خبرگزاری کار ایران

استاد دانشگاه کلرادو در گفت‌وگو با ایلنا:

گردش به چپ کلمبیا نویدبخش تغییر است/ پترو به‌رغم دشواری مسیر پیش رو، می‌تواند فیگوری رهایی‌بخش باشد/ ‌کلیت و جهان‌شمولی صرفا به معنای توانمندسازی ناتو نیست

گردش به چپ کلمبیا نویدبخش تغییر است/ پترو به‌رغم دشواری مسیر پیش رو، می‌تواند فیگوری رهایی‌بخش باشد/ ‌کلیت و جهان‌شمولی صرفا به معنای توانمندسازی ناتو نیست
کد خبر : ۱۲۴۷۶۵۱

استاد دانشگاه کلرادو گفت: برندگان انتخابات اخیر کلمبیا در تلاشند تا با توجه به حقوق بومیان، حقوق زمین، و میراث نژادپرستی علیه سیاه‌پوستان و بومیان در نیمکره غربی و در سطح جهانی، کفه ترازو را به سمت عدالت برگردانند.

به گزارش ایلنا، کلمبیا طی هفته‌های اخیر شاهد تغییری شگفت‌انگیز و کم‌سابقه بود. «گوستاو پترو»، سیاستمدار چپ‌گرا و شهردار سابق بوگوتا، پایتخت کلمبیا، که زمانی هم عضو یک گرو‌ه چریکی بود، برنده انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور شد. بسیاری از رأی‌دهندگان گفته‌اند که به او رای دادند تا مشکلات مزمن کلمبیا مثل فساد مالی، فقر گسترده و افزایش خشونت‌های سیاسی را حل کند. «فرانسیا مارکز» یکی از زنان مشهور آفریقایی‌تبار کلمبیا و از فعالان مشهور حقوق بشر و محیط‌ زیست این کشور، معاون وی در این دوره چهار ساله خواهد بود. 

«آنتونی بالاس» استاد دانشگاه کلرادو است و در زمینه نژاد، نژادپرستی و سیاست طبقاتی تحقیق می‌کند. وی همچنین در زمینه «الهیات رهایی‌بخش و سینما» و «خیزش جهانی راست افراطی» مشغول فعالیت است. آنچه در پی می‌آید مشروح گفت‌وگوی ایلنا با این پژوهشگر و نویسنده درباره نتایج انتخابات کلمبیا است: 

 

«گوستاو پترو»، چریک سابق در «جنبش ۱۹ آوریل»، در دور دوم انتخابات در ۱۹ ژوئن، غول تجاری پوپولیست و رقیب خود «رودولفو هرناندز» را شکست داد. اهمیت این پیروزی چیست؟

 

این پیروزی اهمیت بسیاری دارد. نتایج انتخابات در واقع دارای اهمیت چندجانبه است. نه تنها کلمبیا اولین رئیس‌جمهور چپ گرا در تاریخ کشورش را انتخاب کرد، بلکه پترو همچنین بیشترین آرا را در تاریخ این کشور کسب کرده و رکورد خود را در زمانی که چند سال پیش به عنوان شهردار بوگوتا انتخاب شد، شکست. همچنین بی‌اهمیت نیست که همراه او «فرانسیا مارکز»، اولین زن سیاه‌پوستی است که معاونت ریاست‌جمهوری کلمبیا را برعهده دارد. انتخاب مارکز را با انتخاب کامالا هریس در ایالات متحده مقایسه کنید. هریس نیز اولین زن سیاه‌پوستی است که معاونت ریاست‌جمهوری آمریکا را به عهده می گیرد. هر دو وکیل هستند. و این همان جایی است که به احتمال زیاد شباهت‌ها به پایان می‌رسد. مارکز یک خدمتکار سابق خانه و یک فمینیست هوادار محیط‌زیست است. هریس، یک دادستان بود و از میان تمامی ایالت‌های آمریکا در به‌اصطلاح «ایالت طلایی» مشغول به کار بود، همان‌جایی که «روث ویلسون گیلمور» استاد دانشگاه سیتی نیویورک نام «گولاگ طلایی» را بر آن گذاشته است. اهمیت این مسائل باید آشکار شود.

