روزنامهنگار لهستانی در گفتوگو با ایلنا:
مرز لهستان و بلاروس شاهد وقوع فاجعه انسانی است/ اردوغان الهامبخش سیاستهای مهاجرتی لوکاشنکو بود/ سرمایهداری و نئولیبرالیسم کارساز نبوده است
روزنامهنگار لهستانی گفت: باید اعتراف کرد که سرمایهداری و نئولیبرالیسمی که اروپا کاشت و صادر کردیم، کارساز نبوده است. طی چندین دهه گذشته، اکثر ما پذیرفتیم که نظام اجتماعی و سیاسی مبتنی بر رقابت برای سود خواهد بود و کسانی که در این رقابت خوب عمل نکنند، باید رها شوند. اکنون میبینیم که این نظام در حال نابودی جوامع و زیستبوم ماست.
به گزارش ایلنا، مرزهای اتحادیه اروپا بار دیگر شاهد هجوم پناهجویانی است که به امید یک زندگی بهتر قدم به راهی سخت و دشوار برای رسیدن به غرب گذاشتهاند. اکنون هزاران نفر در مرز میان بلاروس و لهستان بازیچه بازی قدرت میان دولت مینسک به رهبری «الکساندر لوکاشنکو» و دولتهای اروپای غربی شدهاند و آینده چندان روشنی نیز پیش رویشان قرار ندارد. آنچه در پی میآید، مشروح گفتوگوی ایلنا با «مالگورزاتا کولباچفسکا- فیگات»، روزنامهنگار بلغارستانی و تحلیلگر مسائل اروپای شرقی با محوریت آخرین بحران پناهجویان در مرزهای قاره سبز است:
بحران برآمده از موج جدید پناهجویان در مرز بلاروس و لهستان، بهویژه در آستانه فصل سرما و کمبود کمکهای امدادی، اختلافات شدیدی را در زمینه مسائل ژئوپولتیکی ایجاد کرده و نگرانیها درباره ایجاد یک فاجعه انسانی را بالا برده است. ارزیابی شما از وضعیت کنونی در مرز لهستان و بلاروس چیست؟
در حال حاضر احتمالا چند هزار پناهنده در قلمرو بلاروس هستند که بیشتر آنها در نزدیکی مرز با لهستان قرار دارند. بزرگترین گروه در میان پناهجویان، کُردهای عراقی هستند و پس از آن سوریها، یمنیها، دیگر اقوام عراقی و اتباع آفریقایی (شهروندان سومالی، کامرون، نیجریه). وضعیت انسانی این مردم یک تراژدی واقعی است: آنها از کشورهایی که جنگ و مداخلات نظامی خارجی و تحت حمایت غرب ویرانشان کرده گریختهاند، کشورهایی که در بیشتر موارد توسط دولتهای فاسد و بدون گرایش اجتماعی اداره میشوند. بسیاری از آنها هر چه در سرزمین مادری خود داشته فروختهاند تا پول پرواز به بلاروس و شروع زندگی جدید در اروپا را به دست آورند. «آژانسهای مسافرتی» بلاروس در عراق به آنها دروغ گفتهاند و وعده مسیری راحت و ایمن به آلمان را دادهاند و از یاد نباید برد که نه لهستان و لیتوانی و لتونی، بلکه آلمان مقصد مطول اکثر پناهندگان است. در عوض، آنها گیر افتادهاند: مرزبانان لهستانی مصمم هستند که مهاجران عبوری را به خاک بلاروس بازگردانند، در حالی که سربازان بلاروس نیز آنها را سرگردان در مرز نگه میدارند. برخی از پناهجویان نیز گزارش دادهاند که مرزبانان بلاروس آنها را مجبور به حرکت به سوی لهستان کردهاند. برخی بیش از پنج بار از این سوی مرز به آن سو رانده شدهاند.
فاجعه انسانی در این منطقه در حال روی دادن است. چندین هفته است که دمای هوا در شرق لهستان و بلاروس بسیار پایین بوده است. بارش برف آغاز شده و عدهای دچار سرمازدگی شدهاند. همین چند روز پیش یک کمپ موقت در سمت بلاروس ساخته شد، اما تمامی این مردمان ناامید در آن اسکان داده نشدهاند. در سمت لهستان، هیچ پناهگاهی در کار نیست. کسانی که موفق به عبور از قلمرو مرزی لهستان میشوند، در جنگلها خودشان را پنهان میکنند. اگر مرزبانان آنها را پیدا کنند، بلافاصله به بلاروس و جنگلهای آن بازگردانده میشوند، مگر آنکه وضعیت سلامتی شخص بحرانی باشد. در اکثر موارد، مرزبانان به درخواستهای حفاظت بینالمللی توجهی نمیکنند. مرزبانان لهستان مردم را از کشور بیرون کرده و به جنگلها میرانند، مهم نیست که شخص زن باشد یا مرد یا کودک. فقط شماری از گروههای بشردوستانه مانند «پزشکان در مرز» و «گروه مرزی» (گروپا گرانیکا) در جنگلها به دنبال پناهندگان هستند و به آنها کمکهای پزشکی، غذا، آب و لباس گرم ارائه میدهند تا از مرگ نجاتشان دهند. با این حال، آنها صرفا در خارج از منطقه اضطراری اجازه فعالیت دارند. دولت لهستان در فاصله ۱۵ کیلومتری از مرز اعلام وضعیت اضطراری کرده است. در داخل این محدوده هیچ کارمند یا فعال بشردوستانه حضور نداشته و هیچ خبرنگاری هم اجازه فعالیت ندارد. فقط ساکنان محلی در این محدوده میتوانند به پناهجویان کمک کنند و برخی نیز واقعا این کار را کردهاند. برخی از محلیها هم ادعاهای دولت را درباره اینکه پناهجویان آدمهای خطرناکی هستند باور کرده و حضور آنها را به دولت و مرزبانان گزارش کردهاند.
با قاطعیت میتوانیم بگوییم که تا ۲۴ نوامبر، ۱۷ پناهجو در هر دو طرف مرز جان باختهاند. با این همه، بسیاری از پناهجویان شمار قربانیان را بسیار بیشتر میدانند و معتقدند که بسیاری از جسدها در جنگلها هستند و کسی به آنها دسترسی ندارد. از سوی دیگر، میدانیم که پناهندگان نمیتوانند به آلمان بروند. برلین اعلام کرده که پیشنهاد دولت بلاروس مبنی بر باز کردن کریدورهای بشردوستانه برای دو هزار مهاجر غیرقابلقبول است، چراکه در ابتدا این مینسک بود که با حربه موج پناهجویان به اتحادیه اروپا ضربه زد.
بحران مرزی میان لهستان و بلاروس اوایل سال جاری میلادی و در پی واکنش الکساندر لوکاشنکو به تحریمهای اتحادیه اروپا آغاز شد. ماهها پیش، اتحادیه اروپا و ایالات متحده، دولت لوکاشنکو را به بهانه سرکوب مخالفان پس از انتخابات جنجالی در آگوست ۲۰۲۰ تحریم کردند. این اقدام خشم لوکاشنکو را به دنبال داشت و با بیان اینکه بلاروس از تلاش برای جلوگیری از ورود مهاجران و پناهندگان غیرقانونی به اتحادیه اروپا دست میکشد، واکنش نشان داد. آیا دولت بلاروس از بحران کنونی بهعنوان دستاویزی برای تسویهحساب با بروکسل بهره میبرد، مشابه کاری که اردوغان مدتها پیش در ترکیه انجام داد؟
به جرئت میتوانم بگویم که اردوغان حتی الهامبخش لوکاشنکو هم بوده است. رئیسجمهوری بلاروس خیلی دوست داشت که جای اردوغان باشد: دریافت پول در عوض جلوگیری از هجوم پناهجویان به اتحادیه اروپا و عدم انتقاد غرب از حکومت استبدادیاش و سرکوب مخالفان. حتی اگر دریافت پول ممکن نباشد، لوکاشنکو دستکم بدش نمیآمد که دولتش را به رسمیت بشناسند. پس از انتخابات ۲۰۲۰، اتحادیه اروپا و تمامی کشورها کلیدی اعلام کردند که لوکاشنکو در انتخابات تقلب کرده است و دیگر به عنوان رئیسجمهوری به رسمیت شناخته نخواهد شد. «سوتلانا تیخانوفسکایا»، رهبر اپوزوسیون بلاروس مکررا برای سخنرانی در پارلمان اروپا دعوت شده و خواستار تحریمهای بیشتر علیه دولت این کشور شده است. لوکاشنکو با روانه کردن موج پناهجویان به سوی مرزهای اتحادیه اروپا، امیدوار بود که بتواند سیاستمداران اروپایی را وادار کند که او را بهعنوان رهبر واقعی بلاروس به رسمیت بشناسند و به همین هدف هم دست پیدا کرد. او اخیرا با آنگلا مرکل تلفنی صحبت کرد و گرچه این اقدام مورد انتقاد دیگر رهبران اروپایی قرار گرفت، اما پیام آن واضح و آشکار بود: دولت آلمان پذیرفته که این لوکاشنکو است که در بلاروس اوضاع را در دست دارد و نه دیگران.
نخستوزیر لهستان بحران مرزی با بلاروس را بزرگترین تلاش برای ایجاد بیثباتی در اروپا از زمان جنگ سرد توصیف کرد. آیا بحران پناهجویان تهدیدی برای امنیت اروپاست؟
اظهارات «ماتئوش موراویهتسکی»، نخستوزیر لهستان، اغراقآمیز است. اگر بحران کنونی را با موج پیشین پناهجویان مقایسه کنیم که از طریق دریای مدیترانه یا ترکیه و بالکان به اروپا میآمدند، خواهیم دید که شمار فعلی مهاجران در مرز بلاروس و لهستان بسیار اندک است. بحث در اینجا بر سر چند هزار نفر یا حدودا ۱۰ هزار پناهجو است نه صدها هزار نفر! علاوه بر این، این فراد مسلح نیستند و به صراحت میگویند که هدفشان اقامت در اروپا برای یک زندگی مسالمتآمیز است. بسیاری از آنها خویشاوندانی در آلمان یا دیگر کشورها دارند. حتی اگر فرض کنیم که ممکن است افرادی خطرناک نیز در میان این پناهجویان وجود داشته باشد (مانند تندروهای سلفی که در سوریه حضور داشتند)، سیاست لهستان برای عقب راندن آنها پاسخگو نخواهد بود. حدود سه هزار مهاجر با وجود اقدامهای مرزی لهستان وارد آلمان شده و در مراکز پناهندگی پذیرفته شدهاند. این افراد با وجود حضور نظامیان در منطقه اضطراری توانستند به طور مخفیانه از مرز عبور کرده و سپس از قلمرو لهستان عبور کنند. به عبارت دیگر، سیاستهای مرزی لهستان عمدتا ضعیفترینها را هدف قرار میدهد (مثلا خانوادههایی که کودک همراه داشته و نمیتوانند سریع راهپیمایی کنند) و هنوز به هدف خود برای جلوگیری از عبور همه مهاجران دست نیافته است.
همچنین باید بحران کنونی را در چارچوب وسیعتری ببینیم. بدون شک، عراقیها یا سوریها بدون آژانسهای مسافرتی بلاروس و سیاستهای لوکاشنکو پایشان به مرزهای لهستان میرسید. با این حال، موج پناهجویان با اتمام این نزاعها متوقف نخواهد شد. همانگونه که یک فعال ضدجنگ در جریان تظاهراتی در مقابل سفارت لهستان در لندن گفت، اگر ما کشورها را یکی پس از دیگری بمباران نکرده بودیم، خبری از پناهجویان در مرزهای اروپا نبود و اگر غرب کشورها را یکی پس از دیگری استعمار و استثمار نمیکرد، عراق، سوریه، لیبی، افغانستان و یمن ویران نمیشدند. میلیونها نفر در جنوب شرق آسیا، آفریقا یا دیگر مناطق در فقر شدید زندگی میکنند. آنها بهویژه با توجه به بحران آبوهوایی به دنبال بقا و زندگی بهتر هستند. اگر اروپا، جوامع ثروتمند شمال جهان و رهبران آن برای عادلانهتر کردن جهان و بدل کردن آن به مکانی برای زندگی تلاش نکنند، باید با عواقب آن روبهرو شوند.
طی بحران مهاجرت در اروپا در سال ۲۰۱۱، بحثهای زیادی درباره واکنش مناسب برای حل این وضعیت وجود داشت. برخی خواستار بستن شدن کامل مرزها و برخی دیگر خواستار گشودگی تماموکمال بودند. آیا این دوئیت همچنان پابرجاست و کدام طرف دست بالا را دارد؟
در حال حاضر سیاستمداران اروپایی عمدتا میگویند که این اتحادیه نباید زیر بار باجخواهی لوکاشنکو برود و نباید تسلیم آن شد. البته برخی از آنها نیز اعتراف دارند که پناهجویان در شرایط وحشتناکی هستند و اگر طی زمستان همچنان گرفتار جنگلهای اروپای شرقی باشند، ممکن است صدها نفر جان خود را از دست بدهند. با این وجود، تا زمانی که هیچ راهحلی پیدا نشود، هیچ شخصیت بانفوذی برای پذیرش پناهندگان یا حتی فراهم کردن پناهگاهی واقعی برای آنها قدم پیش نمیگذارد. پیشنهادی از سوی یکی از شهرهای مونیخ برای پذیرش پناهندگان و اعضای پناهندگی به آنها وجود داشت، اما دولت آلمان این درخواست را رد کرد. سیاستمداران بهسختی درک میکنند که پناهجویان از چه چیزهایی فرار میکنند و مسئولیتشان در قبال وضعیت اسفبار کشورهایی چون عراق، سوریه یا یمن را نمیپذیرند.
موضع دیگر مبنی بر باز کردن مرزها و گشودگی بیشتر توسط فعالان حقوق بشر و حامیان پناهجویان در آلمان، لهستان یا بریتانیا مطرح شد. با این حال، این بخشی از صدای جامعه مدنی نیست. حتی احزاب سیاسی چپ که خواهان کمکهای بشردوستانه برای پناهندگان هستند، تمایلی ندارند که درخواست گشایش مرزها را مطرح کنند.
برخی معتقدند که باز شدن کامل مرزها منجر به ظهور گروههای راست افراطی در اروپا خواهد شد. برای مثال، در استرالیا، کارفرمایان از پناهجویان کشورهای جهان سوم بهعنوان بهانهای برای پایین نگاه داشتن حداقل دستمزد کارگران بهره میبرند و همین امر به احساسات ضدمهاجرتی دامن میزد. به نظر ما وظیفه تفکر رادیکال در اروپا در چنین اوضاعی چیست؟
متاسفانه، گروههای راست افراطی در اروپا در کشورهایی که جمعیت قابلتوجهی از پناهجویان را دارند، در حال قدرتگیری هستند. هرجا که سرمایهداری و ایمان بیچونوچرا به بازار آزاد منجر به افزایش نابرابریها، فقر و تنزل خدمات عمومی شود، افراطگرایان دستراستی شروع به بیگانههراسی کرده و مدعی مبارزه با «سوسیالیسم» و «مارکسیسم فرهنگی» میشوند. حتی اگر در نظر بگیریم که چندین دهه است که هیچ دولت واقعا سوسیالیستی در اروپا وجود نداشته است. نئولبیرالیسم در قالبهای مختلف بیشتر جوامع اروپایی را تحت تاثیر قرار داده است. کشورهای پساسوسیالیستی در اروپای شرقی از دگرگونی سرمایهداری که جمعیتشان را با بازار کار بسیار ناپایدار، خصوصیسازی انبوه و فرقه کارآفرینی نابوده کرده، بهبود نیافتهاند.
اما تکلیف تفکر رادیکال در اروپا چیست؟ به نظرم باید اعتراف کرد که سرمایهداری و نئولیبرالیسمی که کاشتیم و صادر کردیم، کارساز نبوده است. طی چندین دهه گذشته، اکثر ما پذیرفتیم که نظام اجتماعی و سیاسی مبتنی بر رقابت برای سود خواهد بود و کسانی که در این رقابت خوب عمل نکنند، باید رها شوند. اکنون میبینیم که این نظام در حال نابودی جوامع و زیستبوم ماست. باید ایدههای سوسیالیستی، همکاری و حمایت جمعی را مورد بازنگری قرار دهیم. باید اقتصاد خود را بهگونی سازماندهی کنیم که در خدمت نیازهای مردم باشد. زمانی برای سیاست کوتاهمدت و اختلافمحور وجود ندارد. نظام طمع و استثمار دیگر از حد خود گذشته است.
گفتوگو از: کامران برادران