نظرم دیدگاه عموم شهروندان به سمت کلینتون سنگینی میکند. اما بعید نیست که دونالد ترامپ به عنوان یک پدیده نوظهور وارد کاخ سفید شود. چراکه وضعیت سیاسی حاکم بر اروپا و علائمی که در قاره سبز و پس از آن در ایالات متحده پدیدار شده، نشان دهنده این است که در قرن بیست و یکم نمیتوان به دادههای آشکار سیاسی و اجتماعی تکیه کرد. از این منظر بعید نیست که همانند رای مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپایی، شاهد نمایان شدن ترامپ پشت میز ریاستجمهوری در کاخ سفید باشیم.
گزارش و گفتوگو: فرشاد گلزاری