رمزگشایی از سیاست مهاجرپذیری مرکل/ پاریس زیر تیغ/ بلاتکلیفی پناهجویان در مرزهای قارهسبز
روانه شدن سیل مهاجران از عراق و سوریه به سمت اروپا در روزهای اول نشاندهنده این بود که قاره سبز مکانی امن برای پناه آوردن خواهد بود اما حوادث تروریستی پاریس این فرض را مخدوش کرد و سیاستمداران اروپایی که سایه تروریسم را بر سر خود میدیدند، مرزها را مسدود کردند که این به منزله رد سیاستهای اتخاذ شده از سوی برلین بود.
پدیده مهاجرت در اروپا که برآیند و خروجی اقدامهای تروریستها در عراق و سوریه ارزیابی میشود، یکی از موضوعهای مهم و دردناکی بود که در سال ۹۴ با آن روبهرو بودیم. انتشار تصویر جنازه آیلان کردی، کودکی که در سواحل ترکیه برای زنده ماندن، تن به مهاجرت اجباری داده بود، گوشهای از تلخکامیهای مهاجرتهای اخیر بود که مشابه آن را بارها در مرزهای آبی و خاکی کشورهای مقصد شاهد بودیم.
اما این موضوع فقط نمایی از پشت مرزهای اروپا را به تصویر میکشد.در داخل اروپا پس از آنکه مقصد مهاجران مشخص شد و سیاستمداران کشورهای قاره سبز با سیل انبوه مهاجران روبهرو شدند، علاوه بر اینکه روی خوشی نشان داده نشد بلکه نظارهگر برخورد نیروهای امنیتی و پلیس آنها با مهاجران بودیم که این تنها عدم همگرایی در اروپا را به تصویر کشید. در این بین صدراعظم آلمان که از وی به عنوان هدایتگر اتحادیه اروپایی نام برده میشود، مرزهای سرزمین ژرمنها را به روی مهاجران گشود تا از این طریق علاوه بر افزایش پرستیژ بینالمللی بتواند نیروی کار جوان به بدنه کهنسال جامعه آلمان تزریق کند.
مابقی کشورهای اروپایی هم تا جایی با سیاستهای مرکل همگام شدند اما واقعیت این است که افراطیهای هر کشور که بیشتر راستگرا ارزیابی میشوند، از این رویه خوششان نیامد و ساز مخالف را در داخل کوک کردند. مجارستان و سایر همقطارانش با این بحث کاملاً مخالف بودند. در فرانسه و در بندر کاله به پناهجویان تجاوز شد و در آلمان پیروان مکتب فاشیسم محل استقرار مهاجران را به آتش کشیدند که این نشانه از ضدیت با غریبهها و بیگانگان در اروپا بود که البته مساله اقتصاد و هزینهتراشی هم باید به آن اضافه شود.
به موازات آن تیراندازی و انفجار در پاریس معادله را بیش از پیش پیچیدهتر کرد و بعد از آن، عدم پذیرش مهاجران از سوی دولتهای اروپایی به بالاترین حد خود رسید چراکه این سری علاوه بر پارامترهای مذکور، تهدید امنیت ملی هم به آن اضافه شده بود و در نتیجه کنترل مرزها بر ماهیت و وجه پیمان شنگن تاثیر میگذاشت. کارشناسان و تحلیلگران حوزه اروپا بر این عقیدهاند که تلاقی این موضوعها میتواند آینده اروپا را با چالش روبهرو کند که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
بانوی آهنین در آستانه سقوط
علیرضا شیخ عطار (سفیر سابق ایران در آلمان)
در نگاه اول باید به این نکته توجه داشت که اروپا قارهای است که در مجموع از یک طرف دارای وضعیت اقتصادی خوبی است و از حیث جغرافیایی هم به بسیاری از نقاط بحرانخیز جهان مانند آفریقا و خاورمیانه نزدیک است. از این جهت باید گفت که مهاجرت به اروپا همیشه وجود داشته اما در بازههای زمانی گوناگون و بسته به اینکه در مناطق و مقاطع مختلفی بحرانها تشدید شود، به صورت موجهای انبوه پدیدار میشوند و یک زمانی هم ممکن است با روند و روال کندتری صورت پذیرد.