همچنین جالب است که هرناندز بدون درگیری شکست را پذیرفت، هرچند که تا جایی که من خبر دارم گزارش‌هایی مبنی بر «روایت‌های تقلب در رأی‌دهی» وجود داشت؛ متأسفانه درگیری پس از شکست در انتخابات چیزی است که اکنون نیم‌کره غربی به لطف جمهوری‌خواهان ایالات متحده به آن عادت کرده است. هرناندز را همچو بولسوناروی برزیلی با ترامپ مقایسه می‌کنند. اما شاید او از اتفاقی که فقط دو هفته پیش در بولیوی برای «جنین آنیز»، رئیس‌جمهوری متعصب پیشین افتاد و در پی رأی دادگاه به دلیل سازماندهی کودتای ۲۰۱۹ علیه «اوو مورالس» مجرم شناخته و به ۱۰ سال زندان محکوم شد، می‌ترسید. کاش ترامپ به این آموزه توجه می‌کرد، اما اکنون دیگر خیلی دیر است.

این نیز قابل توجه است که ما در همان روز شاهد پیشرفت چپ در فرانسه بودیم. اگرچه شکست ماکرون در حفظ اکثریت پارلمان منجر به دستاوردهای بزرگ برای مارین لوپن فاشیست شد، حزب چپ‌گرای «اتحاد مردمی جدید اکولوژیک و اجتماعی» نیز شاهد دستاوردهای قابل توجهی بود. همچنین نباید فراموش کنیم که ۱۹ ژوئن روز بسیار مهمی برای سیاهپوستان آمریکایی است و در این روز خبر لغو برده‌داری در سال ۱۸۶۵ (دو سال پس از اینکه لینکلن اعلامیه رهایی را صادر کرد) به تگزاس رسید.

شاید پیروزی مارکز با این واقعیت، حداقل به صورت نمادین، تقویت شود. ۱۹ ژوئن ۲۰۲۲ تلاقی عجیبی از رویدادها را نشان می‌دهد. بیایید امیدوار باشیم که اهمیت این روز در سال‌های آینده بیشتر و بیشتر شود.

پیروزی پترو و مارکز همچنین نویدبخش تغییر در انتخابات آینده در برزیل است، جایی که امید است «لولا داسیلوا» بولسوناروی راست افراطی را از قدرت کنار بزند. بنابراین، نتیجتا باید بگویم که بله این رویداد اهمیت بسیاری دارد.

 

با پیروزی پترو در کلمبیا، آیا شاهد به قدرت رسیدن چیزی هستیم که با بهره‌گیری از واژگان آلن بدیو، فیلسوف فرانسوی، می‌توان نام سیاست برای مبارزان را بر آن گذاشت، یعنی شخصیتی متحول‌کننده در خط مقدم سیاست رهایی‌بخش؟

دشوار بتوان گفت که آیا شاهد خیزش این نوع از قدرت در قرن بیست‌ویکم هستیم یا خیر. البته امیدوارم که چنین باشد. سیاره ما به چنین فیگورهایی نیاز بسیار دارد. حتی چنین به نظر می‌رسد که سیاره‌مان نیازمند چنین فیگورهایی باشد.

به نظر می‌رسد اشغال بالاترین کرسی‌های سیاسی کلمبیا از سوی یک مبارز چریک سابق و یک اکوفمینیست سیاه‌پوست نشان‌دهنده تغییر در این مسیر است، به ویژه در کشوری که هرگز این نوع آرایش سیاسی را تجربه نکرده است. اما باید در نظر داشته باشیم که برخی از ستیزه‌جویان در کلمبیا از تسلیم شدن در برابر این نوع دستاوردهای پارلمانی خودداری می‌کنند و منظورم البته ارتش آزادی‌بخش ملی است، کسانی که پس از انحلال (خلع سلاح) فارک از این گروه سیاسی جدا شدند.

