آمریکا و چین عامل اصلی تحرک کره شمالی هستند/ ژاپن و تایوان مشوق واشنگتن در رویارویی با پکن
منافع چین در حالت کنونی ایجاب میکند که از کرهشمالی فاصله بگیرد و در مقابل حضور آمریکا در شبه جزیره کره و جزایر اطراف آن بایستند و این موضوع باعث شده تا آمریکاییها از این موقعیت برای مهار چین استفاده کنند.
«سیدعلی خرم» سفیر سابق ایران در چین در خصوص افزایش تنشها در شبه جزیره کره که متاثر از اقدامهای نظامی کرهشمالی ارزیابی میشود، در گفتوگو با خبرنگار ایلنا تصریح کرد: مبدا مناقشه دو کره در حقیقت در طول در جنگ جهانی دوم کلید خورد. در آن زمان نیروهای کره که به نوعی مدلی از نیروی چریکی تحت فرمان «کیم ایل سونگ» بودند، در شبهجزیره کره استقرار داشتند و با خروج نیروهای ژاپنی توانستند بر شبه جزیره کره تسلط پیدا کنند. ایدئولوژی آنها بر مبنای نگاه مارکسیستی قرار داشت و همین نگاه باعث شد تا مخالفان این دیدگاه در داخل کره از آمریکا درخواست کمک کنند و آنها هم ژنرال «مک آرتور» را با این تفکر که باید شبه جزیره کره را از دست کمونیستها درآورد به این منطقه اعزام کردند. در این راستا موضوع کومونیسم در جهان و حتی در آمریکا بسیار خطرناک ارزیابی میشد و تمامی مبانی آنها بر این پایه گذاشته شده بود که کمونیستها نباید نقطه معلومی را تصرف کنند.
وی افزود: این موضوع باعث شد تا کیم ایل سونگ به کره حمله کند و تمامی آن به دست چریکهای کمونیست افتاد. این موضوع باعث شد تا نیروهای آمریکایی از طریق بندر پوسان که در حالت فعلی در کرهجنوبی قرار دارد، وارد کره شوند و به اندازهای نیروی نظامی در آنجا پیاده شد که تمامی نیروهای کیم ایل سونگ را مجبور به عقبنشینی کردند. به طوری که در سه طرف کره، دریا و اقیانوس و تنها در یک سمت رودخانهای به نام «یالو» وجود داشت که مرز بین چین و کرهشمالی به شمار میرود و پیشروی نظامیان آمریکا به قدری بود که نیروهای کره از طریق این رودخانه به خاک چین سرازیر شدند. لذا باید دانست که یک بار نیروهای کمونیستی شبه جزیره کره را به دست گرفتند و یک بار هم نیروهای ایالات متحده که این عمل تنها چند سال پس از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۵۰ صورت گرفت.
در آن زمان چین و شوروی با این حالت مخالف بودند و چینیها به کمک کیم ایل سونگ آمدند و چیزی در حدود چهار میلیون نفر نیروی داوطلب در اختیار وی قرار دادند و در مرز فعلی میان دو کره نیروهای کیم ایل سونگ موفق به عقب راندن آمریکاییها شدند که البته تهدید هستهای واشنگتن موجب شد تا در خط مرزی ۳۸ درجه کره جنوبی و شمالی شکل بگیرد. لذا باید گفت این حوادث باعث شد تا در منطقه شمالی نگاه کمونیستی حاکم شود و در قسمت جنوبی نگاه آمریکایی و از پایان جنگ کره در سال ۱۹۵۳ تاکنون هم چنین بحثی ثابت مانده است. کره شمالی و جنوبی هر کدام معتقدند که باید تمامی شبه جزیره کره به آنها تحویل داده شود یا اینکه به زور آنجا را تصاحب کنند و این دیدگاه حاکی از این است که هیچکدام از طرفین در فکر کره واحد نیستند.