به خصوص پس از جنگ دوم جهانی مشاهده میشود که در کشورهایی که اروپاییها در آنجا سوابق استعماری داشتهاند و در آستانه مستقل شدن آنها بهرغم خصومتی که میان این کشورها وجود داشته، شاهد یکسری از موجهای مهاجرت هستیم. به گونهای قسمتی از این موجها به مهاجرت اتباع هندی، پاکستانی و کشورهای شبه قاره به بریتانیا در آوایل دهه ۵۰ میلادی مربوط میشود و یک موج هم از الجزایر و بسیاری از کشورهای فرانکفون آفریقای سیاه به فرانسه را میبینیم. حتی در کشورهایی که مساله تقابل بین مردم و گروههای مخالف دولت با دولت وجود داشته هم شاهد مهاجرتشان به اروپا بودهایم.
در میان کشورهای اروپایی، آلمان وضعیت خاصتری را دارا بود و بخشی از این وضعیت به اوضاع و احوال اقتصادی آلمان برمیگشت. چراکه این کشور از اواخر دهه ۶۰ میلادی صاحب بهترین اقتصاد اروپا شد و همچنین به دلیل پیشرفت در حوزه صنعت و تجارت و همینطور سطح بالای رفاه شهروندانش، عنوان ثروتمندترین کشور اروپایی را کسب کرد. از سوی دیگر، موضوع سوابق تاریخی آلمان به خصوص در ارتباط با فاشیسم و حاکمیت جریان فاشیستها در دهه ۳۰ و بخشی از دهه ۴۰ بر آلمان هم تا حدودی حائز اهمیت است. به طوریکه مخالفت با خارجیها، غیر مسیحیها و غیر سفید پوستها، یکی از ویژگیهایی است که برای فاشیستها در آن دوران مطرح بود. پس از جنگ جهانی دوم و بعد از سال ۱۹۴۸ میلادی که جمهوری فدرال آلمان تشکیل شد، آلمانیها خیلی تلاش داشتند که تمامی زمینههایی که از گذشته آلمان یک تصویر فاشیستی در ذهن مردم دنیا نقش بسته بود را از بین ببرند. به بیانی دیگر باید گفت که سیاست دولت آلمان، سناریوی تطهیر چهره را پیش گرفته بود گرچه در بین مردم این کشور همچنان نگاه دهههای گذشته وجود داشت. به همین دلیل دولت آلمان سعی کرد سیاستهای جدیدی را درباره موج پناهجویی ایجاد کند. از اینرو بودجههایی را به این موضوع تخصیص داد و اردوگاههایی را تاسیس کرد و ارائه پناهندگی را به نوعی قانونمند کرد تا بتواند این موضوع را تسهیل کند. هرچند کشورهای اسکاندیناوی در این زمینه و به دلیل شعارهای حقوق بشری خود مساله مهاجرت را تسهیل کردند، اما آلمان هم به دنبال ایجاد چنین نظامی بود. به معنای دیگر اگر بخواهیم پذیرش پناهندگی در آلمان را با کشورهای دیگر اروپایی مقایسه کنیم، باید بگوییم که سیستم این کشور بسیار نظام مند بود.
از طرفی هم آلمان با عبرت گرفتن از وقایع اجتماعی فرانسه مانند ورود مهاجران آفریقایی که در پاریس و شهرهای بزرگ اقدام به حاشیهنشینی میکردند و همیشه بحران اجتماعی هم از این مناطق بر میخاست، سعی کرد که پدیده حاشیهنشینی را نداشته باشد و به اصطلاح خودشان کوشش کردند تا یک اَنتگراسیونی بین مهاجران و مردم آلمان ایجاد کند و آنها به دنبال این بودند تا این موضوع به نفع فرهنگ آلمانی و غربی باشد و سعی کردند تا بحرانهای ضد مهاجرت را بر اساس سابقهای که پیشتر عنوان شد، کنترل کنند. اما باید توجه داشت که این تنها سیاست مردم آلمان است و در بین مردم آلمان هنوز بازماندگان خارجی ستیز وجود دارد و حتی در بین جوانان، احزاب افراطی ملیگرا و پروفاشیستها هم این موضوع وجود دارد.