آیا «برنی سندرز»، سناتور ایالت ورمانت، چهره‌ای متحول‌کننده بود؟ آیا «الکسندریا اوکاسیو کورتز»، نماینده نیویورک، چنین فیگوری است؟ ملانشون فرانسوی چطور؟ از بسیاری جهات، بله. هر شخصیتی که مانند این چهره‌ها در برابر افراط‌گرایی خطرناک و همچنین مرکزگرایی بایستد، باید جدی گرفته شود و البته مورد حمایت قرار گیرد. به خصوص امروز که خطرات در سطح جهانی بسیار زیاد است؛ منظورم ‌فاجعه آب‌و‌هوایی و ظهور فاشیسم است. پیروزی پترو همچنین باعث نگرانی «‌ران دسنتیس»، فرماندار فلوریدا شد که در مورد انتخاب به گفته وی، یک «مارکسیست تروریست و تاجر مواد مخدر» مانند پترو هشدار داد. این اظهارنظری مضحک از سوی یک راست‌گرای افسرده بود و بسیاری از دموکرات‌های ایالت فلوریدا نیز در این احساسات با او شریک بودند. این خود بهترین نمود از یک ائتلاف جهنمی است. هرکسی که دسنتیس را تا این حد به دردسر می اندازد احتمالاً فیگوری بسیار تحول‌بخش است.

آمریکای لاتین نمونه‌های متعدد دیگری در این زمینه دارد: «‌پدرو کاستیلو»، رئیس‌جمهوری پرو، «سیومارا کاسترو»، رئیس‌جمهوری هندوراس، «لوئیس آرسه»، رئیس‌جمهوری بولیوی. این فیگورها را با بولسونارو، آنیز یا با «‌نجیب بقیله»، رئیس‌جمهوری دیوانه السالوادور که عاشق بیت‌کوین شده است، مقایسه کنید. مورد آخر از زمان روی کار آمدن خود به عقب‌نشینی‌های سیاسی زیادی متهم شده است ‌و بیت‌کوین که خود در خط مقدم امور مالی جناح راست قرار دارد، خود نشان می‌دهد که با چه کسی سروکار داریم. لولا داسیلوا چهره‌ای متحول‌کننده است و من بلاشک امیدوارم که در اکتبر امسال شاهد پیروزی دیگری برای لولا باشیم.

«موج صورتی یا گردش به چپ ۲»، اگر بتوان البته چنین نامی بر پیروزی پترو گذاشت، بیشتر بر طرح‌های عدالت اجتماعی، اقتصاد سبز، حقوق بومیان، سیاست‌گذاری فمنیستی مترقی و غیره متمرکز است. تحولی که اکنون شاهد آن هستیم، هم ترمیم‌کننده و هم رهایی‌بخش به نظر می‌رسد. پترو درباره اصلاح روابط با ونزوئلا، ادامه گفت‌وگوهای صلح با فارک‌، حمایت از حقوق زمین و توافقنامه صلح هاوانا که توسط «ایوان دوکه»، رئیس‌جمهوری پیشین کلمبیا سرنگون شد، گمانه‌زنی کرده است. این قدم‌ها ممکن است از نوع دگرگونی‌های «رادیکالی» نباشد که برخی در ذهن دارند و شکی نیست که ارتش آزادی‌بخش کلمبیا چندان از آن‌ها استقبال نمی‌کند. اما در دل برنامه پترو و مارکز یک واقع‌گرایی سیاسی وجود دارد که باید تحول‌آفرین تلقی شود. تعهد به تغییرات اقلیمی، احترام به حقوق زمین و غیره بسیار مهم هستند، به‌ویژه زمانی که در کنار برنامه‌های حزبی در ایالات متحده ‌و راست افراطی اروپایی‌ و دیگر دلقک‌های جناح راست که قبلا ذکر شد، به آن‌ها نگریسته شود.

 

کلمبیا امروز با عصر جدیدی روبه‌رو است، به ویژه برای کسانی که «فرانسیا مارکز»، معاون رئیس‌جمهور منتخب آنها را «گمنام‌ها» می‌نامد: زنان، جوامع بومی، آفریقایی-کلمبیایی‌ها، طبقه کارگر، افراد معلول و همه کسانی که به قول ژاک رانسیر «سهم بی‌سهمی» هستند. آیا می‌توان این پیروزی را به‌عنوان یک اتصال کوتاه بین کلیت «استفاده عمومی از خرد» و کلیت «سهم بی‌سهمی» دانست؟

 