این کارشناس مسائل بینالملل با اشاره به این موضوع که خاندان کیم از گذشته تاکنون در تلاش برای توسعه و تقویت کرهشمالی در عرصه نظامی بوده است، عنوان کرد: تفکر و راهبرد کرهشمالی بر این پایه بوده که باید از حیث نظامی تقویت شوند تا بتوانند با همسایه جنوبی خود به مقابله بپردازند. این موضوع تا جایی پیش رفت که امروزه کرهشمالی از حیث اقتصاد و تولید یک کشور ضعیف ارزیابی میشود و بازوی اصلی آن تنها صنایع نظامی و هستهای بومی و تولید داخلی است. به بیان دیگر کرهشمالی چیزی برای از دست دادن ندارد و از این جهت است که از رجزخوانیها و تحریک شرق آسیا ابایی ندارد.
وی ادامه داد: در مقابل، کرهجنوبی کشوری است که دارای تاسیسات اقتصادی و تجاری بسیار گسترده است و در مقابل کرهشمالی آسیبپذیر است. اگر حتی یک فشنگ در کرهجنوبی شلیک شود، بدون شک تمامی سرمایهگذاران خارجی دیگر حاضر به ادامه فعالیت خود در این کشور نخواهند بود و کرهجنوبی هم به این امر کاملاً واقف است. از سمت دیگر باید توجه داشت که کرهشمالی همانند گذشته زیر نظر شوروی سابق و روسیه فعلی و چین فعالیت نمیکند و منافع چین در حالت کنونی ایجاب میکند که از کرهشمالی فاصله بگیرد و در مقابل حضور آمریکا در شبه جزیره کره و جزایر اطراف آن بایستند. این موضوع باعث شده تا آمریکاییها از این موقعیت برای مهار چین استفاده کنند که این مساله مورد درخواست ژاپن،تایوان و حتی فیلیپین است.
کره شمالی در این بین تنها کاری که انجام میدهد، آزمایشهای موشکی و هستهای است که پس از آن آمریکا را مجبور به اتخاذ موضع و اعمال تحریم میکنند و کره شمالی مجدداً برای واکنش به تحریمها دست به عملی کردن یک سری از آزمایشها میزند و این کنش و واکنش به دفعات تکرار میشود. باید توجه داشت که شهروندان کرهشمالی در موضوعات تغذیهای، امکانات اجتماعی و حتی آزادیهای اجتماعی محدودیتهای زیادی را متحمل می شوند و تنها محوری که در این کشور قابلیت ارتقاء خواهد داشت، بحث نظامی خواهد بود. به این دلیل میتوان گفت بازیگرانی که در پرونده کره دخیل هستند ( اعم از داخلی یا خارجی) هر کدام به بهانه منافع خود اقدام به اظهار نظر یا هر حرکت عملی دیگر میکنند. به عنوان مثال چین برای مقابله با آمریکا دست به اظهار نظر یا موضعگیری میزند و آمریکاییها هم به دلیل منافع خود کرهشمالی را تهدید میکنند تا بتوانند به موازات آن چین را مورد خطاب قرار دهند و باید گفت که در این حالت ترکیبی از نیروهای جهانی در کره وجود دارد که هر کدام بنا بر منافع خود بازیگری میکنند.
خرم در پایان در پاسخ به این پرسش که آیا با وخیمتر شدن اوضاع احتمال واکنش اتمی پیونگیانگ وجود خواهد داشت یا خیر؛ گفت: اگر تقابل آمریکا و چین وجود نداشت، بحران و پرونده کرهشمالی قابل حل و فصل بود و حتی میشد آن را مسکوت نگه داشت. چراکه کرهشمالی علاوه بر سلاحهای هستهای و موشکی هیچ حرفی در حوزه اقتصاد و تجارت برای زدن ندارد و تنها تنش میان واشنگتن و پکن موجب مفتوح ماندن پرونده کره شمالی شده است. از منظر دیگر باید توجه داشت که آمریکا در استراتژی امنیت ملی خود درصدد نقل مکان از خاورمیانه و ورود به آسیای شرقی برای مقابله با چین و مهار این کشور است و غربیها سعی دارند تا از قدرت گرفتن چین در این منطقه جلوگیری کنند و در مقابل هم چین مقابله با آمریکا را لازم میداند که در این بین کرهشمالی هم به مثابه یک خطر بالقوه ارزیابی میشود اما تمامی طرفها سعی دارند تا این تهدید حداقل تا ۱۵ سال آینده بالفعل نشود.