مساله دیگر این است که حزب دموکرات مسیحی و شخص آنگلا مرکل به عنوان صدراعظم آلمان برای سومین دور متوالی زمام امور این کشور را در دست دارند و در مقطعی شاهد بودیم که احتمال استعفای مرکل به بالاترین حد خود رسید و حتی این موضوع رسانهای شد که البته در عالم سیاست افرادی که در اوج هستند برای جلب نظر و توجه بیشتر چنین حرکاتی را از خود صورت میدهند. چراکه در جوامع اروپایی سه دوره به قدرت رسیدن، طبیعی به نظر نمیرسد.
مرکل در چند سال گذشته توانست آلمان را بیش از پیش در دنیا مطرح کند و خصوصاً در عرصه بینالملل هم این رویداد به خوبی خود را نشان داد. به گونهای که آلمان و شخص مرکل در بحث بحران اقتصادی اروپا سکاندار این پروژه بودند و حتی بر سر تخصیص وامهای اعطایی به کشورهای دارای اقتصاد بحرانی مانند یونان، نقش اصلی را مرکل به عهده داشت و این موضوع باعث شد تا وی و حزب دموکرات مسیحی یک قدم به جلو پیشروی کنند. باید توجه کرد که مرکل و حزب دموکرات مسیحی با ورود مهاجران به آلمان موافق نبودند بلکه احزاب سوسیالیست و خصوصاً حزب سبز در برلین موافق ورود پناهندگان به آلمان بودند اما مرکل و حزبش برای بالا بردن پرستیژ و ژست سیاسی خود اعلام کردند که آماده پذیرش ۷۰۰ هزار مهاجر هستند که البته تاکنون این رقم محقق نشده است اما موضع مرکل و هم قطارانش باعث شد تا مهاجران سوری و عراقی مقصد خود را مرزهای آلمان انتخاب کنند و در خلال آن شاهد بودیم که مخالفتهایی از سوی مردم و سایر احزاب آلمان صورت گرفت و به یکباره پدیدار شد.
نگرانیها و مخالفتها بیشتر در دو محور اقتصادی و فرهنگی نمایان و پایهگذاری شد. به گونهای که در انتخابات چند روز گذشته شاهد افت آرای حزب دموکرات مسیحی در دو ایالت وورتنمبرگ و راینلند-پالاتینیت بودیم و البته بخشی دیگر از آن مرهون تحرک احزاب مخالف بوده است. به طوری که مانیفست یک سری از احزاب آلمان بر پایه فاشیسم و ضد مهاجران بنا شده است که تنها توانستهاند چند کرسی از پارلمان مرکزی و ایالتی را به دست آورند.
حزب «گزینه دیگر برای آلمان» که در انتخابات هفته اخیر توانست مقبولیت بیشتری کسب کند را نمیتوان در زمره احزاب فاشیست و ضد مهاجر دانست. چراکه سیاست این حزب بر پایه اقتصاد بنا شده و چهرههای شاخص این حزب اکثراً اقتصاددانان ردهبالای آلمان ارزیابی میشوند و خطمشی اصلی آنها بر پایه انتقاد در محورهای تجارت و اقتصاد استوار است. به عنوان مثال اگر به ایالت بادن – وورتنمبرگ نگاه بیاندازیم به وضوح میبینیم که این ایالت ریشه صنعتی دارد و حتی کارخانههایی مانند مرسدس بنز در آن قرار دارد و فرهنگ آنها کلاً ضد مهاجرت نیست و این نگرش بیشتر در ایالتهای واقع در آلمان شرقی سابق ریشه دارد که احزاب مخالف مهاجرت در این نواحی توانستند در سال ۲۰۰۰ میلادی هشت نفر از مسلمانان ترکتبار را به قتل برسانند و ترکیبی از نظریات فاشیستی را به تصویر بکشند که البته در آن موقع اقلیت را در دست داشتند که مقداری از این سنت شکنیها و مخالفتها به دلیل مخالفت با مرکل و اروپا بوده است و نگرانی مردم آلمان از موج پناهندگان را نشان میدهد.