‌ فکر می‌کنم در این مورد ممکن است اتصال کوتاه بین چپ و خودش در کار باشد. مقاله اخیر ژیژک در گاردین را در نظر بگیرید که در آن ادعا کرد که حمایت کامل از اوکراین نشان‌دهنده موضع جهان‌شمول در جبهه چپ است. آیا این حرف بدان معناست که ۳۵ کشور، که بسیاری از آنها از قاره آفریقا هستند و از رأی دادن به محکومیت تهاجم روسیه در سازمان ملل خودداری کردند، دشمن کلیت هستند؟ حتی اگر همانطور که ژیژک ادعا می‌کند اوکراینی ها برای آزادی مردم روسیه می‌جنگند، چه کسی برای آزادی در جنوب جهانی [آفریقا و آمریکای لاتین و کشورهای در حال توسعه در آسیا] مبارزه می‌کند؟ چه کسی همزمان با شروع درگیری‌های اوکراین در ماه فوریه علیه حملات هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده در سومالی مبارزه می‌کند؟ همچنین رفتار با دانشجویان آفریقایی در مرز اوکراین و لهستان در پایان فوریه، چند روز پس از تهاجم، را در نظر بگیرید. آیا این مصداق نوعی کلیت است؟ شک دارم چنین باشد. همان‌طور که یکی از دوستانم اخیرا اشاره کرد، هابرماس هم می‌توانست متنی همچو مقاله اخیر ژیژک بنویسد. کلیت و جهان‌شمولی صرفا به معنای توانمندسازی ناتو نیست؛ مخصوصا فانتزی ناتویی که به‌نحوی تحت سلطه ایالات متحده نباشد. 

 

پترو و مارکز در تلاشند تا با توجه به حقوق بومیان، حقوق زمین، و میراث نژادپرستی علیه سیاه‌پوستان و بومیان در نیمکره غربی و در سطح جهانی، کفه ترازو را به سمت عدالت برگردانند. این یعنی ایستادگی در برابر زن‌کشی، ترور فعالان محیط‌زیست‌ که بیشترین آمار آن در آمریکای لاتین از آن کلمبیاست. آرمان بوم‌شناختی به‌وضوح امری جهانی است.

 

موج صورتی جدید در آمریکای لاتین ما را به یاد دوران پرشور کمونیسم قرن بیستم در این قاره می‌اندازد. آیا این مدل همچنان می‌تواند پاسخگو باشد؟ فکر می‌کنید دولت جدید کلمبیا برای حفظ شعارها و ایده‌های چپ‌گرایانه خود و گرفتار نشدن در دام کمونیسم قرن بیستم چه باید بکند؟ 

امید است که چنین شود. پیش‌بینی‌‌، مخصوصاً در اوایل کار، کار چندان آسانی نیست. مطمئناً دولت‌های چپ‌گرا انعطاف‌پذیرتر هستند و می‌توان آنها را به سمت‌های رهایی‌بخش‌تر از همتایان جناح راست خود سوق داد. البته دولت‌های راست‌گرا شاید امروز خطرناک‌تر از همیشه باشند. با این اوصاف، ما در حال حاضر شاهد هستیم که چهره‌هایی مانند «گابریل بوریک» رئیس‌جمهوری شیلی، با مشکلاتی در زمینه اجرای وعده‌هایشان روبه‌رو هستند و این مسأله احتمالا بی دلیل نیست. بوریک کاری را انجام داد که برخی تصور می کردند غیرقابل تصور بود، یعنی چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای در حمایت خود از جنبش‌های حقوق زمین انجام داد و ارتش را برای مقابله با سرخپوستان ماپوچه در جنوب شیلی به کار گرفت. این اقدام بلاشک مانند شکستی در بنای سوسیال‌دموکراتیک مبارزات انتخاباتی، شعارها و ایده‌های او به نظر می‌رسد. مسائل سیاسی هیچ‌گاه یکدست و یکپارچه نیستند.

ممکن است پترو و مارکز نبردی سخت پیش رو داشته باشد، خاصه اینکه آن‌ها دارای اقلیت پارلمانی هستند. اما حکمرانی برای چپ‌ها هیچ‌گاه بی‌دردسر نبوده است. این دو در حال حاضر به دنبال ایجاد ائتلاف‌های داخلی و البته مشارکت‌های بین‌المللی هستند. خیلی بدبینانه است که این را یک تله بنامیم. بیایید به این مرحله از موج صورتی اعتماد بیشتری داشته باشیم‌ و امیدوار باشیم که انتخابات کلمبیا و انتخابات آینده برزیل فرصت‌هایی غنی را برای انجام این کار به ارمغان ‌آورد.

 

گفت‌وگو از: کامران برادران

 

 

 

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز