جهان در سال ۱۴۰۳/پرونده هفتم: سیاست خارجی آمریکا
مجلسی: تعمیق حمایت از اسرائیل علیه غزه/ تلاش برای پایان دادن به جنگ اوکراین/ شروع مجدد نزاع تعرفهای

کارشناس مسائل آمریکا گفت: مطمئنم که اقدامات تعرفهای رئیسجمهوری آمریکا با این بلندپروازیها، آسیبهایی هم در پی خواهد داشت و این کارهای شتابزده برای او دردسر ایجاد خواهد کرد.
فریدون مجلسی، کارشناس مسائل آمریکا در تشریح مهمترین تحولات در حوزه سیاست خارجی آمریکا در سال ۱۴۰۳ در گفتوگو با ایلنا عنوان کرد: یکی از محورهای مهم در سیاست خارجی ایالات متحده، حمایت واشنگتن از تلآویو بود. شوکی که به اسرائیل وارد شد، یک واقعیت بود و برخلاف برخی تحلیلها مبنی بر اطلاع و انتظار اسرائیل برای یافتن بهانهای جهت اعمال فشار بر حماس، با اینگونه تحلیلهای مبتنی بر تئوری توطئه موافق نیستم. لطمهای که به حیثیت اسرائیل وارد شد، بسیار بیشتر از آن بود که بخواهند از آن بهرهبرداری کنند. اسرائیل به هیچ وجه مایل نبود وارد یک جنگ طولانی شود که الزاماً به آن کشیده شد، جنگی که برای اسرائیل میتوانست نابودکننده باشد. اما به هر ترتیب غرب و آمریکا حامیان اصلی اسرائیل هستند و امکان ندارد که حمایت از تلآویو را متوقف کنند. در این مسیر، بزرگترین واقعهای که در این ارتباط در سال گذشته پیش آمد، تشدید تقابل بین ایران و آمریکا و ایران و اسرائیل بود. از طرفی، ایالات متحده تصمیم گرفته که به جای صرفاً حمایت از اسرائیل، خود را بهعنوان طرف تقابل با ایران تلقی کند.
وی ادامه داد: این تلقی در زمان دموکراتها پدید آمد، اما با تغییر دولت در آمریکا و آمدن ترامپ که در مواضع خود صریحتر است، این موضوع بیشتر برجسته شده است. باید توجه شود که دولتها وقتی احساس خطر و خصومت میکنند، به خصوص طرفهای قویتر، چند روش عملی دارند و اول تذکر داده میشود، وقتی به تذکر توجهی نشود هشدار داده میشود و وقتی به هشدار توجه نشود، تهدید میشود و وقتی تهدید تأثیر نکرد، آن موقع اولتیماتوم داده میشود، یعنی اتمام حجت میشود. تفاوت اولتیماتوم با تهدیدهای عادی این است که زمان دارد. برخی از قدرتهای کوچکتر تصور میکنند که آنها هم گاهی به بلوف زدن متوسل میشوند و چندان جدی نیستند، اما سوابق همیشه نشان داده که ایالات متحده، بهخصوص در اولتیماتومهای خود، استوار بوده است.
این دیپلمات پیشین کشورمان تصریح کرد: در مورد اوکراین، وضعیت بسیار مشکوک است؛ چرا اروپا اصلاً این بازی را آغاز کرد؟ به چه دلیل با روسیه که مایل بود حتی به اتحادیه اروپا بپیوندد و خود را اروپایی بداند، دشمنی کردند؟ چه طمعهایی به اراضی و منابع روسیه داشتند؟ اروپا و غرب از جنگ اوکراین دفاع کردند، اما تحریککننده روسیه بودند. دعوت اوکراین به ناتو، به معنای جنگ با روسیه بود. دعوتش حتی به اتحادیه اروپا، جنگ با روسیه بود، زیرا اوکراین یک سرزمین روسی است، ملتش بنیانگذاران دولت روسیه بودند، بخش بزرگی از جمعیتش روس بوده و نسبت به روسیه، کشور فقیری است و از کمکهای روسیه در فروش ارزان انرژی برخوردار بوده است. تحریکات اروپا که منجر به سرنگونی دو رئیسجمهوری اوکراین شد، و سپس پیوستن جمهوری خودمختار کریمه که تصمیم گرفته بود از اوکراین جدا شود و به روسیه بپیوندد، موجب شد که روسیه هم طبق معمول و با رفتار خشونتآمیزی که همیشه داشته، در مواردی که هیچگونه حقی نداشته، با دخالتهای نظامی، لشکرکشی، تخریب و ویرانی حرف خود را پیش ببرد. در این مورد به خصوص، با خشونت کار را به جایی رساند که قابل تحمل نبود. نه اروپا تحمل هزینههای تورمزای جنگ اوکراین را دارد و نه آمریکا.