بنابراین روند فعلی که در جامعه آلمان اتفاق افتاده است میتواند بر وزن و اعتبار حزب دموکرات مسیحی و شخص مرکل تاثیر منفی بگذارد. علیالخصوص که در اروپا نمیتوان دولتی را مثال زد که در دور چهارم هم سکانداری دولت را به عهده بگیرد. ضمن اینکه دولت فعلی آلمان هم یک دولت ائتلافی است. لذا اینکه آیا «حزب گزینه دیگر برای آلمان» بتواند در سال ۲۰۱۷ رای بیاورد به نظر خیلی بعید خواهد بود اما اگر حزب منتسب به مرکل ریزش آرا را تجربه کند، امکان دارد تا حزب مخالف بالا بیاید و حتی ممکن است صدراعظم آلمان در این بین چهره دیگری را به جای خود رونمایی کند و کار به استعفا بکشد که بخشی از آن به دلیل مخالفت با سیاست مهاجر پذیری در سال میلادی اخیر خواهد بود.
بازگشت بحران از خاورمیانه به پاریس
سعید خالوزاده (تحلیلگر مسائل فرانسه)
واقعهای که در ۱۳ نوامبر در پاریس رخ داد، به ۱۱ سپتامبر اروپایی معروف شد و حتی به آن یازدهم سپتامبر فرانسوی هم لقب دادند و تبعات بسیار گستردهای در سطح فرانسه و به خصوص قاره اروپا داشت و بازتابهای بسیار گستردهای در عرصه بینالملل به جا گذاشت.این موضوع از ابعاد مختلفی قابلیت بررسی دارد و میتوان پارامترهای مختلفی را در این بین مطرح و تشریح کرد.
در ابتدا باید گفت که به طور کلی حملات و اقدامهای تروریستی با هر هدف و مقصود و به هر شکل محکوم است. حتی گستره جغرافیایی آن که در کدام منطقه باشد، هم مورد توجه نیست بلکه نفس این عمل و اقدام محکوم خواهد بود و هیچ تفکری عملیات تروریستی را تایید نمیکند و به دلیل همین دیدگاه است که این حملات باید محکوم شود. این عملیات تروریستی در کشوری به وقوع پیوست که مهد دموکراسی، آزادی و تمدن است و حتی میتوانیم بگوییم که ریشههای اصلی اعلامیه جهانی حقوق بشر در زمان انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ میلادی شکل گرفت و پس از جنگ جهانی دوم شکل کلی و جهانی را به خود گرفت. لذا زمانی که چنین اتفاقی در فرانسه رخ میدهد، بدون شک، جهان در حیرت فرو میرود.
نیروهای افراطی که در گوشه و کنار دنیا و به خصوص خاورمیانه و حتی اروپا حضور دارند، طی چند سال اخیر مقدار زیادی قدرت گرفتند و مایل هستند تا نقش خود را بنا بر افکار خود ایفا کنند. عملیاتهای انتحاری در پاریس و همچنین تیراندازیهای صورت گرفته در این شهر، دولت سوسیالیست فرانسوا اولاند را به چالش کشید و باعث شد تا در نحوه اتخاذ تدابیر اصلی و اساسی در جهت عدم تکرار این موضوع، تجدید نظرهایی صورت گیرد. از سمت دیگر این سری از عملیاتهای تروریستی در پاریس بازتابهای زیادی در اروپا داشت و حتی یکسری همبستگیهایی هم با فرانسه ایجاد شد. در پرتو این حادثه، عملیاتهای دیگری در سایر کشورها مطرح شد که میتوان به لبنان اشاره کرد که خیلی مورد توجه رسانههای جهانی قرار نگرفت. حتی در سوریه چیزی حدود پنج سال شاهد اقدامهای وحشیانه تروریستها علیه شهروندان این کشور بودیم و در عراق هم به همین شکل بود که میتوان به عملیاتهای گسترده و ترورهای کور علیه مسلمانان و حتی مسیحیان و ایزدیها اشاره داشت و متاسفانه جامعه جهانی با این مساله برخورد قاطع و مناسبی صورت نداد و نهایتاً شاهد چنین رویدادی در پاریس بودیم که به عنوان یک تیر اخطار جدی از سمت تروریستها به سوی جامعه جهانی شلیک شد.
زمانی که چنین جنبشهای تروریستی قدرت میگیرند و دست به عملیاتهای گسترده در سطح جهان میزنند، عملاً یک موج افراطیگری را ایجاد میکنند. باید توجه داشت کشورهای اروپایی اساساً کشورهایی دموکراتیک هستند و بر اساس رویکردهای حزبی و پارلمانی به روی کار آمدهاند و سعی میکنند نیازهای دموکراتیک را برآورده و حتی رعایت کنند. نظامهای دموکراتیک جایگاه خاص خود را دارند اما در کشورهای اروپایی، دموکراسی در مسائل امنیتی آسیبپذیر است و خیلی نمیتواند پاسخگوی چنین تهدیداتی باشد و باید گفت که اصولاً کشورهای دموکراتیک در مقابله با تهدیدهای امنیتی ضعیف و شکننده هستند. بهرغم اینکه اکثر غربیها از ابزار و قدرت سخت استفاده میکنند، اروپاییها با رویکردی کاملا متفاوت از ابزار و رویکردهای نرم مانند دیپلماسی، مذاکره، نشست و برخاست، گفتوگو و تعامل استفاده میکنند و مساله پاریس نشان داد که این مواضع در حالت فعلی کارایی لازم را ندارد.
تاثیر حوادث فرانسه را میتوانیم در روند اتحاد و همگرایی در اروپا موثر بدانیم به گونهای که این مساله روند همسویی در قاره سبز را با چالش مواجه کرده است. کشورهای اروپایی متشکل از کشورهای اروپای شرقی، مرکزی و غربی هستند که محور اصلی آن اروپایی غربی است چراکه در سال ۱۹۵۷ بنابر پیمان رُم جامعه اقتصادی اروپا متشکل از شش کشور اروپایی شکل گرفت که یکی از اصلیترین کشورهای بنیانگذار فرانسه بود که به همراه آلمان و ایتالیا و سه کشور بلژیک، هلند و لوکزامبورگ جامعه اقتصادی اروپا را تشکیل دادند که در این ۶۰ سال روند همگرایی در اتحادیه اروپایی قدرت گرفت و به حد بالندگی خود رسید و تا امروز به تعداد ۲۸ کشور رسید. در چارچوب همگراییهای مذکور صرفاً بحث اقتصادی، تجارتی، کشاورزی و گمرک مطرح نبود و پس از سال ۱۹۹۵ میلادی به غیر از مباحث اقتصادی موضوع سیاست خارجی، امنیتی، دفاعی و قضایی مشترک، مورد نظر قرار گرفت و حتی مباحث علمی، فرهنگی و حتی مساله پول واحد به عنوان سمبل وحدت اروپا در این بین مطرح شد.
امروزه این روند با چالش روبهرو شده و میتوانیم بگوییم که با واگراییهایی روبهرو هستیم. نمونه این موضوع را میتوانیم در پیمان شنگن مورد نظر قرار دهیم. این پیمان در سال ۱۹۸۵ میلادی بین سران ۱۲ کشور عضو اتحادیه اروپا در شهر کوچک شنگن در لوکزامبورگ منعقد شد و تاکنون هم دوام داشته و ۲۶ کشور عضو این پیمان هستند. بر اساس این پیماننامه، تمامی افرادی که ویزای کشورهای عضو شینگن را اخذ کنند، میتوانند به قلمرو سرزمینی ۲۶ کشور جهان وارد شود که این موضوع یک تحول بسیار مهم در ارتباطگیری کشورهای اروپایی با یکدیگر است که در حالت فعلی این بحث به چالش کشیده شده است. امروزه کشورهای اروپایی به دلیل مسائلی مانند بحران پناهجویان در چند ماه گذشته و همچنین موضوعهای مربوط به تروریسم در اروپا، مجبور هستند تا محدودیتهایی را در پیمان شنگن اعمال کنند و عبور و مرور آزاد در اروپا با مشکل مواجه خواهد شد. لذا این بحث موجب واگرایی در بین کشورهای قاره سبز شده و امکان دارد تا گمرک مرزی هم با کنترل بیشتر صورت گرفته و ضربههای زیادی را متحمل شود.
روند حوادث اروپا کشورهای این منطقه را مجبور کرده تا تدابیری محدود کننده را اتخاذ کنند. اخیرا شاهد نشست ۲۸ وزیر کشور اتحادیه اروپا بودیم که آنها در خصوص بررسی فاکتورهای محدود کننده تردد مرزی تبادل نظر کردند و حتی بحث تخصصی شدن و افزایش بازرسیهای مربوطه در این بین مطرح شد تا بتوانند کنترل کامل و جامعی را بر تردد افراد صورت دهند. لذا همین مساله، محدودیتهای زیادی را در جامعه اروپایی ایجاد میکند و بالطبع این محدودیتها عواقبی را به بار میآورد که چهره قاره سبز و کشورهای حاضر در این منطقه جغرافیایی را مخدوش میکند. بیانیه فرانسوا اولاند و دیوید کامرون که اخیرا در پاریس منتشر شد، در همین راستا بود تا بتوانند تدابیر جدی را برای این موضوع بیاندیشند که به نظر میآید شیب این محدودیتها در آینده بیشتر خواهد بود. باید توجه داشت که کنترل تردد افراد هم به این سادگی صورت نخواهد گرفت. طی چند ماه گذشته رقمی در حدود ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزار پناهجو از خاورمیانه و به خصوص سوریه و حتی اوکراین وارد اروپا شدند و این موضوع علاوه بر اینکه به ماهیت بودجه اروپا ضربه وارد میکند، میتواند ناامنیهایی از حیث امنیتی به وجود آورد.
آنچه که مشخص است، این خواهد بود که نمیتوانیم آینده اروپا به این راحتی تحلیل کنیم اما باتوجه به وقایع ۱۳ نوامبر پاریس تغییر و تحولاتی در روند اتحادیه اروپا صورت خواهد گرفت و یک فضای جدید امنیتی در درون جامعه کشورهای اروپایی را شاهد خواهیم بود که البته پس از آن حوادث این موضوع کاملاً رخ عیان کرده است. البته باید گفت که بحرانهای اقتصادی چند سال گذشته در اروپا، موجبات روی کار آمدن نیروهای تندرو در اروپا را فراهم کرده است. فضای عرض اندام برای گروههای ناسیونالیست، راست افراطی و حتی چپهای افراطی در فرانسه، بلژیک، هلند و آلمان فراهم شده که موجب شد تا سوسیال دموکراتها یا محافظه کاران در فرانسه و سایر احزاب مقابل گروههای افراطی به چالش کشیده شوند. بنابراین به نظر میرسد که جناحهای تندرو در اروپا مجدداً و تا حدودی قدرت بگیرند که این میتواند علاوه بر واگرایی، تهدیدها را تقویت کند.
سرنوشت پناهندگان در سایهای از ابهام
مرتضی مکی ( کارشناس مسائل اروپا)
سیل مهاجران سوری و عراقیتبار به سمت اروپا همچنان ادامه دارد و با توجه به اتفاقهای تکان دهندهای که در مسیر این مهاجران مانند غرق شدن قایقها و بسته بودن مرزها قرار دارد، همچنان شاهد آن هستیم که این مهاجران تنها راه زنده ماندن و دوری از خشونت و افراطیگری را در سفر به اروپا میدانند و قصد دارند که از طرق مختلف اعم از راههای دریایی و زمینی و یا هر طریق دیگری خود را به اروپا برسانند.
متاسفانه با توجه به سیاستهایی که دولت مجارستان به عنوان یکی از مبادی ورودی مهاجریا به اتحادیه اروپا اتخاذ کرده است، مسیر مهاجرت را با مشکلات و مشقتهایی روبهرو کرده است و همین موضوع باعث شده تا مهاجران از طریق کرواسی و اسلوونی خود را به مرکز اروپا یعنی آلمان و اتریش برسانند. در این حال گزارشهایی مطرح میشود مبنی بر اینکه دولت کرواسی در قبال مهاجران مسئولانه برخورد نمیکند و به صورت تبعیضآمیز و نژادپرستانه با آنها روبهرو میشود و حتی دولت اسلوونی انتقادها و اعتراضهایی را به دولت کروواسی وارد کرده است و اسلوونیها قصد دارند تا با این قضیه به صورت انسان دوستانه و مقبول برخورد کنند و به هر حال شاهد رفتارهای متفاوتی از دولتهای اروپایی در این قضیه هستیم.
نکتهای که در این مدت در میان سیاستهای اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن جدیتر و آشکارتر شده است این بوده که آنها تلاش میکنند تا نسبت به پذیرش مهاجران سختگیرانهتر عمل کنند. دولت اتریش مرزهای خود با مجارستان را تا حدود زیادی بسته نگه داشته است و هزاران نفر از نظامیان اتریشی به سمت مرزهای آنها با مجارستان اعزام شدهاند تا از این طریق بتوانند سیل مهاجرتهایی که به سمت اتریش روانه شده است را مدیریت کنند.دولت آلمان با وجود اینکه تلاش داشته به جهانیان بفهماند که مهاجران سوری را پذیرا خواهد بود، اما یک موضوع در میان مقامهای عالی آلمان مشهود شده است و آن این است که آلمان ظرفیت پذیرش نامحدود برای مهاجران ندارد و نسبت به اتخاذ سیاستهای سختگیرانه در خصوص پذیرش مهاجران، مواضع و سیاستهایی را اعلام کردهاند.
هر چند آنگلا مرکل سعی کرده خود را به عنوان شخصی که رهبری و هدایت بحران مهاجرت در اتحادیه اروپا را به عهده دارد نشان دهد و به نوعی نشان دهد که در قبال این مساله مسئولانه رفتار میکند، اعلام کرده که موضوع مهاجرت را شاید بتواند در کوتاهمدت حل کرد اما این بحث یک مساله بلند مدت و میانمدت است و این موضع مرکل نشان میدهد که کشورهای اروپایی در کوتاهمدت به یک سیاست واحد و مشترک درباره مهاجران و آوارگان دست پیدا نخواهند کرد و اختلافات میان دولتهای اروپایی باعث خواهد شد تا ما شاهد رفتارهای متفاوت این دولتها با پناهجویان و آوارگان باشیم و این موضوع قطعاً میتواند وضعیت پناهجویانی که به سمت اروپا مهاجرت میکنند را مشکلتر و مشقت آمیزتر و حتی پر هزینهتر کند.
در میان کشورهای مرکز و شرق اروپا و همچنین کشورهای غرب و شمال غربی اروپا اختلافهایی در خصوص چگونگی برخورد با پناهجویان وجود دارد. کشورهایی که سابقه طولانیتر و دیرینهای در خصوص دموکراسی در اروپا دارند و از بنیانگذاران اتحادیه اروپا محسوب میشوند، تلاش کردند تا در سیاستهای خود برخورد مسئولانهای را داشته باشند و کمتر به موضوع بیگانهستیزی و مهاجرستیزی دامن بزنند و سعی میکنند تا نشان دهند با وجود برگزاری تظاهرات از سوی راستگراها در کشورشان، نسبت به موضوع پناهجویان و آوارگان بیتوجه نیستند. اما کشورهای شرق و جنوب اروپا که سابقه دموکراسی کوتاهتری را تجربه کردهاند و از وضعیت اقتصادی و اجتماعی ضعیفتری برخوردار هستند، سیاست دیگری را در این خصوص اتخاذ کردهاند. مجارستان هم از جمله کشورهایی بود که در بلوک شرق قرار داشت و در سال ۲۰۰۴ میلادی به اتحادیه اروپا پیوست. با وجودی که این کشور نسبت به همتایان خودش رشد اقتصادی خوبی را داشت و با فروپاشی شوروی توانست جایگاه خودش را ارتقاء دهد اما این کشور در بعد حقوق بشر و مهاجر ستیزی متاسفانه سابقه خوبی ندارد. دولت فعلی هم که در مجارستان حاکم است، یک دولت راستگرا است و انتظاراتی که نسبت به موضوع پناهجویان دارد، بیشتر اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است و معتقدند که موج پناهجویان میتواند ساختارهای مذکور کشورشان را به هم بریزد و حتی می تواند تهدیدی برای اتحادیه اروپا باشد. به همین دلیل سیاستهای بسیار سختگیرانه و نژادپرستانه در قبال مهاجران اتخاذ کردهاند.