وی افزود: وضعیت اوکراین برای آمریکا با حمایتش از اسرائیل فرق میکند. اوکراین سرزمینی است که وارد جنگ نابرابری با روسیه شده است. اروپا با این کار شوک اولیهای به خود وارد کرد و میلیونها اوکراینی را روانه مرزها کرد و یک جنجال بزرگ تبلیغاتی راه انداخت، اما حالا آن میلیونها نفر هم روی دستشان ماندهاند و اروپا از بازار بزرگ صادراتی خود، روسیه و اوکراین، محروم شده است و از بازار وارداتی خود در مورد انرژی، خط لوله گاز و منابع اولیه هم محروم مانده و توان تحمل این میزان هزینه را ندارد. بنابراین، حتی اگر دولت دموکرات هم در واشنگتن روی کار میماند، میدانست که در مقابله با ابرقدرتی مانند روسیه، کشور اوکراین توان پایداری برای همیشه را ندارد. بخشی از مسئولیت کشتار بزرگی که تاکنون صورت گرفته، متوجه زلنسکی است که بهجای فکر کردن به آسایش، زندگی و سلامت مردم خود، با درگیر شدن در یک مسابقه نامتساوی، میخواهد به زحمت و با سرمایه دیگران و با بستانکاری این جنگ را ببرد، که آمریکا به امکانناپذیر بودن آن پی برده است. اگر شلیکی از اروپا به مسکو صورت بگیرد، با شناختی که از رفتار روسها داریم، مطمئن باشید با سلاحهای تاکتیکی اتمی جواب خواهند داد و اگر آنها هم پاسخ بدهند، آن وقت با سلاحهای استراتژیک به تقابل میپردازند؛ یعنی یک وضعیت ویرانکننده برای تمام جهان به وجود میآید.
مجلسی گفت: اوکراین برای روسیه آنقدر اهمیت دارد که بالاخره به چنین اقدامی دست میزند. ترامپ از لحاظ تجاری، هزینهها و درآمدها و غیره، واقعبینتر از دیگران بوده و خواهان آن است که این جنگ خاتمه پیدا کند، تجارت آمریکا و تا حدودی اروپا که آسیب شدید دیده، از سر گرفته شود، ارتباطات بینالمللی برقرار شود و از تورم آنها کاسته شود. جنگ اوکراین موجب شده کشورهایی که دور از این تقابل هستند، وضعیتشان محکمتر شود، که از برزیل گرفته تا چین و اندونزی و مالزی و تایلند و کره جنوبی و ژاپن را شامل میشود.
وی اظهار کرد: سومین اقدام مهم امریکا در عرصه سیاست خارجی، وضع تعرفهها بود. جنگ تعرفهها واکنشی افراطی است که ترامپ خیلی زود نظراتش را در مورد آن تغییر میدهد اما واقعیت این است که وقتی صحبت از نئولیبرالیسم در برابر لیبرالیسم شد، لیبرالیسم بیشتر به عنوان یک امر داخلی اقتصادی کشورها مطرح میشد. در نئولیبرالیسم، بسط دادن آن لیبرالیسم تجاری داخلی به تجارت خارجی و بینالمللی بود. یعنی گفتند مرزها را بردارید، تعرفهها را برچینید، مشکلات و موانع قانونی باید برداشته شود، رفتوآمد و انتقال کالاها باید آزاد باشد که به نفع آمریکا و البته غرب بود، زیرا آنها تولیدکننده اصلی بودند و صادرکننده اصلی به شمار میآمدند و هرگونه تعرفه به آنها لطمه میزد. این آزادی عمل موجب شد کشورهایی که از کارگر ارزان برخوردار بودند، مثل ژاپن و کره، قوی شوند و قوی شدن آنها هم چون در اردوگاه آمریکا و غرب بودند، موجب تقویت آنها شد. اما تدریجاً که تایوان، چین، مالزی و دیگران وارد شدند، یکمرتبه آمریکا دید که نئولیبرالیسم که ابزار قدرت، ثروتمند شدن و قدرتنمایی اقتصادی آنها بوده، در حال تبدیل شدن به وسیلهای شده که توان رقابت را از آنها میگیرد. یعنی در قالب این نئولیبرالیسم، میلیاردها دلار سرمایههای آمریکا و اروپا و غیره به چین رفت.
مجلسی در پایان خاطرنشان کرد: این مسأله باعث شده که آن سیاست نئولیبرالیستی، آمریکا را تحت پوشش بهانههای مختلف تغییر دهند. ترامپ نمیگوید که آمریکا به اقتصاد حمایتی بازگشته، یعنی «پروتکشنیسم» را که همیشه به آن حمله میکردند و ناسزا میگفتند، نمیپذیرد. او میگوید که چین باید به کارگران خودش به اندازه کارگران آمریکایی مزد بدهد، وگرنه برخلاف حقوق بشر کار کرده است. این یک بهانهجویی بسیار بیمعناست که امکانپذیر نیست. به هر نحو، افزایش تعرفهها برای کانادا و مکزیک هم بیشتر جنبه تبلیغاتی و نمایشی دارد، برای اینکه بگوید قوانینمان نسبت به کشورهای مختلف برخلاف اصول تبعیض نیست، ولی در عمل میبینیم که در برابر کانادا و مکزیک در بعضی موارد فعلاً کوتاه آمدهاند و میخواهند این موارد را به توافقهای اصلی منوط کنند. تهدیدهایی هم که مثلاً در مورد گرینلند یا در مورد کانال پاناما انجام میدهد، بهانهجوییهایی است که بخواهد امتیازی در آن مناطق بگیرد، در مقابل امتیازی که به روسیه در اوکراین داده میشود. یعنی رایگان نمیخواهد این کار را انجام دهد. لذا مطمئنم که کار ترامپ با این بلندپروازیها آسیبهایی هم در پی خواهد داشت و این کارهای شتابزده برای او دردسر ایجاد خواهد کرد.