موضوع بحث بیگانهستیزی و نژاد پرستی در کشورهای اروپایی همچنان وجود دارد و البته این مساله در آلمان سابقه دیرینهای دارد و باعث شده تا فعالیتهای نئونازیهای آلمان بسیار گسترده و زیاد شود در صورتی که دولت آلمان از گذشته در تلاش بوده است تا از این موضوع جلوگیری کند و حتی با آن به مقابله بپردازد و متاسفانه موضوع مهاجرتها باعث شده تا فعالیت گروههای نژادپرستی خصوصاً در شرق آلمان که از لحاظ شاخصهای رشد اقتصادی در رتبه پایینی قرار دارند، بیشتر شود. یکی از دلایلی که مرکل و همچنین دولت راستگرای آلمان سعی میکنند تا در سیاستهای خود رفتار بهتری نسبت به موضوع مهاجران داشته باشند و نسبت به پذیرش پناهجویان سوری استقبال میکنند این است که شاید بتوانند از رفتار افراطگرایانه و نژاد پرستانه نئونازیها جلوگیری کنند تا شاید بتوانند آنها را تحت مدیریت خودشان درآورند.
اما نکتهای که در این بین وجود دارد این است که اختلاف میان کشورهای اروپایی باعث میشود تا خلاء زیادی در این بین به وجود بیاید و این خلاء موجب شود تا فعالیت راستگراهای افراطی در آلمان و کشورهای اروپایی که با پدیده مهاجرت مواجه هستند، افزایش پیدا کند و به نوعی سیاستهای غیر همگون اروپا چنین برخوردهایی را با مهاجران توجیهپذیر کرده است و از سوی دیگر به صورت مناسب با گروههای افراطی برخورد نمیکنند و حتی برخی از کشورهای اروپایی سعی کردهاند از موضوع مهاجر ستیزی در جهت تبلیغات خود در انتخابات استفاده کنند.
سناریویی که دولتهای اروپایی برای مقابله با موج پناهجویان در پیش گرفتهاند، برخوردهای سلبی و امنیتی با پناهجویان است تا بتوانند این موج از پناهندگان را تحت کنترل و مدیریت خود دربیاورند. اما مشکل کشورهای اروپایی ناتوانی در اتخاذ یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک در خصوص پناهجویان است. ممکن است کشورهای اروپایی در مساله اقتصادی و تجارت در دهههای گذشته رشد و همگرایی خوبی با یکدیگر داشته باشند، اما در خصوص سیاست خارجی دچار یک ضعف و اختلاف نظر هستند و همین موضوع باعث شده که اتحادیه اروپا نتواند نقش فعالی را در بحرانهای قاره سبز ایفا کند به گونهای که این بحرانها دامنگیر کشورهای عضو اتحادیه اروپا شده است. لذا باید گفت که کشورهای اروپایی ریشههای مهاجرتها را کاملاً شناختهاند و حتی بر آنها واقف هستند و میدانند که این موجی که به سوی آنها در حال پیشروی است، ناشی از اتخاذ تصمیمهای غلط و عملکرد آنها در عراق، سوریه و حتی یمن است اما مشاهده می کنیم که برای مقابله با افراطیگری در خاورمیانه که ریشه این جریان است، هیچگونه طرح یا اقدامی از سوی کشورهای موثر اروپایی مانند فرانسه، آلمان و بریتانیا صورت نمیگیرد و همچنان یک همسویی با همپیمانان خودشان مانند قطر و عربستان که عامل بیثباتی در منطقه هستند را حفظ کردهاند. بنابراین شکاف و اختلافنظری که در میان کشورهای اروپایی وجود دارد، باعث خواهد شد تا صحنههای تکاندهندهتری از آنچه که در سواحل ترکیه رخ داد را شاهد باشیم که یک زندگی بدون آینده را برای پناهجویان رقم خواهد زد.
گزارش و گفتوگو: فرشاد گلزاری